زبان پژوهی
هدف سرهگویی و سره نویسی
- زبان پژوهي
- نمایش از یکشنبه, 26 ارديبهشت 1389 15:28
- بازدید: 9893
از هدفهای سرهگویی و سرهنویسی این است كه از زیانهایی كه واژگان بیگانه به ساختار آوایی و گوشنواز زبان و همچنین رسایی، پختگی و استواری آن وارد میكنند، جلوگیری میكنند، جلوگیری كنیم. این كه زبان پارسی نمیباید «وامواژهها» را راه دهد، دیدگاهی دانشورانه و بر پایهٌٌی برهانهای زبان شناختی است. زبان پارسی بسیار پیشرفته است. زبانی است بسیار پویا. از دید زبان شناسی تاریخی، پیشرفتهترین زبان كنونی است. این از آنجاست كه زبان، آینهی فرهنگ است. فرهنگی كه پویاست، زبانی هم سنگ و هم ساز با خویش را پدید میآورد. فرهنگ ایرانی چون فرهنگی پویا و پیشتاز است، زبان پارسی هماهنگ با آن بسیار دگرگون شده و پیشرفت كرده است. زبان پارسی امروز، ساختاری دارد كه با بسیاری از دیگر زبانهای جهان، هم روزگار نیست. به سخن دیگر، آن زبانها از دید كاربردهای سرشتین و بنیادین، در روزگاران و ساختارهایی ماندهاند كه دیری است، زبان پارسی از آنها گذشته است. دیگر زبانهای جهان با پارسی دری یا همان پارسی نو، هم روزگار نیستند. برای نمونه با پارسی میانه سنجیدنیاند، حتی با پارسیباستان.
اگر زبان پارسی كه بسیار پیشرفته است، از زبانها كه در سنجش با آن، هنوز كهن ماندهاند، واژه بستاند، برخود زیان زده است. این واژهها با ساختار، هنجارها و رفتارهای زبان پارسی سازگار نیستند. از این روی آنها، گزند میرسانند و برمیآشوبند. بدان ماند كه شما پارهای از پلاس یا بوریای ستبر درشت را بر پرنیانی نغز و رخشان بپیوندید و بدوزید. پیداست كه این دو با یكدیگر، سخت ناسازند.
نخستین و آشكارترین زیان و گزندی كه زبانهای بیگانه به زبان پارسی میزنند آن است كه به رفتار آهنگین وخنیایی و هموار و گوش نواز این زبان لطمه میزند. واژههای ایرانی هنگامی كه از روزگاران باستان میانه به روزگار نو رسیدهاند، واژههای پارسی شدهاند (پارسی دری)، از دید ساختار آوایی، سوده و ساده و نرم و هموار گردیدهاند. برای نمونه، یك واژه درشتناك گران اوستایی مانند خُورْنَه در پارسی شده است فَر. از دید آوایی به فرجام خود رسیده است؛ یعنی واژهای مانند «فر» بیش از این سوده و كوتاه نمیتواند بشود.
اما واژههایی را كه از زبانهای دیگر میستانیم، میتوانند واژههای درشت و گران و ناهموار باشند كه آن ساختار دلاویز آوایی را از میان میبرد. اما خواست سرهنویسان بازگشت به زبان زمان روزگار فردوسی نیست؛ اگر نوشتهها و سرودههای پارسی گرایانه امروز، به زبان فردوسی میماند، از آن روی نیست كه آن نویسنده یا سراینده، آن زبان را به كار میگیرد یا میخواهد به شیوه فردوسی بسراید. از آنجاست كه زبان پارسی بدان سان كه استاد توس یا سعدی به كار گرفته است، از دیدی دیگر، نزدیكترین زبان، به زبان سرشتین پارسی است. هنگامی كه ما میكوشیم به این زبان برسیم، خواه ناخواه، آن چه به دست میآوریم، نزدیك فردوسی خواهد بود.
بینیازی زبان پارسی از واژههای بیگانه
زبان فارسی، زبانی است توانمند و بینیاز، اگر گاهی به « وام واژهها» نیاز دارد، این نیاز در همان مرز و اندازهای است كه هر زبان میتواند داشته باشد. و حتی بسیار كمتر از بسیاری از دیگر زبانها، نیازمند «وامواژهها»ست.
این توانمندی در زبان پارسی برمیگردد به سامانه و دستگاه واژهسازی در این زبان كه بسیار نیرومند و كارآمد و آفرینش گرانه است و حتی بیكرانه است و به میتوانیم، بی شماره در پارسی واژه بسازیم. زبان پارسی مانند بسیاری از زبانهای جهان، كالبدینه نیست؛ بدینسان كه پیمانهها و ریختهای از پیش نهادهای برای واژهسازی در این زبان نمیبینیم. زبان پارسی بسیار نرمشپذیر است و به موم میماند ] از این رو [، خود را با توان زبانی كاربر خویش دمساز میگرداند.
هر چه مایه و توان و دانش شما در زبان پارسی بیشٌتر باشد، این زبان را آسانتر و «مایهورتر» میتوانید به كار بگیرید. برای همین است كه این زبان در جهان، سخن سرود شعر شده است. برای آن كه سخنور میتواند آن چه را در درون او میگذرد، به یاری این زبان روشنتر و رساتر باز گوید. او زبان پارسی را بیش از هر زبان دیگر میتواند از آن خود كندو میتواند زبانی ویژه و شیوه شناختی در پارسی خود بیابید.
برای نمونه، یكی از واژههای بسیار آشنا در زبان پارسی، واژه «دست» است. با این واژه میتوان دهها واژه ساخت. گذشته از آن واژهها كه دیگران پیش از این، از این واژه ساختهاند. بسنده است كه این واژه را با واژه دیگر بپیوندید تا واژهای نو، به دست آید : فرادست، فرودست، زبردست، بالادست، پاییندست، دستاویز، دستبند، دستگیره و ... حتی میتوانیم فرهنگی خرد از واژگانی را كه تا كنون با این واژه ساخته شده است فراهم بیاوریم.
از این روی، این زبان در سرشت و ساختار، زبانی تنك مایه نیست كه از برآوردن نیازهای روز ناتوان باشد و بخواهد از « وام واژهها» بهره برد. ناتوانی، كم بود و بیتوشی، از زبان پارسی نیست از كسانی است كه این زبان را به كار میگیرند.
از این روی میتوان از واژگان بیگانه پرهیز كرد. برای واژگانی كه به هر انگیزهای در این زبان راه جسته است، برابرهای پارسی بیابیم؛ اندك اندك این واژهها را هم از زبان برانیم؛ و آن واژگان دیگر را، به جای آنها بنشانیم. ما اگر گاهی اندك نیاز داشتیم كه واژهای را از زبان دیگر بستانیم، برآنم كه میتوانیم چنین كرد.
(بخشی از یك سخنرانی دكتر میرجلالالدین كزازی)