زبان پژوهی
آسیبشناسی زبان فارسی 1
- زبان پژوهي
- نمایش از چهارشنبه, 27 بهمن 1389 11:24
- بازدید: 6135
آشکار و طبیعی است که هر مردمی، زبانشان را دوست داشته باشند. این موضوع بهویژه نزد ایرانیان پررنگتر است چون که آنان زبان فارسی را نه تنها زبانی میانجی میان تیرههای گونهگون ایرانی میدانند که با تلاش همهٔ آنان اینچنین نیرومند شده، بلکه آن را دربردارندهٔ چکیدهٔ سدهها تلاش دانشی و آموزشی نیاکان خویش و دارای ادبیاتی درخشان و حامل اندیشههای عرفانی والایی هم میشمارند که امروزه گوشههایی از آن، دل بسیاری از جهانیان را تسخیر کرده است. از اینرو، پاسداری از چنین یادگاری، ارج گذاشتن به تلاش همهٔ ایرانیان است و بهره بردن از چنین خوان گستردهای، نخستین گام برای حضور در جهانی به شمار میآید که هر کس باید در پیشرفت آن سهمی داشته باشد.
چرا واژهگان دیگر زبانها را به فارسی برمیگردانیم؟
پیش از ورود به این جُستار (مبحث) مهم یادآور میشویم:
1- زبان وسیلهای است برای برقراری ارتباط، پس هر کوششی که مهمترین هدف بهکارگیری آن را به چالش بکشد «نعل وارونه» یا «نقض غرض» است.
2- زبان پدیدهای است فرهنگی، که همچون دیگر پدیدههای فرهنگی برای هرگونه دگرگونی نیازمند زمان است. همانگونه که زبان پیچیده و ناکارامد دورهٔ قاجاری اکنون زبانی کمابیش بهسامان و پاکیزه شده است، برای بهتر شدن نیز نیازمند دستکم همان اندازه زمان و کوشش است.
3- زبان پاک در جهان وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد. از آنجا که فرهنگ همیشه در حال دگرگونی و داد و گرفت است هیچ زبانی در جهان ـ جز زبان قبیلههای دورافتاده ـ نیست که بدون واژههایی از دیگر زبانها باشد.
4- در جهان، زبانی که کاملا بهسامان یا قاعدهمند باشد هم وجود ندارد مگر اینکه زبانی جدید و ساختگی و در نتیجه بدون «ادبیات و سخنگویان بیسواد» باشد، مانند زبان اسپرانتو.
اما آشکار است که اگر خواهان گسترش زبانمان هستیم، بهگونهای که بتوانیم در جهانی با ارتباطهای بسیار گسترده، آن را زنده و پویا نگه داریم، باید در راه هر چه بهسامان و ساده کردن آن بکوشیم، تا افزون بر خود، نوآموزان هم زبان ما را به آسانی فرا بگیرند.
از اینروست که فارسیگردانی واژگان زبانهای دیگر اهمیت مییابد.
بهگفتهٔ داریوش آشوری: «اگر از واژههای بیگانه استفاده کنیم، زبان ملی ما خام و توسعهنیافته و سرکوفته بر جا میماند و نوعی دوگانگی در گفتار و رفتار ما پدید میآید. ما باید راه دشوار ولی درست پروراندن زبان ملی و از نو سازمان دادن به آن را برویم که این نیز جز با درک عمیق این ضرورت و کارِ دیرانجام و پرشکیب، و خالی از پیشداوریها و تعصبهای گوناگون ممکن نیست و در این راه، همکاری و همیاری و احساس مسؤولیت جمعی و بسیج توانها و نیروها ضروری است» (نشر دانش، روح علمی و زبان علمی، سال پنجم، شمارهٔ سوم).
بهگفتهٔ روانشاد احمد کسروی: «باید دانست اَرج یک زبان در آسانی و به سامانی آن است. یک زبان را آن بهتر که ساده یاشد که گویندگانش درست یاد گیرند و بیگانگانی که میخواهند، به آسانی بیاموزند. به سامان باشد تا درست به کار برند و لغزش، کمتر روی دهد. یک زبان چون ساده و بهسامان بود، صافتر میشود و معنی از درون آن بهتر پدیدار میشود. زبان باید چنان باشد که چون یکی سخنی میگوید شنونده گویی با واژهها روبهرو نیست و همه با معنی سر و کار دارد. چنین حالتی در یک زبان هنگامی است که چهار دیواری گرد آن کشیده شود که واژههای بیگانهٔ ناشناس، نابهجا به آن در نیاید و جز واژههای گوشخوردهٔ شناختهشدهٔ خود آن، بهکار نرود و اینها ساده باشد و جز از روی سامان بهکار نرود. اینکه کسانی به سخنآرایی میپرداختند و آن را هنری میشماردند و در اینباره صدها کتاب نوشتهاند و اینکه کسانی همیشه دوست میداشتند واژههای نویی از زبانهای بیگانه گرفته و در نویسشها و گفتارهای خود بهکار برند و اینکه کسانی میگفتند هرچه واژههای زبان فزونتر شود توانگرتر میشود همهٔ اینها از نادانی بود و پایهای از خرد و دانش نداشت» (احمد کسروی، مهنامهٔ پیمان، سال چهارم، رویههای 440-431).
و باز از او: «باید از واژههای بیگانه پرهیز جست و آنها را به کار نبرد. این پرهیز از روی دشمنی با آن واژهها یا از روی هوس نیست بلکه چیزهایی ما را به این سخن وا میدارد و نتیجههایی را از آن کار در پیش چشم داریم. یکی از انگیزههای این سخن آن است که ما چون واژههای بیگانه را بیاوریم در پدید آوردن واژههای دیگر از آن دچار دشواری خواهیم شد ولی در واژهٔ خودی، آن دشواریها نیست. برای نمونه، واژهٔ «فرهیدن» را که به جای «وحی» عربی میآوریم نه برای آن است که با آن واژهٔ عربی، کینه در میان است بلکه از اینروست که ما میتوانیم از «فرهیدن»، واژههای بسیارِ دیگری همچون «فرهش» و «فرهنده» و «بفرهید» و بسیار مانند اینها را بیاوریم ولی از «وحی» اینها نشدنی است» (همان).
یکی از دلیلهای ساختن برنهادها یا برابرنهادهای فارسی (واژهگانِ فارسی برابرِ واژگان زبانهای بیگانه)، همین دشواری در ساختن جداشده(مشتق)هاست. برای نمونه اگر ما واژهٔ پایش را در برابر کنترل به کار میبریم میتوانیم با آن واژهگانی همچون پاییدن یا پایشگر را بسازیم در حالی که در صورت استفاده از واژهٔ کنترل، ناچار هستیم که از آن واژهای ترکیبی مانند «کنترل کردن» را بسازیم چون که این واژه از زبان ما نیست تا بتواند بهراحتی در آن صرف شود. یا در صورت ساختن نام فاعلی از آن طبیعی است که به صورت کنترلر درمیآید چون که یک فرد آشنا با زبان بیگانه حاضر نمیشود آن را بهصورت کنترلگر صرف کند. این برهان او هم منطقی است که اگر ما نمیتوانیم برابرنهادی برای واژهای خارجی بیابیم دیگر با آوردن پسوندها و پیشوندها آن را رنگ نکنیم و خود را فریب ندهیم.
البته این برهان دربارهٔ زبان عربی اهمیت بیشتری پیدا میکند، چون که واژهگان این زبان، هم به خاطر نزدیکی شکلی و هم به خاطر پیشینهٔ آشنایی ما با آنها خطر بزرگتری هستند.
اگر واژهای عربی به درون زبان ما آید، تنها خود واژه نیامده بلکه جداشدههای آن واژه نیز به درون زبان ما یورش میآورند، «... اینچنین است که میبینیم یکباره صدر، صادر، صدور، مصادره، صدرات و صدق، صادق، صداقت، مصدق، تصدیق، صدیق؛ و خاص، مخصوص، اخص، اختصاص، مختص، خصوص، تخصیص، تخصص، متخصص و... با هم آمدهاند و زبان فارسی را درمانده ساختهاند. هنگامیکه به جای «بازگشت»، «رجعت» بهکار میرود شاید برخی بگویند که چندان ناخوشایند نیست. ولی پیآمد این واژهها و واژههایی از این دست، بسی ناگوارتر و ناخوشایندتر از آن است که میپنداریم. چرا که این «رجعت» کمکم «راجع، مرجوع، مراجعه، ارجاع، ترجیع، تراجع و ...» را نیز به دنبال خود میآورد و رفته رفته «بازگرداندن، بازگردانده، بازگردان، بازگردانی و گشت و واگشت» و بسیاری دیگر از این مایهها را از یاد میبرد ...» (آشوری، داریوش «بازاندیشی زبان فارسی»، مرکز 1372، رویههای 112-111).
«یک انگیزهٔ دیگر اینکه، نامهایی که از خود زبان درست شود، مردم معنای آن را میفهمند و آنگاه آنرا درست به زبان میرانند. برای نمونه ما چون نام آن افزار را دوربین گذاردهایم، هر شنونده معنی آنرا فهمیده و داند که دوربین چیست و نیاز به پرسش پیدا نکند، ولی اگر آنرا «نظاره» بنامیم مردم معنایش را نفهمند و آنگاه واژه را به غلط روان کنند» (کسروی، همان، سال ششم، ص 246-243) به مانند بسیاری از واژههای بیگانه که ما آنها را به نادرستی ادا میکنیم که این بهخودی خود ایرادی ندارد ولی هر کس آن واژهها را بهگونهای ادا میکند و از سوی دیگر در بسیاری از زمانها، برداشتهایی که از آن واژهها در نزد شنونده میشود ـ چون شنونده با ریشهٔ واژه آشنا نیست ـ گنگ است یا دستکم با شنوندهٔ دیگر جدایی دارد.
از سویی دیگر زمانیکه واژههای طیاره، زلزله یا حمام را میآوریم یک نوآموز زبان فارسی با آنها پیوند برقرار نکرده و معنیشان را در نمییابد مگر اینکه با خود این پدیدهها آشنا باشد ولی زمانیکه میگوییم هواپیما، زمینلرزه یا گرمابه، نوآموز با اندکی باریکبینی معنی را در مییابد و یا دستکم به ذهنیتی میرسد، حتا اگر پیش از آن با این پدیدهها آشنا نبوده باشد. و از سویی دیگر همانگونه که اشاره شد نوآموز در تلفظ، اشتباه کمتری میکند چون ریشهها برایش آشنایند و این از برتریهای زبان فارسی است. چنانکه میدانیم زبان فارسی زبانی «وندی» (ترکیبی یا پیشوندی و پسوندی) است - بر خلاف زبان عربی که زبانی صیغهای و قالبی است - و در نتیجه واژهگان سادهٔ آن بسیار کم است و این یک امتیاز بزرگ است چون ما با دانستن کاربرد پیشوندها و پسوندها با شمار کمتری واژه، واژهگان بسیاری را میسازیم و میفهمیم در حالیکه یک عربزبان باید با همهٔ ریشهها ـ که بسیار گستردهاند ـ و قالبها آشنا باشد تا معنی واژهگان را دریابد.
همچنین، درست است که دو زبان عربی و فارسی از دیرباز با یکدیگر داد و ستد فراوان داشتهاند و توانستهاند بسیاری از واژهها را از یکدیگر وام بگیرند ولی این داد و ستد هر چند دربارهٔ زبان عربی به باروری و بالندگی آن انجامیده، دربارهٔ زبان فارسی به آسیبپذیری آن انجامیده، آنرا سَتَرون و دستوپابسته ساخته است. برای نمونه میتوان به تأثیر زبان عربی در نازا کردن دستگاه تصریفی کارواژه(فعل)های سادهٔ زبان پارسی اشاره کرد که برای نمونه به جای آموزاندن، تعلیم دادن؛ خوراندن، تغذیه کردن؛ کوشیدن، سعی کردن؛ گردیدن، تغییر کردن؛ برآمدن، طلوع کردن، متداول شد. این به دلیل ورود نام مصدرهای عربی بود که - به همان دلیلی که دربارهٔ واژهٔ کنترل آورده شد - با کارواژههای میانجی (معاون) «کردن، شدن، گردیدن، نمودن و ...» همراه میشدند. وجود این نامهای مصدر عربی در زبان فارسی باعث شد که حتا در مورد مصدرهای فارسی نیز بهکار رود و عادت بر آن شده که ابتدا از مصدرهای فارسی، نام مصدر بسازند و آنگاه، آن نام مصدر را بهگونهای ترکیبی درآورند مانند کوشش کردن به جای کوشیدن؛ آموزش دادن به جای آموزاندن؛ پرورش دادن به جای پروریدن؛ مالش دادن به جای مالیدن؛ کاوش کردن به جای کاویدن،... و بهطور کلی بیشتر مصدرهای فارسی کنونی این چنین صرف میشود که باید به سامان گردد.
از دیگر آسیبهای کاربرد نابهجای واژهگان تازی همین بس که ما را از کوتاهگویی و کوتاهنویسی و سادهنویسی باز میدارد و سخن را به درازا میکشاند. برای نمونه به جای اینکه به سادگی و روانی بنویسند: «سیگار نکشید!» بهدنبال واژههای پیچیده و سنگین میگردند و مینویسند: «استعمال دخانیات - اکیداً - ممنوع!» به اینگونه، نوشتهای نابههنجار و چندشآور پدید میآید.
زبان فارسی، جدا از زبان عربی، از زبانهای دیگر نیز وام گرفته است. چنانکه از دیرباز، دهها و صدها واژه از زبانهای هندی، یونانی، سریانی، ترکی و مغولی و در چند دههٔ کنونی از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و روسی به زبان پارسی راه یافتهاند. ولی اگر باریکبین باشیم پی میبریم که بیشتر این واژهها برای نامیدن چیزهایی بوده که به زندگی ما ایرانیان راه یافته است. چنانکه سپر، دیهیم، پیاله، فنجان، کلید، الماس و... از یونانی؛ شنبه، کاسه، شیپور، تابوت، توت و... از سریانی؛ شکر، شغال، نارگیل، کرباس، لاک و... از هندی؛ اتاق، آذوقه، آقا، خانم، اردو و... از زبان مغولی به فارسی آمدهاند و بومی شدهاند. همینگونه است انبوه نام چیزهایی که در چند دههٔ کنونی از زبانهای اروپایی به فارسی راه یافتهاند. در برابر، واژههای عربی، ویژگیهای ساختاری و زبانی خود را هم به زبان فارسی آوردهاند و این ویژگیها آنچنان برای خود جا باز کردهاند که اندک اندک آن مشتی از واژههای فارسی را نیز که در زبان نوشتار مانده بود پیرو خود کردهاند، مانند «نزاکت از نازکی». اما آشکارترین نمونه، شیوهٔ جمع بستن است. ما در زبان فارسی دو شیوهٔ سادهٔ جمع بستن با «ان» و «ها» را داریم در حالیکه در نوشتههای خود علاوه بر آن که باید شیوههای جمع بستن عربی )ات، ین، ون) را بدانیم باید با انبوه جمع بستنهای بیقاعده و شکستهٔ عربی )مکسر) نیز آشنا باشیم که این بهویژه ناخواسته و از روی عادت برای گروهی از واژههای فارسی نیز بهکار میرود و زبان را دچار نابهسامانی بزرگی کرده است، همچون «فرامین از فرمان»، «میادین از میدان»، «بنادر از بندر» و «اساتید از استاد» که همه پارسیاند ولی ساخت تازی یافتهاند.
برای بهسامانسازی بهتر است همهٔ واژهگان را به فارسی جمع ببندیم. آشکار است همانگونه که واژههای انگلیسیِ رادیو و تلویزیون را هم با نشانههای جمع فارسی جمع میبندیم این برهان که «چون فلان واژه عربی است پس آن را به عربی جمع ببندیم» هم محلی از اِعراب ندارد.