زبان پژوهی
غلط املایی
- زبان پژوهي
- نمایش از شنبه, 26 فروردين 1391 11:44
- بازدید: 7715
برگرفته از تارنمای شورای گسترش زبان و ادب فارسی
عباس اقبال آشتیانی
غیر از مردم لاابالی و بی مبالات، هیچکس نیست که پیش از خروج از خانه و قدم نهادن در کوچه لااقل روزی یک بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و کفش و کلاه خود را تحت مراقبت نیاورد، و نواقص و معایب و بینظمیها و آشفتگیهای هیئت ظاهر خویش را به شکلی ترمیم و اصلاح ننماید.
چرا؟
برای آنکه انسان، ذاتاً خودخواه است و خود را از هیچکس کمتر و پست تر نمی شمارد، و بر او بسی ناگوار است که باهیئت و اندامی ناساز و شکل و ریختی منکر در مقابل دیگران جلوه کند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابل سرزنش و خرده گیری ببینند و بر او بخندند.
این توجه و دقت در فع عیوب ظاهری به هر نظر که تعبیر شود به شرط آنکه به حدّ خود آرایی و ظاهرسازی نرسد، ممدوح است چه برای مرد دردی بدتر از ان نیست که مرودعیب جویی هر کس و ناکس قرار گیرد، و به علت عیبی که رفع آن بسیار آسان بوده، انگشت نمای این و آن واقع شود.
اما تعجب در اینجاست که غالب همین مردم که برای رفع عیبجویی دیگران، درحفظ ظاهر گاهی از حد اعتدال نیز قدم فراتر می گذارند، هر روز در گفته و نوشته خود، مرتکب هزار غلط انشائی و املائی می شوند و متوجه نیستند که به علت تقریر و تحریر نادرست و بی اندام، تا چه حد مورد طعنه و مضحکه خاص و عامند و چون تأثر و تألّمی هم از این بابت ندارند بهیچوجه در صدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی آیند.
ممکن است که انشاء کسی سست و نارسا و مبهم و دور از قواعد فصاحت و بلاغت باشد اگر چه رفع این عیوب نیز تا حدی به مدد تتبع آثار بزرگان ادب و ممارست درخواندن و به حفظ سپردن گفتههای فصیح و بلیغ فراهم می آید. لیکن چون نویسندگی هم مانند شعر تا حدی موقوف به استعداد ذاتی و طبع خدادادی است، باز می توان صاحب چنین نوشته ای را معذور داشت و از او چیزی را که خدا به او نداده است، و تدارک آن به اکتساب مقدور نبوده، نخواست. اما غلط املائی چنین نیست، اصلاح ان بکلی به دست خود انسان است و در مرحله چیز نویسی، اتقاقاً از هر کار دیگر آسانتر است.
ذوق، تنها آن نیست که انسان فریفته و دلداده هر منظره زیبا و هر هیئت موزون و هر آهنگ دلنواز شود، بلکه یک درجه از ذوق سلیم هم است که انسان طبعاً از هر منظره زشت و هر هیئت ناموزون و هر آهنگ ناساز، تنفر و اشمئزاز حاصل کند و آنها را با اکراه و ناخوشی تلقی نماید، تا طبعش به پستی و زشتی نگراید و همیشه جویای زیبایی و رسایی و درستی باشد.
کسانی که در نوشته های خود، استمراراً مرتکب اغلاط املائی میشوند و به این عیب بزرگ که به دست ایشان پرداخته میشود، پی نمی برند، علاوه برآنکه از آن درجه از ذوق که مانع انسان از مرافقت با زشتی و نادرستی است محرومند، از درک ننگ و عار نیز بی نصیبند و آن همت را ندارند که زشتی و نادرستی را که در وجود ایشان هست و مسبب آن نیز خود آنانند و بخوبی
می توانند آن را رفع کنند، از میان بردارند و صحیح و سالم چیز بنویسند.
درممالک متمدنه دنیا، هر روزنامهای را که بخرید، اگر چه ممکن است که مطالب آن سخیف و مهوع و خلاف حقیقت و بر ذوق ناگوار باشد، اما کمتر اتفاق می افتد که یک غلط املائی در آن دیده شود، و بقدری غلط املائی برای هر کس که قلم به دست می گیرد در این ممالک ننگ است که اغلاط املائی را که ما در نوشته خواص اعضای ادارات و پاره ای از رجال عالی مرتبه خود هر روز می بینیم، ایشان ‹‹ غلط های زنان رختشوی ›› می گویند، زیرا که زنان رختشویند که به علت
بی سوادی تمام به این شغل نسبه ً پست سر فرود آورده و در موقع برداشتن صورت جامههایی که برای شستن میگیرند، مرتکب این قبیل اغلاط میشوند.
روزی به یکی از همین آقایان که در نوشتن املای کلمات بسیار بی مبالات است و اتقاقاً مایه و استعدادی طبیعی نیز برای نویسندگی دارد گفتم که: املای فلان کلمه و فلان کلمه غلط است. درجواب گفت که: من مخصوصاً آنها را به این اشکال نوشته ام و چون یقین دارم که دنیا زیر و زیر نخواهدشد، در این کار تعمّد کرده ام.
من دیگر به او چیزی نگفتم چه مسلم می دانستم که اگر کسی املای درست کلمه ای را که همه در ضبط آن اتفاق کرده و اهل لغت آن را به همان وضع قرار داده اند، بداند محال است که هیئت صحیح و متفق علیه را که همه میشناسند و معنی آن را میفهمند، و اگر هم نفهمند به مدد کتب لغت به معنی آن پی خواهند بود، رها کند و بجای آن از خود هیئتی جدید که معروف و مفهوم هیچکس نیست، به کار برد و با این حرکت خود خواهانه، مفهوم مقاصدی را هم که کلمات قراردادی برای بیان آنها وضع شده، بر دیگران مشکل یا محال کند.
این قبیل بیمزگیها، اگر هم به گفته آن رفیق، واقعاً عمد شمرده شود و ناشی از نادانی و عجز و بیهمتی در راه رفع عیب نباشد، اگر چه دنیا را زیر و زبر نمی کند، ولی باز زشت و مضحک است و اگر کسی در تعقیب آن لجاج و اصرار بخرج دهد، هیچ چیز دیگر از آن جز خفت عقل و سبک مغزی فاعل آن برنخواهد آمد.
قرار تمام مردم عادی و عاقل بر این است که کلاه را بر سر بگذارند و کفش را در پا کنند. اگر کسی پیدا شود که به عقیده نادرست و گمان سست خود بخواهد خرق اجماع کند و برخلاف قرار عام برود و کلاه را در پا و کفش را برسر قرار دهد البته دنیا زیر و زبر نمی شود، لیکن او با این حرکت، خود را مضحکه و مسخره عموم میسازد، و همه بر سبکی عقل و اختلال حواس او اتفاق می کنند.
از این گذشته اگر بنا شود که هر کس به هوای نفس و تفنن شخصی در املای لغات تصرف کند، چون هوای نفس و تفنن هر کس به شکل خاصی است، دیگر میزانی برای تشخیص صحیح و سقیم برای کسی باقی نمیماند و هرج و مرج غریبی پیش می آید که هیچکس معنی نوشته دیگری را نمی فهمد، و غرض اصلی از وضع خط و توقیفی قراردادن لغات که تفهیم و تقاهم باشد، یکباره از دست می رود.
اگر چه غلط املائی برای هرکس عیب است لیکن، هر قدر اهمیت مقام شخص بیشتر و رتبه او درمقامات دنیایی بالاتر باشد، این عیب نمایانتر و ننگ و رسوایی صاحب آن واضحتر میشود. البته غلط املائی یک رختشوی را مردم معذورتر می شمارند تا غلط املایی یک امیر یا وزیر را.
بسا شده است که بر اثر مشاهده یک چنین غلطی، تمام هیبت و شوکت وزیر یا امیری برباد رفته است.
وقتی در مجلس شمس الدین در گزینی وزیر سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه سلجوقی، موقعی که کمالالدین زنجانی (که بعدها وزیر طغرل سوم شد) از بغداد به اصفهان رسیده بود شمس الدین در گزینی او را مخاطب ساخته گفت: با وجود ناامنی راهها، چگونه بوده است که به سلامت ماندی مگر از ‹‹جعده›› نیامدی؟
کمال الدین گفت: ایها الوزیر جاده است نه ‹‹ جعده ››.
گفت: راست گفتی، ‹‹جعده›› آنست که تیرکمان، در آن میگذارند و مقصود او ‹‹ جعبه ›› بود که این معنی اخیر را دارد.
تمام حضارمجلس برشمس الدین وزیر خندیدند و وزیر چون دریافت که نه املای صحیح ‹‹جاده ›› را میداند نه هیئت درست ‹‹ جعبه›› را، خجلت بسیار برد و تا مدتی جسارت آنکه در روی حضار نگاه کند نداشت.
یکی از مغلطه بازی این قبیل آقایان، وقتی که ایشان را در غلط نوشتن املاها ملامت کنید این است که املاهای فارسی، آمیخته به عربی مشکل است و به آسانی نمیتوان آن را آموخت فرض کنید که این گفته بی اساس درست باشد. چون زبان فارسی امروزی با همین املاء و انشاء زبان ما و وسیله امتیاز ما از سایر ملل و با ثروت گرانبهایی از نظم و نثر که دارد مایه سرافرازی ما در جهان است، باید آن را با هر اشکالی که دارد همان طور که قدمای ما آن را درست و راست فرا
می گرفته و تا حد توانایی در تکمیل و تحسین آن می کوشیدند فرا بگیریم و اگر نمی توانیم چیزی بر کمال و جمال آن بیفزاییم، لااقل تیشه ستم بر پیکر زیبای آن نزنیم و هیئت موزون و عارض جمیل آن را به ناخن نادانی و خودخواهی نخراشیم.
اگر قدری تامل کنیم و انصاف به خرج دهیم می بینیم که این عذر بدتر از گناه این معترضین نیز مقبول نیست، زیرا که تمام لغات مشکله ای که املای آنها محتاج به آموختن و ضبط است و در نوشته این قبیل آقایان می آید، شاید از هزار تجاوز نکند. آیا ضبط صحیح هزار کلمه و به خاطر سپردن آنها چنان کار دشواری است که از عهده یک شخص عادی برنیاید و اگر اشکال و زحمتی دارد تا آن اندازه باشد که از تحمل ننگ بی سوادی و مضحکه شدن در پیش هر کس و ناکس سختتر و ناگوارتر به شمار آید؟
( مجله یادگار، سال اول، شماره چهارم، نوشته عباس اقبال آشتیانی، ص 1- 5 )
سبک شناسی
عباس اقبال آشتیانی به عنوان مورخ، شهرت دراد نه نویسنده ، اما این مورخ بلند پایه از جمله استادانی است که در نثر فارسی، نوشته های او می تواند سرمشق نویسندگی قرار گیرد.
عباس اقبال ، محققی نامآور در تاریخ و ادب فارسی است، می توان گفت همانگونه که در تحقیق و تالیف کتب تاریخ از بزرگترین محققان عصر حاضر است در تحقیقات ادبی نیز همانند پژوهندگان بزرگ ادب فارسی و نیز صاحبان قلم، آثار متعددی از خود به یادگاری گذاشته است.
مجله یادگار که از نخستین مجلات ادبی است که در کشور ما انتشار یافت، او تاسیس شد و پنج دوره منتشر گشت که حاوی بسیاری مقالات ارزشمند محققان و استادان ادب فارسی و مقالات خود اوست نثر عباس اقبال نثری پخته و سنجیده است که با آنکه از لغات دشوار ادبی متقدمان پیراسته است اما استحکام و جزالت را از یک سو و رسایی و سادگی را از دیگر سو بهم پیوسته است.
نویسندگان نسل پیش، در دهههای گذشته گویی با دشواری خاصی در نوشتن روبرو بودند، بعضی از بزرگانی از نسل پیشین که اکنون همه آنها در بستر خاک خفته اند از یک سو در ادب عربی پرورش یافته بودند و استعمال لغات سنگین عربی را در میان نثر ساده فارسی درحکم استخوانی در کالبد بدن می پنداشتند یا ستونی در وسط گل و خاک و گچ، خود را ملزم به استعمال لغات عربی دشوار میکردند تا از صلابت پیکر و استحکام سخن آنان کاسته نشود، و از سویی دیگر مایل بودند که کلام شیرین فارسی را بر پای خود وادارند و آن را متکی به عصای الفاظ بیگانه نسازند. این دو اندیشه متقابل، یعنی یکی ادامه گرایش به استعمال فراوان لغات عربی و دیگری سره نویسی موجب شد که نویسندگان دهههای اخیر بعضی چون علامه قزوینی روش قدما را بپسندند و بعضی چون سعید نفیسی پرچمدار ‹‹ سره نویسی›› شوند.
اما دسته سومی هم از این بزرگان راه میانه را در پیش گرفتند که از جمله ایشان محمد علی فروغی وعباس اقبال اند. عباس اقبال، سادگی نثر را ( البته نه درحد زبان محاوره ای ) رجحان می نهد، از استعمال آن دسته لغات عربی که در فارسی جا افتاده است و بعضی از آن لغات به قدری فارسی شده است که تشخیص غیر فارسی بودن آنها برای کسانیکه متبحر در ادب فارسی و عربی نیستند مشکل است امتناع نمی کند و در مقابل اصراری ندارد که لغاتی را که مردم متوسط نمی فهمند در نوشته خود به کاربرد و به اصطلاح فضل فروشی کند.
اقبال و دیگر نویسندگان چون او این نکته را دریافته اند که با مردم باید به زبان مردم سخن گفت و تکلف از هر سو که باشد تکلف است چه عربی مآبی و چه سره نویسی و سخن متکلّف سخن دل نیست و سخنی که از دل برنیاید، بردل نخواهد نشست.
یادگار یکی از مجلات وزین ادبی در تاریخ مطبوعات ایران است. این مجله گرانسنگ که به مدیریت دانشمند و مورخ مشهور عباس اقبال آشتیانی استاد تاریخ و ادب دانشگاه انتشار مییافت از جمله مجلات ادبی و تحقیقی است که دورههای پنجگانه آن مجموعه ای ازمقالات تحقیقی دانشمندان معاصر است. نخستین شماره این مجله در شهریور ماه 1323 شمسی انتشار یافته است. مقاله زیر که در شماره چهارم سال اول مندرج گردیده است از مقالات عباس اقبال است. ضمناَ مجموعه مقالات استاد عباس اقبال آشتیانی به کوشش آقای دکتر محمد دبیرسیاقی در سال 1350 به طبع رسیده است.