زبان پژوهی
زبان فارسی را درون مرزها، پاس بداریم و برون مرزها، گسترش دهیم
- زبان پژوهي
- نمایش از دوشنبه, 21 شهریور 1390 07:05
- بازدید: 5435
دکتر هوشنگ طالع
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
(عراقی)
زبانی را که امروز آن را به نام فارسی مینامیم. فرآیند دگرگونی و فراگشت زبانی است که نخستین بار، انسان با آن زبان با پروردگار، سخن گفته است. یا به گفته بهتر، با آن زبان کوشید تا از جزء به کل بپیوندد و «عالم خرد» (انسان) را با «عالم کلان» (جهان هستی)، در بندد.
در هزارههای پیش زرتشت اسپنتمان، نخستین «باده» را که از «چشم مست ساقی» به «وام» گرفته بود. در جام تهی بشریت ریخت و از آن جهانی را تا به امروز و تا فرداهای ناشناخته، سرمست کرده و خواهد کرد.
بدون تردید اشاره « عراقی» در بیت بالا و غزل همراه آن و «رازی» که از آن سخن میگوید و حافظ شیراز سربلندی «دار» را از هویدا کردن «اسرار» از سوی منصور حلاج میداند و ... نخستین مردی است که توانست با وامگیری از چشم مستساقی، نخستین باده را در جام بشریت بریزد. البته باید به یاد داشته باشیم که خلی عظمیمی از وارستگان و فرهیختگان ملت ایران در درازای نزدیک به یک هزار و چهار صد سال، آن خم خانه بزگر را از زبان اوستایی به زبان ملکوتی فارسی برگداندند تا در حافظه و روان تاریخ، جاودانهتر گردد.
گسترهی شگفتانگیز زبان فارسی
چنان که گفته شد، اشاره عراقی و در این راستا، اشاره دیگر وارستگان و فرهیختگان و پیروان مکتب عشق، بدون تردید به میدا با نخستین کوشش انسان درگذر از خود و رسیدن به «او» ست. تا با معشوق به سخن درنیایی و در گفتار، تصور روی او را نداشته باشی، تا با ساقی سخن نگفته باشی و در سخن، چشم مست وی را ندیده باشی، از چشم مستش «وام» نتوانی گرفت و شرابی در جام نتوان کردن که هنوز پس از گذشت هزارهها، بشریت از نوشیدن آن سرمست است.
زرتشت، با کلام و واژگانی که فرآوردهی سرمستی از آن خمخانه و جام و ساقی است، در قالب «گات»ها (سرودها)، از فرود زمین با فراز آسمان سخن میگوید، به زبانی که پس از گذشت هزارهها، در ریخت و واژگان فارسی امروزین (فارسی دری) سیلان دارد و زنده است.
از این روی و از آن جا که نخستین باده عشق را در جام این زبان ریختهاند، زبان فارسی را زبان «ملکوتی» مینامند و میدانند. گزافه نیست که اگر مردم ما بر این باورند که:
چو با آدمی، جفتگردد پری
نگوید پری، جز به لفظ دری
(عنصری)
آری، زبان فارسی فرزند زبانی است که نخستین بار انسان با آن از «عشق» سخن گفته است. سخنی که در درازای سدهها و هزارهها، از سوی نخستین سراینده آن تا کلام جلالالدین بلخی، حافظ و سعدی شیراز و ... به اوج رسیده و امروز نیز در شعر نادر نار پور، مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری و ... همچنان جاری است.
این همان سخنی است که حافظ شیراز، یکی از والاترین سرایندگان و پرستندگان «عشق»، از آن در عجب است که :
یک قصه بیش نیست، حدیث عشق وین عجب
از هر زبان که میشنوم، تا مکرر است
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
(حافظ)
سالها پیش در شهری « ون کوور» (Van couver) کانادا همراه با خواهر و همسرش سوار تاکسی شدیم. راننده پس از لحظاتی گوش فرا دادن به گفتو گوی ما، به زبان انگلیسی گفت:
من سخنان شما را میفهمم. اما نمیتوانم به فارسی سخن گویم. چون از تبارش پرسیدم، گفت از هندوستانم و افزودکه ما در اینجا (وان کوور)، نشستهای مرتبی برای خواندن مثنوی، حافظ و بیدل داریم و ...
بیاختیار به یاد ابنبطوطه، جهانگرد مغربی (مراکشی) افتادم که در زمان سعدی به چین رفته بود و در میهمانی یکی از بزرگان آن دیار، دوشیزه یا بانویی خواننده، شعر سعدی شیراز را میخواند.
گر چه شاید قیاس این دو مورد در آغاز ناصواب آید؛ اما میتواند برای مرور کوتاهی بر سرنوشت زبان فارسی در این چند سده، مناسب باشد.
روزگاری نه چندان دور، زبانفارسی زبان نخست آسیا بود؛ این تنها ادعا نیست، بلکه در این راستا میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
نخست ـ آن که زبان فارسی به مانند زبان فرانسه که روزگاری دراز به عنوان زبان دربارهای اروپا به شمار میرفت، زبان دربارهای بخشی بزرگی از قارهی (کوره) پهناور آسیا بود. در «باب عالی» یا دربار عثمانی به فارسی سخن میگفتند و بسیاری از فرمانها را به فارسی مینوشتند.
به یاد داشته باشیم که فرمانهای« نیک»، یعنی فرمانهایی که در برگیرندهی جاه، مقام، پاداش، رتبه و درجه و ... بود. به فارسی مینوشتند و «فرمانهای بد» که در بردارندهی حکم اعدام، مصادرهی اموال، نفی بلد و ... بود، به ترکی مینوشتند.
پارهای از امپرتوران عثمانی به فارسی شعر نیز میسرودند. زبان رسمی دربارهای محلی هند، فارسی بود و حتی پس از اشغال هندوستان از سوی امپراتوری انگلیس، تا زمانهای دراز در دوران حکومت انگلیسی هند، همهی فرمانها به فارسی نوشته میشدند. زبان رسمی امارت بخارا و خیوه و ... که وابسته به شاهنشاهی ایران بودند، نیز فارسی بود.
دوم ـ زبان فارسی، در بخش بزرگی از آسیا زبان گفتوگو و در بخش بزرگتری، زبان ارتباطی بود. زبان فارسی در بخشهایی از میان رودان (بینالنهرین) سرزمین امروزی ایران، افغانستان، بخشهایی از افغانستان و در سرتاسر جمهوریهای نوخاسته ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان و ... زبان گفتوگوی مردم و زبان رسمی مردم بود.
از سوی دیگر، زبان فارسی در سرتاسر شبه قاره هند، قفقاز آسیای میانه، بخشهایی از امپراتوری عثمانی و ... زبان ارتباط مردمان با یکدیگر بود.
بدین سان، زبان فارسی در بخشهای بزرگی از آسیا، زبان ارتباطی بود و همزمان به عنوان زبان گفتوگو زبان رسمی مردم نیز به شمار میرفت.
سه ضربه اساسی بر پیکره زبانفارسی در سده بیستم وارد آمد. از سویی با فروپاشی امپراتوری عثمانی و پیروزی ترکهای جوان و دنبال کردن اندیشه بیپایه و بیبنیاد، پان ترکیسم از سوی وارثان امپراتوری عثمانی، «ترکسازی» در آسیای کوچک، روندی خشن و قهرآمیز به خود گرفت. در نتیجه حاکمان ترکیه کوشیدند تا پس از با تغییر خط و جانشین کردن زبان محاوره به جای زبان ادبی، پیوندهای ژرف زبان ترکی با فارسی را گسسته و مخلوق جدیدی به وجود آورند. در این زمینه مراجعه به فرهنگهای ترکی در دوران امپراتوری و دوران اخیر، بسیار روشنگر است.
امپراتوری انگلیس، پس از استیلا بر هند، برای محو پیوندهای ژرف میان مردم هند و ایران، دستاندر کار ریشه کن کردن زبان فارسی به عنوان زبان ارتباطی مردم در هند شد. به طوری که امروز در شبه قاره، زبان انگلیسی به عنوان زبان ارتباطی، جای زبان فارسی را گرفته است.
تزارهای سرخ نیز پس از استیلا بر امپراتوری روسیه، با شدت وحدت دستاندرکار ریشهکن کردن زبان فارسی در منطقهٔ قفقاز و آسیای میانه شدند تا بتوانند به جای آن، زبان روسی را زبان ارتباطی مردمان مزبور قرار دهند و از همه مهمتر این که پیوندهای دیرین میان مردمان دو سوی مرزهای تجزیه را با کم رنگ کردن زبان فارسی، از هم بگسلند.
نخستین کوشش آنان در این راستا، بر انداختن خط فارسی و جایگزین کردن آن با خط کریل یا سریل بود. هم زمان با ایجاد مرزبندیهای دروغین در آسیای میانه، جعل نام برای واحدهای ایجاد شده و جدا کردن شهرهای تاریخی چونان خجند، مرو، سمرقند و بخارا از یکدیگر، بزرگترین ستم را بر زبان فارسی در بنگاه اصلی آن یعنی «ایران ویج» و بنگاه زبان فارسی دری روا داشتند. نفرین زمانه بر این نا انسانهای ضد فرهنگ.
درخت پر شاخ و برگ زبانهای ایرانی
در این جا، برای ارجگذاری به زحمت دیگران و از همه مهمتر جبران کم مایگی خود در این زمینه، این بخش را از نوشتار بانو ویدا صارمی (مجله وهومن ـ شماره 17 ـ دی ماه 1377) وام میگیرم.
زبانهای ایرانی، دارای شاخههای زیادی است، که فارسی امروزی نیز یکی از شاخههای آن و یا به گفته دیگر، نیرومندترین و پهناورترین شاخهی آن میباشد.
بر پایه نظرهای مستشرقین که به نظریه کلاسیک مشهور است، زبانهای ایرانی عبارتند از :
1ـ زبانهای ایرانی باستان
مهمترین این زبانها، عبارتند از: اوستایی، فارسی باستان، سکایی و مادی. بدون تردید، زبانهای دیگری نیز در این رده وجود دارند که تا کنون، نوشتاری از آن به دست نیامده است.
در این زمینه با احتمال زیاد میتوان از سغدی کهن و ... نام برد. گروهی از مستشرقین بر این باورند که زبانهای ایران باستان، خود فرزند زبانهای دیگری، به نام زبانٌهای ایران کهن میباشند.
2ـ زبانهای ایرانی میانه
شامل زبان پهلوی یا پارسی میانه ( که عبارتند از: پارتی، ساسانی و ...)، تخاری، خوارزمی، سغدی و ...
برخی زبانشناسان بر این عقیدهاند که دیرینترین اثر زبان فارسی میانه، مربوط به زبان تخاری است که در شمال سرزمین کنونی افغانستان به دست آمده است.
3ـ زبانهای ایرانی نو
این زبانها عبارتند از: پارسی، کردی، گیلکی، و مازندرانی، تالشی، گالشی (گروهی از دانشمندان، این دو را از شاخه گیلگی میدانند)، سغدی نو، یغنابی، پشتون، لری، بلوچی، تاتی، گونه رازی، گویش تاجیک و زبانهای پامبر، مانند ساری کولی، واریش، کاشمی، واخانی، آسی یا سکایینو که دارای دو شاخه ایرونی و تیکرونی با دیگرونی است و نیز تعدادی زبانهای دیگر.
گروهی از پژوهشگران زبان، از جمله آقای دکتر محمد علی سجادیه، اعتقاد دارند که دست کم باید موارد زیر را به نظریهی کلاسیک (یا مستشرقین)، افزود:
نخست ـ در گروه زبانهای ایرانی باستان
زبانهایی مانند خوزستان باستان، ایلامی، سومری و لولویی، با توجه به واژگان اصطلاحها و پیوندهای فراوان آنها با دیگر زبانهای ایرانی و این که خاستگاه و زادگاه آنها در فلات ایران بوده است، در ردهی زبانهای باستان، قرار گیرند.
دوم ـ زبانهایی که به ظاهر غریبند، اما در اصل نزدیک
زبانهایی مانند اردو پنجابی، آذری، داغستانی و ... گرچه همان گونه که اشاره شد به ظاهر غریباند، اما سرشار از واژگان ترکیبها، اصطلاحها و ادبیاتی ایرانی میباشند.
سوم ـ زبانهای کشمیری و نورستانی (یا کافرستانی)
این زبانها، حتی به تایید و باور برخی از مستشرقین، از زبانهای ایرانی به شمار میروند.
البته باید یادآوری گردد که هر یک از زبانهای ایرانی، دارای زیر شاخههای گوناگونی است. برای مثال کردی جدید، دارای چندین شاخه اصلی است. زیر شاخههای یاد شده، عبارتند از: لولو، زازا، کرمانجی، گورانی، کلهری و ...
اما با وجود همه این ناملایمات، امروز نیز فارسی و دیگر زبانهای ایرانی، گسترهای از بلندیهای پامیر تا کنارههای دریای مدیترانه را در برمیگیرند. هنوز نیز «بام نشینان» جهان در تاشقورقان(تاشگورگان) به زبان فارسی سخن میگویند و کردان کنارههای دریای مدیترانه، به یکی از زبانهای از شاخه زبانهای ایرانی.
مردمان جمهوری تاجیکستان، اکثریت مردم جمهوری ازبکستان، بخشهایی از جمهوری ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان در آسیای میانه، به فارسی سخن میگویند. در قفقاز، هنوز آثار زبان فارسی پا بر جاست و هم چنین در میان رودان.
در کنار ایران، در افغانستان نیز با وجود کوششهای بسیار انگلیسها و انسان نمایان «طالبان»، این کشور یک کشور فارسی زبان است، طالبان در دوران سلطهی خود کوشید تا با زور شلاق، زندان،شکنجه و قتل، یکیدیگر از شاخههای زبانفارسی، یعنی پشتو را به جایی آن بنشاند.
چیزی که با وجود تلاش بسیار، امپراتوری انگلسی در بیش از یکصد و پنجاه سال و با وجود سپردن تاج و تخت سرزمین افغانستان به خاندانهای پشتون تبار، از عهده آن برنیامد.
از سوی دیگر، کمابیش 25 میلیون تن از مردمی که در تحت سلطه حکومت ترکیه و حکومتهای عربی قرار دارند، به زبان کردی سخن میگویند.
مهم این که مردم پاکستان که امروزه کمابیش 170 میلیون تن میباشند، به زبان اردو و یا یکیدیگر از زبانهای ایرانی سخن میگویند. در هندوستان، بنگلادش، کشمیر، سیلان و ... هنوز فارسی نفوذ دارد و در زمینهی ادبیات و شعر، کاربرد بسیار. البته باید بدانیم که بیشتر زبانهای هندی، مانند زبان اردو، دارای پیوند تنگاتنگ با زبان فارسی هستند. البته از یاد نبریم که همهی زبانهای شبه قارهی هند از ریشه زبانهای ایرانیاند و با آن، پیوندی نا گسستنی دارند.
هنوز هم، اگر به خود آییم و بخشی از آن چه را که در پای زبان عربی و انگلیسی و ... میریزیم، هزینهی گسترش زبان فارسی و حمایت از آن کنیم. میتوان زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی را در جایگاه شایسته قرار داد.
از نخستین اقدامها، فراخوان فرهیختگان این سرزمین و دیگر سرزمینهای پهنه فرهنگی زبانهای ایرانی، به نشان دادن راهکارها و راهبردها در زمینه حمایت و گسترش زبان فارسی است. از اقدامهای دیگر، ایجاد فرهنگستان مشترک زبانهای ایرانی و نیز پژوهش و آشکارتر کردن پیوندهای زبانهای ایرانی و ... میباشد. امید چنین باد که فرهیختگان مسئولیتهای خود را ژرفتر درک کنند و مسئولان نیز.
برای فردا چه اندیشیدهایم
سده بیست و یکم و هزاره سوم میلادی، در مقایسه با دستاوردهای بشر در هزارهها و سدههای پیشین، سده و هزارهی «فراز انسان» است. فرا رفتن از آن چه که در گذشت و حال به گونه پندار و وهم (و آن هم به صورت نادقیق و ناپخته) در مخیله برخی از دانایان قرار داشته و دارد. «سده و هزارهی فراز» بدون تردید سده جهانی شدن نیز هست، سدهی نزدیکتر شدن مردمان به یکدیگر و در این فرآیند، دوران بهرهگیری از زبانهای کمتر برای سخن گفتن و تبادل اندیشه با یکدیگر.
راستی را، کدام زبان؟
راستی را، کدام زبان، زبان نخست گفتوگو میان مردمان خواهد بود؟ کدام زبان به عنوان زبان علم خود را نشان خواهد داد؟ کدام زبان را مردمان برای بازگو کردن معانی فلسفی برخواند گزید؟ زبان شعر و ادب، کدام خواهد بود و ...؟ در این میان، پرسش اساسی این است که زبان ملکوتی فارسی، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
راستی را، امروز کدام سازمان با کدام آرمانگرایی و کولهبار سنگین علمی، وظیفهی پاسداری و گسترش زبانفارسی را به عهده دارد. مهم این که پاسخگوی این پرسش که مقام زبان فارسی در سده بیست و یکم و هزاره سوم میلادی چه خواهد بود. به عهده کدام سازمان برخاسته از بطن و متن مردم و ملت ایران است؟
هنگام ورود به سده بیستم، به دلیل ناکافی بودن انباشت دانش در کشور از آن مهمتر عدم توفیق در رهنمون شدن مردم کشور به دانشاندوزی و در این فرایند «تهی دستی»، نتوانستیم در این بازار داد و ستد دانش با «دستاری پر» از بازار سدهی بیستم، به قرن بیست و یکم پای نهیم. هر گاه در بر همین پاشنه بچرخد و ملت ایران نتواند زنجیرهای جهل و خرافه را در هم گسلد و واقعیت جهان امروز و فردا را بشناسد و نداند که به گفتهی فردوسی «توانایی در دانایی» است، این بار نیز به دلیل تهیدستی، به گفته سعدی شیراز، با دستار خالی از این بازار «رقابت» و یا به گفته بهتر «تنازع بقاء» بیرون خواهد آمد.
ای تهیدست رفته در بازار
ترسمت، پر نیاوری دستار
(سعدی)