جستار
پانترکیسم و وحدت ملی ایران - بخش ششم
- جستار
- نمایش از پنج شنبه, 06 خرداد 1389 10:44
- بازدید: 7430
برگرفته از آذرپادگان
عبدالله مرادعلیبیگی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مسالهی آذربایجان و مشتریان تازهی آن
پیروزی انقلاب اسلامی وفضای سیاسی حاصل از شکسته شدن جو اختناق سیاسی دوران رژیم پهلوی، زمینههای گستردهای را برای حضور و فعالیت تمام گروههای چپ و تجزیهطلب در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور پدید آورده بود. در چنان شرایطی، شماری از اعضای فراری بازمانده ی فرقه دموکرات که در جمهوری آذربایجان زیر نظر تشکیلات تبلیغاتی حزب کمونیست آن کشور همچنان به فعالیتهای ضدایرانی خود ادامه میدادند، به ایران بازگشتند.
این افراد به همراه دیگر گروههای ریز و درشت چپ کمونیستی که از همکاری و همگامی برخی محافل مشکوک پانترکیستی هواخواه ترکیه نیز برخوردار بودند، بار دیگر نغمههای شوم گذشته را تازه گردانیدند. آنان با طرح شعارهای جداییخواهانه که «رهایی خلق آذربایجان جنوبی» از «سلطه و ستم شوونیستهای فارس» را تبلیغ و ترویج میکرد، به پراکندن تخم نفاق در میان اقوام ایرانی پرداختند.
البته تحرکات و تحریکات جداییخواهانهی گروههای چپ کمونیست، این بار به مساله آذربایجان محدود نگردید، بلکه این گروهها، یک بار دیگر با هماهنگی لازم و هدایت شده از بیرون مرزها، با طرح شعارهای دروغین دفاع از «حقوق خلقهای تحت ستم ایران » و با نالیدن از « ستم ملی فارس های شوونیست » در جایجای این سرزمین ، در ترکمنصحرا، کردستان، خوزستان، سیستانوبلوچستان و ... برعلیه وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران دست به تبلیغات مسموم و تحریکآمیز و عملیات مسلحانه زدند.
این واقعیتی آشکار است که موجودیت « جامعه بزرگ ایرانی » و وحدت و یک پارچگی تاریخی، فرهنگی و نیاخاکی آن، حاصل زیست مشترک مردمانی است که طی هزاران سال و در درازای تاریخ این سرزمین،نسل بعد نسل،چونان حلقههای زنجیر به هم پیوسته، با همدلی و همگامی بسیار و با آگاهی جمعی و تاریخی در حول محور « ایرانی بودن = ایرانیت »،گرد هم آمدهاند. در نتیجه، « ایرانی بودن » ،هویت مشترک و جمعی همهی گروههای این جامعه بزرگ می باشد، نه عنوان و نام و هویت یک گروه ویژه از مردمان این سرزمین.
جمهوری شوروی آذربایجان، تحت رهبری حیدرعلیاف وتشکیلات تبلیغاتی حزب کمونیست اتحاد شوروی،با بهره گیری از فضای به وجود آمده پس از پیروزی انقلاب در ایران ، با چاپ و ارسال صدها هزار نسخه کتاب، جزوه و نشریه به ایران و یا با تامین مالی نشر آنها در کشور، خوراک تبلیغاتی و فکری گروههای وابستهی کمونیستی یاد شده را برای نیل به مقصود، یعنی تجزیهی سرزمینهای ایرانی فراهم میآوردند. اما همهی تلاشهای تجزیهیطلبانهی بازماندگان فرقه دموکرات و دیگر گروههای کمونیستی به دلیل مقاومت و مقابلهی همان مردمانی که از سوی این گروهها « خلقهای تحت ستم » نام گرفته بودند، بیثمر ماند. سرانجام با تلاشی گروه های تجزیه طلب یاد شده ، بار دیگر شمار تازهای از فرقهایها به همراه تعدادی ازفعالان دیگر گروههای کمونیستی به جمهوری شوروی آذربایجان گریختند، تا از نو، همچنان نالههای پر سوز و گداز « حسرت » از درد « فراق به اصطلاح آذربایجان جنوبی » سر دهند.(1 )
اگرچه پس از آن،دیری نپاید که شیشه ی عمراتحاد جماهیرشوروی به سنگ جزمیت اندیشه ی حزبی حاکم بر آن شکست و کشوری که به حق لقب « زندان ملتهای تحت ستم » از هر لحاظ شایستهی آن بود، از درون فرو پاشید. چنان که گویی از آغاز،هرگزچنین موجودیتی وجود نداشته است .با این همه، ولی « مسئلهی آذربایجان » ، همچنان از سوی حاکمان جمهوری آذربایجان ( اران ) که اینک به ظاهر از بندگی مسکو رها شده بودند،چونان متاعی بر ضد منافع ملی و تمامیت ارضی ایران، در بازار پر مشتری بازیهای سیاسی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای ، آمادهی عرضه شدن به خریداران تازه باقی ماند.
به عقیدهی آگاهان، رفتار سیاسی دولت مردان بادکوبه در برابر ایران و در سوءاستفاده از مسالهی آذربایجان، در کل تا کنون کمتر در چهارچوب منافع ملی و سیاستهای مستقل راهبردی برای خود جمهوری آذربایجان ( اران ) هم قابل تعریف و جمعبندی بوده است. اکثر این آگاهان چنین رفتاری را بیشتر تابعی از سیاستهای کلان ضدایرانی هدایت شده از بیرون مرزهای آن جمهوری میدانند. اگر چه این واقعیت را نیز نمی توان نادیده گرفت که مردم جمهوری آذربایجان ( اران ) طی بیش از هفتاد سال زندگی تحت اختناق شدید و استبداد خشن و حکومت پلیسی شوروی که با فضاسازیهای مسموم و گمراهکننده ی تبلیغاتی در زمینهی پژوهشهای تاریخ همراه بوده است، با آموزههای دروغین و باژگونهای دربارهی واقعیتهای تاریخی سرزمین خود آموزش دیده و تربیت یافتهاند. در نتیجه تا امروز،هنوز برای بسیاری از مردم و حتا گروهی از روشنفکران آن دیار، درک واقعیت چگونگی مناسبات و پیوندهای تاریخی سرزمین و مردم اران با ایران ، بسیار دشوار می باشد.
با این همه، توجه به این نکته نیز حایز اهمیت بسیار است که برابر شواهد تاریخی، گروههای بزرگی از مردم اران و بسیاری از روشنفکران آن سرزمین که به حق تنها راه دستیابی به استقلال و آزادی واقعی کشور خود را در بازگشت به هویت اصیل و تاریخی آن میدانند، در مقاطعی که به دور از فشارهای خارجی، فرصت انتخاب یافتهاند، توجه تلاش همهجانبهای را برای بازشناسی تاریخ واقعی سرزمین اران و در نتیجه، برقراری نوعی پیوند دوباره با ملت و سرزمین ایران از خود بروز دادهاند. برای نمونه، همچنان که در بخشهای پیشین این نوشته هم به آن اشاره شد، میتوان به دورهای از حاکمیت مساواتیان بر جمهوری آذربایجان اشاره کرد که با خروج ارتش عثمانی از قفقاز که به قطع پشتیبانی عملی دولت عثمانی از جناح پانترکیست حزب مساوات انجامید، خواست مردم و دولت جمهوری آذربایجان به صورت پیشنهاد تشکیل فدراسیون با ایران متجلی گردید. یا این که میتوان دورهای از حیات این جمهوری، در فاصله زمانی اواخر عصر شوروی ( که تحولات ناشی از اجرای گلاسنوست گرباچف در اتحاد شوروی، سبب کاهش فشار وسستی مهار مسکو بر جمهوریهای تابعه شوروی از جمله آذربایجان شده بود ) تا به قدرت رسیدن جبهه خلق به رهبری ابوالفضل ایلچی بیک را به یاد آورد که کششهای تاریخی مردم جمهوری آذربایجان در همگرایی با ایران، با احساسی وصف ناپذیر از زبان روشنفکران آگاه و مستقل این جمهوری که یک دوره کوتاه مدت آزادی بیان و اندیشه را تجربه میکردند، جاری میشد.(2)
اما این دورهی اخیر نیز با قدرت یابی جبهه خلق آذربایجان در اوخر بهار سال 1371 خورشیدی ( 1992 میلادی ) که به محاق آزادیهای به دست آمده انجامید، دچار وقفه گردید. ابوالفضل ایلچیبیک، رهبر جبهه خلق ،از عناصر افراطی و شناخته شده پانترکیست دست نشاندهی ترکیه بود که هرگز تمایل خود را به تاسیس کشورو حکومت خیالی توران به رهبری ترکان پنهان نمیکرد. وی پس از رسیدن به قدرت، عنوان رسمی زبان مردم جمهوری آذربایجان را که پیش از آن، از سال 1938 میلادی در شوروی « آذری » خوانده شده بود،« ترکی » اعلام کرد و آن را در دی ماه سال 1371 خورشیدی به تصوییب مجلس آن کشور رسانید. جمهوری آذربایجان در زمان حکومت جبهه خلق، به دروازه ی ورود و نفوذ دولت ترکیه به قفقاز و آسیای مرکزی بدل گشت. ایلچیبیک روابط نزدیک و آشکاری با گروههای افراطی پانترکیست در ترکیه از جمله با سازمان تندرو و شبه مافیایی « گرگهای خاکستری » و بنیانگذار و رهبر وقت آن ، البارسلان ترکش داشت.
در دوران حاکمیت جبهه خلق، بار دیگر« پانترکیسم» هواخواهی ترکیه به جای « پان آذربایجانیسم » ( پندار پیوستن آذربایجان به اران)، در دوران شوروی با همان شعارهای تکراری دستگاهی تبلیغاتی حزب کمونیست جمهوری آذربایجان که بر « رهایی خلق آذربایجان جنوبی » و لزوم « وحدت آذربایجان شمالی و جنوبی » ... تاکید داشت، محور اصلی حرکتهای ضدایرانی گروههای تجزیهطلب فراری بادکوبهنشین قرار گرفت. در فرآیند این حرکت، عوامل بازماندهی فرقه دموکرات آذربایجان که تا دیروز پیش از فروپاشی شوروی در تشکیلات تبلیغاتی حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی، با پراکندن تخم نفاق، بر ضد تمامیت ارضی ایران فعالیت میکردند، این بار در خدمت اهداف پانترکیستی جبهه خلق،همچنان به انجام همان وظایف گمارده شدند.
روابط میان ایران وجمهوری آذربایجان دردوران حکومت ایلچیبیک به خاطر حمایتهای آشکار سیاسی و تبلیغاتی دولت وی از تجزیهی ایران و جدایی آذربایجان ـ و چند استان دیگر ـ همواره با تنشهای فراوان همراه بود.
البته ترکگرایی جبهه خلق از سوی بسیاری از مردم و روشنفکران جمهوری آذربایجان ( اران ) با واکشهای تند و اعتراضآمیز روبرو شد. تا آن جا که برخی اقلیتهای قومی ساکن این جمهوری، از جمله تالشها به رهبری ژنرال « علیاکرمهمتاف » در پاسخ به این اقدام جبهه خلق به ناچار دست به قیام مسلحانه زدند. تالش تباران در این قیام، خواستار جدایی سرزمین خود از جمهوری آذربایجان و تاسیس جمهوری « تالش ـ مغان » ، با مرکزیت « لنکران » بودند.
حکومت ایلچیبیک و جبهه خلق وی به سرعت در گرداب بحرانهای داخلی وخارجی، که حاصل سوءسیاستهای آن، از جمله درماندگی این جبهه و رهبری آن از حل مسئله قراباغ و غرق شدن در افراطگراییهای پانترکیستی بود، گرفتار آمد و سرانجام با قیام واحدهای نظامی سرخورده از شکست در جنگ با ارامنه و با رای مجلس ملی آن کشور در تیر ماه 1372 خورشیدی از قدرت ساقط گردید.
در پی سقوط حکومت جبهه خلق، حیدرعلیاف، کمونیست کهنهکار و فرصت جو که پس از فروپاشی اتحاد شوروی به نخجوان پناه برده بود و در جلب اعتماد و حمایت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای به ویژه دولتهای امریکا و ترکیه میکوشید، بار دیگر قدرت را در جمهوری آذربایجان به دست گرفت. یادآور میشوم که حیدرْعلیاف پیش از این، از ژوییه سال 1969 میلادی که به دبیر اولی حزب کمونیست آذربایجان منصوب شد و تا سال 1987 میلادی که به ناچار از مقام خوددر رهبری این جمهوری استعفا نمود، قدرت بلامنازع را در جمهوری شوروی آذربایجان به دست داشت. علاوه بر آن، وی پس از کسب مقام ریاست پلیس مخفی ( کی ـ جی ـ بی ) و عضویت کامل در دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی در زمان « اندره پوف » ، به یکی از پرنفوذترین مقامات، در رهبری اتحاد جماهیر شوروی بدل گردید بود.
از میان رهبران جمهوری آذربایجان در دوران شوروی، حیدرعلیاف از سرسختترین مدافعان تجزیه آذربایجان از ایران والحاق آن به اران شمرده میشد. از این جهت شاید تنها « میرجعفرباقراف » که در دوران استالین عهدهدار رهبری جمهوری آذربایجان شوروی و بنیانگذار حقیقی و رهبر واقعی و پدر معنوی فرقه دموکرات آذربایجان بود را می توان با وی مقایسه کرد.
علیاف در دوران طولانی حاکمیت خود بر جمهوری آذربایجان عصر شوروی از هیچ کوششی برای پیشبرد سیاست راهبردی حزب کمونیست و دولت اتحاد شوروی در سوءاستفاده از مسالهی آذربایجان خودداری نورزید.
اگر چه بخشی از دوران حکومت وی بر جمهوری آذربایجان آن عصر که مقارن دههی پایانی عصر سلطنت پهلوی در ایران بود، به دلیل برقراری نوعی سیاست حسن همجواری میان ایران و شوروی ، شیوهی تبلیغاتی به کار گرفته شده از سوی حزب کمونیست شوروی و حکومت باکو در مساله آذربایجان به گونهای طراحی می شد که بیشتر به کار مصرف داخلی در خود جمهوری آذربایجان میآمد. اما بخشی دیگر از همان دوران حکومت علیاف بر جمهوری آذربایجان در دوران شوروی که با ارتقای نامبرده به ریاست پلیس مخفی و عضویت کامل او در دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی تقارن داشت، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران همزمان گردید. در این دوران ، هم چنان که در آغاز این بخش به آن اشاره شد، دولت و حزب کمونیست جمهوری آذربایجان، تحت رهبری وی، بزرگترین پشتیبان و تدارککنندهی حرکتهای جدایی طلبانهی گروههای کمونیستی، نه تنها در آذربایجان که در سراسر ایران شمرده میشد. همچنین در همین دوران است که علیاف برای مقابله با نگرانیهای عمیقی که در پی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، از بیداری اسلامی در جمهوریهای مسلماننشین اتحاد شوروی، در میان رهبران آن کشور پدید آمده بود، سیاستهای فرهنگی و تبلیغاتی ضداسلامی ـ ایرانی شدیدی را در جمهوریهای یاد شده، به ویژه در جمهوری آذربایجان به مورد اجرا گذاشت.
چنان که گفته شد،در پی سقوط حکومت جبهه خلق و دولت ایلچی بیک، علیاف با کسب مجدد قدرت در جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی شوروی، با توجه به تغییر یک جانبه معادلهی جهانی قدرت به نفع امریکا، بلافاصله درصدد جلب حمایت همه جانبهی آن کشور و متحدان منطقهای آن به ویژه ترکیه و اسراییل برآمد. البته پیش از وی، ایلچی بیک و جبهه خلق نیز در سایهی حمایت های دولت ترکیه، در همین مسیر حرکت میکرد. البته برای امریکا نیز استفاده از موقعیت حساس و ممتاز جمهوری آذربایجان در منطقه از اهمیت زیادی برخوردار میباشد. زیرا هر گونه نفوذ و حضور موثر امریکا در جمهوری آذربایجان میتواند از یک طرف راه تسلط بیچون و چرای این کشور بر بخش دیگری از « جغرافیای نفت » ، یعنی بر آسیای مرکزی ، قفقاز و حوزه ی دریای مازندران را هموارتر سازد و از طرف دیگر با مهار بیشتر کشورهای رقیب یا متخاصم منطقه، مانع شکل گیری احتمالی اتحادیهای منطقهای از کشورهای روسیه، ایران، چین و هند در دفاع از خود شود.
افزون بر آن، امریکا نشان داده است که برای مقابله با ایران، از هر وسیلهای استفاده خواهد کرد و در نیل به مقصود از هرگونه خدماتی که از سوی دیگر کشورها ارایه شود، استقبال مینماید. از این رو، روشن است که امریکا بخواهد برای دامن زدن به احساسات قومی در ایران، از نقشی که حکومت بادکوبه میتواند با طرح مسالهی آذربایجان و تبلیغ پندار الحاق گرایانه پان آذریسم و پانترکیسم در راستای اهداف امریکا ایفا کند، بهرهبرداری لازم را به عمل آورد. نقشی که اجرای آن طی بیش از هشت دههی گذشته ( از سال 1918 میلادی ) در تخصص دولت مردان باکو بوده است و حیدرعلیاوف از ماهرترین بازیگران این صحنه در طول دوران دراز اقتدار خود بر جمهوری آذربایجان بود.
در فرآیند این تحولات است که میبینیم تحرکات تجزیهطلبانهای که تحت عنوان « مسالهی آذربایجان » ، تا پیش از فروپاشی شوروی، در محور باکو ـ مسکو جریان داشت، اینک بعد از آن ، به سرعت به محور« باکو ـ آنکارا ـ تلاویو » و « باکو ـ واشنگتن ـ تلاویو»، منتقل شده است و اسراییل ، البته نقش محوری در فرآیند این بازی خطرناک دارد. حاصل آن که، طی دو دهه اخیر، حکومت باکو با برخورداری از حمایتهای آشکار امریکا، ترکیه و اسراییل بار دیگر فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی گذشته پیرامون « مسالهی آذربایجان » را با سازماندهی جدید و در قالبی نو و ابعاد گستردهتر از سر گرفته است.
نمونهی آن « تشکیل تعداد قابل توجهی [ محافل « جدایی خواه » با آموزههای افراطی پانترکی به نام: ] « انجمن آذربایجانیها » در اروپا و امریکاست. اعضای اصلی و گردانندگان این انجمنها در درجه اول، ماموران [ دولت ] اران قفقاز ( جمهوری آذربایجان) هستند و برخی از ترکان ترکیه و در هر یک از آنها البته تنی چند از ایرانیان ترکزبان که هنوز تحت تاثیر تبلیغات عصر پیشهوری و غلامیحیی هستند نیز حضور دارند. « به ظاهر این انجمنها ماموریت دارند که در دنیای آشفته ی امروز،کارانجام نشده ی پیشهوری راـ به یاری کمپانیهای نفتی امریکایی ـ به انجام برسانند.» (3)
همزمان با تشکیل و گسترش فعالیت انجمنهای یاد شده در اروپا و امریکا، در ایران نیز با هدایت برخی محافل و فعالان شناخته شده و ناشناختهی پانترکیست، انجمنهای مشابهای ، به ویژه در سطح دانشگاههای کشورتاسیس گردید وکار خود را با عضوگیری ازمیان استادان و دانشجویان ترکزبان آغاز کرد. نتیجه آن که امروزکمتر دانشگاه و مؤسسه آموزش عالی در سراسر کشوروجود دارد که به دلیل اشتغال به تحصیل حتا تنها تعداد انگشت شماری دانشجوی ترک زبان در هر یک از آن ها،چنین انجمن هایی تاسیس نیافته و یا مهمتر از آن، اقدام به انتشار نشریات دانشجویی به زبان ترکی نشده باشد.آن چه به راستی در لابلای مطالب و مقالات این نشریات جلب توجه می کند،استفادههای فراوان از همان مضامین و مفاهیم شناخته شدهی کمونیست ها و پانترکیست ها در طرح مسالهی آذربایجان است که در واقع القاء کنندهی شبهات تاریخی بسیار در ایرانی بودن استانهای آذرینشین و مردمان ترکزبان ایران میباشد. از جمله طرح و تبلیغ این دیدگاهی نادرست که: شمال و جنوب ارس در گذشته« یک واحد سیاسی مستقل به نام کشور آذربایجان» را تشکیل میداده است که برای آخرین بار دردهه های آغازین قرن نوزدهم میلادی و در جریان جنگهای ایران و روس با شمشیر بیعدالتی به دو قسمت تقسیم و هر بخش آن سرنوشت جداگانهای پیدا کردهاند.(4)
یکی از اقداماتی که این انجمن های به اصطلاح دانشجویی با جدیت پی گیر آن هستند ، برگزاری پی در پی سیمینارهای ترک شناسی وزبان و ادبیات ترکی در دانشگاه های مختلف کشور است . در این سیمینارهابه بهانه بررسی زبان و ادبیات ترکی ، به طور علنی و آشکاربه تبلیغ و ترویج پندارهای افراطی و جدایی خواهانه ی پان ترکی مبادرت می شود. تاسف بار آن که ، برگزاری این گونه سیمینار هاکه بخشی از حرکت خزنده و برنامه ریزی شده ی محافل پان ترکیستی برای تفرقه افکنی ملی است ، در بسیاری مواقع از سوی برخی مقام های مسؤل دانشگاهی – آگاهانه و یا ناآگاهانه – با در اختیار نهادن محل ، امکانات و تسهیلات لازم ، حمایت می گردد.(5)
برای هماهنگی میان تلاشهای پراکندهی تجزیهطلبانه ی انجمن های یاد شده، در سال 1997 میلادی مجمعی به نام «کنگره جهانی آذربایجانیها » در امریکا بنیان گذاری شد. نخستین مجمع عمومی این کنگره در ماه ژوین همان سال ( 1997 ) در لوسآنجلس برگزار گردید. در این مجمع نمایندگانی از سوی به اصطلاح انجمنهای گوناگون آذربایجانی ها در سراسر اروپا و امریکا وکانادا حضور یافته بودند. از ایران نیز دکتر جواد هیئت، پانترکیست سرشناس و صاحب امتیاز نشریه ترکی زبان وارلیق در آن شرکت کرده بود.(6)
در نشست لوسآنجلس، دکتر ضیاءصدر ( سیدضیاءالدین صدرالاشرافی ) به عنوان دبیر کنگره، دکتر علیرضا نظمی به عنوان دبیر امور بینالمللی، اسماعیل جمیلی و علیرضا اردبیلی به عنوان مسئول انتشارات و محمد فیاض به عنوان خزانهدار انتخاب شدند.
جلسات نخستین کنگره جهانی آذربایجانیها در لوسآنجلس با تشنجات فراوان میان دو جناح « استقلالچی » ( استقلالطلب ) که رسما از جدایی آذربایجان از ایران و الحاق آن به جمهوری آذربایجان دم میزنند و « فدرالیست » که طرفدار خودمختاری آذربایجان در چهارچوب سرزمین ایران هستند، همراه بود.گروه اول حتا اجازه افراشتن پرچم ایران را در این کنگره ندادند و خواستار برافراشته شدن پرچم جمهوری آذربایجان در جلسات کنگره بودند.
کمابیش یک سال بعد، دومین کنگره جهانی آذربایجانیها در روزهای شنبه 30 و یکشنبه 31 ماه مه سال 1998 ( 9 و 10 خرداد سال 1377 خورشیدی) در شهر واشنگتن گشایش یافت. برگزارکنندگان این کنگره در دعوتنامههای خود تصریح کرده بودند که «هشتادمین سالگرد استقلال کشور آذربایجان » را جشن می گیرند. به یاد آوریم که هشتاد سال قبل از آن، در بیست و هفتم ماه مه 1918 ( ششم خرداد سال 1297 خورشیدی ) پانترکیستهای حزب مساوات با جعل نام آذربایجان برای سرزمین اران قفقاز،دولت جمهوری آذربایجان را تحت حمایت مستقیم ارتش عثمانی در شمال ارس تاسیس کردند که تنها نزدیک به دو سال دوام آورد و پس از آن این جمهوری در زیر سلطه کمونیستها تا هفتاد سال بعد از هیچ گونه استقلالی برخوردار نبود.
برای دعوتشدگان به دومین کنگره جهانی آذربایجانیها، دو دعوتنامه جداگانه، یکی به زبان انگلیسی و با امضای دکتر علی نظمی دبیر امور بینآلملل نخستین کنگره جهانی آذربایجانیها و دیگری به زبانهای فارسی و انگلیسی و با امضای محمد فیاض خزانهدار همان کنگره فرستاده شده بود. در متن فارسی دعوتنامه اخیر، شعار « زنده باد آذربایجان متحد » و متن انگلیسی آن عبارت :
Long Live Azerbaijan and Unity of Sarafly Azerbaijan.
بدون هیچ پردهپوشی نوشته شده بود. دعوتنامهای که امضای محمد فیاض را داشت مستقیما از سفارت جمهوری آذربایجان در واشنگتن برای مدعوین فاکس گردیده بود و بر صدر آن این نوشته به چشم میخورد :
« از سفارت آذربایجان 84200004 – 202 ساعت 04/16 »(7)
دکتر ضیاءصدر، دبیر اولین کنگره آذربایجانیها که از جناح فدرالیستها است، طی اطلاعیهای، ضمن تقبیح عمل دوستانش در ارسال دعوتنامه مذکور با همکاری سفارت جمهوری آذربایجان، اعلام کرد که:(8)
گردهمایی آتی واشنگتن [ کنگره دوم ] به کلی فاقداعتبار حقوقی، اصولی واخلاقی است ... و جزدو دبیر فوقالذکر [ نظمی و فیاضی ] دیگردبیران کنگره آن را طردو به اصطلاح فرنگی « بایکت » کردهاند.
وی سپس برای لاپوشانی نیت واقعی جناح خود که تجزیه آذربایجان از پیکره ایران به شیوه فرقه دموکرات پیشهوری است، شعارسرمیدهدکه « ما کنگرههای خودرا همواره درسایه نقشه ایران ودر زیر پرچم سه رنگ آن برگزار کرده و خواهیم کرد ». (9)
برای آگاهی از نیت واقعی و شوم برگزارکنندگان کنگره مذکور، در زیر بخش هایی از گزارش « تقی مختار »، مدیر و سردبیر نشریه « ایرانیان واشنگتن »،که تنها روزنامهنگار ایرانی شرکتکننده در دومین کنگره جهانی آذربایجانیها در واشنگتن بود و خود نیز اهل آذربایجان است ، به جهت اهمیت موضوع میآوریم.وی مینویسد:« محل برگزاری کنگره در« سالن کنتیانتال » در طبقه سوم ساختمان ماروین سنتر در دانشگاه جورج واشنگتن، واقع در قلب شهر واشنگتن بود ... »
« ... شرکتکنندگان در کنگره علاوه بر « هدایت اروجاف » مشاور رییس جمهوری آذربایجان [ حیدرعلیاف ] در امور ملیتها ، « علیحسناف » مدیر دفتر سیاسی رییس جمهوری آن کشور، « حافظ جلال اوغلی پاشایف » سفیر دولت جمهوری آذربایجان در واشنگتن، « علیکریماف»، معاون ایلچی بیک رییس حزب « جبهه خلق » جمهوری آذربایجان، « فرامرز مقصوداف » رییس آکادمی علوم و نماینده پارلمان آن کشور،« فخرالدین قرباناف »، کنسول جمهوری آذربایجان در اشنگتن،« صابررستمخانلو » نویسنده و عضو شورای نویسندگان آن کشور، و حدود بیست نفر از اعضای آکادمی علوم و نمایندگان پارلمان جمهوری آذربایجان بودند. علاوه بر اینان، یک خانم امریکایی استاد دانشگاه هاروارد به نام « آدری آلشتاد » و نیز « گراهام فولر » ( هر دو متخصص « ترکشناسی » ) و نیز نمایندگان ایرانی برخی از انجمنهای گوناگون آذربایجانیها، از ایالات مختلف امریکا، کانادا و کشورهای اروپایی در کنگره حضور داشتند. »
دو نقشه حیرتانگیز
« در این کنگره نیز مثل اغلب اجتماعات دیگر، میزهایی درکنار هم چیده شده و برخی نشریات، کتابها، ویدیوها، نوارها و سیدیهای موسیقی و غیره به حاضران فروخته میشد. در روی نخستین میز تعدادی کتاب تاریخی، ادبی، داستان و مجموعههای شعر به زبان ترکی ارایه میشد که گر چه مسئول آن فرد ناشناسی بود، ولی وجود یک دسته کارت ویزیت « شرکت کتاب جهان » متعلق به دکتر حسن جوادی از واشنگتن، گواهی میداد که حداقل این مجموعه از کتابها و نشریات توسط « شرکت کتاب جهان » در کنگره ارایه شده است. دکتر حسن جوادی که علاوه بر فروش کتاب در کار نشر کتاب نیز فعالیت دارد، ایرانی است و در حال حاضر رییس بخش آذری رادیو « صدای امریکا » است. وی چند سال پیش برای احراز این مقام از برکلی کالیفرنیا به واشنگتن نقل مکان کرد ... »(10)
« علاوه بر ارایه کتابهای شعر و داستان ... یک کتاب نفیس و سراسر رنگی مربوط به دیدار حیدرعلیاف رییس جمهوری آذربایجان از ایالات متحده امریکا، در شمار دیگر نشریاتی بود که در روی این میزها به طور رایگان به شرکتکنندگان عرضه میشد. روی جلد کتاب مربوط به دیدار حیدرعلیاف از ایالات متحده،با تصویری از ملاقات وی با پرزیدنت کلینتون در کاخ سفید تزیین شده ودرپشت آن آرمهای رنگی چهارشرکت مهم نفتی : Chevron, Amoco, Exxon, Mobil به عنوان حمایتکنندگان مالی کتاب به چاپ رسیده است.
با این همه حیرتآورترین چیز در میان این مجموعه، نسخههای رنگی یک نقشهی « آذربایجان مستقل » از ایران بود که از سوی « جبهه متحد آذربایجان مستقل »( واحد مستقل آذربایجان جبهه سی ) چاپ شده و در آن از اردبیل و تبریز و ارومیه در شمال غربی ایران، تا قزوین، همدان, اراک در جوار تهران، به عنوان محدودهی آذربایجان مشخص شده است. بر اساس این نقشه « آذربایجان مستقل » خود دارای 9 « مرکزیت مدیریت » ( استان ) خواهد بود که به ترتیب عبارتند از : اراک، اردبیل، قزوین، همدان، مراغه، ارومیه، ساووج، تبریز، زنجان. » ( نقشه شماره 2 )
« نقشه حیرتانگیز دیگر ( که فقط یک نسخهی بزرگ از آن به دیوارهی یکی از پانلها نصب شده بود ) « کشور مستقل و متحد آذربایجان » ( ادغام شدهی جمهوری آذربایجان و استان آذربایجان ایران ) [ یعنی تمام مناطق یادشدهی بالا ] را نشان میداد که ظاهرا پس از جدایی کامل استان آذربایجان از ایران قرار است به وجود آید.» ( نقشه شماره3)
« روز شنبه در نخستین اجلاس کنگره، ابتدا پیام حیدرعلیاف رییس جمهوری آذربایجان، توسط هدایت اروجاف مشاور رییس جمهموری در امور ملیتها قرأت شد. آنگاه علیکریماف معاون ایلچی بیک پیام رییس « جبهه خلق » جمهوری آذربایجان را قرأت کرد. سپس فرامرز مقصوداف رییس آکادمی علوم و نمایندهی پارلمان جمهوری آذربایجان به قرأت پیام آکادمی علوم آن کشور پرداخت. نخستین سخنران کنگره علی حسناف مدیر دفتر سیاسی رییسی جمهوری آذربایجان بود و پس از وی برخی از نویسندگان،استادان دانشگاهها، اعضای آکادمی علوم، نمایندگان پارلمان جمهوری آذربایجان و نمایندگان انجمنهای آذربایجانی، یکی پس از دیگری سخنانی بیشتر در خصوص « آذربایجان یک پارچه » ، « آذربایجان مستقل » ، « ظلم حکومتهای فارس » ، « شوونیسم فارس » و ... ایراد کردند. »(11)
اقدامات گستاخانهی جمهوری آذربایجان در سازماندهی عناصر ضد ایرانی پانترکیست و توطئه بر علیه تمامیت ارضی ایران، شاید به دلیل عدم برخورد قاطع و مناسب دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی با آن، هر روز به تدریج ابعاد گستردهتری یافته است. چنان که یکی ازآخرین اقدامات ضدایرانی دولت بادکوبه در این زمینه که در اواخر اسفند ماه 1380 یعنی درست تنها کمتر از سه ماه پیش از سفر رسمی حیدرعلیاف ( این سفر در اوایل خرداد ماه سال 1381 انجام شد ) به ایران صورت گرفت، چاپ مطالبی با عنوان « سرزمین پدری » در یکی از کتابهای درسی مدارس آن کشور بود که در آن به طور رسمی و آشکار نسبت به بخشهای بزرگی از سرزمین ایران، ( یعنی همان مناطق یاد شده درنقشه کذایی « آذربایجان مستقل » )ادعاهای بی پایه ارضی مطرح شده بود. همچنین تصویر روی جلد کتاب مزبور نیز با نقشه کذایی دیگری که همان نقشه « کشور مستقل و متحد آذربایجان » باشد زینت یافته بود. بنابر گزارش شبکه تلویزیونی ای ـ ان ـ اس جمهوری آذربایجان ، چاپ نقشه و مطالب فوق با تصویب وزارت آموزش و پرورش آن کشور صورت گرفته است.(12)
پینوشتهای بخش ششم
1- در طول دوران حیات اتحاد جمماهیر شوروی ، شاعران و نویسندگان جمهوری آذربایجان به همراه تعدادی از شاعران وابسته به فرقه دموکرات که به جممهوری آذربایجان گریخته بودند، در راستای برنامههای سیاسی دستگاه ی تبلیغاتی دولت اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست جمهوری آذربایجان بر ضد تمامیت ارضی ایران، به مرثیهسراییهای پر سوز و گداز از جدایی به اصطلاح آذربایجان جنوبی از مام وطن، یعنی جمهوری آذربایجان پرداختند. این مرثیهگونههای نظم و نثر به « ادبیات حسرت » معروف است. درمقام پاسخگویی به آن، بسیاری از شاعران و نویسندگان ایران خواه ی آذربایجانی نیز در آثار خود، با یادآوری حقوق تاریخی ایران در قفقاز ، خواستار استرداد سرزمینهای اشغالی ایران از سلطه روسها و اتحاد جماهیر شوروی شدند.
بسیاری از اشعار ترکی شادروان استاد شهریا، شاعر بزرگ ملی ایران دارای چنین مفاهمی از ایران خواهی و بازخواست سرزمینهای ایرانی از سلطه اجنبی است.
2- تحولات شوروی از زبان آکادمیسین بنیادف ـ گفتگوی کیهان با ضیا بنیادف عضو آکادمی علوم شوروی ـ روزنامه کیهان شماره 13731 ـ سهشنبه 18 مهر 1368
3- جلال متینی ـ اران قفقاز درصدد بلع آذربایجان ـ مجله ایرانشناسی ـ سال دهم ـ ص 128 ـ چاپ امریکا
4- صمد سرداری نیا ـ سرزمین قرهباغ ـ مجله وارلیق ـ شماره 1ـ 76
5- به عنوان نمونه؛با موافقت و مجوزمسؤلان وقت دانشگاه تهران،عصر روز14 اسفند ماه سال 1380 ( هم زمان با نوشتن این یادداشت )در تالار اندیشه کوی دانشگاه، سیمیناری به همین بهانه برگزار گردیدکه چند تن از پان ترکیست های به اصطلاح ترک شناس، از جمله دکتر مقصودلو در آن سخن گفتند .
به نظر می رسد تلاش های برنامه ریزی شده ی سال های اخیربرای تبلیغ و ترویج پنداربافی های بیمارگونه پان ترکیستی در میان ایرانیان ترک زبان،بخشی از برنامه کلان تری باشد که امریکابه یاری متحدان منطقه ای خود،یعنی دولت های ترکیه و جمهوری آذربایجان،برای تجزیه روانی ملت ایران قبل از هر تهاجم نظامی احتمالی به ایران، در پی اجرای آن بر آمده است .
با توجه به شمارایرانیان ترک زبان و پراکندگی آنان در سراسر ایران، آسان است تا دانسته شودکه خطرگرایش به پندار ناروای پان ترکیسم،حتا ازسوی بخش کوچکی از این جمعیت تاثیرگذار در جامعه ، تا چه اندازه این موضوع برای وحدت ملی ایران مشکل ساز خواهد بود.
6- مجله ایرانشناسی ـ سال دهم ـ ص 135 ـ چاپ امریکا. گفتنی است که دکتر جواد هیئت طی سالهای طولانی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، رییس بخش جراحی و سپس رییس بیمارستان شهربانی بود و چنان که خود معترف است روابط بسیار نزدیک با مقامات درجه اول شهربانی از جمله با رییسان کل آن نظیر: تیمسار مبصر و دیگران داشت / پشت دیوار حاشا یا در منظر همگان ـ مقاله جواد هیئت ـ کیهان هوایی ـ شماره 1067 ـ 6 بهمن 1372 ـ ص 15 /
وی در دوران ریاست بیمارستان شهربانی با همسر یکی از افسران بستری در بیمارستان که به عیادت شوهر بیمارش میآمد رابطه نامشروع برقرار کرد. اقدامات افسر یاد شده در دفاع از حیثیتش به دلیل نفوذ دکتر جواد هیئت در دستگاههای انتظامی و امنیتی وقت به نتیجه نرسید و منجر به خودکشی آن افسر گردید . آن زن که اهل شیراز است اکنون همسر جواد هیئت میباشد. / به نقل از چند تن از افسران و پزشکان متعهد، آزاده و وطنپرست بیمارستان شهربانی سابق ونیز یکی از بستگان آن زن که از آشنایان نویسنده می باشد /
خاندان هیئت در زمرهی خاندانهای ماسونیک ایران میباشد. برابر اسناد موجود حداقل پنج تن از اعضای این خاندان عضو لژهای فراماسونری هستند. بدین ترتیب : 1 ـ جواد هیئت عضو لژ تهران 2 ـ ضیاءالدین هیئت عضو لژ تهران 3 ـ تقی هیئت عضو لژ هخامنش 4 ـ مصطفی هیئت عضو لژ هخامنش 5 ـ باقر هیئت عضو لژ جویندگان کمال به شماره 101
/ کتاب « تشکیلات فراماسونری در ایران » حسین میر ـ انتشارات علمی ـ سال 1370 ـ ص 335 و 346 ـ 351 ـ 296 ـ لازم به ذکر است بخش عمده اسناد این کتاب را شهید شاهآبادی پیش از عزیمت به جبهه در اختیار مولف قرار داده بود./
اکثر اعضای لژ فراماسونری ایران که با پیروزی انقلاب به خارج از کشور گریخته بودند، به تدریخ به سازماندهی مجدد فعالیتهای خود پرداختند. مهندس باقر هیئت به همراه پدرزنش هوشنگ ظلی، فراماسون سرشناس از سال 1366 در کنار فراماسونهای نام آشنایی چون حسن آذین فر، دبیر لژهای مولوی، حافظ و هاتف و حسن دفتریان که به عنوان « استاد اعظم لژهای ایران » جانشین جعفر شریف امامی شده است، وظیفه اصلی تشکیل لژ بزرگ ایران را بر عهده گرفت.
امروز نقش فراماسونها در سازماندهی گروههای ضدانقلاب خارج نشین از جمله سلطنت طلبان و طیفی از روشن فکران مذهبی تجدید نظر طلب و نیز در برنامهریز ی و جریانسازی برای نفوذ و استحاله فرهنگی و سیاسی در داخل کشور بر کسی پوشیده نیست.
جالب است بدانیم که درسال 1374 از سوی سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو ، مراسم بزرگ داشتی به مناسبت هفتادمین سال تولد دکتر جواد هیئت برگزار گردید. به نوشته روزنامه ایران، برگزاری این مراسم به درخواست مستقیم حیدرعلیاف ،رییس جمهوری آذربایجان صورت گرفته بود. / روزنامه ایران ـ سال اول ـ شماره 210 ـ ص آخر، ستون دیگه چه خبر ـ شنبه 29 مهر ماه 1374 /
7- مجله ایرانشناسی ¬ـ سال دهم ص 129 ـ 128 ـ چاپ امریکا
8- ضیاءصدر ـ اطلاعیه ـ نشریه روزگار نو ـ ص 105 ـ اردیبهشت ماه 1377 ـ پاریس
9- همان
10- دکتر حسن جوادی کتابی به نام « آذربایجان و زبان آن ، اوضاع و مشکلات ترکی آذری در ایران » نوشته و آن را در سال 1367 در امریکا به چاپ رسانیده است. وی در این کتاب با پیروی تام و تمام از شیوهی تاریخ نگاری کمونیست ها و پان ترکیست ها در باژگونه جلوه دادن واقعیت های تاریخی،« سرزمین اران و آذربایجان را یک کشور و یک واحد سیاسی مستقل » دانسته که در جریان جنگهای ایران و روس، بخش جنوبی آن به زیر سلطه ایران رفته است. او همچنین ضمن تاختن به « شوونیزم زبانی و سیاسی فارسها »، خواستار نگارش زبان ترکی با الفبای سریلیک که در جمهوری آذربایجان از زمان استالین تا چند سال پس از فروپاشی شوروی مورد استفاده بوده است، به جای رسم و الخط فارسی در آذربایجان شده است. اکنون در جمهوری آذربایجان برای هماهنگی بیشتر با ترکیه ، ازخط لاتین مورد استفاده در ترکیه ، استفاده می شود .
11- تقی مختار ـ نشریه ایرانیان واشنگتن ـ سال دوم ـ شماره 40 ـ 22 خرداد 1377 / 12 ژوئن 1998
/ مجله ایرانشناسی، سال دهم ص 138 ـ 137 ـ 136
12- دیپلماسی دوگانه جمهوری آذربایجان ـ روزنامه بنیان ـ شماره 39 ـ ص 3 ـ یکشنبه 25 فروردین 1381