جستار
نام ما و منافع دیگران - نگاهی دیگر به مسائل آذربایجان
- جستار
- نمایش از سه شنبه, 22 بهمن 1392 16:39
- بازدید: 6639
برگرفته از نشریه جهان کتاب، شماره 191، سال نهم، صفحه 29 تا 30
استاد کاوه بیات
در یکی از شمارههای پیشین جهان کتاب (ش188، آذر1383) درمقالهای تحت عنوانِ «استراتژی دیگران» پارهای از کاستیهای عمدۀ کتاب برآورد استراتژیک آذربایجان را خاطر نشان شدم. استوار نبودن این کتاب بر یک بررسی جامع تاریخی و لهذا بیتوجهی نسبت به پیشینۀ تاریخی روابط ایران و قفقاز و تحولاتی که در نهایت در اواخرجنگ اول جهانی زمینهساز تغییر نام خانات مسلمان قفقاز- اران قدیم- به «آذربایجان» گردید، از جمله نکاتی بود که در این بررسی مطرح شد.
آقای الیاس واحدی گردآورنده و تدوین کنندۀ آن کتاب در شمارۀ پیشین جهان کتاب (ش 190، بهمن1383، صص32 و 33) درمقالهای تحت عنوان «جنگ برسرنام دیگران و منافع ملّی ما» طرح یک چنین مباحثی را لازم ندانستهاند. ایشان هدف اصلی از انتشار چنین کتابهایی را «... تقویت شناخت افراد ذیمدخل [سیاستمداران، کارگزاران نظام سیاسی، محققان و علاقهمندان] در زمینۀ مسائل جمهوری آذربایجان ...» دانستهاند «... تا این شناخت در راستای ایجاد زمینه برای تدوین استراتژی امنیت ملّی به کار گرفته شود ...» و از این مقدمات چنین نتیجه گرفتهاند که براساس «... موضوع پژوهش، باید دولت و کشور آذربایجان و نیز اهداف، سیاستها و برنامههای این کشور شناسانده شود، نه ایران».
تأکید راقم این سطور بر جوانب تاریخی بحث و اینکه هرگونه «برآورد استراتژیک آذربایجان» باید که «بر یک زمینۀ جامع تاریخی استوار باشد» نیز دقیقاً با هدف تقویت شناخت افراد ذیمدخل در زمینۀ مسائل جمهوری آذربایجان و توسعۀ دانش آنها نسبت به اهداف، سیاستها و برنامههای این کشور عنوان شده است و ارتباطی به رویکرد ایران ندارد.
«آذربایجان» نامیده شدن خانات قفقاز را یک تحریف آگاهانه در جهت دست اندازی به آذربایجان واقعی و تاریخی – یعنی آذربایجان ایران – دانسته و بر این باورم که بسیاری از اهداف، سیاستها و برنامههای این کشور نیز فقط در همین چارچوب قابل تبین است. بیش از هفتاد سال است که آذربایجان نامیدن خانات قفقاز و تحریف برآمده از تلفیق تاریخ بخشهای شمالی رود ارس – آلبانیایقفقاز، اران و خانات بعدی- با تاریخ بخشهای جنوبی آن – آتروپاتن، آذربایجان – رکن اصلی تاریخنگاری جمهوری آذربایجان را تشکیل میدهد. یعنی داستان مجعولِ یک آذربایجان بزرگ و واحد از کهنترین ادوار تاریخ تاکنون و تقسیم گاه به گاهِ آن میان قدرتهای منطقهای و جهانی.
برای نمونه فقط فرازهایی چند از مضامین مطرح شده در «تاریخ وطن» کلاس پنجم جمهوری آذربایجان را ملاحظه فرمایید. در این برنامه (هفتهای دو ساعت و سالانه 68 ساعت ) پس از مقدمهای بر کلیات تاریخی و جغرافیایی بحث – از جمله «مرزهای وطن ما» که از داغستان در شمال تا بخشهای مرکزی ایران تداوم دارد. در لابهلای مطالب تاریخی مختلف، در هریک از سر فصلهای ذیل، این عنوانها نیز مطرح شده است. در بخش آتروپاتن – آذربایجان: «سرزمینهای جنوبی آذربایجان در زیر حاکمیت ایران»؛ دولت آلبانی: «مبارزۀ ضد ایرانی در آلبانی»؛ تبریز [ خود یک درس علی حده است!]؛ دولت مقتدر آذربایجان: [ بحث صفویه که از دورۀ اوج اقتدارش به عنوان «به پایان رسیدن اتحاد سرزمینهای آذربایجانی» یاد شده است]؛ تقسیم شدن آذربایجان بین روسیه و ایران؛ ستارخان، ...، خیابانی، ... استاد شهریار... [هریک یک درس علی حده].1
این مضامین که با دگرگونیهای چند در سایر سطوح آموزشی نیز تکرار میشود از بدو تشکیل جمهوری آذربایجان خمیر مایۀ اصلی آموزش تاریخی چند نسل از مردمان این سرزمین را تشکیل داده ، رویکرد سیاسی آنها را نیز نسبت به ایران جهت میدهد.
از نظرمقامات باکو،ایران یک دشمن تاریخی کهن است که جزدست اندازی بر«کشورآذربایجان» سیاست دیگری نداشته است. در یکی از آخرین ادوار این ظلم و ستم دیرینه، یعنی در خلال جنگهای ایران و روسیه در قرن نوزدهم نیز در حالی که نیمۀ «شمالی» آذربایجان نصیب روس ها شد، نیمۀ «جنوبی» آن کماکان تحت ستم ایرانیان باقی ماند. و اینک که نیمۀ «شمالی» آن از نو استقلال یافته است، میماند رهایی نیمۀ جنوبی آن.2
فقط از این مقطع به بعد است که می توان در میان محافل سیاسی باکو اختلاف نظرهایی را ملاحظه کرد؛ در حالی که در تب و تاب مراحل نخست استقلال مجدد جمهوری آذربایجان در اواخر دهۀ 1980، پاره ای از جریانهای افراطی غالب – مانند جبهۀ خلق ایلچی بیگ – میانِ رهایی آذربایجان جنوبی و استرداد قراباغ کوهستانی تقدم چندانی قائل نبودند. گروه سیاسی بعدی – یعنی حیدرعلی اف و هوادارانش- که در قیاسِ با گروه نخست «افراط» کمتری داشتند، میان این دو امر تفاوت قائل شده و برای استرداد قراباغ تقدم بیشتری قائل شدند. تفاوت در همین حد تعیین تقدم است وگرنه در اصل موضوع همگی اتفاق نظر دارند.3
با این توضیحات که به تفصیل در پاره ای از دیگر بررسیها نیز بدان پرداخته شده، دیگر تصور نمی کنم در مورد «... دلیل این همه تأکید در خصوص نام آذربایجان و اصرار بر عدم به کارگیری این نام برای کشور آذربایجان ...» توضیح دیگری لازم باشد.
کلید فهم اهداف، سیلستها و برنامه های جمهوری آذربایجان نسبت به ایران تنها در این امر نهفته است و به همین دلیل عرصۀ اصلی تنش و تلاقی بین دو کشور را نیز آذربایجان نامیده شدن خانات مسلمان نشین قفقاز تشکیل می دهد و مابقی فرعِ آن است؛ از جمله «ترتیبات منطقه ای و نقش آفرینی بازیگران عرصه های منطقهای و بین المللی».
ترتیبات منطقه ای و نقش آفرینی بازیگران عرصه های منطقه ای و بین المللی دائماً در حال تغییر است. روزگاری آذربایجان نامیده شدن خانات قفقاز برای ترک های عثمانی گام نخست بود در تأسیس یک امپراتوری جدید ترک در شرق آسیا و در روزگاری دیگر نیز بحث آذربایجان و وحدت نیمههای «شمال» و «جنوبی» آن به یکی از محورهای اصلی توسعه طلبی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد.
مشتریهای فعلی این موضوع نیز مستغنی از توضیح و معرفی اند.
با این مقوله باید در خاستگاه اصلی آن یعنی در آذربایجان نامیده شدن خانات قفقاز روبه رو شد و نه در عرصۀ تبعات آن. بحث سیاستهای فرهنگی کشور و امکان استفاده از زبانهای دیگر که اصولاً بخشی از سیاستهای داخلی کشور است و هیچ کشور خارجی حق ندارد در آن مداخله کند نیز یکی از تبعات این عرصه است. مقولۀ «... سیاستهای همانند سازی (آن گونه که در رژیم شاه در پیش گرفته شده بود) ...» آن طور که از سوی حضرات مطرح می شود و در نوشتۀ آقای واحدی نیز تکرار شده است با جعل و تحریف آذربایجان نامیده شدن خانات قفقاز پیوند مستقیم دارد. از این رو نه آن را می توان جدای از این بحث مورد توجه قرار داد و نه «راه حل» آن را که در تحقق نوعِ خاصی از روح حاکم بر مواد 15 و 19 قانون اساسی دنبال می شود.
در واقع یکی از دلایل اصلی معوق ماندن خواسته های بخشی از مردم آذربایجان در آموزش زبان ترکی در کنار زبان رسمی ایران را نیز باید در همین تداخل جستجو کرد. در جایی که گرایش غالب متأسفانه بر نادیده گرفتن اصل مطلب است، طبیعی است که پارهای از نگرانی های موجود که واقعی و جدّی اند نیز بیشتر در حواشی بحث مطرح شوند. هرگاه برای حلّ و فصل اصل مطلب، یعنی حصول یک تفاهم اساسی بر سر آذربایجان نامیده شدن خانات قفقاز اقدام کردیم، مسائلی از این دست نیز حل خواهد شد.
آقای واحدی پرسیده اند که «... چرا این نگرانی و حساسیت در مورد کردستان عراق، بلوچستان پاکستان و جمهوری ترکمنستان وجود ندارد؟» که پرسش دقیقی به نظر نمی رسد. زیرا هر کسی که به سرنوشت ایران علاقه مند است، طبعاً نسبت به تحولاتی که در این نواحی جریان دارد حساس و نگران است. با این حال مسائل مربوط به این حوزه ها با مقولۀ آذربایجان تفاوتهایی اساسی دارند. بلوچستان که از دیرباز بخشی از سرزمین ایران به شمار می رفت، در خلال دست اندازیهای استعمار بریتانیا در قرن 19 واقعاً به دو نیم تقسیم شد و در نتیجه بخش شرقی آن به بلوچستان انگلیس_ پاکستان فعلی _ تبدیل شد و قسمت غربی آن نیز در قلمرو ایران برجای ماند. در مورد کردستان نیز می توان توضیحات کم و بیش مشابهی ارائه کرد؛ از کردستانی می توان سخن گفت که به عنوان یک واحد جغرافیایی – و نه یک واحد سیاسی – یکدست از دیرباز طیف متنوعی از طوایف کرد را در خود جای داده است. بخشهای وسیعی از این سرزمین نیز از قدیم در حوزۀ قلمرو جهان ایرانی قرار داشته است که امروزه چنین نیست.
ترکمنستان یک نام جدید است. این سرزمین از لحاظ جغرافیایی از قدیم بخشی از خراسان بزرگ و تاریخی بوده و به هنگامِ انضمام به امپراتوری روسیه در قرن 19 نیز بخشهای وسیعی از آن به نام صحرای اخال شهرت داشت. تأسیس یک جمهوری شوروی به نام ترکمنستان در اوایل دهۀ 1300 شمسی، در آغاز موجب نگرانی ایرانی شد، ولی از آنجا که دولت شوروی هیچ گاه برای وحدت «ترکمنستان شمالی و جنوبی» سیاست فعالی را در پیش نگرفت، این نگرانی _ بر خلاف نگرانی های موجود نسبت به بحث آذربایجان_ جنبه ای پایدار نیافت.
با این حال و به رغم تفاوتهای موجود، تحولات بالقوه یا بالفعل را در این حوزه ها نباید دست کم گرفت؛ بویژه تلاش پاره ای از محافل سیاسی کرد و بلوچ ... برای تاریخ سازی های جدید و ارائۀ یک تاریخ غیر ایرانی از حوزه های مزبور که می تواند زمینه ساز طرح مدعیانی شود همانند آنچه اینک از سوی باکو مطرح می شود.
بحث و بررسی وسیع درستی یا نادرستی اطلاق نام آذربایجان بر اران در سالهای گذشته از دیگر نکاتی است که آقای واحدی در توضیح عدم لزوم تکرار مجدد این بحث مطرح فرموده اند؛ اینکه «... درستی یا نادرستی اطلاق نام آذربایجان بر این سرزمین توسط حامیان هر دو دیدگاه در داخل کشور خودمان به طور وسیعی مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است و هیچ ضرورتی ندارد که در هر نوشتۀ مربوط به جمهوری آذربایجان به این موضوع پرداخت.»
قسمتی از این بحث صحیح است و قسمت دیگری از آن صحیح نیست. تا جایی که اطلاع داریم این بیشتر نادرستیِ اطلاق نام آذربایجان بر خانات مسلمان نشین قفقاز بوده است که به طور وسیعی مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است و نه درستی آن. برای نمونه از روزی که با انتشار کتاب آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز) اثر گرانقدر دکتر عنایت الله رضا در سال 1360 موضوع نادرستی این وجه تسمیه به نحوی جدّی و اساسی مطرح شد تا به امروز که ویرایش جدید و تکمیل شدۀ آن در بش از 700 صفحه تحت عنوان اران، از دوران باستان تا عهد مغول (تهران، 1380) منتشر شده است، جز یکی دو یادداشت پراکنده که بیشتر جنبۀ اعتراضی داشتند تا احتجاج علمی ، از سوی طرف مقابل این بحث هیچ تلاش جدی ای جهت اثبات درستی این نامگذاری صورت نگرفته است.
درمورد پاره ای از دیگر انتقادات آقای واحدی نیز می توان نظر مشابهی ارائه کرد؛ برخی از این انتقادها درست و بجا هستند و برخی نیز نادرست. کماکان بر این باورم که روایت ارائه شده در برآورد استراتژیک آذربایجان از بحران قراباغ یکسویه و یکجانبه است و جای آن دارد که در اشاره به این مبحث، ضمن اشاره به ریشه های تاریخی این مناقشه، از جمله نقش تعیین کنندۀ روسیۀ شوروی در ایجاد تداوم آن، از طرح اَرای طرفِ دیگر بحث نیز خودداری نشود. توضیح جدید ایشان در این زمینه نیز که به یکی از بیانیه های رسمی باکو شباهت دارد، مؤید این امر است. (البته به استثنای نکتۀ مربوط به منظور داشتن بحران قراباغ در زمرۀ مسائل جهان اسلام، که بیشتر مبیّن دیدگاه رایج در تهران است تا باکوی «اروپایی»). در مورد اندیشۀ پان ایرانیسم نیز در مقایسه با تنوع و تکثر انواع اندیشه های غیر ایرانی در ایران و بویژه تحرکات گستردۀ پان ترکیستی در کشور که ابعاد مطبوعاتی و تشکیلاتی گستردهای دارد، کماکان بر ای اعتقادم که پان ایرانیسم جز حاشیه ای بر یک بحث تاریخی، چیز دیگری نیست و تنها در تبلیغات گروههای ضد ایرانی اهمیّت می یابد.
بحث پیمان استراتژیک ایران با ارمنستان که ایشان در توضیح بعدی خود به درستی یونان- طرف سوم آن- را نیز خاطرنشان کرده اند نیز وضعیتی بهتر از بحث پان ایرانیسم ندارد. تعارفی است بی ربط و همانند مقولۀ« گفتگوی تمدنها » که در دراز مدت جز یک مشغولیّات پرهزینه بهرۀ دیگری نداشته است.
و اما انتقادهای درست آقای واحدی. اشارۀ راقم این سطور بر آنکه در کتاب بر آورد استراتژیک آذربایجان از ایدۀ «آذربایجان بزرگ» کوچکترین صحبتی نمی شود، اشارۀ درستی نیست و همان گونه که ایشان تذکر داده اند در صفحات 350، 349، 208، 207، 203، 191 کتاب مزبور، درتوضیح برنامه های سیاسی باکو ، به این موضوع اشاره شده است.
در مورد نظر ارائه شده در نقد کتاب برآورد استراتژیک آذربایجان مبنی بر نادرست بودن طرح «اتحاد جمهوری ها» از سوی محمد امین رسولزاده در کنگرۀ 1917 مسلمانان روسیه در مسکو نیز اگر این طرح را در قالب پیشنهاد رسولزاده مبنی بر ایجاد یک نظام فدرال در امپراتوری روسیه در نظر بیاوریم، انتقاد ایشان صحیح است. اگرچه در ذکر مأخذ این بحث بر نگارنده روشن نشد که ایشان به کدام بخش از رسالۀ عصر میزین سیاوُشی (سیاوش عصر ما) اشاره داشتند که برای نخستین بار در سال 1920 منتشر شد. ولی در یکی دیگر از بررسیهایی که بر اساس اسناد کنگرۀ مزبور صورت گرفته است، پیشنهاد صریح رسولزاده برای بر تأسیس یک نظام جمهوری فدرال ثبت شده است.4 در پایان ضمن یادآوریِ مجدد لزوم منظور داشتن ابعاد تاریخی بحث آذربایجان در هرگونه برآورد سیاسی و استراتژیک از تحولات این حوزه و ابراز امیدواری به آنچه این مهم در تدوین بخشهای دیگر این بررسی لحاظ شود لازم می دانم در مورد اظهار نظرنویسندۀ محترم برآورد استراتژیک آذربایجان مبنی بر تغییر ناپذیری آذربایجان نامیده شدن خانات مسلمان نشین قفقاز نیز نکته ای را خاطر نشان شوم.
در سالهای پایانی جنگ اول جهانی در حالی که به دلیلِ مسائلی چون قحطی و بیماری، حضور طیف متنوعی از نیروهای بیگانه در کشور و یک رشته آشوبهای داخلیِ گسترده، ایران یکی از دشوارترین ادوار تاریخ خود را سپری میکرد، زمزمههایی مبنی بر ایجاد یک «آذربایجان» در بخشهای مسلماننشین قفقاز به گوش رسید. ایرانیان به رغم تمامی مسائل و مصائب یادشده، در ابراز نگرانی و مخالفت خود نسبت به این دگرگونی به هیچ وجه کوتاهی نکردند.5 و بر همین اساس نیز در پی تأسیس کشوری موسوم به آذربایجان در این سرزمین دولت ایران به درستی از شناسایی رسمیِ این موجودیّت جدید امتناع کرد. ولی این عدم شناسایی به معنای عدم ارتباط و قطع مناسبات نبود. دولت ایران به رغم ملاحظاتی که در این وجه تسمیه داشت، ضمن پذیرش نمایندۀ جمهوری آذربایجان در تهران، گروهی را نیز تحت عنوانِ «هیئت اعزامیۀ فوق العادۀ دولت شاهنشاهی ایران در قفقازیه» به باکو اعزام داشت، که با توجه به شرایط وقت، چندان هم در مأموریت خود ناموفق نبودند. در حالی که در خلال مذاکرات باکو، با تدوین توافقنامههایی چند، تلاشهای طرفین برای توسعۀ مناسبات با پیشرفت چشمگیری توأم شد، در مذاکراتی که همزمان در پاریس میان نمایندگان اعزامیِ ایران و جمهوری آذربایجان به کنفرانس صلح صورت گرفت، حتی زمینۀ اتحاد دو کشور در قالب یک کنفدراسیون مطرح شد و پارهای از توافقات اولیه نیز در این زمینه صورت گرفت.6 یادآور میشوم که این تحولات در حالی صورت گرفت که ایران کماکان حاضر نشد جمهوری آذربایجان را مورد شناسایی رسمی قرار دهد. از این رو در حالی که بر این باورم که کوتاهی بعدی ما ایرانیان در این زمینه، یعنی مبذول نداشتن سعی و تلاش لازم برای توضیح دیدگاههای ایران در مورد نادرستی آذربایجان نامیده شدن اران در جا افتادن این برداشت نادرست نقش مهمی داشته است، ولی در عین حال اعتقاد دارم که اعراض و تجاهل بیشتر در این زمینه به هیچ وجه کارساز نیست و برای توسعۀ هرچه گسترده تر مناسبات سیاسی میان ایران و اران که بحق از هر لحاظ نزدیکترین خویش ما در این حوزه به شمار می رود، جز پذیرش راه سخت و دشوارِ «... کوبیدن بر طبل کهنۀ اختلاف دیدگاه تاریخ نویسان در زمینۀ آذربایجان یا اران بودن این سرزمین ...» راه دیگری در پیش نیست.
پینوشتها:
1- بر اساس برنامه ای که پروفسوری، عموداف با همکاری شعبۀ تاریخ دانشسرای باکو در سال 1991 منتشر کرد.
2- برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به : کاوه بیات، «جمهوری اسلامی و مسئلۀ آذربایجان»، فصلنامۀ گفتگو، ش 33، (خرداد1381)، ص ش 84-82.
3- همان.
4- Shapiga Daulet, “The First All Muslim Congress of Russiu Moscow 1-11 May 1917 “ in Central Asian Survey. Vol.8 No 1. P . 36.
5- برای آگاهی بیشتر بنگرید به: آذربایجان در موج خیز تاریخ، نگاهی به مباحث ملّیون ایران و جراید باکو در تغییر نام اران به آذربایجان، 1298-1296 شمسی، (تهران : شیرازه، 1379 ).
6- برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به : کاوه بیات، توفان برفراز قفقاز، نگاهی به مناسبات منطقهای ایران و جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در دورۀ نخست استقلال، 1921-1917، (تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1380)، صص 53-43، 83- 65، 185-169 و 253-247.
به کوشش: مجتبی ممتازنیا