جستار
پان تورکیسم و ارزش علمی و تاریخی آن - بخش نخست
- جستار
- نمایش از چهارشنبه, 10 فروردين 1390 16:41
- بازدید: 7019
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
دکتر انور خامهای
به تازگی کتابی به دستم افتاد به نام «قرون عثمانی» که نویسندهای آمریکایی به نام لرد کین راس آن را نوشته و در آمریکا در 1977 چاپ و منتشر شده است. پس از مطالعهی آن ملاحظه کردم که این کتاب نیز مانند کتابهای دیگری که در سالهای اخیر دربارهی تـاریخ ترکیه و امپراتوری عثمانی ترجمه و منتشر شده، بـا انگیزهی سیاسی نگاشته شده و به ویژه در بخش مربوط به برخوردهای آن کشور و ایـران در زمان صفویه، آکنده از اشتباهات تاریخی است که احتمالا بـا نیات خاص و به منظور بهرهبرداریهای تبلیغاتی و سیاسی به رشتهی تحریر درآمده است. گرچه نقد این کتاب و نظایر آن از گنجایش یک مقاله بیرون است لیکن ذکر یک نمونه فاحش از این تحریفهای تاریخی و نشان دادن بطلان آن و انگیزههایی که محرک این گونه تحریفهاست را ضروری دانستم.
در این کتاب به عنوان قلمرو امپراتوری عثمانی و گسترهی آن در زمان صفویه، نقشهای ارائه شده است که به هیچ وجه بـا واقعیت وفق نمیدهد... در این نقشه بخشهای مهمی از اراضی تحت حاکمیت ایـران در آن زمان، جزو امپراتوری عثمانی نشان داده شده است، مانند آذربایجان و لرستان که استان کردستان کنونی نیز جزو آن آمده، قراباغ (اران یا جمهوری آذربایجان کنونی)، گرجستان، ارمنستان، داغستان و حتی بخشی از خوزستان که این سوی شطالعرب میان خرمشهر و بندر (امام خمینی) قرار دارد. شکی نیست که چنین تحریف تاریخی بیسونیت و انگیزههای خاص سیاسی نبوده است. لیکن برای این که حقیقت تاریخی کاملا آشکار شود، ناگزیریم نگاهی به تـاریخ آن دوران یعنی پیدایش دودمان صفوی و جنگهایی که میان این دولت و نیروهای عثمانی روی داده است بیفکنیم.
پیش از پیدایش این دودمان، یعنی درست در زمانی که دولت عثمانی دوران اقتدار و توسعه طلبی خود را در شرق و غرب بغازها آغاز کرده بود، ملت ایـران بدترین ایام تـاریخ خود را میگذارند و گرفتار پراکندگی، ناامنی و آشوب بود. امرای جور پیشهی غیر ایرانی مانند امیران مغول، تاتار و ترکمان بر هر گوشه از این سرزمین مسلط شده و بر سر قدرت بیشتر بـا یکدیگر به جنگ و ستیز مشغول بودند و حتی گاهی برای پیروزی بر رقیب خود، دست به دامان دشمنان ایـران مانند ازبکان، عثمانیان و استعمارگران پرتقالی میشدند. در مغرب ایـران دو دسته امرای آققویونلو و قرهقویونلو که هر دو از تاتاران بودند هر کدام بر بخشی از آذربایجان، کردستان و لرستان چنگ انداخته و بـا هم سرگرم کشمکش بودند و شگفتانگیز این که هر دو گروه به دربار عثمانی به چشم پشتیبانی برای خود مینگریستند. کما این که در همین نقشه نیز قلمرو امارات آنها جزو اراضی امپراتوری عثمانی قرار گرفته است. در ناحیهای قدری شمالیتر، شروانشاه که از بازماندگان دودمان سلجوقی بود، حکومت میکرد و داعیهی استیلا بر سراسر این منطقه را داشت.
در شرق ایـران ازبکان فرصت به دست آورده و از سمرقند تـا قندهار را مورد تاخت و تاز قرار داده و شهرهای مرو، هرات و مشهد را تصرف کرده بودند.
مهمتر از این، اختلاف و نفاقی بود که میان طایفههای قزلباش وجود داشت. این قبایل گرچه همه صوفی و مرید شیخصفیالدین اردبیلی بودند و از جانشینان او شیخ جنید و شیخ حیدر پیروی میکردند اما بر سر فرماندهی و سروری، بـا هم رقابت و کشمکش داشتند. در چنین شرایطی سلطان عثمانی چون شکستامیر آققویونلو از شیخ حیدر و صوفیان از جان گذشته پیرو او را مشاهده کرد و فهمید به وسیلهی امرای دستنشاندهی تاتار خود نمیتواند بر آذربایجان و ایالات دیگر ایـران تسلط یابد، تصمیم گرفت خود وارد معرکه شود و کار را تمام کند. از این رو بـا سپاهی بزرگ که شمار سربازان آن را تـا دویست هزار نفر ذکر کردهاند و 300 عراده توپ داشته است به قصد تصرف تبریز به آذربایجان حملهور گردید.
اما در این فاصله، تحول مهمی در ایـران روی داده بود. اسماعیل پسر 18 سالهی شیخ حیدر توانسته بود تمام پیروان پدرش را متحد و مجهز سازد و در تبریز تاجگذاری کند و دودمان صفویه را تشکیل دهد. اسماعیل بـا 25 هزار سرباز که فقط 4 هزار نفر آنها سواره و بقیه پیاده بودند و اسلحه آتشین نیز نداشتند به مصاف ارتش عظیم عثمانی شتافت. در دشت چالدران دو طرف بـا هم روبهرو شدند. عثمانیها توپخانهی خود را در تپهای که مسلط بر میدان جنگ بود مستقر کرده و تفنگچیان خودر ا پیشاپیش سپاه قرار داده و 20 هزار سوار را به عنوان محافظ آنها گمارده بودند. جنگ بـا شلیک 300 توپ آغاز شد و تلفات سنگینی به نیروی ایـران وارد آمد. شاه اسماعیل تصمیم گرفت به هر بهایی هست توپخانهی دشمن را نابود کند. بنابراین بـا یکصد سوار زبده، سپاهیان دشمن را دور زد و از پشت سر از تپه بالا رفت و به توپچیان عثمانی حمله کرد. آنان که منتظر چنین حملهای نبودند توپها را رها کردند، بعضی کشته و بقیه پراکنده شدند. آن گاه شاه اسماعیل توپها را منهدم کرد و به سرعت به اردوی خود بازگشت. انفجار توپها و نابودی آنها در لشگریان عثمانی و لوله افکند و روحیهی آنان را متزلزل کرد. لذا سلطان سلیم که خود فرماندهی سپاه را برعهده داشت بـا 20 هزار سوار در پناه شلیک مداوم تفنگچیان به نیروی ایـران یورش برد ولی در برابر چهار هزار سوار شاه اسماعیل متوقف شد. شلیک مداوم تفنگچیان عثمانی تلفات سنگینی بر سربازان ایرانی وارد کرد به گونهای که در پایان جنگ از 25 هزار نیروی ایـران فقط دو هزار نفر باقی مانده بودند. از این رو، شماه اسماعیل به تقاضای شیخ شبستری و برای جلوگیری از محاصره شدن سپاه خویش و حفظ جان بقیهی سربازان، فرمان عقبنشینی صادر کرد تـا بعد بـا گردآوردن نیروی تازهنفس از نو بر دشمن بتازد. بدینسان عثمانیها برای نخستین بار تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان را تصرف کردند اما بخش اعظم نفرات و تجهیزات خود را از دست داده بودند. تلفات عثمانیها را 41 هزار نفر ذکر کردهاند و 1900 نفر از آنان نیز اسیر شده بودند در حالی که از ایرانیها حتی یک نفر هم اسیر نشده بود.
شاه اسماعیل بیدرنگ درصدد جبران این شکست برآمد و توانست بیشتر امرای قزلباش را بـا خود متحد سازد و نیروی بزرگ و منظمی فراهم آورد. افزون بر این، گروهی از افراد خود را بـا سلاحهای آتشین مجهز ساخت. سپس به آذربایجان شتافت و تبریز را محاصره کرد. عثمانیها که در جنگ چالدران تلفات فراوانی داده بودند و در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان نیز بـا دشمنی و کارشکنی مـردم مواجه میشدند، صلاح خود را در این دیدند که تبریز و نواحی دیگری را که اشغال کرده بودند تخلیه کنند و به سرزمین عثمانی عقب بنشینند. شاه اسماعیل آنان را تـا آن سوی مرزهای ایـران تعقیب کرد و تلفات زیادی بر ایشان وارد ساخت و حتی بخشی از خاک عثمانی را در پیرامون دریاچهی وان تصرف کرد.
بدینسان در تمام مدتی که عثمانیها آذربایجان را در اشغال داشتند، از یکی دو ماه تجاوز نمیکرد و حتی در بعضی نوشتههای تاریخی مدت سلطهی آنها را بر تبریز دو هفته ذکر کردهآند. بـا وجود این،در همین مدت کوتاه این شهر را که یک میلیون جمعیت داشت و مرکز بازرگانی و صنعت بود غارت و ویران کردند و هنگام تخلیه نیز عدهی زیادی از زنان و دوشیزگان و هنرمندان ایرانی را به اسلامبول کوچ دادند.2
جنگ چالدران به شاه اسماعیل و جانشینش شاه طهماسب فهماند که بدون سلاحهای آتشین و به ویژه توپهای سنگین و سبک نمیتوان در برابر دشمنان مقاومت کرد. از این رو به تجهیز نیروهای خود با سلاحهای مدرن پرداختند و توپخانهی کافی و فوجهای تفنگچی فراهم آورد. متاسفانه پس از مرگ شاه طهماسب اوضاع ایـران مغشوش و آشفته شد. شاه اسماعیل دوم که بر تخت سلطنت نشست آدمی فاسد، عیاش، زنباره، و آلوده به استعمال مواد مخدر بود و بـا امیران و وزیران خود به درشتی رفتار میکرد. از این رو آنها از وی مکدر و بیزار بودند و برای پشتیبانی خود از نفوذ زنان درباری استفاده میکردند. بدینسان دربار صفوی عرصهی توطئهی زنان درباری و روسای ایلهای قزلباش شد که هر یک در گوشهای از کشور کوسلمنالملکی میزدند.
شاه اسماعیل دوم بر اثر رفتار زشت خود بـا توطئه درباریان کشته شد و جانشین او محمد خدابنده که قبلا به دست سلفش کور شده بود،توان ادرهی کشور را نداشت و در دوران وضع کشور آشفتهتر و پریشانتر گردید ودر هر گوشهی آن آشوب و توطئهای برخاست. ازبکان سراسر خراسان را که شامل بلخ و هرات نیز بود عرصهی تاخت وتاز خود قرار داردند. در لرستان و بلوچستان نیز عشایر ... سر به شورش برداشتند. این وضع زمینه را برای سلطان عثمانی آماده ساخته بود تـا از نو به ایـران حملهور گردد. لذا شروع به دستاندازی به سرزمینهای غرب ایـران کرد و بیآن که بـا مقاومت زیادی مواجه شود آذربایجان و قراباغ و بخشی از غرب ایـران را تـا حوالی همدان تصرف کرد.
در چنین احوالی سلطان محمد خدابنده در گذشت و شاهعباس اول که جوانی نوباوه بود به تخت سلطنت نشست. او گرچه جوان بود اما بـا هوش و زیرک و از فنون جنگی و سیاست آگاه بود. او در همان آغاز سلطنت متوجه شد که بـا وضع آشفته و پریشانی که کشور دارد و در هر گوشهای یاغیانی فرمانروانی میکنند، جنگ بـا عثمانی برای نجات آذربایجان و نواحی اشغالی غرب جز به شکست نخواهد انجامید و باقیماندهی استقلال ایـران نیز به خطر خواهد افتاد. لذا به سلطان عثمانی پیشنهاد صلح یعنی در حقیقت خاتمهی جنگ داد و طرفین موقتا وضع موجود را پذیرفتند. (سال 998 ه .ق).
این صلح مسلح به شاهعباس امکان داد که بـا خیال آسوده از جانب غرب به تمشیت و اصلاح امور کشور بپردازد. او نخست یاغیانی را که در غرب و جنوب کشور آشوب به راه انداخته بودند سرکوب کرد و امنیت را در این نواحی برقرار ساخت. سپس بـا تمام قوا متوجه خراسان شد و ازبکان را تار و مار کرد و به آن سوی رود جیحون عقب راند.
شاه عباس افزون بر این، در نیروی نظامی و دفاعی کشور نیز تحول عمدهای ایجاد کرد. تـا آن زمان نیروی نظامی ایـران از سپاهیان ایلهای قزلباش و صوفیان فدایی مرشد کامل تشکیل میشد. این دستهی اخیر ضابطهی معینی نداشتند و تعدادشان کم و زیاد میشد و فرماندهانشان تغییر میکردند. لذا نمیشد روی آنها زیاد حساب کرد. اما سپاهیان ایلهای قزلباش که نیروی عمدهی نظامی را تشکیل میدادند، هر کدام تابع روسا و فرماندهان خود بودند و در هنگام جنگ از فرماندهی واحد و متمرکزی پیروی نمیکردند. افزون بر این گاه به رقابت بـا هم میپرداختند و در جهت مخالف هم عمل میکردند. بدین سان شاه صفوی نیروی منظم و مطمئنی در اختیار نداشت. شاه عباس این نقص را برطرف کرد و از میان پیروان خود و داوطلبان دیگر سپاه منظمی به نام «سپاهخاص» تشکیل داد که شامل 120 هزار سوار و 20 هزار پیاده بود. این سپاهیان مزدور بودند و به تناسب مقام خود حقوق میگرفتند، در حالی که پیش از آن چنین نبود.
شاه عباس کاراسلاف خود را در جهت مدرن کردن تجهیزات ارتش و مسلح ساختن آن بـا سلاحهای آتشین تکمیل کرد و نیرویی دارای 500 عراده توپ و هزاران تفنگچی تشکیل داد. اکنون هنگام پس گرفتن سرزمینهای اشغال شده از عثمانیها فرا رسیده بود. لذا از قزوین که پایتخت بود بـا لشگری عظیم به آذربایجان حمله کرد و پس از 11 روز به نزدیکی تبریز رسید.
مـردم این شهر همین که از این خبر آگاه شدند، تاجهای 12 ترک قزلباش را که از بیم عثمانیها پنهان کرده بودند بیرون آوردند و بر سر نهادند و شعار شاه سونی آشکار کردند و پیشاپیش ورود قوای دولتی و لوله و غوغا به راه انداختند و بدینسان همراه سپاه شاه عباس وارد تبریز شدند. هر کس از عثمانیان که به دست مـردم میافتاد بیدرنگ به هلاکت میرسید چنان که سربازانی از دشمن که زنان تبریزی اختیار کرده بودند از سوی خویشاوندان آن زن از پای درآمدند و سرهایشان در کوچه و بازار میافتاد. سربازان عثمانی از ترس مـردم به قلعهی تبریز پناه بردند. لیکن سودی نداشت و سپاهیان عثمانی تار و مار شدند عدهای کشته و بقیهی به سوی سرزمین عثمانی فرار کردند.
شاه عباس پس از فتح تبریز به نخجوان وایروان حمله کرد. نخجوان به سرعت تصرف شد، اما سردار عثمانی مدتی در قلعهی ایروان پایداری کرد، لیکن در اوایل 1013 ه .ق، تسلیم شد. سپس شاه عباس سرداران خود را مامور فتح قراباغ و عراق عرب کرد و سربازان ایرانی تاقارص و ارزروم بـا کامیابی پیش رفتند و بغداد و بصره را تصرف کردند. خود شاه عباس ارمنستان و گرجستان را از اسارت عثمانیان آزاد ساخت و جمعی از ارمنیان را همراه خود به اصفهان آورد که در آن زمان پایتخت دودمان صفویه شده بود.
اما درعثمانی پس از مرگ سلطان محمد، پسرش احمد به جای او نشست و درصدد جبران شکستهای گذشته برآمد و سردار معروف خود چغالاوغلی را که فرنگی زاده بود بـا صدهزار نفر به ایروان و شیروان فرستاد ولی او کاری از پیش نبرد و بـا دادن تلفات زیاد عقب نشست. در بهار 1014 سپاه ایـران قلعهی وان را محاصره کرد و شکست سختی بر عثمانیان وارد ساخت و غنایم فراوانی از جمله چند صد عدد توپ از آنها گرفت. در سال 1015 ایرانیان قراباغ، گنجه، شیروان، شماخی، باکو و دربند را تصرف کردند و عثمانیان و دستنشاندگان آنها را یکسره از اراضی ایـران بیرون راندند.
در چند سال بعد نیز جنگ میان ایرانیان و عثمانیان در خاک آن کشور یعنی پیرامون قارص، وان، ارزروم و حوالی رود فرات در عراق ادامه داشت تـا سرانجام در 1025 قراداد صلحی میان طرفین منعقد گردید که طبق آن دولت عثمانی متعهد شد، هیچگونه ادعایی نسبت به اراضی که سابقا متصرف شده بود نداشته باشد و دولت ایـران نیز قبول کرد سالی 200 بار ابریشم به عثمانی تحویل دهد. بـا وجود این، جنگ به ویژه در عراق عرب ادامه یافت و ارتش ایـران عثمانیها را تـا آن سوی فرات عقب راند. همچنین حملهی وسیع عثمانیها به ارمنستان و آذربایجان در 1026 بـا شکست سختی روبهرو شد. عاقبت در 1027 دوباره قرارداد صلح میان دو دولت تجدید شد و طرفین مرزهای پیش از سال 998 دو کشور را به رسمیت شناختند اما این بار ایرانیان هیچگونه تعهدی برای تحویل ابریشم به عثمانی نپذیرفتند.
ادامه دارد...