ایران پژوهی
ایران برای من چه معنا دارد(بخش یکم)
- ايران پژوهي
- نمایش از شنبه, 16 بهمن 1389 21:00
- بازدید: 7564
مقاله ای که در ادامه می آید نوشتاری است از دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن که پیشتر در مجموعه ی(( ایران را از یاد نبریم و به دنبال سایه ی همای)) توسط انتشارات یزدان منتشر شده است. که به دلیل طولانی بودن مقاله در سه بخش به علاقه مندان تقدیم میشود.
adidas team water bottles for sale craigslist 2017 | womens air max 90 iron - 134 Air Jordan 1 High OG "University Blue" 2021 For Sale - 555088
یخش اول:
با اینکه ایران مشهورترین نام در زبان فارسی است، با این حال بیش از هر کلمه ی دیگر در معنی و ماهیت آن ابهام وجود دارد. در ظاهر ِ موضوع اشکالی نیست. از هر کس معنیش را بپرسید خواهد گفت: جایگاهی که ما در آن زندگی میکنیم، واحد جغرافیایی ای که در میان خلیج فارس و دریای خزر گسترده است.
ولی هیچ کشوری به خاک ختم نمیشود. اگر چنین بود، از آنجا که خاکی با خاک دیگر تفاوت چندانی ندارد، فرق نمیکرد که یک قوم در این سرزمین یا آن زندگی کند.
در آنچه مربوط به ایران است، خارج از خاک و جغرافیا ابعاد چندگانهی دیگری در کارند که مفهومی بسیار عمیق، پیچیده، خاطره انگیز و غم آلود به این نام میبخشند، و مجموع اینهایند که وابستگی به این سرزمین را ایجاد کرده اند. هر چه این ابعاد کهنتر و انبوه تر بنماید، این وابستگی ریشهی ژرفتری مییابد.بنابر این حرف در اینجا بر سر آنچه وطن پرستی، عصبیت وطنی، یا نظائر آن خوانده شده است نیست(1)، حرف بر سر (( وابستگی)) است؛ چیزی که از ما جدایی ناپذیر است و چه بخواهیم و چه نخواهیم نمیتوانیم آن را از خود دور کنیم. و اما وابستگی خود مربوط میشود به (( انس تاریخی)) و شناخت. هر چه شناخت از کشوری، از حال و گذشتهاش بیشتر باشد، این وابستگی محکمتر میشود، و باز مربوط به آن نیز هست که خود را چه اندازه به این شناخت بدهیم. بعضی حتی میتوانند متخصص تاریخ و فرهنگ شناخته شوند ولی آن را به دل نگیرند، خود را با این((شناخت)) آشنا نکنند. پس یک جریان ِ پذیرندگی نیز در میان هست.
عناصر ربط دهندهی یک ملت عبارت است از((خاطرات مشترک، منافع مشترک و آرزوهای مشترک)) چنانکه میبینیم گذشته و حال و آینده را در بر میگیرد. این نسبت سه گانه ممکن است بر حسب کشورهای مختلف تغییر بکند. مثلا ((ایالات متحده ی آمریکا)) که کشور نو بنیادی است، تنها از طریق علائق و منافع مشترک، یعنی حال و آینده، که مجموع آنها ((شیوهی زندگی آمریکایی)) نامیده میشود پیوند میخورد. اردن که نام کشوری نو ظهور است تنها بعضی مشترکات قومی و فرهنگی و نگرانیها و مسائل همگانی مردمش را به هم متصل نگاه میدارد.
نیز کشورهایی هستند که از گذشته ی تاریخی خود جدا ماندهاند، مانند عراق و مصر که مردم آنها پیوندی با فرهنگ کهن و ماجراهای دور و درازی که در خاک آنها روی داده است ندارند.
در سراسر جهان تنها چند کشور چون چین و هند و ایران با گذشته ی دیرینه ی خود قطع رابطه نکردهاند، و از این رو سه عامل گذشته و حال و آینده، در کنار هم سرنوشت آنها را شکل میدهند و در این میان، گذشته، حال و آینده را در سیطرهی خود دارد. تاریخ دراز و پر حادثه، چنان در رگ و پی آنها ریشه دوانده که سهل شمردن یا نادیده گرفته آن میتواند تکانهای شدید ایجاد کند.
جغرافیا و تاریخ دو عامل اصلی بودهاند که در سیر جامعهی ایرانی تاثیر گذاردهاند. ما بر سر چهار راه جریانها و برخوردها بوده ایم، و ناگزیر گشتهایم که یک قوم دفاعگر، چارهگر و سازشگر بشویم. پرخاشگری ایران هم در دورههایی از تاریخش با استثنایی چند، حالت پیشگیرانه و دفایی داشته است. این موقع خاص جغرافیایی بر سر راه شرق و غرب، خواه ناخواه حادثه آفرین میشده و ایران را به منزله حایل و دیواری میکرده که دو بخش عمدهی جهان در آن به هم میرسیدند. ایران در میان این فشارهای مداوم برای اینکه بتواند بر سر پا بماند، محتاج چارهجویی دائم بوده است. هم زور بازو و هم اندیشه میبایست به کار افتد، نیز شکیبایی، سختجانی و ظرفیت رنج کشیدن؛ و حتی گاه شگردها و تعبیههای آشکار و پنهان.
این تاریخ دراز که همراه با افتادنها و برخاستنها بوده است، تناوب نیرومندی و ضعف، سروَری و زیردستی، شکفتگی و انحطاط، تعرض و دفاع، را با خود میآورده، و که مجموع آن مفهوم خاصی به ایران بخشیده، و معجون خاصی از ایرانی ساخته است که به هیچ ملت دیگری شبیه نیست.
ما در خاور دور یا شبه قارهی هند، یا کشورهای عربزبان، یا اروپا و یا امریکای لاتین، ملتهایی میبینیم که کم و بیش به هم شبیه میشوند، ولی خوب که نگاه کنید، میبینید که ایرانی تنهاست، فقط در افغانستان و بخش از آسیای میانه که با او یکی بودهاند، شباهتهایی مییابید.
اینکه ایران به دو دوره ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام تقسیم شده است تقسیم بندی درستی است، ولی هیچکس نمیتواند پلی را که میان آن دُوست نادیده بگیرد. پس از آنکه عربها ایران را اشغال کردند، ایرانیان دین جدید را پذیرفتند، بی آنکه با گذشتهی خود قطع رابطه کنند. اما این یکطرفه نبود.، گذشته نیز از آنها دست بر نداشت. آنچه طی قرنها در قوم ایرانی ریشهدوانده بود، میدان را به آسانی خالی نمیکرد. پیش از آن، این تجربه به هنگام هجوم مقدونیها نمایانده شده بود.
گذشته از این، اگر ایرانیها هم میخواستند از گذشته خود دست بردارند، فاتحان جدید یعنی عربها آنها را به حال خود وانمیگذاشتند، زیرا آنان برای محکم کردن جای پای خود به این گذشته احتیاج داشتند. آنگاه که در زمان بنیمروان، اسلام به یک امپراوری بزگ تبدیل شد، عرب برای ادارهی آن نیاز به تجربهای داشت که فاقد آن بود.
از این رو عباشیان که زیرکتر و خودپذیرتر و دراز عمرتر از امویان بودند، بر دانش و تجربهی ایرانی تکیه کردند، و دستگاه عباسی در راه بدل شدن به یک ساسانی جدید قدم برداشت.
بدینگونه، عربان دانسته و ندانسته، ایرانیان را در مرتبط ماندن با گذشتهشان کمک نمودند. البته در این میان از قانون واکنش نیز نباید غافل ماند. انحراف از مسیر اسلام موعود خود در زمان بنی امیه و بنی عباس، تفرعنهای نابجا و تندرویها، ایرانیان را بر آن داشت تا برای قابل تحمل کردن حال، از گذشته کمک بگیرند، و این بود که مقاومتها، نهضتها، شعوبیه، زبان فارسی دری، و سرانجام شاهنلمه سر برآوردند.اگر آتش آتشکدهها خاموش شده بود-که چنین میبایست- حافظ زبان حال همهی مردم ایران قرار گرفت و گفت((که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست)).
نخستین معنایی که ایران برای من دارد این کهولت اوست؛ پیر روشن ضمیر، که نیمهی مزدایی او هم با همهی آنکه ما پروردهی فرهنگ ایران اسلامیهستیم، خالی از روحانیت نیست، و به همین سبب آنهمه با عرفان ما آمیخته شده است. چراگاه و کشتزار و گاو و دام و ستاره ناهید و تشتر و مهتاب و آب و آبادانی، این است دنیای ساده زرتشت، با تعالیم اخلاقی((گفتار نیک، کردارنیک، اندیشه نیک))؛ دنیای دانایان و زحمتکشان و بیآزاران که ((پیر مغان))، بزرگترین پیشوای حافظ، از میان آن برخاسته است.