زبان پژوهی
زبان فارسی، عامل بنیادین وحدت و پویایی حوزهی فرهنگ ایران
- زبان پژوهي
- نمایش از پنج شنبه, 20 خرداد 1389 21:15
- بازدید: 5707
نوشتهای را که در ادامه میخوانید، گفتگویی با دکتر «پرویز ورجاوند» است که نخستین بار در یادنامه روانشاد دکتر بهرام فرهوشی (یاد یار مهربان؛ موسسه فرهنگی و انتشاراتی فروهر) انتشار یافته است.
زبان فارسی، عامل بنیادین وحدت و پویایی حوزهی فرهنگ ایران:
س) نخست میخواهم بدانم, با توجه به رویدادهای مربوط به اتحاد شوروی سابق و به استقلال رسیدن جمهوریهای منطقه قفقاز و آسیای مرکزی, به عنوان پژوهشگری که به اعتبار نوشتههایتان با مسائل این منطقه آشنایی دارید، نظر کلی شما درباره آینده این سرزمینها چیست و آن را چگونه میبینید؟
ج) پاسخ به این پرسش بحثی فراوان را میطلبد که بیشک از حوصله این مصاحبه بیرون است, زیرا که میبایست نخست نگاهی بیندازیم به توسعهطلبیهای استعماری دوران تزارها و چگونگی به بند کشیده شدن این سرزمینها و سپس ادامه سلطه روسها بر این سرزمینها در طول دوران به قدرت رسیدن بلشویکها و کمونیستها, دورانی که طی آن نه تنها شرایط سلطه و فشار روسها بر این سرزمینها کاستی نیافت, که به شهادت گزارشهای بسیار, کشتارها و کوچاندنهای عظیم نیروهای انسانی و غارت منابع این سرزمینها, همراه با استقرار رژیم پلیسی سرکوبگر, شرایطی دردناکتر از دوران تزارها را به وجود آورد.
با فروپاشی اتحاد شوروی سابق, با توجه به ساختار سیاسی و سازمانی, اقتصادی و نظامی حاکم بر این سرزمینها و با وجود برخی کوششهای جسته - گریخته در جهت کسب استقلال مطلوب ,در عمل سُکان تمام کارهای اصلی در دست روسیه و جامعه روسهای ساکن در این جمهوریها و رهبران محلی وابسته به حزب کمونیست و اعضای وابسته به سازمان وحشت انگیز کا.گ.ب باقی ماند. کمونیستها از آغاز به قدرت رسیدن با برنامهریزیهای آگاهانه دست به ایجاد جمهوریهایی زدند که از زمان ایجاد با توجه به نحوه شکلگیریشان, همه نسبت به تعیین مرزها و محدوده سرزمینهای خود به شدت معترض بودند. این اختلافها تا زمانی که مسکو به عنوان قدرت مرکزی عمل میکرد, مجالی برای بروز نیافتند, ولی با فروپاشی قدرت مرکزی, اختلافها چه در درون خود جمهوریها و چه در میان همسایگان رخ نشان داد که با نمونههای آن در هر دو منطقه قفقاز و آسیای مرکزی مواجه میشویم. روسیه با در اختیار داشتن سکان تمامی ارتش نیرومند اتحاد شوروی سابق و حفظ و استقرار واحدهای مختلف آن در سراسر جمهوریها, تا به امروز قادر بر آن بوده که از هر حرکت استقلال طلبانه کامل جلوگیری به عمل آورد و برای حفظ دولتمردان وابسته به خود در برابر خیزش مردم از این نیروها بهره جوید.
روسیه در زمینه اقتصادی آن چنان ساختاری را بر این سرزمینها تحمیل ساخته است که با توجه به اوضاع و احوال روز, بعید مینماید که تا سالیان دراز عمده آنها قادر به گزینش سیاست مستقل اقتصادی باشند و بتوانند خود را از چنبر وابستگیهای شدید رهایی بخشند و به اقتصاد به شدت بیمار خود سامان بخشند.
موفقیت ناسیونالیستهای تندروی روسیه در انتخابات جدید و مواضعی که از سوی «ژینوسکی» رهبر آنها اعلام گردیده, در کنار سیاستهای اعمال فشار «یلتسین» به جمهوریها, برای تمکین از نظریات و خواستهای روسیه و حمایت کلی غرب از سردمداری روسیه و قائل بودن منطقه نفوذ برای آن و سر انجام سیاست ایران در برابر روسیه و عوامل بسیار دیگر, همه دست به دست هم دادهاندو شرایط نابسامانی را پدیدار ساختهاند که بیم آن می رود, بر اثر درگیریهای درونی جمهوریها, درگیری میان جمهوریها و سرانجام فقر و نارسایی شدید اوضاع اقتصادی, بحرانی شدیدتر از امروز, گریبان همه جمهوریها را بگیرد و کشورهای همجوار را نیز با توجه به اوضاع آشفته افغانستان, درگیر مشکلات فراوانی سازد که لطمههایی جبران ناپذیر برای همه در بر داشته باشد.
س) برای آن که از سلطه روسها نسبت به این کشورها کاسته شود و آنها سالهای دراز دیگر در دام «امپراتوری تزاری نوین روس» باقی نمانند, معتقدید که این کشورها چه راهی را باید برگزینند؟
ج) فکر میکنم خود شما هم میپذیرید که به این سوال نمیتوان به کوتاهی پاسخ داد. بنابراین جا دارد این بحث را به گفتار دیگری موکول کنیم, ولی در این جا لازم میدانم یادآور شوم که برای تمامی این جمهوریها, توجه به موارد بنیادین زیر از ضرورت کامل برخوردار است: بازگشت به هویت ملی و از میان برداشتن اختلافهای فراوانی که روسها عامل پدید آمدن آن بودهاند و استقرار حکومتهای ملی متکی بر مردم و برکنار از تشنج و به دور از وابستگی و فرمانبرداری از روسیه. تلاش برای ساماندهی اوضاع اقتصادی و نجات از بندهای اقتصاد تک محصولی و وابستگی به زنجیره اقتصادی روسیه. تغییر در ساختار بازرگانی, سیاست پولی و کارهای بانکی و تغییر مسیر شبکه های ارتباطی. بیرون راندن ارتش روس از سرزمینها و مرزهای خود با کشورهای همجوار و سرانجام اقدام سریع, دست کم در زمینه بخشهایی از مسائل فرهنگی که لزوم اقدامی هرچه سریعتر را طلب میکند و بدون پرداختن به آن میتوان بندهایی را که روسها در زمینههای سیاسی, نظامی و اقتصادی بر پیکر این جمهوریها بستهاند گسست و به استقلال مطلوب رسید. س) احساس میکنم که بر بُعد فرهنگی توجه خاصی دارید, به نظر شما در این زمینه به چه راستاهایی باید توجه شود و محور قرار بگیرند؟
ج) بله درست است, تمامی این جمهوریها در طول سلطه تزارها و به ویژه از زمان استقرار حکومت بلشویکی و کمونیستی, به شدت زیر فشار جریان استعماری روسیسازی قرار گرفتند. رهبران حزب کمونیست نه تنها از کشتارهای چند میلیونی ابا نداشتند, که به یاری کوچاندن پی در پی گروههای عظیم مردم از سرزمینشان و جانشین ساختن«کلنی»های روس به جای آنها اقدام کردند. در حالی که هنوز مشکلات آغازین استقرار حکومت کمونیستی وجود داشت, با تمامی نیرو کوشیدند تا خط فارسی را در تمام جمهوریهای آسیای مرکزی و اران، به لاتین و سپس به الفبای روسی (سیریل) تبدیل کنند و هرگونه ارتباط فرهنگی را از راه کتاب و نوشته میان ایران و سرزمینهای مزبور از میان بردارند. با خشونت هرچه تمامتر در جهت سرکوب انبوه فارسی زبانان برآمدند. نخست کوشیدند تا برای تاجیکان سرزمینی را به حساب نیاورند و زمانی که با مقاومت شدید آنها برخورد کردند, برخلاف تمامی مدارک تاریخی و واقعیتهای روز, جمهوری تاجیکستان را که در اصل میبایست یکی از گستردهترین جمهوریهای آسیای مرکزی باشد به کوچکترین جمهوری تبدیل کردند و تمامی ولایتهای تاجیکنشین عمده را از آن جدا ساختند. به این امر بسنده نگردید و تاجیکان در سمرقند و بخارا, قشقه دریا, سرخان دریا, فرغانه و غیره به شدت زیر فشار قرار گرفتند تا نام «تاجیک» را بر خود ننهند. استاد محمدجان شکوری (شکورف) در این باره چنین می نویسد: «بسیاری از افراد شهادت میدهند که کریم اف, منشی اول کمیته حزبی ولایت بخارا, در یکی از جلسهها با قاطعیت گفت: روح تاجیکی را در بخارا باید به طور کامل نابود کرد؛ به هر راهی که باشد, باید به این مقصود نائل شویم». روسها با سیاست زیر فشار قرار دادن تاجیکان و تغییر خط آنان, مهمترین جریان فرهنگی را که به اعتبار پیشینه بسیار کهن فرهنگ ایران و تعداد پرشمار آثار به زبان فارسی, میتوانست با توانمندی در برابر فرهنگ روس مقاومت کند و خیزشهای استقلال طلبانه را سبب گردد, از حضور موثر در صحنه حذف کردند. هنوز صفحههای تاریخ, این رویداد را در خود ضبط دارند که چگونه در هنگام حمله اعراب به آسیای مرکزی, فاتحان ناگزیر از آن گشتند تا اجازه دهندکه «سغدیان» نماز را نه به عربی که به فارسی به جای آورند. اگر تاجیکان توسط روسهای کمونیست سرکوب نگشته بودند و پیوند فرهنگی آنها با ایران برجای مانده بود, روند جریانهای سیاسی در آسیای مرکزی تفاوتهای بسیاری با شرایط امروزی میداشت.
امروز تمامی جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز, خط و زبان سیاسی, اداری, علمی و آموزشیشان در زیر سلطه خط و زبان روسی است و برای ارتباط با جهان خارج و دانش جهانی تنها از این وسیله ارتباطی بهره میجویند. تمامی کتابهای تاریخ و فرهنگ و مردم شناسی و علوم انسانی آنها بر اساس الگوهای مارکسیستی تنظیم یافته است که فرسنگها با واقعیت علمی فاصله دارند.
امروز برای تمامی جمهوریهای تازه به استقلال رسیده مهمترین اقدام, حرکت در مسیر گزینش فرهنگ غیر روس, بازگشت به فرهنگ دیرین منطقه و زدودن موضع گیریهای قومی میان جمهوریها به شمار میرود. مردم منطقه باید با هم به تفاهمی در خور برسند و دشمنیهای ساخته و پرداخته روسها را که برای سلطه بر آنها در میانشان به وجود آورده بودند, از یاد ببرند و با باز گشت به اصالتهای فرهنگی دیرپا و مشترک خویش, برادرانه, دست در دست هم, بندهایی را که هنوز بر آنها پیچیده شده و مانع حرکت موثرشان به سوی استقلال واقعی است, بگسلند. طرحی نو دراندازند و راه را بر تثبیت سلطه مجدد روسها بربندند.
س) جنابعالی به مسأله تغییر خط و کاربرد زبان فارسی اشاره داشتید, تصورنمیکنید که این کار در عمل با مشکلاتی مواجه خواهد شد و مقاومتهایی را برخواهد انگیخت؟
ج) شک ندارم که انجام [یافتن] آن, مشکلاتی در برخواهد داشت, ولی چنان چه ضرورت مطلب درست توجیه شود و با جوسازیهای مختلف جریانهایی که میکوشند برای حفظ وضع موجود به جنجال آفرینی بپردازند و بر تعصبات منفی تکیه کنند و گروههای مختلف قومی را رو در رو قرار دهند, سنجیده برخورد بشود, به نظر من انجام [یافتن] آن با یک برنامهریزی درست و آگاهانه، در میان مدت به خوبی میسر خواهد بود.
قبل از هر چیز باید برای باشندگان تمامی جمهوریها این نکته روشن گردد که ادامه وضع موجود و سلطه کامل خط و زبان روسی با توجه به قدرت سیاسی - نظامی روسیه و حمایت آن از اقلیت پرشمار روسهای ساکن در این جمهوریها, راه را برای کسب استقلال واقعی بر همه آنها سد خواهد کرد و موجبات وابستگی و سرسپردگی به روسیه را برای همیشه به آنها تحمیل خواهد ساخت. بنابراین برای آنها از ترکمن و ازبک و تاجیک و قزاق و قرقیز و ارانی گرفته تا گرجستانی و ارمنی, مساله اساسی حفظ استقلال, بستگی به بازگشت به فرهنگ خویش و بیرون آمدن از زیر سلطه فرهنگ روس را دارد. این اساس مساله است. بنابراین همه آنهایی که به امر استقلال ملی بها میدهند باید بدانند که راهی جز انجام دادن این تغییرات بنیادی فرهنگی پیش رو ندارند.
در مورد تغییر خط, همه این جمهوریها به جز ارمنستان و گرجستان که دارای خط خاص خود هستند, از کهنترین دورانها تا زمان سلطه کمونیستها خطی جز خط فارسی نداشتهاند و بازگشت به آن, چیزی جز بازگشت به بخشی از هویت فرهنگی آنها و پیوند دادنشان با آثار بسیار نوشتههای پیشینیانشان, قبل از سلطه کمونیستها نخواهد بود؛ پدیدهای که هیچ انسان آگاه و صاحب شخصیتی که به فرهنگ سرزمین مادری خویش احساس وابستگی می کند, نمی تواند با آن مخالفتی داشته باشد. پذیرش خط لاتین به جای خط «سیریل» هیچ تغییری در اصل موضوع نخواهد داد و آشفتگیها را افزونتر خواهد ساخت.
در مورد زبان نیز به روشنی باید بگویم که قصد بر آن نیست تا جمهوریهای موجود زبانهای رسمی خود را به دست فراموشی سپارند. با توجه به شرایط خاص موجود, این حق آنهاست که زبانهای رسمیشان را در تمامی زمینهها به کار گیرند و بر آن ارج نهند و عزیزش بدارند, ولی نکته شایان توجه این است که این جمهوریها برای ایجاد ارتباط میان خود و کشورهای همسایه از یک سو و برقراری ارتباط با زبانهای معتبر جهان از نظر علمی و همگام بودن با دانش جهانی, نیاز به آن دارند تا زبان دومی را به عنوان زبان ارتباطی منطقه برگزینند و با آن آشنا گردند و آن را جانشین زبان روسی سازند؛ از سوی دیگر با توجه به دو کشور افغانستان و ایران در همجواری با این جمهوریها و ضرورت برقراری پیوندها و ارتباطهای هرچه بیشتر میان این مجموعه و حرکت در جهت ایجاد اتحادیه بزرگ جمهوریهای قفقاز, ایران, افغانستان, جمهوریهای آسیای مرکزی و پاکستان در تمامی زمینهها, تکیه بر زبان واحد ارتباطی - فرهنگی منطقهای ضرورت حتمی دارد. سوال این است که با توجه به شرایط جهانی آیا امکان پذیر است که مامی - زبانهای رسمی کشورهای منطقه, همه در کنار هم نقش این زبان ارتباطی واحد را بر عهده گیرند؟ آیا از نظر اقتصادی و امکانات نیروی انسانی برای همگام بودن با پیشرفتهای علمی جهان میسر خواهد بود تا در سطح رشتههای تخصصی دانشگاهی هر کشوری انبوه انتشارات علمی جهان را به زبان خویش ترجمه کند و به چاپ رساند؟ یا این که باید زبان دیگری را بیرون از زبانهای منطقه برگزید؟
با توجه به مراتب بالا به نظر می رسد عملیترین انتخاب, که هم توان لازم برای پاسخگویی به همه نیازهای مورد اشاره را داشته باشد و هم در مقایسه با دیگر زبانهای رسمی رایج, بیشترین شمار و به اعتباری اکثریت عظیم باشندگان منطقه را در بر بگیرد, جز زبان فارسی, زبان دیگری نیست که از حدود 130 میلیون جمعیت ایران, افغانستان و جمهوریهای آسیای مرکزی نزدیک به یکصد میلیون نفر به نام فارسی, فارسی دری و تاجیکی, دست کم بیش از دوازده سده است که به آن سخن میگویند و عمده آثارشان را بدان نوشتهاند. امروز بر اساس آمار غیر رسمی که بسیار کمتر از میزان واقعی امر است, نزدیک به سیصد هزار عنوان کتاب به صورت نسخه خطی و چاپی در زمینههای مختلف فقط در ایران, هند و پاکستان وجود دارد. افزون بر آن تعداد بیشمار مقالههایی را میتوان یاد کرد که در زمینههای مختلف علوم و دانشها و ادب و هنر و فن و صنعت و غیره تا کنون به زبان فارسی به چاپ رسیده است. به عنوان نمونه تا کنون فقط بخشی ازعنوانهای جمع آوری شده مربوط به مقالههای علوم انسانی در ایران بالغ بر پنجاه هزار است. این گنجینه عظیم و چشمگیر پشتوانه کم نظیر فرهنگی برای تمامی منطقه مورد اشاره به شمار می رود. به ویژه آن که از کنار آمو دریا تا ساحل خلیج فارس و از قفقاز تا سند, همه باشندگان این گستره پهناور, نسل در پی نسل در پدید آوردن این آثار و آفرینش شاهکارهای معتبر آن نقش داشتهاند. از قبادیان تا خجند گرفته تا سمرقند و بخارا و تاشکند و مرو و بلخ و کابل و هرات و قندهار تا توس و نیشابور و ری و تبریز و شیراز و اصفهان و صدها شهر و بیش از دو صد هزار روستا, همه با این زبان از کهن دوران به بیان و ضبط اندیشه, جهان بینی, دانش, غمها و رنجها, عشقها و شادمانیها و احساس لطیف خویش پرداختهاند و شاهکارهای گرانقدری به فرهنگ بشری تقدیم کردهاند.
زبان فارسی در گذشتهای نه چندان دور, از چنان قدرت جهانی برخوردار بود که دایره نفوذ آن از یک سو تمامی آسیای کوچک را تا کناره «شاخ زرین» در «بسفر» در برمیگرفت و از سوی دیگر بر تمامی شبه قاره هند پرتو می افکند. در دوران «بابریان» در هند و دوران حکومت سلسله « بهمنی» در ناحیه «بنگلور» و «میسور» در فلات «دکن» با این که حکمرانان مزبور ریشه ازنژاد ترکان داشتند, ولی در سرزمینهای پهناور آنها زبان رسمی و مکاتباتی و گفت و شنود, فارسی بود. شاعران و نویسندگان فارسیگو از بیدل تاجیک تا صائب تبریزی از اصفهان, همه مورد استقبالشان بودند. به عبارت دیگر از زمان ورود «غور»ها تا انقراض سلسله مغولان هند در سال 1771میلادی, مدت هفتصد سال زبان فارسی در هندوستان از رواجی چشمگیر برخوردار بود. گذشته از پادشاهی چون «شمس الدین محمد بابر» که خود ادب دوست و شاعری با مایه و اهل مطالعه بود و سفرنامههایاش را نیز خود مینوشت, دیگر شاهزادگان این خاندان، چون «دارا شکوه» چنان در زبان فارسی توانایی یافتند که بخشهایی از اوپانیشادها با نام «سرّ اکبر» به وسیلهی او به فارسی ترجمه شد. در زمانهای دیگر, شاهان این سلسله, حماسهها و اساطیر و اشعار هندی چون بخشهایی از رامایانا و مهاباراتا به فارسی برگردانده شد. با استقرار انگلیسها در هند, به ویژه از آغاز قرن نوزدهم, نخست از راه قبضه کردن سیستم آموزش و پرورش و سپس به اجرا گذاردن قوانین استعماری در مورد اجبار به کار بردن زبان انگلیسی در مکاتبات اداری و حکومتی,کوشش فراوانی شد تا زبان فارسی را از گردونه خارج سازند. به بیان دیگر برای سلطه کامل بر هند, یکی از هدفهای اصلی انگلیسیها از گردونه خارج ساختن زبان فارسی بود. انگلیسیها بعد از جنگ اول با افغانستان و شکست سختی که نصیبشان گردید و منجر به آن شد که 16000 کشته به جای بگذارند, بر آن شدند تا حکومت سیکها را در پنجاب بر اندازند. با براندازی سیکها در پنجاب,کوشیدند تا زبان فارسی را که در تمامی زمینههای مختلف زندگی مردم این ناحیه ریشه و نفوذی ژرف داشت از میان ببرند, ولی جالب آن که تا سالهای سال حتا در دادگاههای این منطقه نیز زبان فارسی, زبان رسمی به شمار میآمد و شکایت کننده و متهم هر دو میبایست مطلب خود را به فارسی عنوان میکردند. آن چه بر شمردم برای آن بود تا به کوتاهی, آگاهیهایی درباره حوزه و منطقه نفوذ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی به دست داده باشم. باشد که همگان تمامی نیروی خویش را در راه سربلندی و توانمندی دیگر بار این زبان به کار گیرند و بازماندگان فارسیگوی سرزمین چین و ختن را برای زنده نگهداشتن این زبان تشویق کنند و بر سر شور آورند.
س) نکتهای که بیمناسبت نمیدانم تا در این گفت و شنود به آن اشارهای کنم و نظر جنابعالی را دربارهاش جویا شوم آن است که گه گاه در برخی گفتهها و نوشتهها چنین میخوانیم که تکیه بر زبان فارسی سبب میگردد که عواملی خاص هم در خارج مرزها و هم در داخل میهن خودمان، آنهایی را که در گفت و شنودهای روزمره از زبانها و گویشهای دیگر و محلی استفاده میکنند به واکنش وا دارند, شما مطلب را چگونه میبینید؟
ج) پاسخ به این پرسش با توجه به جوسازیهایی که تنی چند, گاه به گاه با بهره جستن از برخی فرصتها ایجاد کردهاند, شاید ضروری به نظر برسد, زیرا که میتواند از بعضیها رفع شبهه کند, ولی این احتمال نیز وجود دارد که این پاسخ بهانهای به دست بعضی از آنها بدهد تا بار دیگر حرمت قلم را نادیده انگارند و بر زمین و زمان بتازند و بدون آن که از ملت ایران آزرم داشته باشند, در چارچوب اعتقادات دیرین خویش که از آغاز دهه دوم قرن بیستم تا کنون چند بار استقلال و وحدت ملی این سرزمین را با مشکل مواجه ساخته و با وجود تحولات شگرف چند سال اخیر و بی اعتبار گشتن دیدگاه کمونیسم در جهان, هنوز با تغییر لحن سرسختانه بر آن پا می فشارند, از ایران به نام «کشور کثیر الملله» و «سرزمین خلقها»! یاد کنند و در پی آن زبان فارسی را به «فارسها»! نسبت دهند و از «ستم فرهنگی»! بر دیگر مردم سخن بگویند. با این حال بیمناسبت نمی بینم تا برای روشن شدن مطلب در تکمیل گفته قبلی, مطالبی را در پاسخ به این پرسش بیان کنم, امید آن که مؤثر افتد و موجبات بر آشفتگی کسی را فراهم نیاورد:
آنهایی که با بررسیهای باستان شناسی, مردم شناسی, نژاد شناسی, تاریخی و زبان شناسی این سرزمین آشنایی دارند, به روشنی میدانند که اکثریت عظیم باشندگان فلات ایران را دست کم از هزاره دوم پیش از میلاد آریاییان تشکیل میدادهاند. این گفته به اعتبار نظریهای است که معتقد به مهاجرت آریاییان به فلات ایران است, در حالی که گروهی دیگر معتقدند که ایران خود مهد آریاییان بوده است. این که نام ایران در دوران اساطیری «ایرانویج»، یعنی سرزمین و کشور تخمهی آریایی خوانده می شده و تنها سرزمینی است که از دیر باز نام آریاییان بر آن گذارده شده, دلیل شایان توجهی بر درستی نظر این گروه دانسته شده است. همچنین به اعتبار آثار به دست آمده در کاوشهای مختلف, از ساحل آمو دریا تا شوش و از قفقاز تا کنارههای سند, ساکنان فلات بزرگ ایران, از هزاره پنجم پیش از میلاد, از بافت مردم شناسی و فرهنگی همپیوند و مشابهی برخوردار بودهاند. بنابر این همه کسانی که در سراسر این فلات, طی هزاران سال و نسل در پی نسل زیستهاند و فرهنگ ایرانی را پروردهاند, همه به یک بنیاد تاریخی - فرهنگی مشخص و همپیوند تعلق دارند. از سوی دیگر، واقعیتهای تاریخی حکایت از آن دارند که مردم این سرزمین نیز مانند دیگر سرزمینهای جهان بر اثر جنگها و یورشها و مهاجرتها با دیگر تبارها آمیختگی داشتهاند. تبارهایی از نژادهای دیگر در گروههای کوچک؛ چون هموطنان ترکمن به این سرزمین کوچ کرده و در آن سکنا گزیدهاند. از سوی دیگر گسترده بودن فلات ایران و گوناگونی ویژگیهای جغرافیایی آن که گاه سلسله جبالهای بلند, یا رودهای خروشان, ارتباط بخشی را با بخش دیگر مشکل میساخته, سبب گردیده تا باشندگان هر ناحیه با توجه به تاثیرات جغرافیایی منطقه و ارتباطهای فرهنگی محدود و یا گستردهشان با ساکنان ناحیههای مجاور, هریک افزون بر حفظ جنبههای اساسی فرهنگ ایرانی که میان همه باشندگان فلات مشترک است, به خلق ویژگیهای محلی به صورت پارهفرهنگها در جهت غنیتر ساختن, بارورتر ساختن و پرجاذبهتر ساختن فرهنگ ملی بپردازند.
بر اساس کدام ضابطه علمیِ باستان شناسی و مردم شناسی, تاریخی و فرهنگی میتوان کرد, لر, آذربایجانی, بلوچ, خراسانی, سیستانی, مازندرانی, گیلانی, اصفهانی و کرمانی را ملیتی یا خلقی متفاوت با دیگری به شمار آورد؟ اگر تفاوتهای گویشی در زبان این مردم ملاک جدایی آنها شمرده شود که در میان هریک ازگروههای زبانی نیز اختلاف گویش تا حد فهم نکردن هم به همان اندازه چشمگیر است! کیست که نداند [در کردستان] میان مردمی که به گویش کردی, زازا, گورانی, سورانی و شمالی سخن میگویند و یا در گیلان میان کسانی که به گیلکی و طالشی حرف میزنند, همان قدر مشکل فهم یکدیگر وجود دارد که میان لری و آذربایجانی و یا بلوچی و مازندرانی مطرح است؛ چنان که هموطنان کرد سنندجی, لری و لکی را بهتر از کردی شمالی در مییابند. به همین دلیل است که دست کم در طول 1200 سال به شهادت آثار بر جای مانده, همه باشندگان این سرزمین از هرجا که بودهاند خود خواسته, عمده آثار فرهنگی و علمی خود را به جز در زمینههای فلکوریک, به زبان فارسی که زبان مشترک همگان و همریشه با دیگر زبانهای ایرانی موجود در فلات ایران بوده است, نوشته و ضبط کردهاند. چگونه میتوان فرزندان سلحشور لر و کرد این سرزمین که مادها از میانشان برخاسته و یکی از چند سلسله قدرتمند ایرانی را تشکیل دادهاند, ملیتی و خلقی جدا از شیرازی و اصفهانی و کرمانی و آذربایجانی به شمار آورد؟ چگونه و با چه معیار علمی و سند تاریخی میتوان به خود اجازه داد تا از آذربایجانیان, این پاسداران همیشه بیدار آزادی و استقلال ایران و حماسه آفرینان نهضت مشروطیت به عنوان خلقی متفاوت با دیگر مردم ایران سخن گفت؟ چنین است درباره مردم خوزستان و بلوچهای آزاده و دیگر باشندگان این سرزمین. در جریان هشت سال جنگ با عراق, مردم جای جای این سرزمین کهنسال از سرخس گرفته تا کنار بهمن شیر، و از ارس گرفته تا گواتر, یک بار دیگر حماسههای گذشته فرزندان این سرزمین در جان باختن برای دفاع از وجب به وجب خاک این سرزمین زنده ساختند. آنها نمیخواستند تا بار دیگر عهدنامهای ننگین چون ترکمانچای و گلستان بر این مردم تحمیل گردد. در جبههای نبود که اصفهانی و کرد و لر و شیرازی و کرمانی و آذربایجانی و گیلانی و بلوچ و بوشهری و غیره در کنار هم, مشتاقانه و با تمامی وجود بر دشمن نتازند و از یکپارچگی میهن و استقلال آن دفاع نکنند.
با نگرشی بر تاریخ این سرزمین, هیچ گاه در ایران زبان فارسی از سوی هیچ حکومتی بر هیچ مردمی تحمیل نشده است, در حالی که برخی زبانها در طی جریانهای خاص تاریخی بر اثر یورش قبایل غیر ایرانی و اعمال فشارهای شدید سیاسی و نظامی به زور در بخشهایی از این سرزمین جایگزین فارسی و یا گویشهایی از آن گردیده است. حال, این دردناک است که جماعتی متعصب و تنی چند مغرض بخواهند گسترش زبان فارسی و پویا ساختن هرچه بیشتر آن را برای پاسخگویی به نیازهای روز افزون علمی و انتقال پیامهای فرهنگی در داخل و سرزمینهای همجوار را به عنوان سلطه فارسی زبانان تلقی کنند. تبریزی و زنجانی و مهابادی و سنندجی و تایبادی و بجنوردی و گیلانی و مازندرانی و بلوچ و خوزستانی و شیرازی و اصفهانی و کرمانی همه و همه باشندگان این سرزمین پهناور با زبانها و گویشهایشان هریک گلهای خوش رنگ و بویی دراین پهنه بیانتها به شمار میروند که با آثار فلکوریک خود در افسانه, ترانه و موسیقی به غنای هرچه بیشتر فرهنگ ایرانی پرداختهاند. در این میان، زبان فارسی از دیرباز و خود خواسته توسط همه آنها به عنوان زبان ارتباط فرهنگی و سازمانی و اداری و به بیان دیگر، زبان ملی و رسمی و علمی و ارتباطی کشور پذیرفته شده و جز معدودی از کج اندیشان, نه آن لر و نه آن کرد و نه آن آذربایجانی و نه آن بلوچی و نه آن گیلکی و طالشی را هیچ گاه با آن سر عناد نبوده است و نیست. ما اگر هرچه سریعتر به تقویت زبان فارسی و پویا ساختن هرچه بیشتر آن نپردازیم و از نظر واژگان و علم زبان شناسی و منابع عظیم فرهنگ این سرزمین و از جمله گویشهای مختلف محلی و فارسی دری رایج در افغانستان و فارسی رایج در تاجیکستان و ازبکستان نکوشیم تا آن راپربارتر کنیم, روز به روز مجبور به پذیرش واژههایی از زبانهای بیگانه, به ویژه انگلیسی خواهیم بود که به شدت بر آن لطمه وارد خواهد ساخت, پدیده ای که از نظر فرهنگی و مصالح ملی ما میتواند فاجعه آفرین باشد. بنابراین ملت ایران باید نسبت به برخی موضع گیریهایی که در زمینه پویاتر کردن هرچه بیشتر زبان فارسی و گسترش آن صورت میگیرد, هوشیار باشد و با آنهایی که میکوشند تا برخی را تحریک به موضع گیری در برابر زبان فارسی کنند و آن را به عنوان تسلط فارسها بر دیگران توجیه میکنند و یا کسانی که میکوشند برای ایجاد وحشت در همسایگان برادر و هم پیوند,گسترش زبان فارسی را به عنوان عامل سلطه توجیه کنند, به شدت برخورد کند.
بار دیگر تکرار میکنم که با پیدایش منطقه جغرافیایی - سیاسی تازهای مرکب از قفقاز, ایران, افغانستان و جمهوریهای آسیای مرکزی که میتواند درآینده نزدیک در کنار پاکستان به عنوان اتحادیهای عظیم, قدرتی بزرگ برای حفظ منافع تمامی اعضای آن و رو در رویی با تجاوزگریها و سلطه روسها و قدرتهای غربی و عوامل آنها در منطقه مطرح گردد, به زبانی ارتباطی نیاز است که هم از پیشینه و گنجینه ای طولانی و غنی برخوردار باشد و هم از توان علمی مناسبی بهره مند، به نحوی که بتواند پاسخگوی نیازهای جهان امروز باشد. به اعتبارهای مختلف به گمان من مشکل بتوان به جز فارسی, زبان دیگری را برای این منظور برگزید. از یاد نبریم که مهد آفرینش و پویایی مراحل نخستین و تکوین این زبان در آسیای مرکزی و خارج از مرزهای سیاسی ایران کنونی قرار دارد. به بیان دیگر، این زبان بیش از هر تهرانیای، به مردم بخارا و سمرقند و خجند و هرات و مرو تعلق دارد.