پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی جستاری پیرامون فرهنگ و آزادی

ایران پژوهی

جستاری پیرامون فرهنگ و آزادی

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 73، مهر و آبان 1391، صص 40-41

نادره بدیعی


در جریان پرتلاطم رودخانه‌ی تاریخ، تنها ملت‌ها برجای می‌مانند که این ماندن به خواست آنها و به اراده‌ی آنهاست. چراکه اگر ملتی خود، سقوط خود را بخواهد و یا به خواست بیگانه برای نابودی خود تسلیم شود دیر یا زود از میان رفته و به تاریخ نامه‌ها خواهد پیوست و چه بسیار ملتها که بدین‌گونه از صفحه‌ی روزگار زدوده شدند و تنها نامشان بر جای ماند و از سوی دیگر آن ملتها که تن به پیکار دادند و در نبرد زندگی، سرافرازی را جست‌وجو کردند به قله‌های بلند زندگانی سرافراز دست یافتند و ماندند و بزرگ ماندند، و از این دست است ملت بزرگ و سرافراز ایران که در درازای هزاران سال تاریخ مدون خود در همه‌ی فراز و نشیب‌ها، زیر و بم ها، پستی‌ها و بلندی‌های روزگار، اراده‌ی آهنین و خواست جاودانگی خود را نشان داده است و با آگاهی و روشن‌بینی به دفاع و پدافند از هستی، شرف و فرهنگ خود پرداخته است.


بی‌گمان راز این پیروزی و سرافرازی را باید در پیوند استواری که میان ملت و سرزمین ایران است جست‌وجو کرد که فرهنگ والای ایران را پدید آورده است و به دست این فرهنگ ورجاوند و برتر، ملت ایران، به جهان زندگانی فرهنگی بخشید، به جهان معنا داد و نخستین فرمانروایی و فرمداری را که بر پایه‌های راستین انسانی استوار بود پی‌ریخت.

ملت ایران در سایه‌ی یگانگی همه‌ی سرزمین‌های ایرانی و همه‌ی تیره‌های تبار ایرانی و بر پایه‌ی نیازهای ملی خود در هر برهه‌ای از زمان و تاریخ، جامعه آرمانی و ملی را پدید آورد که رهنمایش به سوی جاودانگی بود و نکته‌ی برتر آن که این ملت سرافراز و آگاه در هر سختی و تلخ‌کامی و در هر فراز و نشیب با روشن‌بینی و بیداردلی، نیاز ملی و راه آینده‌ی خود را شناخته و ملت مردان خود را در طی تاریخ همه‌جا یاوری کرده است، از آرش و سیاوش و به قولی کاوه تا ابومسلم و نادر و ستارخان و دیگران، همه و همه، ملت ایران پشتیبان آنها و یار و همراه آنها بوده است. این را تاریخ ملت ایران بر ما آشکار می‌سازد، ملتی که پاسداری از سرزمین در خون پاکش موج می‌زند و به روزگاران دراز همیشه در تنگناها و مشکلات بی‌شمار به‌پا خاسته. مردانه تن به پیکار داده، سر به کشتن سپرده، اما کشور به دشمن نسپرده و این پیکار در هر زمان رنگی ویژه و خاص داشته است، روزی نبرد برای شرف، روزی برای هستی، دگر روز برای فرهنگ و گاه دیگر پیکار برای زیست سرافراز و در همه‌ی این پیکارها و نبردها همه‌جا روحیه‌ی آزادی‌خواهی و آزادگی‌طلبی و خواست جاودانگی را می‌یابیم که این ملت به فرمان خون و خرد خود حتی به دیگر ملتهای اسیر نیز آزادی بخشیده است نه چون آن ملت‌هایی که زیان دگران از پی سود خویش می‌خواهند و این را نیز تاریخ ملت ایران به ما می‌نمایاند که چگونه نبرد با هر نیروی اهریمنی و بیگانه و نبرد با سودجویی و فردپرستی و هر گونه استعمار بیرونی و درونی همیشه در سرلوحه‌ی همه‌ی مبارزات ملت‌خواهانه و میهن‌پرستانه‌ی ایرانیان بوده است.


یکی از بارزترین این نبرد با بیگانه و با استعمار را پس از انقلاب مشروطیت در ایران خود می‌بینیم که به دنبال یک قرن فترت و تجزیه‌ی این خاک پاک پیش‌آمد و پی‌آمد همه‌ی خودکامگی‌ها و خودسری‌های طبقه‌ی حاکمه فاسد و ناکامی‌ها و سرکوبی ملت بزرگ و آزادیخواه ایران بود و گروهی ناآگاه از تاریخ راستین ملت ایران، مشروطه‌خواهی را نتیجه‌ی آشنایی با باختر می‌دانند که این خود انگیخته و معلول است نه علت و بگذریم از آنکه انقلاب مشروطیت ایران به آن ثمری که می‌خواست و شایسته‌اش بود نرسید؛ اما خیزش ملت ایران به انجام رسید و در ازای آن همه خون جوانان که بر خاک ریخت و از آن لاله‌ها دمید ملت ایران منشور آزادی و آزادگی خود را به دست آورد و بر زرین برگهای قانون اساسی نشاند تا در لوای آن بیاساید و در سایه آن چون انسان به معنای راستینش زندگی کند و به آماج دلخواه و زندگانی شایسته‌ی خود برسد، چراکه معراج انسان، نخستین پایه‌اش آزادی است و پس از آن آماج‌های دیگر، نه آنکه ملتی با زیست گیاهی تنها و تنها هدفش به دست آوردن آزادی باشد که چه بشود؟ آزادی برای چه؟ با چه هدفی؟ و چرا؟ زیرا در منطق فردپرستی و سودجویی یا لیبرالیسم، هدف انسان را آزادی می‌دانند و می‌گویند انسان آزاد به دنیا می‌آید و بایستی هم آزاد زندگی کند مشروط بر آنکه به آزادی دیگران لطمه نزند و شگفتا که تا امروز و با این منطق فردپرستانه، چه تیشه‌ها که به ریشه‌ی انسانیت زده شده است و چه فجایع که در زیر لوای این آزادی مردود و منحط صورت گرفته است. چرا که آقای ژان ژاک روسوی فرانسوی که پیشوای این آزادیخواهی بی‌مسئولیت است با شعار آزاد بودن انسان، سودجویی، فردپرستی و سرانجام استعمار اقتصادی را به ملت‌ها هدیه کرد و از آن پس دولت‌ها تنها وظیفه‌شان این شد که مواظب باشند کسی آزادی دیگری را مختل نکند اما هرچه میخواهد تاراج برد و هر چه‌قدر می‌خواهد دیگران را غارت کند و تا هر کجا می‌تواند انسانها را بدوشد.

زیرا در اقتصاد آزاد و در کشورهای آزاد، هرکس آزاد بود هر کار که می‌خواهد بکند منوط بر اینکه مخل آزادی دیگران نباشد و چنان شد که در زیر نام اقتصاد آزاد، مکیدن خون ملتهای عقب‌مانده به اصطلاح باختریان آغاز شد و به فربه‌گشتن کشورهای پیشرفته و کارتل‌ها و تراست‌های بین‌المللی و سرمایه‌داران داخلی انجامید اما هرگز آزادی ملتهای اسیر سود و سرمایه‌ی دیگران، مختل نگشت!! زیرا هیچ فردی مزاحم آزادی فرد دیگری نشده بود!!، از سوی دیگر زیر همان نام آزادی، روابط فرهنگی آزاد نیز پدید آمد و هزاران آثار هنری و باستانی و کتاب‌های خطی بی‌مانند و اشیاء نفیس و گران‌بهای هنرمندانه و تاریخی که از سرمایه‌های معنوی یک ملت هستند به یغما رفت و در مجموعه‌های خصوصی و گنجینه‌های کشورهای باختری جای‌گرفت و در برابر آن و در زیر سایه‌ی روابط فرهنگی آزاد، فیلم‌های بی‌اخلاق و جنایی به بازارهای این‌گونه سرزمین‌ها سرازیر شد و رقاصگان و عمله‌های طرب با جاز و گیتار به این سرزمینها رهسپارند. البته پیش از آنان، شرق‌شناسان و تاریخ‌سازان و زبان‌شناسان و... در خدمت استعمار نزول اجلال فرموده بودند و راه برای روابط فرهنگی آزاد، باز شده بود اما هرگز به آزادی این ملت‌ها لطمه‌ای وارد نیامد چراکه هیچ فردی آزادی فرد دیگری را مختل نساخته بود!! اما در اثر فشارهای مادی و معنوی منطق لیبرالیستی و فردپرستی، جامعه‌گرایی یا سوسیالیسم پدید آمد که به جای فرد بر جامعه تکیه داشت و دیرگاهی روشنفکران و جامعه‌شناسان کشورهای جهان سوم با زبان سوسیالیستی با ملتهای اسیر خود، سخن می‌گفتند و به قطب دیگر جهان سیاست چشم دوخته بودند که سرانجام آن هم به سرمایه‌داری دولتی و جدایی طبقات از یکدیگر انجامید و اختلاف طبقاتی و منافع طبقاتی سبب شد که یکی از بزرگترین اوهام بشری به صورت واقعیتی دست نیافتنی جلوه کند و آن جامعه بی‌طبقه بود که در راه آن، چه انسانها که به خون کشیده شدند و چه بسیار ملت‌ها که به اسارت و بندگی تن دادند. چه بسیار زندانها که انباشته شد و چه خفقان‌ها که تحمیل گردید و تا کجا آزادی‌های انسانی پامال شد که جامعه‌ی بی‌طبقه روزی پدید آید و در راه آن سرمایه‌داری دولتی چه ادعاها و شکنجه‌ها که به کار نبرد.

اما کمتر اندیشمند و یا روشنفکری به این نتیجه رسید که نه فرد و نه جامعه و منافع هیچیک از این دو گروه نمی‌تواند ملتی را به سوی سرافرازی و جاودانگی ببرد چه تنها راه سرافرازی و پیروزی، تکیه بر خواست ملت‌ها و احساسات ملتهاست و نه فرد و نه طبقات جامعه هیچیک نمیتوانند راه رهایی را نشان دهند زیرا انسان به خلاف گفته آقای «روسو» نه آزاد به دنیا می‌آید و نه می‌تواند آزاد زندگی کند چرا که هر فرد و هر طبقه از جامعه در برابر ملت که یک کل برتر را می‌سازد مسئول است و هر فرد به هنگام زایش خود حلقه‌ی کوچکی از زنجیر به هم پیوسته ملت است و بنابراین هرکس هرچه می‌گوید و می‌کند باید در راه آرمان ملی باشد، نه فردپرستی لیبرالیستی یا جنگ طبقاتی، زیرا نگاهی به تاریخ ملت‌های آگاه و روشن‌بین به ما می‌فهماند که نخستین نبرد اینگونه ملتهای سرافراز برای به دست آوردن آزادی بوده است تا در سایه به آن، به آرمان‌های بلند ملی خود دست یابند و صرف آزادی، برای آنان نه چیزی را حل می‌کند نه به تنهایی راه چاره است.

بر این پایه بایستی هر برنامه‌ریزی، هر هدف، هر آماج و هر کار که برای ملت صورت می‌گیرد برپایه‌ی آرمان‌خواهی باشد و نه‌تنها آزادیخواهی، چه، آزادیخواهی بدون آرمان. هرج و مرج و گاه آنارشیسم را پدید می‌آورد و از یک دیدگاه راهی به سوی تباهی است و این تباهی را ما در سرزمین خود و پس از نگاشته شدن قانون اساسی مشروطیت دیدیم که هیات حاکمه فاسد و سودجویان و خائنان داخلی و بیگانگان و جنایتکاران بین‌المللی در زیر لوای آزادی چه کردند و چگونه همه‌ی اصول این قانون مقدس و ملی را زیرپا نهادند، چگونه ثروتهای فناپذیر ملی را به غارت بردند و دست غارتگران بیگانه را نیز در این چپاولها و یغماها بازنهادند و با ائتلاف خائنان داخلی با غارتگران بین‌المللی، چگونه بنیادهای راستین آزادی و اقتصاد در این سرزمین به لرزه درآمد. اما ملت ایران آگاه است و همیشه در درازنای تاریخ فرازمند و پرشکوه خود ملت مردان خویش را شناخته و آنها را یاوری کرده است و بی‌گمان از این پس نیز چنین خواهد بود.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه