پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل

ایران پژوهی

همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل

سیدمحمد بهشتی
رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی

از کهن‌ترین اسنادی که به دست‌مان رسیده؛ از نامه تنسر که مربوط به آغاز پادشاهی ساسانی است تا اواسط دوره قاجار، در غالب متون و اشعاری که به نوعی پای ایران به میان آمده است، قدما ایران را دارای موقعیتی ویژه و به تعبیری در زمره معتدل‌ترین اقالیم و « دل عالم » شمرده‌اند.

بدیهی است چند هزاره فرصت بسیاری بوده برای این‌که اگر احیانا خلاف رای آنان اثبات می‌شد در تلقی خود تردید کنند ولیکن شاید تنها در دوره معاصر است که ما بر خلاف پدران‌مان ، سرزمین خود را پرعیب و نقص یافته‌ایم و حتی وقتی به حسن‌نظر آنان نسبت به ایران برمی‌خوریم ، آن را از سر تعارف یا جهل‌شان می‌شمریم و ای‌بسا آنان را به سبب این خودستایی سرزنش کنیم و این عیب را به فهرست بلندبالای معایب ایرانیان بیفزاییم. ایران بنا به فهم امروز ما از هر جهت پر از نقایص و کاستی است.

از اوضاع طبیعی و جغرافیایی تا مختصات فرهنگی و اجتماعی‌مان را زیر سوال می‌بریم و در پی یافتن ریشه این کمبودها هر چیزی را متهم می‌کنیم ؛ این‌که چرا در زاگرس که آب کافی هست زمین به قدر کافی نیست؛ چرا از این همه موهبت‌های طبیعی در سراسر کره زمین، دو کویر لوت و مرکزی نصیب ایران شده و مثلا به جای‌شان دو دریاچه بزرگ در میانه ایران نیست؛ چرا البرز مسیر آمدن ابرهای باران‌زا به داخل فلات ایران را سد کرده یا حتی این که چرا ایران به جای همسایگی با کشورهای قدرتمند و ثروتمند، در خاورمیانه واقع شده و با افغانستان، پاکستان و عراق همسایه شده است.

از نظر [ گروهی از ] ما در ایران هیچ چیز «سرجای خود « نیست . این حسی شبیه به سر بردن در تاریکی و ظلمت است ؛ وقتی محیط را نمی‌شناسیم و با چیزهایی در پیرامون‌مان مواجه می‌شویم و احساس می‌کنیم همه‌چیز به اشتباه در جایی قرار گرفته که سد راه ما شود . با همین تلقی همه منابع و ثروت در اختیار را صرف رفع غلط‌های سرزمین‌مان و جبران کوتاهی گذشتگان در انتخاب این سرزمین برای سکونت می‌کنیم و مترصد روزی‌ هستیم که کویر لوت و مرکزی را به یاری خزر و خلیج‌فارس تبدیل به دریاچه کنیم ؛ کوه‌هایی را از سر راه‌برداریم و به جایش کوه‌هایی در جای دیگر ایجاد کنیم ؛ آب سرچشمه‌های کارون را برای پرورش مرغابی به یزد انتقال دهیم ، ابرها را بارور کنیم تا در جایی که ما می‌خواهیم ببارد و آب حاصل از بارش را به جای جذب شدن در زمین ، در پشت سدهایی که ساخته‌ایم در زیر آفتاب انبار کنیم.

گویی درصددیم ، ایران را به تصورمان از سرزمین ایده‌آل ، نزدیک کنیم ؛ زمینه‌ای که در آن همه‌چیز در جای درستی قرار گرفته باشد. این رفتارهای ما بر «حاشیه‌نشینی» ما دلالت دارد ؛ این‌که در ذهن‌مان جایی را « اصل » یا « متن » قرار داده‌ایم و بر‌آنیم به آن مختصات تقرب جوییم. در این حالت معمولا در اثر شناخت نادرست ، فهرستی از امتیازات طبیعی و اجتماعی و فرهنگی مثل دموکراسی ، اقلیم‌خرم ، طبیعت‌زیبا ، غذای خوب و خلاصه همه چیزهای دل‌خواه را به جایی دیگر نسبت می‌دهیم و نسبت به چنین جایی شیداییم .

یکی از تبعات شیدایی نسبت به متن ، گرفتار شدن در پروژه‌ی « جهانی‌سازی» است. کشورهایی که در تلاشند خود را به هر صورتی که می‌توانند به متن نزدیک کنند ، معمولا از هویت اصلی خود فاصله می‌گیرند و همه ثروت و منابع خود را صرف شبیه شدن ظاهری به سرزمین‌های ایده‌آل می‌کنند.

 در واقع حاشیه‌نشینی به معنی فقر یا عقب‌افتادگی تکنیکی و فنی نیست ؛ بلکه بیش‌تر به معنی عدم اعتماد به‌نفس فرهنگی و هویتی است . این باور که : هر آن‌چه هستیم در قیاس با دیگران فاقد ارزش است.
البته رفتارهای واکنشی ناشی از ابتلای به حاشیه‌نشینی ، فقط در صورت شیدایی بروز نمی‌کند ؛ ابراز خشم و تنفر نسبت به متن و پشت کردن به جهان نوع دیگری از رفتارهای واکنشی است. کسانی‌که به‌بهانه‌ی مقاومت در برابر جهانی‌سازی با «جهانی‌شدن» نیز عناد می‌ورزند ، از این قبیلند.

چه آن گروهی که نسبت به متن شیدایند و چه آن گروه که با آن عناد می‌ورزند ، تنها بر ظلمت دامن می‌زنند و کاری برای روشن شدن فضا نمی‌کنند. در حالی که اگر نیک بنگریم متن یا حاشیه بودن ، امری ذاتی نیست ؛ هیچ سرزمین و فرهنگی فاقد ارزش و اعتبار نیست ؛ لذا اهل هر سرزمین به میزانی که موفق شوند ظرفیت‌ها و ارزش‌های فرهنگی خود را آشکار کنند ، می‌توانند از تاریکيِ در حاشیه بودن رهایی یابند و به متن تبدیل ‌شوند و بالعکس.
اگر قدمای ما ،  ایران را « دل زمین » می‌دانستند ، نه از روی جهل یا خودستایی ؛ بلکه از آن رو بود که آنان ایران‌زمین را «به جا آورده» بودند.

به سخن دیگر ، آنان در این سرزمین در روشنایی به سر می‌بردند ؛ درک درستی از جای‌جای آن داشتند و خوب می‌دانستند چطور از مزایای آن بهره‌گیرند و حتی کاستی‌ها و تهدیدهای آن را به مزیت تبدیل کنند.

امروز مزیت بسیاری از فرهنگ‌ها در مقابل تلألو خیره‌کننده ی مظاهر تمدنی جدید در تاریکی رفته و محجوب شده است ؛ از آن‌جا که « ظلم » و « ظلمت » از یک ریشه است ، اشتباه نیست اگر بگوییم بسیاری از قلمروهای فرهنگی جهان به یکی از دو صورت فوق « تسلیمِ ظلم » شده‌اند و در ظلمت حاشیه‌نشینی مستقر شده‌اند.

«تسلیم ظلم» شدن با «مظلومیت» تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. مظلوم هر چند موقتا به ظلمت رانده شده ؛ لیکن کسی است که تسلیم ظلم و ظلمت نمی‌شود و تلاش می‌کند که در نهایت با رجوع به ارزش‌هایش ، این ظلمت را روشن کند و این نورافشانی تا جایی پیش می‌رود که متن ظلم را به حاشیه براند و خود تبدیل به متن شود.

 بنابراین شناخت و باور و پافشاری بر ارزش‌های ایران و ایرانی ، راه گریز ما از ظلمتِ حاشیه‌نشینی است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید