دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر سپاهان - سرودهٔ بانو هما ارژنگی

شعر

سپاهان - سرودهٔ بانو هما ارژنگی

تازه‌ترین سرودهٔ بانو هما ارژنگی به مناسبت یکم آذرماه، روز اصفهان

در  دل گشا  صبح  فریبای خزانی /  از  بام  این  آتش‌ سرای  باستانی

پرواز من آنک به سوی اسپهان است / شهری که در پندار من نقش جنان است

تهمورث  استوره‌ای آن را  پی‌ افکند / نامش  نهادی «گابیان»  شاه  فرهمند

در شهر «جی» یا «گابیان» فرخ نژادان /  بودند  با مهر و خرد  بر  راه  یزدان

زینسان گذشتی  قرن ها  تا آن که ضحاک /  رنگین نمود از خون پاکان سینه خاک

آنگه یکی چرمینه پوشی در زمانه /  پیکا ن او  بر قلب اهریمن  نشانه

آن کاوه دشمن شکن، آن جان آگاه /  بر کار شد تا برکند بنیان بدخواه

از بهر آزادی چو گردی سر بر آورد /  ضحاک  دژخو را به زندان ابد کرد

شد اسپهان یک بار دیگر، شهر یاران /  شهر سپاه  و سرزمین شهریاران

اما سپاهان، ماجرا بسیا ر دارد /  بس  یاد گار  از  دشمن غدار دارد

جور چغانی و مغول، تیمور و افغان /  تاراج و کشتار و ستم،  بیداد ترکان

بر  پیکر آزاده اش  زد  ناگهانی  / ویرانه شد بام و درش آنسان که دانی

با آن که از بیداد و کین خاکش به سر شد / وان زنده رودش غرقه در خون جگر شد

با آن که  بس بیگانه بر جانش تبر زد / هر بار چونان شاخ تر از ریشه سر زد

شد  تاج  زرین هنر اندر زمانه / بر تارک ایران زمین  شد جا ودانه

اینک به هر کوی‌اش نشانی از هنر بین / اعجاز نقش و قدرت دست بشر بین

ایوان و کاخش  دل‌ربا  و شادی افزا /  بر  گنبدانش  آیت  یزدان هویدا

گر بنگری بر صنع حمام و منارش / حیران شوی زین گوهران شاهوارش!

تاق و رواق و کاشی و محراب و تالار /  سقف و ستون و مسجد و میدان و بازار

سنگابه‌های مرمر و صحن شبستان / نقشی عجب، ز اندیشه پویای انسان

ور بگذری بر آستان تخت پولاد /  وز  رفتگان  خفته در خاکش کنی یاد

بینی تو چندان عارف و پیر خردمند / دل کنده از قید جهان و رسته از بند

وی بس سرای کاروان وامانده تنها /  کز کاروانش آتشی  نامانده  بر جا

اینجا  کلیسا و کنیسه همجوار است  / یعنی به هرنامی بشر جویای یار است

پل های  زیبا  یادگار  روزگاران / هرسو گشوده دست یاری سوی یاران

خواند تو را هر دم  به شهر آشنایی /  تا  بردرد  طومار غمناک جدایی

شهر هنرهای  گران  باشد  سپاهان /  درگاه  مردان جهان باشد سپاهان

از پور سینا،  صائب و شیخ بهایی / وز  نغمه سازان  زمان  تاج  و  کسایی

ارحام صدر و مهر یار و آن هنرفر / استاد علی اکبر همان معمار  بر تر

گر برشمارم صد چنین از  زبده یاران /  باشد همانا  اندکی از بی شماران

هان ای کهن شهر ز دوران مانده  برجا /  پاینده مانی  با شکوه  و  فر و زیبا

حاشا  مبادا  بینمت دلگیر و غمناک /  یا زنده رود پرخروشت بستر خاک

باشد که ماند تا ابد پرجوش و پویان / خواند به شادی: زنده و پاینده ایران!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه