نامآوران ایرانی
حافظ کیست؟ - دکتر حسن انوری
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 14 مهر 1391 01:09
- بازدید: 15320
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر حسن انوری
حافظ، خواجه شمسالدین محمد (اوایل قرن هشتم ـ 792 هـ. ق) شاعر و غزلسرای برجستۀ ایرانی است که شعرهایش زبان و بیان شیوا، استوار و اندیشهای ژرف و انسانی دارد. در شیراز به دنیا آمد، همۀ عمر در آن شهر زندگی کرد و در همانجا وفات یافت. قرآن را از حفظ داشت و در غزلهایش (حافظ = از بردارندۀ قرآن) تخلص میکرد. صاحبنظران او را بزرگترین شاعر غزلسرای ایران میدانند.
از خاندان، تاریخ تولد و حوادث دوران کودکی حافظ اطلاعی در دست نیست. اما استادان او را میشناسیم و میدانیم که از نوجوانی به آموختن قرآن، فراگرفتن علوم دینی و ادبی پرداخته است؛ و در جوانی نزد استادان بزرگ زمان خود مانند قاضی عضدالدین ایجی (صاحب دانشنامۀ کلامی معروف مواقف)، قوامالدین عبدالله، و مولانا بهاءالدین عبدالصمد و میرسیدشریف جرجانی دانش آموخت، تا آن که خود به تدریج، در علوم بلاغی و ادبی و قرآنی استاد شد.
دوران حافظ، زمانهای پی آشوب بود. پادشاهانی از خاندانهای گوناگون، بر بخشهای مختلف ایران حکومت میکردند و بیشتر اوقات برای تصرف سرزمینهای یکدیگر باهم میجنگیدند.
دوران جوانی حافظ همزمان با حکومت ابواسحاق اینجو (ف 758 هـ . ق) امیر فرهنگپرور و نرمخوی خاندان اینجو، در فارس بود اما مدت حکومت او، دیری نپایید، امیر مبارزالدین محمد از خاندان مظفریان (آلمظفر) که فرمانروایی شجاع، متعصب و بیرحم بود، از یزد به شیرازلشکر کشید و پس از ششماه که شهر را در محاصره داشت موفق به تصرف آن شد.
چندی بعد نیز فرمان قتل ابواسحاق را صادر کرد. حافظ اندوه و دریغ خود را از به پایان رسیدن حکومت ابواسحاق، بارها در شعرهایش بیان کرده است.
راستـی خـاتـم فـیـروزۀ بـواسـحـاقـی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
در دوران فرمانروایی امیر مبارزالدین ریاکاری، تملق و تظاهر به دینداری برای رسیدن به مقام رواج یافته بود. حافظ در غزلهایش، به این دوران سخت و خونبار اشارههای فراوان دارد، و گاه نیز از سر طنز امیرمبارزالدین را محتسب نامیده است:
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصۀ ماست کـه بـر هـر سر بـازار بمانـد
جنگ خانوادگی، کور کردن پدر و فرزند و برادر برای رسیدن به قدرت به خصوص در قرنی که حافظ میزیست رسم رایج خاندانهای حکومتی بود. شاه شجاع، بزرگترین پسر امیر مبارزالدین، که میدانست که پدرش به سبب تعصب و بیرحمی میان مردم پشتیبانی ندارد او را از سلطنت برکنار کرد و سپس نابینا و زندانی نمود و خود حکومت را در دست گرفت (759 هـ . ق).
شاع شجاع امیری شعردوست بود و خود نیز شعرهایی سروده است و حافظ با او دوستی و مصاحبت داشت. او شادی خود را از به حکومت رسیدن شاه شجاع، در شعرهایش نشان داده و او را فریادرس خوانده است:
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فـالـی و فـریـادرسـی مـیآیـد
شاه شجاع، نزدیک به 27 سال حکومت کرد و در 786 درگذشت.
دوران سالخوردگی حافظ همزمان بود با حکومت شاهمنصور، آخرین پادشاه خاندان مظفریان، که در سال 790 هـ . ق با برانداختن امیران دیگر خاندان، خود بر شیراز مسلط شد و در 795 هـ . ق در جنگ با امیر تیمور گروکانی کشته شد. حافظ این شاه را که به همت و شجاعت شهرت داشت، در چند شعر ستایش کرده است.
بیـا کـه رایت منصور پـادشـاه رسیـد
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
ز قاطعان طـریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش کـه مـرد راه رسید
حافظ در شعرهایش اشاراتی نیز به وقایع دردناک زندگی خصوصی خود دارد. او مرگ زن و فرزند جوانش را با سوز و اندوه چنین تصویر کرده است.
بلبلی خوندلـی خـورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشاندل کرد
آه و فـریاد کـه از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابـروی من منزل کرد
حافظ در اواخر قرن هشتم، در شیراز وفات یافت. شعرهای او به صورت غزلهای پراکنده در دست باقی ماند. پس از مرگ حافظ ظاهراً یکی از دوستانش به نام محمد گل اندام شعرهای او را جمعآوری و تدوین کرد. آرامگاه حافظ در شیراز، به حافظیه معروف است و بنای زیبایی دارد و اینک یکی از مراکز حافظپژوهی در ایران است.
دیوان حافظ، مجموعهای است از غزلها، چند قصیده و قطعه، تعدادی رباعی و دو مثنوی بلند. مشهورترین شعرهای حافظ، غزلهای او هستند که تعدادشان به پانصد میرسد. اندیشههای او را بیشتر باید در غزلها و مثنویهایش جستجو کرد که جنبههای گوناگون و مفهومهایی بسیار گسترده و عمیق دارند.
عشق، عرفان و رندی از مفهومهای اصلی شعر حافظ هستند. عشق در شعر حافظ، گاه به معنای عشق زمینی یعنی عشق به انسان، زندگی و اطرافیان است و گاه مفهومی الهی و عرفانی، یعنی عشق به خداوند و هستی دارد.
بینش عرفانی حافظ با عقاید رایج صوفیان زمانهاش متفاوت بود. در زمان او صوفیان به خرقه، خانقاه، طریقت و یا به سلسلهای وابسته بودند و با عقاید و آیینها و سلسلههای دیگر اختلاف داشتند. او اختلافهای بین صوفیان را نتیجۀ کوتاهفکری و فرقهگرایی میدانست و معتقد بود که آنها عرفان حقیقی را نمیشناسند. حافظ در غزلهایش از این اختلافات و همچنین، از زهد خشک و ظاهربینانۀ بسیاری از صوفیان و کوتهبینی آنان انتقاد کرده است:
صوفـی نهـاد دام و سر حقهبـاز کـرد
بنیـاد مکـر بـا فـلـک حقهبـاز کـرد
*
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلـودۀ صوفی بـه می ناب بشوی
انسان کامل در نظر حافظ، کسی است که عاشق، عارف، اخلاقگرا و آزاداندیش و به دور از ریا و تظاهر باشد. شخصیت «رند» در شعرهای حافظ همین ویژگیها را دارد، و بیش از هر چیز، به دنبال راستی، بینیازی، وارستگی، دوری از تعصب و فروتنی در برابر خداوند و آسانگیری و ترک تعلّق در زندگی است.
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حـال نیست زاهد عالیمقام را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
در زمان حافظ گروههای گوناگونی بودند که خود را صوفی یا عارف مینامیدند. حافظ به هیچ یک از این گروهها و طریقت آنها وابسته نبود و بینش عرفانیش مخصوص خود او بود.
با وجود این، برای دستیابی به حقیقت، پیروی از مرشد و راهنما (دلیل) را ضروری میدانست. اما او مرشد و راهنمایش را در تخیل خویش آفرید و به او نام پیر مغان و پیر میفروش داد.
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بهجا آورد
بندۀ پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد
پیر مغان حافظ، که آفریدۀ خیالی اوست، نگاهی حکیمانه به زندگی، انسان و سرنوشت دارد. اشتباه و لغزشهای انسان را میبخشد. حافظ این مرشد و راهبر را پیر میکده، پیر دُریکش، پیر میخانه و پیر خرابات نیز نامیده است.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
*
پیر دُردیکش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
حافظ خانقاههای صوفیان را جایگاه دروغ و تظاهر میدانست، از این رو در اعتراض به این دوروییها، میکده، میخانه، دیر مغان و خرابات را که زاییدۀ تخیلات عارفانۀ اوست، جایگاه و پناهگاه رندان و عارفان واقعی میداند:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
عرفان حافظ، آزاداندیشانه و بهدور از تعصب و سختگیری است. حافظ عشق به خداوند، زندگی، آدمیان و طبیعت را فضیلت میداند. اما دستیابی به این فضیلتها را برای آدمی دشوار میبیند.
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
وآخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
حافظ بدون آن که از اصطلاحات و عبارات فلسفی در شعرهایش استفاده کند، به بیان اندیشههای فلسفی پرداخته و دربارۀ آفرینش، مرگ و سرنوشت انسان سخن گفته و بارها به ناتوانی انسان در برابر سرنوشت اعتراف کرده است.
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد
*
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
حافظ بهجز آن که قرآن را از بر داشت مفاهیم و موضوعهای قرآنی را نیز میشناخت و به آنها میاندیشید. به این سبب است که در شعر او بارها اشارههای آشکار و پنهان به داستانهای قرآنی شده است.
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیــــر خرابآبادم
حافظ با فرهنگ، تاریخ و اسطورههای سرزمین خویش نیز آشنا بود. او در شعرهایش، گاه به شخصیتهای اسطورهای مانند سیاوش و شخصیتهای تاریخی ایران مانند اسکندر اشاره میکند.
آیینۀ سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
همان مرحله است این بیابان دور
که گم شد در او لشکر سلم و تور
حافظ ساختار غزل را دگرگون کرد. پیش از او، معمولاً همۀ بیتهای یک غزل، مفهوم و مضمونی یگانه داشتند، مانند غزلهای عاشقانۀ سعدی و غزلهای عارفانۀ مولوی. اما در غزلهای حافظ هر یک از بیتها مضمون و معنایی مستقل دارند، یعنی در یک غزل چند مضمون و اندیشۀ متفاوت بیان شده است، و بیتها از نظر معنا با بیتهای پیش و بعد از خود پیوستگی ندارند. به همین دلیل، برخی از تکبیتهای غزلهای او به جملههای قصار یا ضربالمثل تبدیل شده است.
بعضی صاحبنظران معتقدند که حافظ، در به کارگیری این شیوه در غزلهایش از سورههای قرآن کریم تأثیر پذیرفته است، زیرا آیههای قرآن کریم نیز از نظر مفهوم و معنا به یکدیگر پیوسته نیستند، بلکه هر آیه معنا و مفهومی مستقل دارد.
حافظ اندیشهها و مفهومهای دشوار فلسفی و عرفانی را با واژههایی زیبا، ظریف و در حد کمال و در قالب غزل آراسته است. این آراستگی و معناهای گوناگون و شگفتانگیز شعر سبب شده است تا او و دیوانش را لسانالغیب (زبان غیب) بنامند و با دیوانش فال بگیرند و هر کس شعرهای او را متناسب با درک و نیت خود معنی و تفسیر کند.از دیگر ویژگیهای برجستۀ شعر حافظ طنزپردازی و سخن گفتن به کنایه است. بیان کنایی و طنزآلود او، شعرهایش را شیرینتر و خواندنیتر کرده است. طنز او ظریف و هنرمندانه است و هیچگاه از دایرۀ ادب خارج نمیشود.
حاشا که من به موسم گل ترک میکنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
شعرهای حافظ نشان میدهد که او مرد مطالعه و کتاب بوده است.محققان گفتهاند که او کشاف زمخشری، تفسیر امام فخر رازی، کیمیای سعادت غزالی، مرصاد العباد نجمالدین دایه و کلیله و دمنه را بارها مطالعه کرده و علاوه بر این دیوانهای شاعران پیش از خود و همعصر خود را بارها خوانده است.
از میان این شاعران میتوان فردوسی، سنایی، عطار، کمالالدین اسماعیل، رودکی، خیام، مولوی، سعدی و خواجوی کرمانی را نام برد که هر یک به گونهای در بینش او و در موضوع و آرایش غزلهای او تأثیر داشتهاند.
حافظ همانگونه که از شاعران بسیاری تأثیر پذیرفته، بر معاصران و آیندگان نیز تأثیر فراوان گذاشته است. شاعران سبک هندی، بیشترین تأثیر را در شکل غزل، از حافظ گرفتهاند. مثلاً در بسیاری از غزلهای صائب تبریزی (شاعر سبک هندی) هر یک از بیتها دارای معنی مستقل هستند.
تأثیر شعرهای حافظ از مرزهای ایران فراتر رفته است و مضمونهای بدیع و کلام ظریف و زیبای غزلهایش بر بعضی از شاعران و فیلسوفان اروپایی، مانند گوته و نیچه تأثیر گذاشت. گوته، شاعر آلمانی، دیوان شرقی خود را تحت تأٍیر حافظ سروده است.
دیوان حافظ، مشهورترین و محبوبترین کتاب شعر، در میان مردم ایران است. محققان و شعردوستان، دیوان حافظ را بارها، در ایران و خارج از ایران تصحیح و چاپ کردهاند. از میان چاپهای پرشمار دیوان حافظ، به تصحیح قدسی (1314 ق)، تصحیح خلخالی (1306 ش)، تصحیح قزوینی، غنی (1320 ش)، تصحیح نیساری (1353 ش)، تصحیح خانلری (1362 ش) و حافظ بهسعی سایه (1373 ش)، تصحیح هوشنگ ابتهاج میتوان اشاره کرد.
پژوهشگران و حافظشناسان بارها شعر حافظ را شرح و تفسیر کردهاند مانند شرح سودی تألیف بسنوی (1006 ق) که به شرح چگونگی کلام، واژهها و ارزش ادبی حافظ پرداخته شده است، و در بعضی از شرحها مانند شرح عرفانی غزلهای حافظ تألیف ابوالحسن عبدالرحمان ختمی لاهوری (قرن 11 ق) از اندیشه و نظریههای عرفانی حافظ سخن به میان آمده است.