زیست بوم
تهران شهر بی سؤال، شهر بی جواب
- زيست بوم
- نمایش از سه شنبه, 16 خرداد 1391 06:46
- بازدید: 6318
برگرفته از تارنمای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
چه کنم چون نه سخن فهم کنی تو نه خموشی؟
مسعود فرزاد
چند روزی است که در روزنامه های تهران راجع به آلودگی هوا، و تراکم ترافیک، مطالبی نوشته می شود و آمارهائی از زبان مقامات رسمی نقل می گردد، ولی واقعا" احتیاج به سند مکتوب نیست. کافی است که خود نگاهی به شهر و نگاهی به آسمان بیندازید و ببینید که قضیّه از چه قرار است. عجیب است که همه می بینند و می شنوند و می خوانند، و همه هم سر به زیر به راه خود ادامه می دهند. آدم به یاد این حکایت می افتد که در تاریخ مغول نقل شده است: سرباز مغول یک اسیر ایرانی گرفته بود. به او گفت همین جا بایست تا من بروم شمشیر خودم را بیاورم و تور را بکشم. مغول رفت و شمشیر خود را پیدا کرد و برگشت و او را کشت. مرد همانگونه ایستاده بود.
از این بیشتر نمی شود امتحان صبوری و «رضا به قضا» داد، بخصوص کسانی که روانۀ بیمارستان و داروخانه هستند. بروید به سالن انتظار بیمارستانها و ببینید چه خبر است. دارو هم طبق آمار، گفته اند که ایرانی چهار برابر کشورهای دیگر مصرف می کند. با هیچ ماشین حساب و چرتکه ای نمی شود حساب کرد که از هوا و ترافیک تهران چه مقدار لطمۀ مالی و جانی و روانی و وقتی و شخصیّتی به انسان وارد می شود. شخصیّتی نیز گفتیم. وقتی می بینیم که یک عابر پیاده که در پیاده رو به راه خود می رود، باید از ترس موتوری خود را به سینۀ دیوار بچسباند، آیا این کسر شخصیّت نیست؟ و یا اگر خواست از وسط خیابان بگذرد، مانند یک حیوان کمین شده، جانش را کف دست بگیرد و بزدلانه بدود؟
تهران که اکنون بین 10 تا 14 میلیون جمعیّت در خود جا داده است، از بچّه شیرخوار تا زن هشتاد ساله، آیا نباید فکر کرد که حقّ زندگی به آنها بخشیده شده، و زندگی مستلزم نفس کشیدن است که آن دیگر بر فقیر و غنی، صاحب مقام و بی مقام، خودی و غیرخودی، مؤمن و کافر، یکسان جاری می شود، و هیچ کس نباید مسبّب ترتیبی بشود که این حق را از آنها سلب کند.
ما که از روی انسانیّت به حال کودکان و زنان و مردان بی گناه غزّه تأسّف می خوریم، و حتّی اشک به چشم می آوریم، آیا نه برای آن است که حق حیات و سلامت از آنها گرفته شده، این لحظه هستند و لحظه ای دیگر نیستند.
البتّه ساکنان تهران و کودکان این شهر، چنین وضعی ندارند، و در یک محیط امن به سر می برند، ولی نه آن است که آنان نیز بمرور و بتدریج و با سیری آرام به سوی همان سرنوشت روانه هستند؟ اگر باور نداریم به اظهارات مقامات رسمی توجّه کنیم: مدیر عامل شرکت کنترل کیفیّت هوای تهران گفته است: «آلاینده» یوتادین 1 و 2 توسّط سازمان بهداشت جهانی 702 در سال دیده شده است.... جدیدترین اندازه گیریها نشان می دهد که میزان این آلاینده در ایستگاه های شهر ری و گلبرگ 79، اقدسیّه 74، پارک رز 43 و ژئوفیزیک 5/1 است.» و توضیح می دهد که از اثرات مهمّ این آلاینده نارسائی در کبد و کلیه، تولید مثل و سرطان است.»
معاون اجتماعی شهردار تهران گفته است: «آمارها نشان می دهد که میزان آلودگی تهران امسال نسبت به سال گذشته چهاربرابر افزایش داشته است.» دکتر نوریان افزود «آمار نشان می دهد که آلودگی خودروهای فرسوده در تهران 100 برابر خودروهای جدید است. از سوی دیگر موتورسیکلت ها نیز هفت برابر خودروهای نو آلودگی تولید می کنند» (روزنامۀ اطّلاعات، شمارۀ 28 دی 87 و روزنامۀ اعتماد)
امّا از قول معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری بشنویم: «جدیدترین اندازه گیری ها نشان می دهد که میزان آلاینده ها 10 برابر استاندارد جهانی است» (روزنامۀ اعتماد 28 دی 87)
عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی گفت: «میزان مراجعۀ بیماران قلبی و تنفّسی به اورژانس ها در اثر آلودگی هوا در هفته های اخیر تا حدود چهل برابر افزایش یافته است(اطلاعات 1 بهمن) باز از قول مهندس نوریان، معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران: «سالانه 16میلیون تن آلودگی از وسایل نقلیّۀ متحرّک وارد تهران می شود. (اطّلاعات، 26دی). باز مقامات رسمی گفته اند که تا ده سال دیگر نباید انتظار هوای پاک در تهران داشت.
بررسی بانک جهانی نشان داده است که تهران در سال 84، از لحاظ آلودگی 348 روز هوای ناسالم داشته است. در سال 85 حدود 330 روز و در سال 86، 354روز». (اعتماد)
همان روزنامۀ اعتماد از قول معاون حمل و نقل و ترافیک تهران نوشته است:
«ترافیک امروز تهران از یک موضوع سادۀ یک شهر فراتر رفته و به موضوعی بدل شده است که امکان حلّ آن از لایه های پائینی مدیریّت و با کشمکش هائی که رنگ و بوی سیاسی دارند ممکن نیست»
وقتی کار به جائی رسید که مقامات مسئول، موضوعی به این مهمّی را وارد کشمکش سیاسی بکنند دیگر چه انتظار می توان داشت؟ معلوم می شود از سلامت انسانها چیزهای عزیزتری هم هست:
میان ابرو چشم تو گیروداری بود من این میانه شدم کشته این چه کاری بود؟
دو سال پیش در مجلسی به یک پزشک که رئیس یک بیمارستان معتبر هم بود، گفتم: «شما دکترها چرا راجع به آلودگی تهران حرفی نمی زنید، شمائی که اطّلاعات بهداشتی دارید و مطبّ خود را انباشته از بیمارانی می بینید که بخشی از بیماری آنها ناشی از آلودگی هوا و فشار عصبی ترافیک است؟ جواب داد: از این بدتر تشعشعات ماهواره ای است. گفتم: یکی دیگری را منتفی نمی دارد، ولی تفاوت در این است که این یکی می تواند گذرا باشد، ولی آن یک دائمی شده است.
اکنون که حرف به این جا رسید می خواهم توجه پزشک ها، داروخانه دارها، آزمایشگاه دارها را به این موضوع جلب کنم و بگویم که وظیفۀ شما تنها آن نیست که بیمار را معالجه کنید، بلکه عنایت به آسیبهای بیماری زای هم جزو وظیفه است. همان بس نیست که سوگند بقراط به یاد مانده باشد، باید به یاد داشت که در همان زمانِ بقراط، سقراط هم بوده است که دغدغۀ سلامت روح بشر داشته است. از قدیم طبیب ها را «حکیم» می خواندند، یعنی کسی که هم به جسم و هم به جان بیمار اِشراف دارد. و سعدی هم می گفت: اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است!
وقتی شرط حیات هر جاندار به هوا و آب بسته شده که طبیعی ترین و رایگان ترین حقّ است، و آنگاه این از او دریغ شود، دیگر چه انتظاری می توان داشت؟
بیائیم بر سر ترافیک، وقتی یک راه پا نزده دقیقه را در هفتاد دقیفه طیّ می کنید، و پشت لوله های اگزوز، نفیز گاز هزاران اتومبیل به بینی شما می رود، آیا فکر نمی کنید که تعداد زیادی دعوای خانوادگی، از هم پاشیدگی کاشانه، مقدّمۀ طلاق، از همین جا سرچشمه بگیرد؟ کسی که تمام روز کار کرده و شب می خواهد درخانه آرامشی بیابد، آیا با پیمودن این راه مانند برج زهر مار وارد منزلش نمی شود؟
امّا یک چیز برای فهم عادی قابل درک نیست و آن این است که با وضع کنونی تهران که همه آن را قبول دارند که دارد قفل می شود، باز هم پیچ رادیو که باز می کنید، می بینید که ساعت ها تبلیغ اتومبیل سازی و اتومبیل فروشی است؛ شرح ابتکارها و افتخارهای آن و تشویق اینکه بیائید و بخرید، و البتّه بخشی از آن روزانه وارد بازار تهران می شود، زیرا هیچ محدودیّتی برای خریدن و نمره کردن نیست. با گوش دادن به رادیو لحظه ای تصوّر می کنید که حلّ همۀ مسائل بسته به تولید هرچه بیشتر «خودرو» است.
از سوی دیگر سالهاست در همین رادیو تکرار می شود که اتومبیل های فرسوده باید از دور خارج شوند، ولی هیچ خبری از اجرای این طرح نیست. از قراری که گفته می شود صد هزار اتومبیل فرسوده با سی سال عمر، در خیابانهای تهران می دوند.
گاهی راننده های تاکسی که از همه جا اطّلاع دارند بر سبیل درد دل می گویند: روزی 500 اتومبیل نو برای تهران نمره می شود. می پرسم: وقتی می دانند چه خبر است، چرا این کار می کنند؟ می گویند: دلیلشان این است که کارخانه کار کند و کارگرها توی خیابان نریزند. می گویم: آیا کارگرها نمی توانند در جای دیگر به کار گمارده شوند؟ و آیا با این استدلال جان چندین میلیون ساکن تهران در معرض خطر قرار نمی گیرد؟
خود مقامات راهنمائی می گویند که در خیابانهای تهران اکنون سه میلیون اتومبیل می دود، و حال آنکه ظرفیّت بیش از یک سوم آن را ندارد. موتوری ها هم که جای خود دارند.
اگر کسی یک نجات فوری برای ساکنان تهران بخواهد بیندیشد، تنها راهش آن است که سراسر تهران بزرگ از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، اتومبیل ها یک در میان بشوند. و در مقابل بر وسیلۀ نقلیّۀ عمومی افزوده گردد.
وضع کنونی تهران به گونه ای است که ابراز عواطف انسانی را هم دستخوش بحران کرده است، بدینمعنی که دیدار دوست با دوست و خویشاوند با خویشاوند به کمترین تعداد صورت می گیرد، زیرا ترس از ترافیک هر کسی را به فکر وا می دارد. سعدی می گفت:
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟ ابری که در بیابان بر تشه ای ببارد!
ولی در این جا خشکسالی روحی است.
سؤال های چندی بر لب است که به هیچ یک جوابی شنیده نمی شود، از جمله آنکه آیا این موتوسیکلت ها (که می گویند هفت برابر خودروها آلودگی دارند) از خارج به وسیلۀ خرابکارها وارد کشور می گردند و یا آنکه در همین ایران تحت نظارت وزارت صنایع ساخته می شوند؟ (می شنویم که دویست کارخانۀ موتورسازی در ایران است، و بعضی در قم).
این موتورها جزو بدترین نوعی هستند که بتوان تصوّر کرد. با دود و صدای گوشخراش و سرعتی که همواره حالت تهاجمی دارد. اگر آمار دقیقی گرفته می شد که گزند آنها از جهات مختلف تا چه حدّ است، تولید وحشت می کرد. می توان گفت که این موتورها هر یک با رشته ای مسئولیّت خود را اتّصال می دهند به دستگاه نظارت کننده. برای شهری که ادّعای تمدّن دارد، وجود یک چنین فضای رانندگی، بی حساب و بی حفاظ، اعتبار تاریخی او را هم به زیر سؤال می برد. تا چه رسد به امروز.
چنانکه همه می بینند، و آمار و ارقام هم گواهی می دهند، تهران دارد از دایرۀ یک شهر قابل زیست خارج می شود، آیا واقعا" درد او بی دواست؟ اگر چنین است، خوب است مقامات ذینظر لطف کرده آنرا بگویند، تا کسانی که دست و پای فرار از این شهر دارند، تکلیف خود را بدانند. هنوز کسانی امیدوارند که چاره ای اندیشیده شود. چرا باید مردم وقتی می خواهند از خانه بیرون روند، چنان است که گوئی می خواهند به شکنجه گاه بروند؟ شهری که در موقع طبیعی خود آنقدر نازنین است، با آن آب گوارا و هوای خوش، چرا باید یک چنین سرنوشتی در انتظارش باشد؟ و اکنون کارش به جائی کشیده که مردمش حسرت آسمان آبی را باید به گور ببرند.
* * *
ما از سالها پیش بارها و بارها راجع به وضع تهران نوشتیم که در مجلّۀ «هستی» انتشار یافت و گاهی در «اطّلاعات» هم منعکس شد. (مجلّۀ هستی شماره های زمستان 1372 / بهار 1373 / زمستان 1374 / زمستان 1384 و کتاب «سخن ها را بشنویم» مقالۀ «پایتختی که تبدیل به پای تخته شده است» و کتاب «دیروز، امروز، فردا» مقالۀ «بم بزرگ و بم ناپیدا» و چند مورد دیگر.
* * *
بد نیست چند جمله ای هم از مقاله ای را که چهل سال پیش (بهمن 1347) دربارۀ تهران نوشتم در این جا بیاورم. (مجلّۀ یغما و کتاب «ایران را از یاد نبریم». در آن زمان، هنوز در تهران از دود و دم و تراکم ترافیک خبری نبود، ولی عوالم دیگری بود. اینک آن چند عبارت:
«تهران افق معنوی ندارد، شهر بی پنجره است. از نظر معنوی اگر کسی گلیم خود را از آب کشید، کشیده، وگرنه هرگز شهر به فریاد او نمی رسد. روح در تهران منقبض می شود، مثل دودکش هائی که دود بگیرند، هیچ پناهگاهی نیست که روح در آن کمی پروبال باز کند، هوای پاک بخورد، احساس جنبش بکند.»
محمّدعلی اسلامی ندوشن