زیست بوم
همین امروز، نه فردا
- زيست بوم
- نمایش از سه شنبه, 16 خرداد 1391 04:05
- بازدید: 6145
برگرفته از تارنمای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
گر توانی که بجوئی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجوئی و نیابی بازم
«سعدی»
مصاحبۀ 3 آبان روزنامۀ اطّلاعات با آقای یوسف رشیدی، مدیرعامل شرکت کنترل کیفیّت هوای تهران - که یک مقام رسمی است - ما را بار دیگر به یاد وضع تأسّفبار هوای تهران میاندازد. ما طیّ این سالها بارها راجع به این موضوع حرف پیش آوردهایم که در مجلّۀ «هستی» و گاه روزنامۀ اطّلاعات انعکاس یافته است. یک بار هم از تشبیه تهران به یک دیگ آرام پز سخن رفت که محتوای خود را نرم نرم تفت می دهد. اصلی است بدیهی که هوا برای هر جاندار شرط اوّل زنده بودن است و قطع نَفَس به مدّت دو سه دقیقه، قطع زندگی را همراه خواهد داشت. بنابراین کیفیّت زندگی به کیفیّت هوا ارتباط دارد. این نیز بدیهی است که انسان موجود چاره جوست. یک راه که در برابرش بسته شد، راه دیگر را می گشاید، و بشریّت اگر تا امروز دوام آورده، به یُمن این استعداد راه یابیش بوده است. امّا اگر راه سلامت بیش از یک مسیر نبود و آن را به کار نبست، آنگاه است که شخص به قصور یا تقصیر یا گناه منتَسب می گردد.
عوارض کوچک و بزرگ و پیدا و ناپیدائی که بر اثر آلودگی هوا و همزاد نابکارش، ترافیک حادث می گردد، بر هیچ کس پنهان نیست: از لطمه به رشد چنین و کودک، و پیری زودرس برای جوان، و درماندگی برای پیر.......... و آنگاه عوارض جنبی، چون افسردگی، ترشروئی، تندخوئی، بی حوصلگی که در هر قدم مشاهده می شود، تا برسد به دعوای خانوادگی، افزایش طلاق، و تشنّج در روابط اجتماعی.
همین چند روز پیش برآوردی در روزنامۀ اطّلاعات منتشر شده بود از زبان یکی از صاحبنظران آمار، و آن این بود که حدود سی درصد مردم ایران گرفتار مشکل روانی هستند. اگر این برآورد به واقعیّت نزدیک باشد، باید بیشترین این مشکل را در نزد مردم تهران سراغ گرفت.
در مجموع این احوال، زیان مالی را نیز نباید نادیده گرفت که هم شامل فرد می شود و هم شامل کشور و آن عبارت است از هزینۀ بیمارستان و دارو، تا افت بازده کار. اگر بخواهیم حساب کنیم، کلّ آن چند برابر مبلغی است که برای تمثیت ترافیک تهران و هوای پاک بخواهد به کار رود. سری به بیمارستانها بزنیم تا ببینیم چه خبر است.
در مصاحبۀ مدیرعامل ترافیک تهران آمده است که 80 تا 85درصد آلودگی مربوط به خودروهاست، و نزدیک سه میلیون خودرو در تهران وجود دارد که لااقل دو میلیون و نیم آنها در تردّد هستند. کامیونها و موتوسیکلت ها هم که جای خود دارند.(1) ذرّات معلّق ناشی از سایش لاستیک و لنت ترمز نیز بر آن ها افزوده می گردد. بدینگونه مجموع آنها را که در نظر بگیریم آلودگی تهران می شود سی برابر شهرهای پاک دنیا. (اطّلاعات- 3 آبان)
قضیّه تمام نیست. در همین مصاحبه آمده است که «گازوئیلی که توزیع می شود، حدود 700 قسمت در میلیون گوگرد دارد درحالی که استاندارد دنیا 50 قسمت در میلیون است، و در ژاپون و امریکا 10 تا 15 قسمت. گازوئیلی که به اتوبوس ها داده می شود 500 در میلیون است، یعنی ده برابر استاندارد». این اواخر از آلودگی بنزین نیز حرف زده می شود. «علاوه بر آلاینده های کلاسیک، آلاینده های سرطان زا نیز در تهران داریم که منشاء آنها تبخیر سوخت احتراق ناقص است». (اطّلاعات – 3 آبان 89)
همین چند رقمی که آورده شد و پیش از این هم دربارۀ آنها هشدار داده شده بود، گواهی شومی در خود دارند و می نمایند که شهر چهارده میلیونی تهران تا چه اندازه در چند قدمی خطر قرار دارد.
اکنون آیا باید نشست و نظاره کرد. آیا کسانی که مسئولیّت ادارۀ شهر را بر عهده دارند، احساس سنگینی وجدان نمی کنند؟
اتومبیل برای رفع نیاز روزمرّه است، ولی در تهران علاقۀ افزونتری برای در اختیار داشتن آن دیده می شود. بدین معنا که یک علّت روانی هم در آن مُستتر است و آن چشیدن طعم آزادی و استقلال است. هر کسی تنها در اتومبیل خود می نشیند و روانه می شود. مشکل یافتن پارکینگ و راه بندان و دودودم به جای خود، ولی آنها را به چیزی نمی گیرند. مهم آن است که کلیدی در جیب باشد تا هر وقت خواستند آتش کنند و راه بیفتند.
رانندۀ تهرانی خواهان آن است که هر چه زودتر به مقصد برسد، ولی به چه قیمت؟ گاهی حتّی با ارتکاب تخلّف های خطرناک. گفته می شود که کسانی «فرهنگ ترافیک ندراند» این درست، ولی چگونه فرهنگ داشته باشند درحالی که پیشبرد کار را در حذف فرهنگ میبینند؟
امّا واقعیّت آن است که مسئولیّت اصلی باز می گردد به دستگاه سامان دهنده. می بایست جوّی ایجاد گردد که راننده احترام به قانون را بیشتر به سود خود ببیند تا نقض قانون را، و این زمانی صورت می بندد که سود و زیان ها برحسب موازین درستی سنجیده شوند.
در هر حال، اگر قبول داشته باشیم که تلف عمر، سایش اعصاب، دودگرفتگی ریه، فرسودگی جان، بهائی است که از جانب همۀ ساکنان شهر پرداخته می شود، از خود بپرسیم که آیا نباید در این باره فکری کرد؟
هوای تهران و نوع ترافیک با هم پیوند ناگسستنی دارند. بنابراین همه چیز به کنار، انسانیّت حکم می کند که در این باره دست روی دست گذارده نشود.
دو نوع راه حلّ می تواند اندیشیده شود: یکی فوری و دیگری بنیادی و درازمدّت.
بنیادی آن است که فضای اجتماعی، و بر اثر آن، دید مردم نسبت به زندگی تغییر کند، که جای بحثش در این جا نیست.
فوری آن است که هم اکنون چاره ای به کار برده شود که فردا دیر است. پیشنهادی که به نظر می رسد، و ما چند سال پیش هم عنوان کردیم، هم ساده است و هم دشوار و آن این است که در سراسر تهران بزرگ، از شمال تا جنوب، و از شرق تا غرب، اتومبیل های شخصی یک در میان بشوند، بدانگونه که نصف آنها از گاراژ بیرون نیایند.
البتّه در مقابل وسائل عمومی از نوع مینی بوس های کوچک و اتوبوس برقی بنحو کافی افزایش خواهند یافت.
در کنار این اقدام، تمهیدهای دیگر نیز به کار می افتد:
1- بر هر خانواری که چند اتومبیل نگاه می دارند، مالیات مناسبی وضع خواهد شد.
2- در برابر هر اتومبیلی که وارد تهران می گردد، یک دستگاه فرسوده خارج می گردد.
3- اتومبیل های قراضه و دودزا از دور بیرون می روند.
4- کسانی که پارکینگ شخصی دارند، از گذاردن اتومبیل در کوچه و خیابان منع می شوند.
5- در کشورهای پیشرفته، شرط خرید اتومبیل، داشتن پارکینگ است، اگر تحقّق این شرط در تهران مشکل باشد، لااقل می توان در ایجاد پارکینگ های عمومی کوشید.
6- در مکانهائی که «توقّف ممنوع» است، دقّت و مراقبت بیشتری در رعایت آن به کار خواهد رفت. اینها پیشنهادهای ساده ای هستند که در کشورهای دیگر آزموده شده اند و شهری چون تهران اگر بخواهد در جهت زندگی کم و بیش معقولی قدم بردارد، باید به آن ها بیندیشد.
علائم رانندگی بر اثر تجربۀ ممتد وضع شده اند، برای آنکه سیر اتوموبیل اختلالی در زندگی مردم پدید نیاورد، و نادیده گرفتن آن ها موجب خسارت های کوچک و بزرگ نشود.
یک نمونه بگوئیم:
کوچه ای هست در نقطه ای از شمران، به نسبت باریک و پر رفت و آمد. چند سالی است که دو طرف آن را علامت «پارک ممنوع و حمل با جرّثقیل» نصب کرده اند، حتّی تصویر یک جرثقیل هم در کنارش هست. ولی تصوّر می کنید کسی اعتنا می کند؟ نه. دو طرف کوچه اتومبیل پارک می شود. مأمور هم در دهانۀ کوچه ایستاده است و چشم پوشی دارد.
طبیعی است که این کوچۀ شش متری پیاده رو نداشته باشد و عابر پیاده باید از وسط بگذرد. با آنکه کوچه یک طرفه است آن هم غالباً به آن توجّه نمی شود. حال تصوّرش را بکنید که رهگذر باید در میان دو اتومبیل پارک شده و احیاناً دو اتومبیلی که باید از کنار هم بگذرند، عبور کند.
اگر قرار باشد که کسی به علائم راهنمائی توجّه نکند و بازخواستی هم در کنار نباشد. پس بهتر است که علامت ها را بردارند تا حرمت قانون شکسته نشود، زیرا این شکستگی به موارد دیگر هم سرایت خواهد کرد و دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد بود.
این را فقط به عنوان نمونه خواستیم ذکر کنیم، وگرنه نظائر آن نایاب نیست.
کار تهران به جائی کشیده که رانندگان تاکسی اصطلاح «قفل شدن» را دربارۀ آن به کار می برند. از قدیم گفتهاند: «وقت طلاست»، گفتهاند: «عمر دوباره نداده اند کسی را»، گفتهاند: «تن آدمی شریف است به جان آدمیّت» و پروردگار در شاهنامه «خداوند جان و خرد»، خوانده شده است. جان برای زنده بودن، و خرد برای راه را از بیراهه بازشناختن. و باز همان فردوسی می گوید: «که بی راه بسیار و راه اندکی است».
خطرناک است اگر این فکر به باور عمومی راه یابد که تهران یک شهر علاج ناپذیر است، از دست رفته است. (این را بارها از زبان رانندگان تاکسی شنیده ایم). در این صورت تکلیف بقیّۀ امور چه می شود؟ از همه چیز گذشته، آیا رواست شهری داشته باشیم که مردمش ناخواسته و بی جهت، زندگی را بر همدیگر تلخ کنند؟
محمّدعلی اسلامی ندوشن
_________________________________________
(1) - در روزنامۀ اطّلاعات (شمارۀ 10 آبان89) آمده است که «روزانه 1500 موتور سیکلت در شهر تهران شماره گذاری می شود که در همین حدود هم خودرو جدید وارد پایتخت می شود».
در همین شمارۀ روزنامه در مقالۀ «خطر آلودگی های صوتی» آمده است که هم اکنون 7 میلیون موتور سیکلت در کشور وجود دارد که 25 تا 30درصد از آلودگی صوتی و 40 تا 45 درصد تصادف ها از آنهاست (از قول مدیر عامل ستاد مرکزی معاینۀ فنّی خودروهای تهران (اطّلاعات 10 آبان). موتورسیکلات هائی که تهران را انباشتهاند و با سرعت شوریدهوار حرکت میکنند و با صداهای چندشآوری که میپراکنند، از آن ها مزاحمتر چیزی نمیتوان یافت. انسان تعجّب می کند که کسانی با حدّاقل درجۀ انسانیّت چگونه راضی شدهاند که اینها با این کیفیّت از کارخانه بیرون آیند و مایۀ عذاب جان مردم بشوند.
( ۱۳۸۹/۸/۱۶)