دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست هنر هنر پیشینۀ پیدایی موسیقی ـ 3 - پ‍ژوهشی علمی ـ ادبی در حوزه موسیقی

هنر

پیشینۀ پیدایی موسیقی ـ 3 - پ‍ژوهشی علمی ـ ادبی در حوزه موسیقی

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

دکتر محمدحسن ابریشمی

نمونه دیگر، عبدالقادر حافظ مراغی در جامع‌الالحان (تألیف 816) پیشینه پیدایی موسیقی را فراتر از تاریخ، مقارن با خلقت حضرت آدم، تبیین می‌کند. مراغی به تپیدن دل و گردش خون توجه دارد. از آن هنگامی که حرکت ضربان قلب در پیکر آدمی آغاز شد و با جنبش مرتب و موزون دل طنین آن سراسر وجود را فرا گرفت، بدان سان که پژواک (انعکاس صوت) آوای مستمر و منظم آن تا آخرین لحظه زندگانی در تپش نبض بازتاب دارد که آهنگ ضربان قلب را می‌توان از راه گوش شنید و با انگشتان لمس کرد7. باری، مراغی شرحی بسی شیوا و دلنشین در ذیل عنوان «فصل خامس از خاتمه، در ذکر مباشران این فن ‏‎]‎موسیقی‎[‎‏» دربارۀ چگونگی پیشینۀ پیدایی و سیر تحولات موسیقی نقل کرده‌، از آن جمله است(جامع الالحان، ص 201-202): ‏

‏«معلوم است که چون به امر حقّ ـ سبحانه و تعالی ـ روح در بدن آدم پیغامبر ـ علیه‌السلام ـ درآمد،‌ نبض آدم در حرکت آمد و صورت خود لازمۀ او بود و چون ازمنه‌ای که میان حرکات نبض است، متساوی بود؛ لاجرم صوت و اصول در وجود مبارک آدم موجود بود و آنچه از اسماء الله و تسبیح که خواندی و گفتی ملایم خوش آینده بودی. و بعد از او شیث را ـ علیه‌السلام ـ هم آواز خوش بوده است. و لَمکِ بن قابیلِ بن‌آدم عود را وضع کرد و او را عمری طویل بوده است و پنجاه زن و صد سریّه ‏‎داشته و او را هیچ فرزند نمی‌شده است، اما در آخر عمر، وی را دو دختر شده: یکی را نام صَلا کرده و دیگری را بَم. و او را بعد از آن دو دختر پسری شده و او بدان عظیم شاد شده، چون آن پسر پنج ساله شده وفات یافته، پس لمک برای او به مرتبه‌ای جَزَع و فَزَع کرده که هیچکس نکرده مگر آدم در وقتی که از بهشت مَخرج شده بود. پس لَمک پسر خود را از درختی آویخته تا صورت وی از نظرش غایب نباشد. پس گوشت و استخوان‌های وی از یکدیگر جدا می‌شدند و بر زمین می‌افتاد. آنگه از آن درخت چوبی را پاره کرد و آن را شکل آن پسر تصور می‌کرد و موی‌های اسپ بر آن چوب بست و آن را به اناملِ جسّ ‏‎]‎نواختن او تار به انگشتان بی‌مضراب‎[‎‏ می‌کرده و به آن مویه و نوحه به زاری کردی تا عمر او به آخر رسید. و یک دختر او که صلا نام داشت اوّل عمل طبل را او بساخت. اما طنابیر را قوم لوط ساختند و امارده ‏‎]‎جمع «اَمرَد»: پسران بی‌ریش‎[‎‏ را بدان می‌فریفتند. اما مزامیر و جمیع آلات ذوات النفخ را بنی‌اسرائیل وضع کردند بر شکل حلق داود پیغامبر ـ علیه‌السلام ـ چه، نغمات طیّبه معجز او بوده، مگر نای سفید که آن را اکراد وضع کردند که چون گوسفندان ایشان متفرّق می‌شدند به آواز نای جمع می‌شدند. و اسکندر‌ این علم و عمل را نیکو ورزیده و دانسته بوده است. و ارسطو و افلاطون نیز در این علم و عمل ماهر بوده‌اند. اما فیثاغورث حکیم در این علم و عمل ریاضتی بسیار کشیده و کامل بوده. اما صحابۀ کرام ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ تلاوت قرآن به نغمات طیّبه می‌کرده‌اند. و شیخ ابونصر فارابی ـ رحمه‌الله ـ در این علم و عمل ماهر و کامل بوده چنانکه مردم را به آواز عود در گریه می‌آورده و به خواب می‌کرده و ما طریقۀ آن عمل را در آخر کتاب بیان کرده‌ایم. امّا شیخ ابوعلی ‏‎]‎سینا‎[‎‏ در این فن ماهر و کامل بوده، لیکن در عملیات موسیقی عاجز و متحیّر بوده و این سخن از او مشهور است که چون به عملی این فن رسیده گفته که اینک علم، کو مَرد؟ و دیگر از حکما، بسیاری بدین علم و عمل مشغول بوده‌اند.»‏

نمونه‌ دیگر، ضیاء‌الدین نخشبی (وفات 751 ) درباره چگونگی پیدایی علم موسیقی و نخستین آلات‌ساز اظهار نظرهای پیشینیان را نقل کرده، و از جمله داستان چگونگی ساخت نخستین آلت‌ ساز موسیقی، از زِه (روده خشک) و چوب خشکِ خمیده، را آورده است. این داستان شباهتی به ابداع تنبور یا دَستانِ اهدایی دیوان به تهمورث دارد که از چوب خشک و زِه (رودۀ خشک) ساخته بودند، و صدای نواختن آن نیز اهریمنی به حساب می‌آمد، همان سان که در داستان نقل شدۀ نخشبی نیز شیطانی وصف شده است (جزئیات و کلیات، ص 205):‏

‏«بعضی گویند علم موسیقی از استخراج حکمای یونان است، و بعضی گویند از استخراج حکمای هند است. و آغاز او چنان بود که وقتی حکیمی در راهی می‌رفت، ناگاه میانه روز در زیر درختی فرود آمد، و دید بوزنه از شاخ به شاخی می‌رفت. ناگاه شکم او از تیزی شاخ ‏‎]‎درخت‎[‎‏ بدرید و رودۀ او میان دو شاخ بماند. بعد از زمانی آن روده خشک شد، باد برو رسید، آواز دلاویزی بر آمدن گرفت. حکیم آن روده را فرود آورد و چوبی را خم داد و آن روده ‏‎]‎زه‎[‎‏ برو بست، آوازی خوب‌تر از آن آمدن گرفت. بعد تاری برو مزید کرد و کدویی بر سر چوب بست. بعد هر کس به اندازۀ درک و فهم خود استخراج می‌کرد و استنباط می‌نمود تا کار به جایی رسید که چنگ و رباب و بربط و طنبور گشت. و این همه آلات منهیَّه است، و اغلبی استخراج شیطان دارد. چنین گویند که چون شیطان مَندَل ‏‎]‎نام نوعی دهل به زبان هندی‎[‎‏ بساخت خندیدن گرفت. گفتند: از چه می‌خندی؟ گفت: بر آن قوم می‌خندم که بدین هم‌خوش خواهد شد.»‏

 

پی‌نوشت:

7‏. اگر عمر حضرت آدم، یکصد سال فرض شود، برای قلب وی همانند انسان‌های اعقابش، در هر دقیقه به طور متوسط 70 ضربان می‌توان در نظر گرفت. قلب طی ضربان‌های منظم و مستمر خود میلیاردها گلبول سرخ و سفید و پلاکت را در هزاران کیلومتر رگ و مویرگ حامل مواد حیات‌بخش و اکسیژن را به میلیاردها سلول می‌رساند. تعداد ضربان‌های قلب بابا آدم در یکصد سال شمسی (365روز )، عمر فرضی وی، برابر سه میلیارد و یکصد و پنجاه و سه میلیون و ششصد هزار بوده است. بر این اساس رقم مزبور نشان دهندۀ تعداد آوایِ طنینِ قلب وی بوده که در فضای آن روزگاران پخش شده است. به همین ترتیب ضربان‌های منظم و مُستمر میلیاردها اعقاب حضرت آدم تا امروز طنین‌های هماهنگ داشته که از شمار بیرون است. اگر در عالم خیال بتوان این صداهای هماهنگ و نیز صدای قلب‌‌های دیگر موجودت را در کنار هم قرار داد از مجموعه ضربان‌ها، در عهد حضرت آدم، و نیز عصر حاضر، چه صدا یا غرش یا رعدی بلند خواهد شد؟ آیا نظم و آهنگ موسیقی خواهد داشت؟ ‏

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید