دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی دیده‌بان مازندران دریای مازندران، کاسپیان، تبرستان، خزر و ...

دیده‌بان مازندران

دریای مازندران، کاسپیان، تبرستان، خزر و ...

برگرفته از فر ایران

یکی از مشخصه های بارز و مهم دریاچه مازندران به سایر دریاچه های جهان، تعداد نام های منتسب از زمان های قدیم تا امروز برای این دریاچه می باشد. به طوریکه در کتاب جغرافیایی استان گیلان نوشته شده است که تعداد نام های این دریاچه، به 50 عدد می‏رسد.

دریاچه‎ی مازندران دلیل تعداد نام‎ها از آن جاست که جغرافی دانان، و تاریخ نگاران، بسته به این که از کدام نقطه به کنار این دریا رسیده‎اند، با توجه به نام رایج در میان مردم آن محل، همان نام را و یا چند نام دیگر را با توجه به سفر در کنار دریا، برای آن ثبت کرده‎اند.

یکی از نام‎های  مهم که در مورد این دریاچه به کار می رود مازندران است به کارگیری کلمه مذکور برای نامیدن این دریا در زمان های اخیر در غالب نوشته ها به چشم می خورد هر چند که این واژه از سده های پیشین و به قولی در آغاز سده هفت هجری قمری بر این دریا نیز نهاده شد و کهن ترین منبعی که واژه مازندران در آن به کار رفته است شاهنامه فردوسی است.

مازندران یکی از سه استان شمال ایران محسوب می شود که از غرب به استان گیلان و از شرق به استان گلستان(که در چند سال پیش از آن جدا شده است) و از شمال به دریاچه‏ی کاسپین و از جنوب هم به کوه البرز محصور شده است. مازندران اصلا به «موزندرون» معروف بوده زیرا که «موز» نام کوهی بود در حدود گیلان تا کالا مضران و جاجرم امتداد داشته و این سرزمین در درون کوه واقع بود که به مازندران شهرت یافته است.

واژه مازندران در کتاب شاهنامه بدین صورت معرفی شده که «مز» به معنی بزرگ «ایندره» یا (انیدرا) نام یکی از پروردگاران آریاییان بوده که در دین مزدیسنی از دیوها شمرده شده است. «آن» که در پسوند جایی یا مکانی به کار می رود مانند گیلان، اصفهان،‏...

هم‏ چنین در گورش سنکسر نیز Mabendra ایندره بزرگ نام کوهی یا رشته کوهی و هم‏ چنین نام جایی است و در روایت دیگری نام رودخانه ای است.

دریای مازندران را هم به دلیل همجواری با استان گیلان دریای گیلان هم می گویند و گیل‏ها یا گل‏ها نام مردمی است که از هزاره‎ی پیش در سرزمین گیلان امروزی زندگی می کردند.

گیل (gil) گیل نام قومی است که در سرزمین گیلان به سر می برند و استان گیلان از آنان، نام گرفته است. در زبان پهلوی gel خوانده می شد در نیمه اول قرن میلادی به نام gelaee گلائه در گزارش تاریخ نویسان رومی یونانی معرفی شده است در اوستا اشاره به ناحیه ای در جنوب دریای خزر شده به نام varena (ورن) که ریشه‏ی نام گیل و گیلان دانسته شده است.

گیل یا گلای نام جمع است به معنی گیلان و گیلانیان. به عربی آن را الجیل می گفتند کاسپیان هر حال، گیل در گذشته گل بیان می شده و هنوز هم در گیلکی اصطلاحی معروف است.

 گیلان در اوستا، سرزمین «ورنا» یاد شده است خاورشناسان در تعیین مکان کنونی آن اختلاف دارند گروهی «پشتخوارگر» را شامل طبرستان که در گیلان است، همان سرزمین «ورنا» می دانند.

نام کاسپین، از ریشه‏ی کاس گرفته شده است و نام قومی است که در کرانه‎‎های جنوبی دریای مازندران سکونت داشته اند.

کاسپین از نام قبایلی موسوم به کاسپی‏ها که در سده‏ی نخست میلادی در کرانه جنوب باختری این دریاچه می زیستند گرفته شده است. هم‏ چنین در مورد کاسپین می توان گفت که این واژه از ریشه کاس گرفته شده است و کاس نام طایفه ای بود که در سواحل جنوبی خزر سکونت داشته اند که جمع کاس، کاسپین نامیده می شود.

در گذشته به دریای مازندران کاسپین، کاسپیا، کاسپاین، کاسپیانا و کاسپی می گفتند. کاسپی‏ها در کرانه جنوب باختری دریای مازندران می زیستند و این دریاچه به نام آنان دریای کاسپی خوانده شده است. کاسپی‏ها مردمی بودند کهن و ایرانی نژاد که تا 200 پیش از میلاد در مرکز و در جنوب خاوری قفقاز زندگی می کردند و در 1000 پیش از میلاد قبایل هم‏جوار، آن‏ها را به کرانه های باختری دریای مازندران راندند، که در نتیجه این دریا و نیز محل زندگی آنان را کاسپین نامیدند.

تبرستان نام قدیم مردم نواحی جنوب خزر است که به آن دلیل دریای هم‏جوار آن هم به همین نام معروف شد.

از دیگر نام‎های این دریا تبرستان، طبرستان یا تاپورستان و تبورستان بوده است که تبورستان توسط مهاجران آریایی به نقاط بلند کوهستانی رانده شدند و سده پس از سکونت آریاییها آیین مزد یستی را پذیرفتند.

در لغت نامه‎ی دهخدا در لغت نامه خود در این باره نوشته شده است که «طبرستان، تپورستان، تاپورستان، سرزمین تاپورها (نام قدیم ساکن آن ناحیت) «تبر» به معنی پشته و تپه و کوه‏های کوچک است و چون آن ولایت غالبا پشته و تپه کوهستان بوده که تبرستان لفظ پارسی قدیم است و هم‏چنین جای دیگری و در همان منبع نوشته که تبرستان نام سرزمینی است در شمال ایران که نام مشهورش مازندران است که در وجه تسمیه این لفظ آمده که چون آن ملک، جنگل زیاد دارد که با تبر اهل آن ملک بریده می شود و سلاح جنگلی اهل آن ملک هم تبر بوده که از این جهت به آن تبرستان می گفتند.

«تبر» در زبان محلی به معنی کوه است طبرستان بخشی از ایالت قدیمی «فرشادگر» بوده است تبرستان تا قرن هفتم قمری شامل مازندران گیلان و دامغان و بسیاری از شهرها و استان‏های دیگر می شد.

بطلمیوس و ارسطو، دریای مازندران را هیرکانیا (ارقانیا) خواندند.

به گزارش بخش ایرانشناسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) نام پیشین دریای مازندران در عهد کهن، هیرکانیا، هیرکانیر، هرکانه، هیرکانیان، هیرکانی، ایراکانیا یا ارقانیا بوده است، کلودیوس، پتوله مااوس معروف به بطلمیوس و ارسطو آن را دریای «ارقانیا» خوانده است.

هیرکانیا یعنی کرانه جنوب خاوری دریای مازندران و دره‎های رود گرگان و اترک در زمان نخستین شاهان هخامنشی، جزء سرزمین پارت بوده است.

بسیاری بر این باورند که هیرکانی سرزمینی بوده میان زیستگاه آسودیها که در غرب دریاچه ارومیه بودند. دریای مازندران در همسایگی اران ها در قفقاز که امروز استان اردبیل نام دارد.

دیلم هم  نامی بود که در زمان های قدیم به دریای کاسپین داده اند. دیلم نام قومی است که در سرزمین دیلم، میان طبرستان و آذربایجان زندگی می کردند. نام دیلم از سده نهم میلادی به این دریا داده شده است. ضمنا امروزه از دیلم بزرگ مرکز دهستان دیلم بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان و منطقه‎ای دیگر از همان بخش به نام دیلمان بر جای مانده است ولی دیلم نام دیگر گیلان است که پیش از اسلام به این نام نیز مشهور بوده.

دیلم تا قبل از قرن چهارم قمری گیلان مازندران سمنان دامغان و بسطام را در بر می گرفته است.

مردم دیلمان از روزگاران باستان تا امروز به شجاعت و سلحشوری سرشناس بودند که با چیرگی عرب بر ایران، مردم این ناحیه برابر عربها پایداری کردند و مردانه سدی بر حمله آنان به این بخش از ایران زمین شدند که عرب ها این ناحیه را ثغر می خواندند یعنی مرزی که سرزمین آنها را با نواحی دشمن و اهل کفر جدا می کرد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه