چهارشنبه, 16ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی آذربایجان: یک مساله حیاتی و مماتی ایران

تیره‌های ایرانی

آذربایجان: یک مساله حیاتی و مماتی ایران

برگرفته از آذرپادگان

دکتر محمد تقی ارانی

از مدتی به این طرف روزنامه‌ةای عثمانی مقداری از صفحات انتشارات خود را صرف فحاشی ایـران و ایرانیان نموده از وقاحتی که مخصوص ملل بی‌تمدن و وحشی است خودداری نمی‌کنند. البته اشخاص مطلع و فکور به این یاوه‌سرایی‌های وقعی نگذاشته بلکه اظهارات آن‌ها را بـا یک خنده سرد تمسخرآمیزی تلقی خواهند نمود. زیرا: «شب‌پره‌گر نور آفتاب نخواهد، رونق بازار آفتاب نکاهد». ولی نظر به این که ممکن است بعضی‌ها از روی جهل و نادانی ادعاهای باطل آن‌ها را صحیح پندارند، ما خود را وجدانا مسئول می‌دانیم که از بیان حقیقت خودداری ننموده و در جواب مطالب بعضی از مقالات آن‌ها عقاید خود را به معرض اطلاع عمومی بگذاریم.

آذربایجان چنان که از اسمش پیدا و آشکار است، مظهر آتش مقدسی است که روشنایی فکر و حرارت روح ایرانی را در ادوار مختلفه به عالمیان نشان داده و ثابت نموده است که این نژاد دارای احساسات و ذوق مخصوصی است که نظیر آن در ملل دیگر کمتر مشاهده می‌شود.

این ناحیه که از ازمنه قدیمه مسکن اقوام آریان‌نژاد و یکی از مهم‌ترین مهدهای تمدن ایرانی بوده، آثاری به ظهور رسانده که الحق باید تمام آریان‌های دنیا بدان افتخار کنند. مثلا قدیمی‌ترین مقنن اخلاقی که برای تهذیب اخلاق هیات جامعه بشر قانون وضع نموده و هنگامی که تمام ملل دنیا به حالت توحش بوده‌اند،‌مـردم را به داشتن عقاید و رفتار پاک دعوت کرده زردشت بوده است که از این سرزمین برخاسته و قوانینی آورده که اساس آن‌ها امروز در قرن بیستم هم می‌تواند پیشوای اخلاقی یک ملت متمدن باشد.

بدبختانه پس از حمله وحشیان مشرق و تسلط قوم خون‌خوار مغول که شنایع اعمال آن‌ها از صفحه‌ی تـاریخ محو نشدنی است، در قسمت عمده آذربایجان اهالی زبان خود را فراموش نموده، نظر به این که هلاکوخان مراغه را پایتخت خود کرده بود،‌به زبان ترکی متکلم شده‌اند. ولی چون احساسات ملی در نهاد اهالی آن سامان سرشته شده تغییر دادن آن از عهده قدرت قضا و قدر و از حیز امکان مقتدرترین موثرات عالم هم خارج بوده و ایـران‌دوستی در قلب پاک یک آذربایجانی بـا شیر اندرون شده بـا جان بدر شود.

ترکی زبان بودن بعضی از قسمت‌های ایـران، باعث اشتباه برخی مردمان بی‌اطلاع شده. بدون این که این قبیل اشخاص قدری صفحات تـاریخ را ورق زده و از حقیقت مطلع شوند، فورا ادعا می‌کنند که این قوم ترک و هم‌نژاد ما هستند. ما در جواب این مدعیان باطل باید سئوال کنیم آیا وقتی که مغول‌ها به ایـران و آسیای صغیر حمله کردند تمام این نواحی خالی از سکنه بود و فقط قوم مغول زن و بچه خود را از مغولستان آورده و در آن‌جا  سکنی گزیدند؟ نه، فقط سربازان مغول بودند که حمله می‌کردند و چون خون‌خوار بودند غالب می‌شدند. پس از آن که در نواحی مختلفه ساکن می‌شدند چون عده‌شان نسبت قلیل بود در میان ملل دیگر مستهلک می‌گشتند وفقط چون غالب بودند زبان آن‌ها در میان مـردم معمول می‌گشت به طوری که اهالی آسیای صغیر که امروز ادعای ترکی می‌کنند، قسمت عمده ترک نیستند بلکه ایرانی و یونانی و عرب و ارمنی و رومی و غیره هستند که خود را ترک تصور می‌کنند و در حقیقت عده ترک‌های حقیقی در آنجا خیلی کم است.

بـا این حال ما ادعا نمی‌کنیم که ملت ترک صلاحیت  حکومت ندارد و باید مضمحل شود، زیرا امروز دیگر دنیایی نیست که فقط هم‌نژادی باعث تشکیل یک حکومت و دولت گردد بلکه اوضاع سیاسی و اقتصادی در این مساله دخالت کلی دارند. به قسمی که ممکن است دو ملت هم‌نژاد از نقطه نظر اقتصاد و سیاست بر خلاف یکدیگر بوده و دو ملت دیگر که نژادهای مختلف دارند، متحد باشند. بنابراین اگر کسی بـا نظر دقت در ادعای اشخاص فوق‌الذکر بنگرد، نه فقط بطلان آن را درک نموده بلکه مضحک بودن آن را تصدیق خواهد کرد.

یکی از این اشتباه‌کنندگان که اغلب عقاید خود را دراین باب انتشار می‌دهد «روشنی بیک» نامی است که ادعا دارد در ایـران سیاحت نموده،‌آثار روح ترک را مشاهده کرده است. مثال می‌زند که گنبد سلطانیه در نزدیکی زنجان و مسجد کبود در تبریز از این قبیل هستند. غافل از این که اگر این آثار از روح ترک و نژاد مغول است، چرا در مغولستان وطن مبارکشان چند عدد از این شاهکارها نکرده‌اند. حقیقت قضیه غیر از این است که او تصور می‌کند. روح ایرانی در هر موقع آثار خود را به ظهور رسانده و خواهد رساند. منتها این که چون در زمان استیلای مغول این آثار به ظهور رسیده به اسم مغول مشهور گشته است و گرنه همان ذوقی که در ازمنه قدیمه تخت جمشید و طاق کسری و کوه بیستون وطاق بستان و طاق بسطام و غیره را به وجود آورده در زمان مغول در تخت صورت گنبد سلطانیه و مسجد کبود تبریز ظهور کرده است. چرا آقای روشنی بیک وقتی که ایـران را سیاحت می‌کرده آثار آتش زردشت را که در هر گوشه از ایـران بلکه در قطرات خون هر ایرانی پاک شعله‌ور است توجه ننموده، فقط از اسم مسجد کبود (گوی مسجد) حکم می‌کند که این از آثار ترک است. اگر این طور باشد خود ایشان ایرانی هستند چون اسمشان فارسی است.

در این قبیل قضایای مهم به ادعای صرف نمی‌توان قناعت کرد بلکه برای هر موضوع باید دلایل منطقی اقامه نمود وگرنه ایرانی‌های آذربایجان را «برداران آذری ما» خطاب کردن نتیجه‌ای ندارد. زیرا اگر چه امروز از آتشکده‌های قدیم ایـران در آذربایجان و قفقاز جز آثاری بیش باقی نمانده، ولی هنوز قلب هر آذربایجانی در محبت ایـران، آتشکده مشتعل و سوزانی است. شاید اگر به ایرانی‌های ایالات دیگر از طرف عثمانی‌ها اظهار محبت و دوستی دروغی بشود، فریفته شده و ادعای آن‌ها را قبول کنند، ‌ولی اهالی آذربایجان مخصوصا در دوره اخیر، عثمانی‌ها را شناخته،‌فجایع آن‌ها را هنوز فراموش نکرده‌اند. مثلا وقتی که سربازان وحشی دولت تزاری روسیه آذربایجان را ترک کردند، مـردم بـا یک دنیا شادی و مسرت عثمانی‌ها را استقبال نمودند. ولی این دسته ظلم و تعدی را به پایه‌ای رساندند که هر کسی دوره‌ی استیلای روس‌ها را آرزو می‌کرد و اگر سربازان روس تعدی می‌کردند اقلا از صاحب‌ منصب می‌ترسیدند. ولی صاحب‌ منصبان عساکر هم مذهب ما، از سربازها بیش‌تر  مـردم را ادیت و آزار می‌کردند. تـا می‌توانستند از خانه‌ها اسباب بردند و عده زیادی کسبه از عطار و بقال و غیره ورشکست شدند.

یک عسکر ترک هر چه می‌خواست می‌کرد و از هر دکان هر چه می‌خواست می‌برد. ولی در مقابل آذربایجانی‌ها می‌گفتند عیب ندارد، هم مذهب و هم‌دین است، باید کمک کرد. ملت ترک تمام خساراتی را که ایرانی‌ها برای کمک کردن به همسایه مسلمان خود متحمل شده بودند، ‌تمام جوان‌هایی را که در این راه قربانی داده بودند، فراموش نموده. امروز به جای تشکر، زخم به دل ایرانی‌های آذربایجان زده، آن‌ها را ترک خطاب می‌کنند. گویا نمی‌دانند که یک نفر آذربایجانی، ترک شدن را برای خود ننگ می‌داند. گویا این‌ها بـا یک آذربایجانی، طرف مکالمه واقع نشده‌اند تـا  ببینند که احساسات ایرانی از افراد این ایرانی‌های پاک لبریز می‌شود. گویا نمی‌دانند کلمه «آذری» که به آذربایجانی‌ها خطاب می‌کنند به معنی آتشی است که نیاکانشان در روح آن‌ها به ودیعه گذاشته و آن را برای سوزاندان خرمن هوا و هوس دشمن ذخیره کرده‌اند.

جز این که هلاکوخان چند روزی در آذربایجان اقامت گزیده، باعث تغییر زبان اهالی گردیده، دلیل دیگری هم برای ترک بودن آذربایجان دارید؟ و این واضح است که عده سربازان مغول که از آذربایجان عبور کرده‌اند نسبت به عده نفوس آن ایالت به قدری کم بوده که نمی‌توانسته است در نژاد دخالت کلی حاصل کند. بـا این شرح، انصاف باید داد که سلب شرافت ایرانی بودن و نسبت ترک دادن به یک نفر ایرانی، ظلم صرف است. آقای روشنی بیک، تعجب می‌کند که دولت جوان ترک تمام مدارس خارجه را در عثمانی بسته ولی دبستان ایرانیان در اسلامبول به دست خود آذری‌ها مشغول تبلیغ زبان و تمدن ایرانی است.

ما در این‌جا  از خود ایشان انصاف می‌خواهیم که در صورتی که اغلب همین آذری‌ها ] ساکن قلمرو عثمانی[ به زبان فارسی هم آشنا نبوده، ‌در مهد ترک نشو و نما می‌کنند و پیشرفت‌های عثمانی را دیده، عقب‌ماندگی ایـران را مشاهده می‌نمایند، آیا جز یک قلب پاک و احساسات سرشار چیز دیگری هم می‌تواند علت این تعصب در ایراندوستی و فداکاری در وطن‌پرستی بشود که تمام تحقیراتی را که ترک‌ها بـا اطلاق کلمه عجم و غیره به آن‌ها وارد می‌آورند، قبول کرده و ‌باز بـا نهایت سربلندی و سرفرازی افتخار می‌کنند و خود را شرافتمند می‌دانند که ایرانی هستند.

بلی آذربایجانی‌ها اگر زبان فارسی را هم ندانند مانند طفلی که زبان مادر خود را ندانسته، ولی علاقه‌ روحی به او دارد خودشان را نثار خاک پاک مادر عزیز خود یعنی ایـران خواهند نمود.

بعضی از دلایلی که آقای روشنی بیک برای اثبات مدعای خود اقامه می‌کند، واقعا ذکر کردنی است. مثلا یک جا می‌گویم اسم فلان رود یا فلان کوه ترکی است. پس نژاد آن نواحی ترک است. نمی‌دانم چرا به اسم خود آذربایجان و تبریز و دهات و رودهای این ایالت توجه نمی‌کند که همه فارسی هستند و حتی در بعضی‌ دهات آذربایجان سهل است، در قفقاز هم فارسی تلکم می‌کنند و هنوز پیرمردهای بادکوبه به زبان فارسی بـا یکدیگر مکاتبه می‌نمایند.

در این‌جا  اقرار می‌کنیم که ما تکاهل کرده در ترویج و تبلیغ زبان و تمدن خود کوتاهی کرده‌ایم و اگر بیش‌تر  مسامحه کنیم بیش‌تر  دچار اشکال خواهیم شد، ولی این مطلب ابدا نمی‌تواند دلیل بر ترک بودن اهالی قسمت عمده‌ای از نواحی ایـران بشود.

من چون می‌دانم عقاید نویسنده فوق‌الذکر در میان عثمانی‌ها موافق زیاد نداشته، حتما بر جوانان تحصیل‌کرده ترک که دارای معلومات اساسی هستند حقیقت مساله روشن و آشکار است. لذا از شرح زیاد صرف‌نظر نموده فقط یک مساله مهم را خاطرنشان می‌نمایم:‌ترک‌ها وقتی که به ایـران آمدند وحشی بودند و ایرانی‌ها آنهار ا به مذهب اسلام درآورده،‌ لباس تمدن را به تن آن‌ها پوشاندند و تنها ملتی که به این قوم وحشی تمدن را آموخت ایرانی‌ها بودند. بنا بر این افراد حق‌شناس ترک باید حقوق ایرانیان را همواه در نظر داشته و  در جاده تمدن، آن‌ها را استاد خود بدانند.

امروز عثمانی به مناسبت حسن موقع طبیعی خود ترقی کرده و شاید مبتکر هم باشد، ولی نباید فراموش کنند که اگر وحشی‌ترین ملت هم در چنین محلی که دارای موقعیت بسیار مهم طبیعی و سیاسی است و نظر تمام ملل متمدنه دنیا متوجه آنجاست، سکنی گرفته بود ترقی می‌کرد و ترک‌ها خیلی دیرتر از مدتی که لازم بود متمدن شدند. بنابراین هیچ جای غرور و تکبر نیست و تصور نکنند که اگر بـا ایـران مخالفتی کنند، نتیجه مفیدی خواهند گرفت زیرا دیگر دنیا ایران و ترک را به حال خود نمی‌گذارد و سیاست دول مستعمرات طلب اروپایی در جزییات کارهای ما دخیل خواهد بود. در این مورد واضح است که از این قبیل کدورت‌ها استفاده نموده و ضرر کلی به دو ملت ایـران و ترک وارد خواهند کرد. پس شرط وطن‌پرستی هر یک از افراد ایرانی و ترک این است که برای استحکام مراسم مودت این دو ملت کوشیده به اجنبیان مجال استفاده ندهند و چنان که سابقا اشاره شد تمام ایرانیان به غیر از اهالی آذربایجان نسبت به اتراک خوش‌بین و خوش عقیده هستند و آن‌ها را همسایه مسلمان و همدین خود می‌دانند، ولی اگر بعضی از اشخاص بی‌اطلاع بـا اطلاق اسم ترک به عده‌ای از ایرانی‌ها، آن‌ها را ننگین کنند، برخلاف سیاست دولت ترکیه رفتار کرده‌اند و جز تولید نفرت نتیجه دیگری نخواهند گرفت. بنابراین دولت عثمانی باید از این قبیل اشخاص جاهل جلوگیری کرده نگذارد که ملت ترک منفور سه میلیون ایرانی آذربایجان بشود.

ما در این‌جا  توجه تمام ایرانیان را به این نکته مهم جلب می‌نماییم که مساله آذربایجان یکی از مهم‌ترین  قضایای حیاتی و مماتی ایـران است و بر هر ایرانی واضح است که این ایالت برای ایـران حکم سر را دارد و اگر به تـاریخ نظر کنیم، از خدماتی که اهالی آن به وطن عزیز خود ایـران نموده‌اند علاقه آن‌ها را به این آب و خاک خواهیم فهمید. مثلا پس از حمله عرب و انقراض دولت عجم و ملوک‌الطوائفی تمام دوره قرون وسطی فقط در نتیجه اقدامات شاهنشاهان صفوی که از این خاک برخاستند، دولت ایـران شخصیت و استقلال خود را از دست نداده و توانست پس از چند قرن ابهت ملی خود را دوباره جلوه‌گر سازد و اگر زحمات پادشاهان این سلسله نبود امروز ایـران وجود نداشت و هر قطعه آن در تحت تسلط یکی از دول همجوار بود.

هم‌چنین  در انقلاب مشروطیت ایـران فداکاری آذربایجانی‌ها بر همه‌کس واضح و آشکار است. پس در این مساله باید افراد خیر‌اندیش ایرانی فداکاری نموده و برای از بین بردن زبان ترکی و رایج کردن زبان فارسی در آذربایجان بکوشند. مخصوصا وزارت معارف باید عده زیادی معلم فارسی زبان بدان نواحی فرستاده، کتب و رساله‌ها و روزنامجات مجانی و ارزان در آن‌جا انتشار دهد و خود جوانان آذربایجانی باید جانفشانی کرده، متعهد شوند تـا  می‌توانند زبان ترکی تکلم نکرده، به وسیله تبلیغات عاقبت وخیم آن را در مغز هر ایرانی جای‌گیر کنند.

به عقیده من اگر اجباری کردن تحصیلات در سایر نقاط ایـران برای وزارت معارف ممکن نباشد در آذربایجان به هر وسیله‌ای که باشد باید اجرا شود، زیرا این امر نه فقط برای توسعه معارف ایـران بلکه از نقطه نظر سیاسی هم یکی از واجب‌ترین اقدامات است.

برلن 30 اوت 1924

* دکتر محمد تقی ارانی، رهبر گروه معروف به 53 نفر بود.

نقل از مجله فرنگستان، چاپ برلین، شماره 5 سال 1303 (1924) صفحات 247 ـ‌254

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه