یادمان
یادگارهای مشروطه را دریابیم
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- چهارشنبه, 05 مرداد 1390 21:45
- آخرین به روز رسانی در چهارشنبه, 05 مرداد 1390 21:56
- نمایش از چهارشنبه, 05 مرداد 1390 21:45
- بازدید: 5506
برگرفته از فصلنامه فروزش شماره سوم (تابستان 1388) رویه 104 تا 105
یادگارهای مشروطه را دریابیم
اینجا تاریخ مذموم است
خانهی ستارخان در گذشته و در حال - عكسها از خبرگزاری فارس
مونا قاسمیان
روزنامهنگار
بخش اعظم خانهی ستارخان، سردار ملی بر دست شهرداری ویران شد؛ خانهی عارف قزوینی شاعر، تصنیفسرا و نغمهسرای برجستهی دورهی مشروطه در محلهی صوفیان شهر قزوین خراب شد؛ با اجرایی شدن طرح توسعهی بیمارستان لقمان حکیم در میدان آذری تهران، مزار «ملکالمتکلمین» و «میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل» - دو روزنامهنگار شجاع جنبش مشروطه که جانشان را در راه آزادی ملت ایران باختند - تخریب میشود؛ منزل شخصی سیدعبدالله بهبهانی- از رهبران جنبش مشروطه - که توسط پدر وی در محلهی «سرپولک» تهران ساخته شده بود هماکنون محل زندگی چند کارگر و در حال ویرانی است؛ عمارت کمالالملک، نقاش نامدار اواخر قرن گذشته و یکی از افراد مؤثر در گرفتن امضای فرمان مشروطیت از مظفرالدینشاه، معروف به باغ نشاط – که کلیهی سقفها و دیوارهایش توسط کمالالملک نقاشی شده بود و در حسینآباد نیشابور، روستایی که او دوازده سال آخر عمر خود را به انزوا در آن گذراند، قرار دارد - به علت آنچه نبودِ اعتبار برای بهسازی و مرمّت آثار تاریخی نیشابور خوانده شده، به طور کامل تخریب شده است... و این فهرست را همچنان میتوان ادامه داد.
***
انقلاب مشروطیت یکی از دورههای عطف تاریخ ایران است. دورهای که، چه بخواهیم و چه نخواهیم، تأثیری مهم بر زندگی ایرانیان داشت. این جنبش در ادامهی سالها کوششِ نخبگانِ فکری ایران و با یاری همهی ایرانیان، در هر قشر و صنفی، روی داد. نباید نیاز به یادآوری باشد که، به علت اهمیت تاریخی، باید یاد چنین دورهای را گرامی داشت؛ کاری عُرف که در همهی جای جهان – حتا برای اموری بسیار کوچکتر – صورت میگیرد. یکی از مهمترین راههای این در یاد نگه داشتن، نگهداری مکان رویدادها، از جمله خانههای قهرمانان آن انقلاب، است... موردی که سالهاست با بیتوجهی روبهروست.
مسألهی تخریب یا نبود مرمت و نگهداری بناهای تاریخی در ایران موضوع تازهای نیست. چندی پیش خانهی ایرجمیرزا در تهران تخریب شد و خانههای دکتر مصدق در تهران و احمدآباد، که یکی خاطرات سالهای نخستوزیری وی را در خود دارد و دیگری خاطرات سالهای تبعیدش را، در معرض تخریب قرار گرفتند. همچنین نیمی از خانهی مدرس واقع در چهارراه سرچشمه (خانهای که محل آمد و شد چهرههای برجستهی تاریخ معاصر، از محمدتقی بهار، مؤتمنالملک پیرنیا و برادرش مشیرالدولهی پیرنیا تا میرزاحسن مستوفیالممالک و دکتر محمد مصدق، بود و حتا رضاخان سردارسپه نیز سه بار، برای پیشنهاد واگذاری پست در کابینه به مدرس، راهی این خانه شده بود و بسیاری از تصمیمهای مهم و سرنوشتساز اواخر دورهی قاجاری – از جمله، تهیهی پیشنویسِ برخی قوانین مهم ایران - در آن خانه گرفته شد) تخریب شد؛ خانهای که بودجهای سنگین برای خریداری و مرمّت آن (معادل یک میلیارد و 150 میلیون تومان) در نظر گرفته شده بود ولی دربارهاش اقدامی توسط سازمان میراث فرهنگی صورت نگرفت تا، بخش بیرونی ساختمان، ویران شد.
وقتی خانهی تاریخی فردی که چهرهاش بر روی پولِ رایج کشور درج شده، اینچنین دچار بیتوجهی است طبیعی است که بیندیشیم، چنین موضوعی چندان پیوندی به دورههای باستانی، میانه یا معاصر و یا حتا به خودی یا غیرخودی بودن شخصیتهای تاریخی ندارد. گویا اینجا، تاریخ مذموم است.
***
به ظاهر نبودِ بودجهی کافی برای مرمت و نگهداری بناهای قدیمی که در فهرست آثار ملی ایران ثبت میشوند، از عوامل اصلی تخریب بناهاست. برای بناهایی که در فهرست آثار ملی ایران قرار میگیرند، مجوّز قانونی تخریب و یا ساخت مجدد صادر نمیشود. به همین علت از ارزش مادی آن ساختمان به شدّت کاسته شده و به ندرت خرید و فروش میشود. از اینرو باید بتوان با در نظر گرفتن کمکهایی کافی و قانونی، این نخستین عامل را برکنار کرد. البته باید یادآور شد خطرِ تخریب، فقط بناهایی را که مالک شخصی دارند تهدید نمیکند، بلکه بناها و ساختمانهایی که مسؤولیت نگهداری آن بر عهدهی سازمانهای دولتی است نیز بارها با خطر ویرانی مواجه شدهاند. تخریبِ بخشی از میدان و بازار حسنآباد، ساختمانسازی در کنار کاخ سعدآبادِ تهران و مرمت غیراصولی برج آزادی در میدان آزادی را میتوان از جمله نمونهها برای بناهای دولتی دانست که در مرمت و نگهداریشان اهمال شده است. باید با اینگونه کوتاهیها نیز برخورد شود.
به غیر از مرمت غیراصولی و نبودِ مراقبت و رسیدگی لازم، میتوان اختلاف و ناهماهنگی ادارهها و سازمانهای مربوط با یکدیگر را نیز از عوامل اصلی تخریب چنین بناهایی عنوان کرد. بخش عمدهای از بناهای تاریخی و قدیمی توسط سازمان میراث فرهنگی و بنیاد مستضعفان و جانبازان نگهداری میشوند. هر چند اینگونه بناهای تاریخی ثبتشده نیز با بیمهری دولت روبهرو هستند، اما بسیاری بنای قدیمی وجود دارد که چون زیر نظر هیچ سازمانی نیست برای تغییر کاربری و ساختوسازهای جدید و یا به علت نبود رسیدگی و بهانههای دیگر، در فراموشی، به سمت نابودی تدریجی پیش میروند... وضعیتی که باید سریعاً به آن پرداخته شود.
کم نبود و نیستند ساختمانهایی که با تخریبشان بخشی از تاریخ بصریمان را از دست دادهایم؛ تعدادی برای ساخت پاساژهای چندطبقه فروخته شد و تعدادی برای بزرگتر شدن ساختمان و یا سازمانی دولتی. صاحبخانههایی که میدانستند و میتوانستند، گزینهی سکوت را انتخاب کردند تا کسی متوجه نشود چه بر سر خانههای تاریخی میگذرد؛ خانههایی که روزگاری میزبان بزرگانی تاریخساز بودهاند و نطفهی بسیاری از حوادث کنونی تاریخ ایران در آنها بسته شده است.
***
خانهی عارف به علت این که از چندین سال پیش کسی درآن سکونت نداشت، خراب شد. ابوالقاسم عارف قزوینی از سخنسرایان و موسیقیدانان بهنامِ کشور است - که از نغمهی داوودی و سرپنجهی نکیسایی بهرهی کافی داشت و در ایراندوستی و میهنپرستی و آزادگی بینظیر بود. شاعری که با جسارت تمام در زمانی که بسیاری جرأت گفتن واژهی وطن را نداشتند، ندای وطنخواهی و میهنپرستی سر داد و با قلم خود به مبارزه با استبداد و ستمی که به مردم کشورش روا میشد، پرداخت و به همین دلیل بارها دستگیر و تبعید شد. عارف در دوران زندگی خود به بیشتر شهرهای ایران سفر و کنسرتهای بسیاری را اجرا کرد که با استقبال گستردهی مردمِ آن دوران روبهرو شد و در پراکندن اندیشهی مردمسالاری نقشی مؤثر داشت... اما خانهی وی همیشه در زادگاهش، قزوین، بود؛ خانهای که میتوانست تبدیل به موزهای شود برای نشان دادن تاریخچهی ترانهسرایی مردمی معاصر و گوشهای از تاریخ ایران...
اما این سرنوشت فقط برای خانههای مشروطهسازان نبود، بلکه به مزار چنین نیاکان گرانقدری نیز رحم نشد. شاید هنگامی که افرادی ناشناس شبانه و مخفیانه – با گذشتن از جانِ خود - پیکر روزنامهنگاران شهید، میرزا جهانگیرخان شیرازی (صوراسرافیل) و میرزانصرالله بهشتی (ملکالمتکلمین) را در پشت باغ شاه خاک کردند، امیدوار بودند روزی آیندگان در کنار مزار آن دو بزرگوار بنشینند و به فرزندانشان درس دلاوری و میهنپرستی بدهند. اینبار، اما، طرح توسعهی بیمارستان لقمان قرار است مکانی تاریخی را تبدیل به محوطهی پارکینگ و فضای سبز کند؛ تهدیدِ سنگگورهایی که سالهاست میزبان تن انسانهاییاند که تاریخ ایران همیشه از نامشان به نیکی یاد کرده است... این تهدید حتا سنگِ گور شهیدانی را که در گورستانی هم به خاک سپرده شدهاند، در بر میگیرد؛ اینچنین است وضعیتِ آرامگاه تقریباً ویرانشدهی شهیدان قیام ملّی سیام تیر در گورستان ابنبابویه.
***
البته با واکنش گسترده و بهجای رسانهها، شخصیتها و مردم، گاهی برخی از این بناها این اقبال را مییابند که مورد توجه واقع شوند، همچون خانهی ستارخان که ثبت ملی شد، به تملّکِ «سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری» درآمد و مرمّت و بازسازی آن آغاز شده است تا به موزهی «سرداران مشروطه» بدل شود؛ عنوانی که به حق شایستگیاش را دارد چرا که این خانه در عصر جنبش مشروطه - از اواخر حکومت ناصرالدینشاه تا زمان حکومت سهسالهی محمدعلیشاه - محل سازماندهی و ستاد فرماندهی مبارزان مشروطهخواه و همچنین جنگهای ضد استعماری ستارخان و یارانش، همچون باقرخان، علیه استعمارِ بیرحم روس بود. با این حال خانهی بسیاری دیگر از تاریخسازان ایران از چنین بختی برخوردار نشده است و یکی پس از دیگری فرو میریزند تا جای خود را به تیمچهها و پاساژهایی بیهویت یا برجها و آسمانخراشهایی بیگانه با بافت بومی بدهند. و همهی اینها در شرایطی است که در هر توسعهی عمرانی و طرح پیشرفت و بهسازی، مدیران و مسؤولان باید به ارزشهای فرهنگی و هویت ملی اهمیت بدهند.
آیا بهمانند ماجرای برج جهاننما باید نهادهای جهانی یا مسؤولان دیگر کشورها به مسؤولان این کشورِ فرهنگپرورِ چند هزار ساله یادآور شوند: «برابرِ مادهی 27 اعلامیهی جهانی حقوق بشر، میراث فرهنگی و آموزههای ارزشمند آن در زمرهی حقوق بنیادین و اولیه بشر است و برابرِ مادهی 15 میثاق فرهنگی – اجتماعی – سیاسی، دولتها مکلفاند از این قوانین پاسداری و از هر نوع تعرّض و تجاوز به آن جلوگیری کنند»؟