کتاب
کتابشناخت - مجلهٔ افراز شماره ششم
- كتاب
- نمایش از یکشنبه, 25 اسفند 1392 10:23
- بازدید: 4821
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 94 تا 97
عارفان راز
«این کتاب دربارهی «عرفان و انسان»، «عشق و آفرینش» و «زایش دوبارهی انسان» است؛ دربارهی «عارفان راز» است. در این کتاب از: تصوف، صوفی و کرامتهای آنان پرده برداشته شده است و کلید «شناخت» و «شناختن»، بهدست خواننده داده میشود… «سخنان عارفانه» از «سخنان صوفیانه» بازشناخته شده است.
روشنتر بگویم: این، همان کتابی است که- سه سال پیش- پیرامون و زیر نام «زایش دوباره، در آفرینش و عشق»، از دیدگاه مولانا جلالالدین بلخی، فراهم شد. (متن اصلی آن کتاب اثری است از دوست زندهیاد بزرگوار، دکتر رضا آراسته، با پیشگفتاری از «اریک فروم» (eric ferom) که دوست نازنینم، دکتر محمود هاتف آنرا ترجمه کرده است. و من «دیباچه و درآمدی» افزونتر از متن، بر آن نوشتم و آرزو داشتم که پس از چاپ و نشرش «دکتر آراسته» آنرا دوباره به انگلیسی برگرداند تا شاید سخن «اریک فروم»، به راستی مصداق پیدا کند و «مردم جهان و بهویژه انگلیسیزبانان» آشنایی بیشتر یا آشنایی از دیدگاهی دیگر با مولوی و عرفان پیدا کنند، اما «ای بسا آرزو که خاک شده»). مجوز آن کتاب بیش از دو سال به درازا کشید و دکتر آراسته به «بهشت مینو» جای گرفت… و آن کتاب، هنوز هم به بازار کتاب راه نیافته است…
دوستانی که در جریان چاپ و نشر آن کتاب قرار گرفته بودند- از همان آغاز – میگفتند: «بهتر آن است که همان دیباچه و درآمد را گسترش دهی که: سخنی و جستاری تازه پیرامون عرفان ایرانی است تا از دیدگاههایی گوناگون، بر آن نظر کنند و کار پژوهش در عرفان و سخنان مولانا و دیگران، از یکنواختی و سردی و- در عین حال- از ابهام و گنگی بیرون آید و آب و رنگی تازه به خود بگیرد…» و حتماً حق با آنان بود. و اکنون همان دیدگاه را برگزیدم و به سخن آنان رسیدهام و همان دیباچه و درآمد را آراستهام و آنرا بدینگونه که میبینید و می خوانید درآوردهام، یعنی: «شطح و طامات و کرامات» دروغین و گمراهکنندهی صوفیان را از سخنان آموزنده و بیدارساز عارفان، جدا و «عارفان راز» را در این دفتر بلورینه کردهام. و این کتاب را به دوستداران «عرفان» و «نوگرایی» و «نو شدن» و به کسانی که «از خلاف آمد عادت کام میطلبند» پیشکش میکنم.
به نظر من مفهوم «عرفان» در: «عشق، مهر، خرد، اندیشه و آسایش و نیکی خواستن برای مردم و امنیت و آزادی» خلاصه میشود. «عرفان» یعنی شناخت. چون «غم عشق» است که: «از هر زبان که میشنوی نامکرر است». نکتهیی را که همیشه بر آن تکیه داشتهام، این است که: انسانهای بزرگ، عارفان، خردمندان و آزادگان، هرگز نمیخواهند و نخواستهاند که برای دیگران «بت» شوند تا زیر نام آنان: مذهب، مسلکی و طریقتی، ساخته شود و از گفتار و نظرهایشان «چارچوبی» بسازند و بر دیگر چارچوبهای ساختهشده و انسانآزار و نفاقافکن، افزوده گردد. عارفان و خردمندان، از این شادند که: آموزگار باشند و نردبانی برای مردم، تا به بام زندگی برآیند؛ زندگی خوب، پدرام و بهکام».
بخشی از پیشگفتار کتاب
کتاب «عارفان راز و دیدگاه مولانا جلالالدین بلخی» آقای دکتر علیقلی محمودی بختیاری، شادیانهای است برای یاران انجمن افراز که به گمان استاد، «کار و تلاششان بسیار سودمند و امیدآفرین است».
*****
زمستان سرد 1324
کتاب «مسکو، زمستان سرد 1324» آخرین کتاب آقای دکتر هوشنگ طالع است که پس از چاپ، نسخهای از آن به انجمن هدیه شده است. این کتاب بهطور مستند به غائلهی آذربایجان پرداخته است. بخشی از پیشگفتار آن را از نظر میگذرانیم:
با اشغال ایران در جریان جنگ دوم جهانی، روس و انگلیس راه را برای برآورده شدن مطامع ارضی خود، دستکم در قالب قرارداد 1907، هموار میدیدند. حضور ارتش آمریکا در ایران، با وجودی که تنها نقش تدارکاتی داشت، مسأله را برای دو قدرت مزبور تا حدودی پیچیده میکرد. در این میان، مردم ایران امیدوار بودند که شاید بتوانند با بهرهگیری از اختلاف محتمل میان آمریکا با شوروی و بریتانیا و یا شاید بریتانیا و آمریکا با شوروی، استقلال کشور را حفظ کنند.
شوروی و بریتانیا، به محض استقرار در ایران، دستاندرکار ساختن و پرداختن احزاب، سازمانها و گروههای هوادار خود برآمدند. دراین میان، دولت آمریکا نیز میکوشید تا با گسیل مستشار و جلبنظر برخی مقامهای صاحب نفوذ و بهویژه شاه و دربار، سهم لازم را در جنگ قدرت بهدست آورد.
دولت شوروی، پس از پیروزی در نبرد استالین گراد، سیاست خشنتری در برابر ایران اتخاذ کرد. زیادهخواهی شوروی که در اثر پیروزی افزونتر شده بود، دامنهی درگیری میان هواداران شرق و غرب را در کشور گستردهتر کرد. اما جنگ قدرت در داخل کشور، تحتالشعاع مبارزهای قرار گرفت که همزمان میان بریتانیا، ایالات متحده آمریکا و شوروی بر سر ایران درجریان بود. در این درگیری، نه تنها شرق رو در روی غرب، بلکه غرب نیز رو در روی غرب قرار گرفت. زیرا، هر یک خواهان سهمی از ایران بعد از جنگ بودند. اوج مسأله، غائله آذربایجان بود. گرچه در سالهای اخیر، نوشتههای بسیاری پیرامون بحران آذربایجان در غرب منتشر گردیده است، اما هیچیک از نوشتهها، بحران آذربایجان را در کانون بررسیها قرار ندادهاند. از سوی دیگر، به جز چند نمونهی نادر، اکثر نوشتههای موجود در همین زمینه بیش از 25 سال سن دارد. امروز، جهان میداند که آنچه در دوران جنگ دوم و پس از آن در ایران رخ داد، مهم بودهاند. اما آنچه که پیش روی داریم، تصویری «نادرست و ناقص» است.
مهمتر این که در هیچیک از بررسیهای بهعمل آمده (چه خارجی و چه داخلی)، به نقش مردم ایران در این ماجرا، به گونهی شایسته و بایسته، پرداخته نشده است. در حالی که ایرانیان با وجود اشغال کشور، دخالت آشکار بیگانگان در امور داخلی، فقر، قحطی و…، با هوشیاری بسیار برابر سه قدرت اشغالگر از منافع و مصالح ملی پاسداری کردند.
در مسألهی آذربایجان، نمایندگان مجلس شورای ملی و دولتمردان، وطنپرستی و روشنبینی نشان دادند. مردم ایران، برابر زورگوییهای ارتش اشغالگر سرخ پایداری کردند. ارتش درهم شکسته و تحقیرشدهی ایران، با وجود از هم پاشیدگی سازمانی و مصادره و غارت جنگافرازها در درازای اشغال کشور، از خود رشادت نشان داد.
سرانجام، مجموعهی تدبیرهای همراه با میهنپرستی دولتمردان، پایداری سرسختانهی مردم و رشادت قابل تحسین ارتش، ایران را از کام تجزیهای دیگر رهانید. در این ماجرا، پایداری و وحدتخواهی مردم آذربایجان و بهویژه مردم تبریز، شایان ذکر است».
*****
سماع
کتاب سماع هدیهای است از نویسندهی آن، آقای ابوالقاسم تفضلی به مناسبت عید نوروز 1383 به هموند انجمن، آقای محمدحسین سودمند، برای کتابخانهی انجمن افراز.
چنانکه در پیشگفتار کتاب توضیح داده شده است: این کتاب، یک اثر تحقیقی، علمی، تاریخی یا عرفانی نیست. داستان و افسانهای ساخته و پرداختهی تخیل هم نیست. مطالبی که به نظر خوانندگان میرسد، گزارشگونهای است از آنچه نویسنده در جریان چندین سفر به قونیه دربارهی سماع درویشان مولویه به چشم خود دیده و به گوش خود شنیده یا در کتابها و منابع معتبر به زبانهای فارسی و ترکی و انگلیسی و فرانسوی خوانده است. انگیزهی گردآوری این مجموعه، آشنا ساختن مولویدوستان با مراسمی است که ریشه در فرهنگ عرفانی ایرانزمین دارد و پس از گذشت بیش از هفتصد سال، شیفتگان و عاشقان اندیشههای مولانا را در ترکیه و اروپا و آمریکا، به چرخ و پایکوبی و دستافشانی وامیدارد.
*****
به پاکی خورشید
استاد امیر صادقی که اکنون، سالهاست در کار روایتگری و فرهنگ شاهنامهخوانی تلاشهای پیگیری دارد و در بسیاری از دانشگاهها پردهدار این اثر سترگ و حماسی ایرانزمین بوده است، نسخهای از دومین کتاب خود، «به پاکی خورشید» را – پس از چاپ – به کتابخانهی انجمن افراز دهش کردند. ایشان که در کار آشناساختن نسل جوان با شاهنامه و گسترش این فرهنگ باارزش پیوسته میکوشند، در این کتاب «زندگی و مرگ سیاوش» به روایت حکیم ابوالقاسم فردوسی را به همراه نثری ساده تنظیم کردهاند: در بخشی از پیشگفتاری که استاد محمودی بختیاری بر این کتاب نوشتهاند، آمده است: «شاهنامهی فردوسی، بهرهی «سنتز» و جوهر کار فرهنگستان روزگار سامانی است. اما به جا ماندن و پاسداری آن از گزندهای بیشمار روزگار پس از سامانیان، به همت و پشتکار والای جوانمردان (= فتیان) و عیاران بوده است.
تاریخ سرزمین ما- از آغاز تاکنون – تحریف و دستکاری بسیار شده و گاه یکباره باژگونه گردیده است و کشور ایران، زیانهای بیشماری دیده که میتوانم به جرأت بگویم بیشتر آن زیانها از خودی و به دست همین آشنایان بیگانه، گریبانگیر این مرز و بوم شده است. من این درد دل و نالهی جانکاه را از غزل حافظ به خوبی دریافتهام که گفت:
من از بیگانگان هرگز ننالم / که با من هرچه کرد، آن آشنا کرد
و میدانیم که با پایان گرفتن «دولت بیدار» سامانیان و برآمدن حکومت شوم ترکان و همدستی ترک و تازی، همهی فراوردههای دلخواه و همهی تلاشها و کوششهای جوانمردان ایران در «دولت بیدار سامانی» پایمال و لگدکوب شد. اگر «شاهنامه، آبشخور عارفان» را خوانده باشید، دریافتهاید که جوانمردی چون ابوالعباس اسفراینی و یارانش با جان و دل کوشیدند تا از میان آن همه هجوم و بیدادگری، شاهنامهی فردوسی را در میان جان بگیرند و آن را از گزند اهریمنان نگه دارند. کوشیدند تا نسخهیی از شاهنامه را فراهم کنند به همان وزن و شیوه، مدیحههایی بهنام سلطان محمود بسازند و در جای جای شاهنامه جای دهند و آن نسخه را به سلطان محمود نشان دهند – که شاهنامه در مدح اوست و باید آن را نگه داشت -… اما در برابر یاران «بهمن»، مزدوران «اهریمن» بهکار افتادند و به سلطان محمود فهماندند که: این شاهنامه، بهرهی کوششهای روزگار سامانی است و اگر آن را نگه داری، هم خلیفهی عباسی را برانگیختهای و هم سلطنت خود را شوم و ناحق جلوه دادهای و دیدیم که همین دستیاران و مزدوران «اهریمن» به سرکردگی میمندی چیره شدند، اسفراینی را به زندان افکندند و سرانجام به قتل رسانیدند و یارانش را پراکنده ساختند… اما جوانمردان از پای ننشستند و شاهنامه را چون جان دربرگرفتند و آن را از گوشهیی به گوشهیی بردند و پنهان کردند تا از گزند اهریمنان در امان بماند… همین جوانمردان، با پیدایی جنبشهای شعوبی، کوشیدند تا به آنان بفهمانند که باید شاهنامه را گرامی بدارند و پاسداری کنند و برای خوشباش آنان، سرودههایی – همچون مدیحههای سلطان محمود – دمساز با اندیشهی آنان سرودند و به نسخهای از شاهنامه افزودند تا دلخواه آنان باشد. به اینگونه سه وصله بر دیبای گرانبهای شاهنامه افزوده و دوخته شد تا آن دیبای زربفت «تنیده ز دل، بافته ز جان» به گونهیی از گزند و چشمزخم دشمنان در امان بماند و آن سه وصله عبارتند از: مدیحههای سلطان محمود، هجویههای سلطان محمود و اشعاری در زمینهی باطنیگری، رافضی و…- و اینهمه برای نگهداری و پاسداری از شاهنامه بوده است وگرنه، شاهنامه هنگامی سروده شده است که محمود غزنوی دیده به جهان نگشوده بود یا کودکی برهنهپا و سرگردان در سیهچادرهای ترکان بود…
با گذشت زمان و آگاهی مردم ایران از بلاهایی که گریبانگیرشان شده بود، شاهنامه دوباره بر سر زبانها افتاد و دریافتند که با لشکرکشی و جنگ و خونریزی، کار به جایی نمیرسد. باید مردم،
بیدار و آگاه شوند و یکی از انگیزههای بیداری مردم ایران، آشنایی با همین آبشخور عارفان یعنی شاهنامه است.
نقالان، به خواست و خواهش همین جوانمردان، در نشستگاههای همگانی، در قهوهخانهها و بزمهای مردمی، شاهنامهخوانی میکردند و مردم را به اندیشه و اندیشیدن وامیداشتند و جوانمردان با شنیدن بیتهای شاهنامه، گرم و سرمست میشدند. دیگر برای آنان شراب هم به مستیزایی شاهنامه نبود. دودمانهای ایرانی، شاهنامهخوانی را از بایستههای بزمهای خویش بهشمار آوردهاند».
پیشکش کردن این کتاب را به نوجوانان سفارش میکنیم.
*****
شتاب فنآوری و آیندهی بشر
کتاب «شتاب فنآوری و آیندهی بشر» در برگیرندهی شش نوشتار پیرامون عنوانش است. در این نوشتارها که بیشتر، متن سخنرانیهای آقای دکتر سیروس امیری، نویسندهی کتاب است از موضوعهایی چون «وسعت کیهان»، «رفتار کلیسا با راهیان دانشنو: کپرنیک، برونو، گالیله و داروین»، «تأثیر حوادث آینده بر سرنوشت افراد، خانوادهها، کشورها»،… سخن به میان آمده و با نگاهی نو به پدیدههایی چون کوانتوم، دانش کوچکگرایی (NAND)، همتاسازی انسان، رمزگشایی کروموزوم، به پیشبینی آینده پرداخته شده است.
مطالعهی این مجموعه که به زبانی ساده فراهم شده برای نوجوانان و جوانان بسیار مفید است. برای تهیهی آن میتوانید به کتابفروشی هوشیار (مطهری، نرسیده به قائممقام فراهانی)، انتشارات صورتگر (سعادتآباد، میدان کاج، سرو شرقی، شمارهی 10) و نشر آبی (کریمخان زند جنب خیابان قدس) مراجعه کنید.
با هم بخشهایی کوتاه از نوشتار «پیشبینی آیندهی نزدیک و آیندهی دور» این کتاب را میخوانیم:
«برای اینکه رایانه بتواند همانند انسان کار کند، حداقل باید 15 میلیون واحد اطلاعات، در مغز خود داشته باشد. به نظر میرسد که کودکان صاحب آن قدرت هستند. مثلاُ میدانند که با نخ میتوان جسمی را کشید ولی با آن نمیتوان چیزی را به پیش راند، ولی با چوب میشود همان جسم را به طرف جلو حرکت داد. اکنون رایانهها از داشتن اینگونه اطلاعات محروم هستند به همین دلیل فاقد قدرت تصمیمگیری میباشند و فقط قناعت به کارهای بدنی و آماری میکنند. برای رسیدن به آن هدف، نیازمند تحقیقات بیشتر هستیم. اکنون فقط 5 شرکت روی این مسأله کار میکنند، به نظر میرسد که این عظیمترین قسمت صنعت آینده جهان خواهد بود. یکی از پایهگذاران این دانش دکتر لطفیزاده هستند که در آمریکا به اسم «زاده» مشهور شدهاند. پایهی این دانش Artificial Intelligence بر مبنای کار یاختههای سلسله اعصاب است که هر یاخته با یاختههای دیگر در تماس دائم و رد و بدل کردن اطلاعات میباشد، ضمناً با ذخیره کردن اطلاعات در مغز و تمیز خوب از بد و واکنش مناسب در موارد بهخصوص، صاحب قدرت تفکر و قضاوت میشوند».
«ارتباط رایانهای، کلید گنج دانش و آگاهی را در دسترس همگان قرار خواهد داد نسلهای آینده شاهد صدها و هزاران دگرگونی و کشف تازه خواهند بود که بشر امروز قادر به تجسم آن نیست
بشر تا زمانی که وجود دارد. از تلاش خود دستبردار نخواهد بود و گفتهی ابدی بزرگمهر را «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند» دنبال خواهند کرد».
پیشرفت دانش پزشکی، با کمک دانشمندان ریاضی و فیزیک بسیار چشمگیر خواهد بود. احتمالاً طول عمر نوزادان امروزی دستکم به 120 سال خواهد رسید این حداکثر سالهای زندگی است که طبیعت در نهاد انسان به ودیعه گذاشته است. قسمتی از DNAها به اسم تلومر نامیده میشوند که در انتهای کروموزمها جا دارند. با تقسیم مکرّر یاخته، اندازهی آنها کوچکتر میشود تا از بین میرود. با کم شدن و کوچک شدن تلومرها علایم پیری ظاهر میشوند. آنزیم مربوطه که Telomerase نامیده میشود از ظهور نشانههای پیری پیشگیری میکند. در آزمایشگاه یاختههایی که در معرض این آنزیم قرار میگیرند 75 بار تقسیم میشوند در صورتی که بدون آن این رقم به 50 بار میرسد. اگر اینکار از آزمایشگاه به بازار مصرف راه یابد امکان استفاده از حداکثر عمر و زدودن نشانههای زودرس پیری از چهرهی اشخاص در دسترس همگان قرار میگیرد».
«در صد سال آینده یا بیشتر، به علت ازدیاد عمر بشر به محدودهی 300 تا400 سال، مرگ انسانها مسألهی بزرگی خواهد بود. مرگ افراد یا به دلخواه خواهد بود، همانطوری که فردوسی میفرماید:
و گر خود بمانی به گیتی دراز / ز رنج تن آید بهرفتن نیاز
و یا بهعلت از کارافتادگی بیمار و درخواست خانوادهی او، حکومت، رایانهی او را خاموش خواهد کرد. با مهندسی بر روی ژنها، کشت اعضا، مهار کردن بیماریها، مسافرتهای کیهانی، آدمکهای مصنوعی و احیاناً آفرینش انسانهای آزمایشگاهی مسیر بشریت عوض خواهد شد. به عبارت دیگر همه چیز پیشساخته خواهد بود. احتمالاً در آن روزها (هزار سال بعد) چیزی از جهان طبیعی ما باقی نخواهد ماند. بشر خواهد توانست با وسایل خارج از حد تصور امروزی، با دنیای خود در ارتباط باشد».
«در دوران پرشتاب انفورماتیک، حجم دانش اغلب رشتهها از جمله پزشکی هر 6-5 سال یکبار، دو برابر میشود. در رشتهی کامپیوتر این تغییر یعنی دو برابر شدن معلومات هر 18 ماه یکبار تکرار میشود. باید با گرایش به آیین خرد و بیغرقه شدن در حواشی و روایات، با شناسایی ژرفتر جهان غرب به فضاهای بازتر و دانستههای گستردهتر دست یافت تا پلهپله از کاخ نگرش علمی خود بالا رویم. به قول حافظ:
این خرد خام به میخانه بر / تا می لعل آوردش خون به جوش
باید از علم انتقالپذیر جهانشمول، نهایت استفاده را کرد و پایبند دانش مکتبی نبود. خوشبختانه امروزه انجام این کارها با ارتباط با بانکهای اطلاعاتی جهان به آسانی میسر است، از اینرو به قول صائب:
متصل گردان به دریا جویبار خویش را
هر قدر اطلاعات در دسترس باشد و هر قدر فکر در پذیرفتن آن تلاش کند، پرواز و اوجگیری جان، بیشتر میشود. مولانا میفرماید:
جان نباشد جز خبر در آزمون / هر که را افزون خبر، جانش فزون».
و جان کلام اینکه:
جهان به مردم دانا تمام خواهد شد / پس این مرا و تو را میتمام باید کرد
ناصرخسرو