تاریخ معاصر
سنی گتیرن، سنه دییر: گت (آن که تو را آورد، به تو میگوید: برو)
- تاريخ معاصر
- نمایش از دوشنبه, 23 خرداد 1390 07:33
- بازدید: 6694
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
دکتر هوشنگ طـالـع
روز چهاردهم آبان 1325 ، فرمان انتخابات از سوی دولت ، صادر شد. این در حالی بود که هنوز آذربایجان در چنگ فرقهی دموکرات و بخشهایی از کردستان ، زیر سیطرهی کومله قرار داشت.
قوام برای امیدوار کردن شورویها به نتیجهی انتخابات ، شورای عالی انتخابات تشکیل داد و اللهیار صالح ، رهبر حزب ایران و موتلف حزب توده و فرقهی دموکرات را نیز به عضویت شورای مزبور منصوب کرد.
آمریکاییها که فکر میکردند، قوام در جهت خواستههای شوروی گام برمیدارد، از اعلام انتخابات از سوی دولت، سخت نگران شدند. آنها گمان میکردند که در صورت برگزاری انتخابات، کرسیهای زیادی نصیب فرقهی دموکرات، کومله و همپیمانان آن ]حزب توده و حزب ایران و ...[ ، خواهد شد.
اعلام انتخابات از سوی دولت، محافل آمریکایی را مشوش و پریشان ساخت. چنین شایع شد که آمریکاییها، حاضرند شاه را در برنامهی سرنگونی قوامالسلطنه، یاری دهند.1
نگرانی آمریکاییها در این باره، در حدی بود که حتا وزارت امور خارجهی آمریکا، به صورت آشکار، در این مساله دخالت کرد :2
چند روز بعد ]از اعلام انتخابات[، وزارت امور خارجهی آمریکا طی صدور بیانیهای، از قوامالسلطنه خواست تا انتخابات را به تعویق افکند.
در این لحظات سخت و دلهرهآور تاریخ، محمدرضا شاه به جای آنکه با حمایت کامل از نخستوزیر، وی را در راه دشوارِ رهایی آذربایجان یاری دهد، در پی آن بود که با کمک آمریکاییها، علیه قوام کودتا کند :3
شاه امید داشت که آمریکایی ها، از این ]صدور اعلامیهی رسمی و فشار بر قوام دربارهی لغو انتخابات[ نیز فراتر روند و از آنها خواست، تا از برنامهای جهت سرنگونی قوامالسلطنه و استقرار دولتی که از نفوذ شورویها آزاد باشد، حمایت کنند.
در حالیکه، معلوم بود که برگزاری انتخابات در آذربایجان ، رابطهی مستقیم با حضور نیروهای دولت مرکزی داشت و بدون تحقق این امر ، انتخابات نمیتوانست انجام شود و در صورت عدم برگزاری انتخابات سرتاسری و عدم گشایش مجلس پانزدهم ، روسها نمیتوانستند امتیاز نفت را به دست آورند.
به دنبال صدور فرمان انتخابات ، نخستوزیر روز 30 آبان ضمن بخشنامهای ، بر گسیل نیروهای انتظامی بدون استثنا بر سرتاسر کشور ، تاکید کرد. به دنبال صدور این بخشنامه ، دکتر سلامالله جاوید استاندار آذربایجان ، تلگرافی از نخستوزیر پرسیده بود که آیا این امر ، آذربایجان را نیز دربرمیگیرد ؟ احمد قوام در پاسخ تلگراف سلامالله جاوید ، اعلام کرد :4
جناب آقای جاوید استاندار آذربایجان
بهطوری که ضمن تلگراف شماره 1018 مشروحاً و با کمال صراحت اظهار شده است ، هیچگونه نظر و مقصودی ، جز رعایت مواد قانون انتخابات و آزادی کامل برای انتخابکنندگان در تمام نقاط کشور نبوده و نیست و چون مسئولیت دولت در مقابل قانون و اهالی کشور بر طبقهی روشنفکر و مخصوصا بر افراد دموکرات ]؟![ محرز و مسلم و محتاج به توضیح و اظهار نیست ، ناچار جریان انتخابات باید از هر نوع فشار و تهدید منزه و در معرض ایراد و اعتراض واقع نشود ... بدیهی است اهالی آذربایجان نیز که همیشه در رویهی آزادی و دموکراسی ، پیشقدم بودهاند ، تصمیم دولت را به حسن قبولی تلقی نموده ، انجام این وظیفهی ملی را استقبال خواهند کرد...
برای اینکه ، انجام این امر مهم از هر نوع شائبهی تخلف و سوء جریان مصون بماند ، به تمام استانها و شهرستانها ، قوای تامینیه از تهران فرستاده میشود تا انتخابات ، جریان قانونی خود را طی نماید...
نخستوزیر ـ احمد قوام
از روز 27 آبان ماه ، به طور مرتب هواپیماهای نیروی هوایی ، اطلاعیهی دولت را دربارهی گسیل نیرو به آذربایجان و کردستان را برای تامین امنیت و آغاز انتخابات دورهی پانزدهم ، بر فراز شهرهای آذربایجان و کردستان ، فرو میریختند.
از سوی دیگر برپایهی گفتوگوهایی که به مدت دو ماه ، میان دولت و هیات چهارنفرهی فرقه دموکرات (شبستری ، دکتر جاوید ، پادگان و ژنرال پناهیان) در تهران به عمل آمد ، قرار شده بود که فرقه روز بیست و سوم آبان ماه 1325 ، شهر زنجان و مناطق اطراف آن را از عناصر مسلح خود تخلیه کند. اما فرقهی دموکرات ، از انجام این عمل که سرآغاز فروپاشی کامل آن بود، خودداری کرد. همین مساله، سرآغازی بود برای گسیل نیرو به آن منطقه و به دنبال آن، به آذربایجان .
از اینرو، احمد قوام روز اول آذر 1325، دستورِ حرکتِ ستونهای نظامی به زنجان را صادر کرد. نخستوزیر روز دوم آذر 1325، در اعلامیهای گسیل نیرو به زنجان را به آگاهی همگان رسانید :5
از بدو عهدهداری حکومت و قبول خدمات به ملت تا امروز، سعی نمودم کلیهی اشکالات موجود، مخصوصا جریانات آذربایجان، با حسن تفاهم کامل حل و سوء تفاهمات موجود، با رویهی مطلوبی مرتفع شود. جهت نیل به این مقصود، از هیچ فداکاری و موافقتی تا حدی که قوانین اساسی اجازه میداد، کوتاهی ننموده، ضمن مذاکراتی که با نمایندگان آذربایجان شد، مقرر گردید منطقهی خمسه و زنجان را به کلی تخلیه و افراد فدایی و قوای مسلح خود را از آنجا خارج کنند...
با آنکه قرار بود از شش ماه قبل این منطقه به کلی تخلیه شود، بالاخره طبق مـذاکراتی که بـا هیات اعزامی آذربایجان در تهران به عمل آمد، قرار شد در تاریخ 23/8/25 منطقهی زنجان تخلیه و به این عمل خاتمه داده شود. طبق قرار، هیاتی از افسران مطلع و طرف اعتماد به زنجان اعزام شد که این موضوع را حل نمایند ...
این جانب به جناب آقای دکتر جاوید ، تاکید کرده بودم که چنانچه از روز مراجعهی ایشان ، ظرف ده روز تخلیه و تحویل زنجان عملی نشود ، ناچار قوای اعزامی از مرکز ، زنجان را اشغال ]آزاد[ خواهد کرد. و چون روز 23 آبان ، آخرین روز وعدهی مقرر بوده و نه فقط تخلیهی زنجان عملی نشد بلکه وقایع خلاف انتظاری به ظهور رسید ، ناچار قوای کافی به زنجان فرستاده شد ، تا موجبات نظم و امنیت را برقرار نموده و ...
دوم آذر ماه 1325
نخستوزیر ـ احمد قوام
در این میان ، همه چیز برای گسیل نیرو به آذربایجان ، آماده شده بود. با وجودی که روسها، فرقهی دموکرات و کومله را با شرکت مختلط نفت ایران و شوروی ، معاوضه کرده بودند اما هنوز ، در پی آن بودند که شاید بتوانند بدون متحمل شدن هزینه ، چیز بیشتری به دست آوردند. با آشکار شدن خبر اعزام نیرو به آذربایجان ، روز پنجشنبه هفتم آذر ماه 1325 (28 نوامبر 1946) ، سادچیکف سفیر شوروی به دیدار قوام رفت. وی از طرف دولت شوروی به عنوان نصیحت دوستانه به قوام اظهار داشت که اعزام قوا از تهران ، چه در داخلهی آذربایجان و چه در سرحدات مجاور با روسیه... ، ممکن است تولید اشکالات نماید.6
اما احمد قوام ، به عنوان یک سیاستمدار پخته که توانسته بود ، سیاست اتحاد شوروی را در ایران به انفعال بکشاند ، خوب میدانست که دولت مزبور ، چشم به امتیاز نفت دارد و آذربایجان را رها کرده است. اما تلاش میکند که شاید بتواند ، چیزی بیشتر از امتیاز نفت ، به دست آورد.
[شوروی] ، تصمیم گرفت آذربایجان را رها کند... قوام هم که از دست همکاران تودهایاش خلاص شده بود ، نقاب طرفداری از شوروی را از چهره برداشت.7
بدین سان ، با وجود « نصیحت دوستانه» ی سفیر اتحاد شوروی در تهران ، مبنی بر عدم گسیل نیروهای نظامی به آذربایجان ، قوام اعلام کرد :8
دولت در تصمیم خود مبنی بر اعزام قوا تغییر نداده و قریبا قوای کافی به تبریز فرستاده خواهد شد و چون متصدیان امور آذربایجان با این تصمیم جداً مخالف اند ، ناچار مبارزه و زد و خورد پیش خواهد آمد. بدیهی است تا قوای مورد اطمینان به آذربایجان نرسد ، انتخابات آن جا ، به صورت قانونی انجام نخواهد شد و دولت برای برقراری اقتدار خود در آذربایجان ، در اجرای این تصمیم مقاومت خواهد کرد و چنان چه از طرف سفیرکبیر شوروی ، نصیحت دوستانه به تهدید و فشار نیز تبدیل شود ، دولت تصمیم خود را اجرا خواهد کرد.
به دنبال دیدار نافرجام سادچیکف با نخستوزیر، همانروز دکازنوف معاون وزیر امور خارجهی شوروی، تلگراف رمزی به باکو فرستاد. همانروز، به دستور باقراوف، تلگراف مزبور به فرقهی دموکرات در تبریز ابلاغ شد.
در این تلگراف توصیه شده بود که جاوید استاندار آذربایجان دربارهی اعزام قوا به آذربایجان، به قوام اعتراض کند و آن را مغایر موافقتنامهی دولت و نمایندگان آذربایجان اعلام کند و به قوام یادآور شود :9
در آذربایجان، واحدهای ارتش و ژاندارمری وجود دارند که فرماندهان آنها را تهران تعیین کرده است.
به قوام پیشنهاد کنید که برای نظارت بر انتخابات آذربایجان، میتواند کمیسیون ویژهای را اعزام کند.
]توصیه شده بود[ رادیو تبریز و مطبوعات، تبلیغات علیه دولت ایران را در مورد اعزام نیرو به آذربایجان، تشدید کنند.
سپس قوام به علا دستور داد که تصمیم دولت در اعزام قوا به آذربایجان ، به آگاهی دبیر کل سازمان متحد رسانیده شود. وی از علا خواست ، که مقدمات کار را آماده کند تا در صورت بروز مشکلاتی در امر گسیل نیرو به آذربایجان ، مساله در شورای امنیت مطرح گردد. قوام در تلگراف بعدی به علا دستور داد که در نامهای که تسلیم دبیر کل سازمان ملل متحد میکند ، به گفتههای سفیر شوروی که مفهوم آن ، نحوی از مداخله بوده که خواسته مانع آزادی عمل دولت شود ، اشاره گردد. زیرا همین امر بود که « مرا وادار کرد تا در ارجاء امر به شورای امنیت اقدام کنم...»10
دولت شوروی ، از اقدام قوام که نتیجهی نهایی آن فروپاشی حکومت فرقهدموکرات و فرار سران آن بود ، هراسناک شده بود. از این رو ، سفیر شوروی کوشید تا شاید با تکرار تهدید ، قوام را منصرف کند. اما قوام در پاسخ سادچیکوف سفیر شوروی که قیافهی « عبوس بلشویکی» به خود گرفته بود و با لحن « مکدر» سخنان خود را ادا میکرد ، یادآور شد :11
سیاست ایران در دوستی با دولت شوروی تغییر نکرده لیکن وضع فعلی آذربایجان و نافرمانی متصدیان آن جا قابل تحمل نیست ، نهایت حلم و بردباری را تاکنون کردهام و همین تحمل من سبب شده است که از سایر نقاط کشور ، نغمه های شبیه آن آغاز و اهل مملکت را بامن طرف کرده است و بیش از این بردباری و تحمل نخواهم کرد.
[قوام در ادامه گفت:] ... تنها راه حلی که برای اسکات و اقناع مردم و رفع این مسئولیت سنگین داشتهام ، موضوع آزادی انتخابات است که تکلیف مملکت را مجلس و آرای عمومی تعیین کنند و به این جهت است که به همه جا ، قوای انتظامی و مامورین میفرستم که ناظر انتخابات باشند. نسبت به آذربایجان هم قصد مبارزو مصادمه ندارم ، مگر این که تعرض و مزاحمت از طرف آنها شروع شود...
در پایان ، قوام برابر سرسختی سادچیکوف و تکرار گفتههای پیشین وی با لحنی قاطع و آمرانه ، میگوید :12
جواب این است. هر تصمیمی که گرفتهام ، دلیل بر سوءنیت نسبت به دولت شوروی نیست و در دوستی و حسن تفاهم کاملا معتقد و پایدار هستم. لکن از تصمیم خود در فرستادن قوا به آذربایجـان نمیتوانم صرفنظـر کنم. زیـرا امـروز [ سه شنبه 19 آذر 10/1325 دسامبر 1946] دستور حرکت قوا را دادهایم و متصدیان آذربایجان عدم اطاعت و مخالفت خود را ظاهر کرده ، پلها را خراب و در راهها مینگذاری کردهاند...
در پایان این گفتوگو ، سادچیکوف با « قیافهی رنجور»13 از قوام جدا شد. دولت شوروی و سفیر آن دولت در تهران ، نیک میدانستند که فرقهی دموکرات یا مولود ناقصالخلقهی آنان ، پایگاهی در میان مردم ندارد و با خروج نیروهای شوروی از ایران ، به خودی خود سر نگون میگردد.14 شاید بتوان گفت مهمترین عامل در سقوط حکومت پیشه وری ، عامل عدم حضور نیروهای ارتش سرخ در آذربایجان بود.15 روسها ، به امید به دست آوردن نفت شمال ، فرقهی دموکرات را رها کردند .
روز دهم آذر ماه، سران فرقه (پیشهوری، شبستری، جاوید و پادگان) ، ضمن نامهای به باقراوف، از وی درخواست میکنند که به آنها یاری کرده و نگذارد که نابود شوند و از وی میخواهند که این نامه را به استالین برساند. آنها در این نامه عنوان میکنند :16
چگونه ممکن است که برادران آن سوی ارس، برای ما جنگافزار نفرستند و از ما پشتیبانی نکنند؟ چگونه ممکن است که در برابر چشمان دولت بزرگ شوروی، قوامِ خونخوار، چونان درندهای، ما را نابود کند.
اما دیگر ، رهبران شوروی، گوشی برای شنیدن نالههای سران فرقهی دموکرات، نداشتند. سرنوشت آنها، از پیش رقم خورده بود.
سران فرقه که همه چیز را از دست رفته میدیدند، به این خیال خام افتادند که با یک حملهی غافلگیرانه، ارتش را تار و مار کنند. آنها، این مساله را با باقراوف در میان گذاردند. باقراوف، با توجه به اختلافهای زیاد میان رهبران فرقه، روحیهی ضعیف آنها و نیز قدرت پوشالی ارتش فرقه که حتا در پناه ارتش سرخ، توان سرکوب مردم را بهطور کامل نداشت، نیمهشب 13 آذر ، به پیشهوری اطلاع داد :17
من با نظرات شما کاملا موافقم و روحیه بد و ناراحت تو را، درک میکنم. اما بار دیگر خاطرنشان میکنم که شما در فکر حمله به ارتش ایران نباشید. مرتجعین تهران و ارتجاع بینالمللی و فرماندهان نظامی ایران، منتظر چنین کاری هستند. بهانه به دست دشمنان خود ندهید.
در موقعیت کنونی، همهی نیروهای مترقی ایران و دموکرات دنیا، با شما همعقیدهاند. در نظر داشته باشید که برای دفاع از امرِ بر حقِ شما، از جانب ما کلیهی اقدامات لازم به عمل میآید و خواهد آمد...
بدینسان باقراوف با دلداریهای بیهوده به سران فرقه و اینکه در دفاع از شما، ما همهی اقدامهای لازم را به کار خواهیم گرفت، فرقه را به سوی سرنوشت محتوم آن راند.
با استقرار نیروهای ارتش در زنجان که بدون هرگونه پایداری از سوی عناصر مسلح فرقه انجام گرفت ، لحن پیشهوری نسبت به احمد قوام نخستوزیر تغییر کرد و در مقالههایی که در روزنامه آذربایجان (ارگان فرقهی دموکرات) به امضای خود مینوشت ، وی را مکار ، روبه صفت، عهدشکن ، جانی، قدرتطلب و عامل امپریالیسم میخواند. وی در سخنانی ، پس از واپسنشینی از زنجان گفت :18
سلیمان میرزا ]اسکندری[19 همیشه میگفت ، ما هر کسی را بر سر کار آوردیم ، بعد از اینکه به صندلی قدرت رسید ، اول خود ما را از بین برد تا دیگری ، نتواند از وجود ما استفاده کند.
حالا آقای قوام! این ما بودیم که نردبان ترقی شما شدیم. حالا به فکر شکستن نردبان افتادهای؟
روز هفدهم آذر، در حالی که زد و خوردهای پراکنده در محور زنجان ـ میانه، ادامه داشت، سران فرقهی دموکرات (پیشهوری، شبستری، پادگان، جاوید و غلام یحیی) که هنوز هم نمیتوانستند حقایق را آنگونه که هست دریابند، با لحن ملتمسانهای از رهبران شوروی، درخواست کردند :20
اگر قوام در جنگ علیه ما، دست به خونریزی بزند، ما میتوانیم در مناطق مناسبی، عملیات جنگی را آغاز کنیم و با سرنگون کردن حکومت ارتجاعی تهران، به متشکل کردن نیروهای آزادیخواه ایران که قادر به برقراری یک حکومت دموکراتیک باشند، بپردازیم.
امیدواریم در این کار، مانع ما نشوید. اگر این کار را صلاح نمیدانید، به ما اجازه دهید تا تمام مناسبات خود را با دولت ایران، قطع کنیم و بار دیگر حکومت ملی خود را برپا کنیم.
]در پایان نامه آمده بود[: خلق ما، حزب ما و رهبران آن، همه و همه، تنها به جنگافزار، امید بستهاند و رهایی خود را در مسلح شدن میبینند. موفقیت در این کار، بستگی به یاری شما دارد.
در اولین ساعتهای بامداد روز نوزدهم آذر ماه 1325 ، احمد قوام نخستوزیر ، فرمان حرکت نیروهای نظامی به سوی آذربایجان را صادر کرد. در همان روز ، ستاد ارتش ضمن اطلاعیهای ، اعلام داشت :21
19 آذر 1329
امروز سحرگان ، به موجب امریهی آقای نخستوزیر ، نیروهای انتظامی به طرف آذربایجان حرکت نمود. از ناحیهی زنجان ، سه ستون با ساز و برگ کامل و مرکب از صنوف مختلف با آرایش جنگی به طرف قانلان کوه ، حرکت کرد ...
در همان روز ، نخستوزیر نسبت به تجمع قوای فرقهی دموکرات در قانلان کوه ، به دکتر سلامالله جاوید استان دار آذربایجان ، هشدار داد. قوام در این تلگراف نیز بر روی « رگ خواب» شوروی دست گذاشت و مقاومت برابر نیروهای اعزامی به آذربایجان را باعث به عقب افتادن انتخابات و گشایش دورهی پانزدهم مجلس شورای ملی اعلام نمود. البته این چیزی بود که دلخواه روسها نبود. وی همچنین بر لایتجرا بودن آذربایجان تاکید کرد :22
جناب آقای دکتر جاوید استاندار آذربایجان
پیرو تلگرافهای قبل راجعبه اعزام قوای تامینیه به آذربایجان برای حسن جریان انتخابات ، از قراری که از زنجان اطلاع میدهند ، در حدود قانلان کوه ، برای جلوگیری از قوای اعزامی، سنگربندی شده و مانع از رسیدن قوا به تبریز و سایر نقاط آذربایجان هستند. چون این اخبار در صورت صدق، خلاف مصلحت و منافی مسئولیت دولت و موجب وقفهی انتخابات است...
ثانیا ، تاخیر امر انتخاب و دوام فترت ، اشکالاتی را تولید خواهد کرد که ... ]مانع[ تسریع افتتاح مجلس ... است.
ثالثا ، مسلم است که نه این جانب و نه جناب عالی و نه سایر خیرخواهان و وطنپرستان ، نمیتوانند قبول کنند که آذربایجان از ایران مجزا بوده و آنچه در سایر ایالات مجری میشود ، در آذربایجان موقوف و ممنوع باشد ...
انتظار من این است که با اطمینان کامل ، قوای اعزامی ، یعنی برادران ایرانی خود را پذیرفته و توصیهی اکید نمایند ، از هر نوع اشکال جلوگیری شود تا هرچه زودتر، امر انتخابات شروع و خاتمه یافته و در اصلاح امور ، به واسطهی نگرانیهای بیاساس ، تاخیر و تعطیل حاصل نگردد.
نخستوزیر احمد قوام
درست یک روز پس از صدور فرمان حرکت نیروهای ارتش به سوی آذربایجان، قلیاوف معاون کنسول شوروی در تبریز، نامهی استالین رهبر شوروی را به آگاهی پیشهوری، پادگان و جاوید رساند. در این نامه، استالین با روشنی به آنان گوشزد کرده بود :23
قوام در مقام نخستوزیر، از حق فرستادن نیرو به هر نطقهی ایران و از آن جمله آذربایجان، برخوردار است. از اینرو، مقاومت مسلحانه، نه صلاح است، نه ضروری و مفید.
اعلام کنید که شما برای تامین آرامش انتخابات، مخالفت ورود نیروهای دولتی به آذربایجان نیستید. شما این اقدام را با همبستگی خلقهای ایران، آزادی و استقلال آن ارتباط دهید.
تمام اینها را، در پاسخ جاوید به آخرین تلگرام قوام بگنجانید و با امضای جاوید ، استاندار و شبستری صدر انجمن ایالتی، هرچه زودتر برای شاه و قوام بفرستید.
پیشهوری، پیش از آن که تلگراف استالین به وی ابلاغ شود، در سرمقالهی روزنامه آذربایجان که روز بیستم آذر ماه ، منتشر شد نوشت : « او لمکوار ، دو نمک یوخدور» (مرگ هست ، بازگشت نیست) . اما فردای آن روز ، همه دیدند که مرگ هست ، بازگشت و فرار هم هست.
مردم تبریز ، با آگاه شدن از حرکت نیروهای ارتش به سوی آذربایجان ، یکپارچه به پا خواستند. مردان و زنان ، دختران و پسران تبریز ، همه « ستارخان» و « باقرخان» شده بودند و در سنگر « خیابان» درفش آزادی و آزادگی را برافراشته بودند. برابر خیزش یک پارچهی مردم ، تنها راه گریز به روی سرکردگان فرقهی دموکرات باز بود.
نیروهای ارتش از قافلان کوه گذشته بود و به سوی تبریز پیش میآمد. مردم « میهنپرور» تبریز با شنیدن خبر نزدیک شدن نیروهای ارتش که از « بیگانهپرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند ، به پا خاستند» .24
در این هنگام ، آقای سرهنگ قلی اوف [کنسول دولت شوروی در تبریز] ، به دستور « باکو» ، چنین مصلحت دید که آقای محمد بیریا25 که با دار و دستههای [سلامالله] جاوید و میرزاعلی [شبستری] ، هواخواه حل مسالمتآمیز و دریافت امتیاز نفت برای روسها بود ، صدر فرقهی دموکرات آذربایجان بگذارد و آقای پیشهوری ، پادگان و مرا [دکتر جهانشاهلو] ، به این عنوان که مخالف حسن نیت آقای قوامالسلطنه هستیم ، به باکو تبعید کند.26
[به دستور سرهنگ قلی اوف] ، ما اعضای کمیتهی مرکزی فرقهی دموکرات ، به ایوان مشرف به خیابان پهلوی [تبریز] رفتیم...
آقای پیشهوری ، با سخنی کوتاه ، آقای محمد بیریا را رهبر فرقه خواند. آقای بیریا که از [ سر] نادانی گمان میکرد ، به جایگاه بلندی رسیده است ، داد سخن داد و مردم تبریز و آذربایجان را به آرامش فراخواند و به حسن نیت آقای قوامالسلطنه و انتخابات آزاد پس از رسیدن ارتش به تبریز ، نوید داد.27
به دنبال معرفی رسمی محمد بیریا به عنوان رهبر فرقه دموکرات ، آقایان پیشهوری و دکتر جهان شاهلو ، از در پشتی ساختمان فرقهی دموکرات بیرون رفته و بر پایهی قرار قبلی ، به کنسولگری شوروی میروند . در آنجا :28
در اتاق کوچکی در خاور حیاط [کنسولگری] ، آقای قلیاوف [کنسول شوروی در تبریز] ، ما را پذیرفت.
آقای پیشهوری که از روش ناجوان مردانهی روسها ، سخت برآشفته بود ، از آغاز به سرهنگ قلیاوف پرخاش کرد و گفت: شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتضا نمیکند ، ناجوانمردانه [ما را] رها کردید. از ما گذشته است اما مردمی ، به گفتههای ما سامان یافتند و فداکاری کردند ، همه را زیر تیغ دادهید. به من بگویید ، پاسخگوی این همه نابسامانیها کیست؟
آقای سرهنگ قلیاوف که از جسارت آقـای پیشهوری سخت برآشفتـه بود ، زبـانش «تپق زد» و یک جمله بیش نگفت :
سنی گیترن ، سنه دییر ، گت [کسی که تو را آورد ، به تو میگوید ، برو ]
با ابلاغ فرمان استالین، همان روز (20 آذر 1324) ، شبستری به عنوان رییس انجمن ایالتی آذربایجان، با ارسال تلگرامهای جداگانه به شاه و نخست وزیر، اعلام کرد که از سوی فرقهی دموکرات، هیچگونه پایداری برابر نیروهای ارتش، به عمل نخواهد آورد. این مساله در ساعت 16 همان روز، به آگاهی میر جعفر باقراوف، رسانیده شد.29 شبستری در تلگرام به شاه، با لحن فروتنانهای اعلام داشت :30
پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
در این موقع که قوای تامینیهی برای اجرای مراسم انتخابات به آذربایجان حرکت نموده ، از نظر علاقهمندی خاص این جانب و جناب آقای دکتر جاوید استاندار آذربایجان ، جلسهی فوقالعاده در انجمن تشکیل و بر اثر جدیت و وطنخواهی شخص این جانب و آقای دکتر جاوید و بعضی خیرخواهان دیگر ، تصمیم گرفته شد، استانداری به سازمانهای مربوط دستور دهد از هرگونه سوءتفاهم و یا عدم تمایلی که به ورود قوای تامینیه رخ دهد ، جدا جلوگیری تا وحدت و استقلال تمامی ایران ، از هرگونه خلل محفوظ و مصون بماند. بدیهی است ، این خدمت برجستهی انجمن ایالتی آذربایجان و سایر وطنخواهان ، منظورنظر شخص اعلیحضرت همایونی واقع و در تحکیم آن ، هرگونه اوامر ملوکانه ، صادر خواهند فرمود.
رییس انجمن ایالتی آذربایجان - شبستری
چنـد ماه پیش، پیشهوری به باقراوف، دربارهی گفتوگو و سازش با دولت قوام، پیغام داده بود :31
من چطور در برابر قوامالسلطنه و ارتجاع کوتاه بیایم ... یک بار دیگر تکرار میکنم، من نمیتوانم این کار را بکنم. بگذارید، هر کس، هر کجا، میخواهد برود. من در اینجا خواهم ماند و با سلاح از سرنوشت و منافع آذربایجان دفاع خواهم کرد و در میدان نبرد کشته خواهم شد.
اما دیگر جای درنگ نبود و میبایست گریخت. پیشاپیش همه، میرجعفر پیشهوری، راه گریز را در پیش گرفت. دیروز بود که وی در سرمقالهی روزنامه آذربایجان نوشته بود: « اولمک وار، دونمک یوخدور» . اما فردای روز اعلام این موضع، پیشهوری راه گریز را پیش گرفت :32
همین که از کنسولگری شوروی بیرون آمدیم، آقای پیشهوری به من ]جهان شاهلو[ گفت: نیازمندی هرچه در خانهداری، با خود بردار. چون ساعت 8 ]شب[ با راننده در بیرون شهر، منتظر یکدیگر خواهیم بود.
بیرون شهر مرند ، افسران فرقه که از جریان آگاه شده بودند ، همراه خانوادههایشان... اجتماع کرده بودند. در حالی که :33
[ما دستور داشتیم] که به هیچرو ، دیگران را در جریان کارها نگذاریم و واژگونه ، همه را امیدوار کنیم تا در جای خود باقی بمانند. این هم یکی دیگر از زیانهای وابستگی به بیگانگان است که آدم با دوستان و هممیهنان خود هم ، اجازهی درد دل ، رایزنی و بازگویی واقعیات را ندارد.
[ اما برخلاف دستور] ، من [دکتر جهانشاهلو] ، به آقایان افسرانی که دیدار کردم ، گفتم که جای درنگ نیست و هر چه زودتر با تیمسار [ژنرال] آذر مشورت کنید. تیمسار آذر که میدانست چه سرنوشت شومی در پیش است ، با سرهنگ قلی اوف گفتوگو کرد و از او خواست که تکلیف افسران را ... روشن کند...34.
سرانجام ، آخر وقت همان روز ، قلی اوف موافقت مقامهای شوروی را برای حرکت افسران و خانوادههایشان به شوروی را به آگاهی ژنرال آذر رساند :35
آذر ، همهی افسران و خانوادههای آنان را تا جایی که دسترسی داشت ، گردآوری و روانه کرد و سپس خود نیز رهسپار شد. افسرانی که در مراغه و میاندوآب و تکاپ در پیکار بودند ، نتوانستند خود را برهانند.
در واپسین ساعاتی که بنا بود به شوروی برویم ، آقای پیشهوری ، پولی را که از حق عضویت اعضای فرقه در آن یک سال ، پس از در رفت ، مانند پسانداز گرد آمده بود و اندازهی [میزان] آن را درست به یاد ندارم و شاید نزدیک 700 یا 800 هزار تومان بود (این پول به حساب آن روز ، پول زیادی بود) ، به آقای تقی شاهین سپرد تا به آقای دکتر صمد اوف در بیمارستان شوروی ، به امانت بدهد. او آن پول را به او رساند و آقای دکتر صمداوف ، آن را به سازمان امنیت آذربایجان شوروی داد ، چون دریافت آن را در باکو ، مقامان آن جا یادآور شدند. اما آن پول را هیچگاه به « فرقه» پس ندادند.36
سرانجام فراریان ، سحرگان روز سرد 21 آذر 1325 ، درست یک سال پس از اعلام فرقه در 21 آذر 1324 ، به مرز رسیدند. باقراوف، همان روز (21 آذر / 12 دسامبر)، رسیدن فراریان به مرز را به آگاهی استالین رسانید و از وی کسب تکلیف کرد :37
طبق اطلاعات رسیده، اکنون چند صد نفر که زن و کودک نیز در میانشان دیده میشوند، در جلفا اجتماع کردهاند. مشکل بتوان گفت که فردا در نقاط مرزی دیگری مانند خداآفرین و پیلهسوار، وضع چگونه خواهد بود.
فعلا به استثنای افراد گروه مشخص، خانوادهی آنها و محافظانشان که کمابیش 170 نفرند، مانع عبور دیگران میشویم. وضع مشکلی پیش آمده است. یا باید این اشخاص را به زور اسلحه، به عقب برانیم و یا آنها را بپذیریم. در انتظار دستور شما هستم.
مسکو، همان روز با تقاضای باقراوف موافقت کرد و دستور داد تا گذرگاههای مرزی جلفا، خداآفرین، پیلهسوار و آستارا، به روی فراریان گشوده شود .38 در مرز جلفا که سران فرقه در آنجا گرد آمده بودند : 39
تشریفات ساعتی به درازا کشید ... سپس با ماشین ، رهسپار نخجوان شدیم. در آنجا ، ژنرال آتاکیشی اوف وزیر سازمان امنیت و حسن حسن اوف ، دبیر سوم حزب آذربایجان و میرزا ابراهیم اوف ، وزیر فرهنگ که فرستادگانِ میرجعفر باقر اوف بودند ، از ما پیشواز کردند.
ساعت هفده روز بیست و هشتم آذر، مرزها بسته شد. برپایهی آمار مرزبانی شوروی، در این مدت (28-21 آذر 1325)، 5784 نفر از مرز گذشتند.40
پینوشتهای بخش دوازدهم
1 ـ ایران و جنگ سرد ـ ص 237
2 ـ همان ـ ص 39-238
3 ـ همان ـ ص 239
4 ـ 28 هزار روز تاریخ ایران و جهان ـ ص 699
5 ـ همان ـ ص 697
6 ـ تلگراف رمز به سفارت کبرای شاهنشاهی در واشنگتن ـ تاریخ تحریر 12/9/25 ـ مرکز اسناد وزارت امور خارجه
7 ـ جنگ جهانی در ایران ـ ص 393
8 ـ تلگراف رمز به سفارت شاهنشاهی در واشنگتن ـ تاریخ تحریر 12/9/25 ـ مرکز اسناد وزارت امور خارجه
9- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i,117, V.129-130
11 ـ تلگراف رمز به سفارت کبرا در واشنگتن ـ نمره 1090 ـ به تاریخ 20/9/25 ـ مرکز اسناد وزارت امور خارجه
12 ـ همان
13 ـ همان
14 ـ چیزی که پس از فروپاشی شوروی و عقبنشینی ارتش سرخ ، در اروپای شرقی ، قفقاز ، آسیای میانه و ... نیز به وقوع پیوست
15- THE IRANIAN CASE 1946, P84
16- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i.114, V.212-215
17 ـ همان ـ پرونده 112، صص 131-117
18 ـ خاطرات در خاطرات ـ ص 325
19 ـ وی از شاهزادگان قاجار بود و حزب توده در خانهی وی بنیانگذاری شد
20- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i.114, V.218-230
21 ـ خاطرات در خاطرات ـ ص 700
22 ـ همان ـ ص 698
23- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i.112, V.154
24 ـ سرنوشت ما و بیگانگان ـ چاپ دوم ـ ص 358
25 ـ محمد بیریا ، پس از انقلاب اسلامی به ایران آمد و در سال 1364 درگذشت
26 ـ سرنوشت ما و بیگانگان ـ چاپ دوم ـ ص 358
27 ـ همان ـ ص 359
28 ـ همان
29- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i.157, V.105
30 ـ خاطرات در خاطرات ـ ص 335
31- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i.117, V.45-53
32 ـ سرنوشت ما و بیگانگان ـ ص 372
33 ـ همان ـ صص 75-374
34 ـ همان ـ ص 375
35 ـ همان
36 ـ همان ـ ص 378
37- AR SPIHMDA, f.1, S.89,i.112, V.156
38- Ibid, i. 116, v. 11, 12, 34
39 ـ سرنوشت ما و بیگانگان ـ صص 80-379
40- AR SPIHMDA, f.1, S.89, i. 156, V.2
با وجود ممنوعیت اعلام شده، باز هم عدهای از دموکراتها، از مرز گذشتند. به طوری که در سال 1954، تعداد مهاجرین به 9022 نفر رسید. از کسانی که به شوروی پناهنده شده بودند، از آغاز سال 1947 (اواخر 1325) ، 1097 نفر وسیلهی سازمان امنیت جمهوری آذربایجان شوروی، به زندان افکنده شدند.