زبان پژوهی
کژتابیهای ذهن و زبان 21
- زبان پژوهي
- نمایش از سه شنبه, 22 فروردين 1391 17:45
- بازدید: 6174
برگرفته از روزنامه اطلاعات
استاد بهاءالدّین خرمشاهی
1/26- فرهنگ معین«غلت» را «غلط» نوشته است.
الف) کلمۀ «غلت» را به صورت «غلط» نوشته است.
ب) کلمۀ «غلط» را به نادرستی، فیالمثل به صورت«قلت» یا «قلط» نوشته است.
27- در زبان فارسی کتابهای امثال قرآن زیاد نیست.
الف) در زبان فارسی کتابهایی که در زمینۀ امثال (مثلهای) قرآن باشد، زیاد نیست.
ب) در زبان فارسی کتابهایی که نظیر قرآن باشد، زیاد(بلکه هیچ) نداریم.
28- او با میوهجاتی نظیر سیب و گلابی و خیار و بستنی از ما پذیرایی کرد.
این عبارت موهم این معناست که بستنی هم جز و میوهجات است.
اصولاً این الگو کژتاب است، مثال دیگر:
1/28- در این آزمایشگاه به فلزاتی نظیر روی و مس وآهن و چوب نیازمندیم. که موهم این معناست که چوب هم جزو فلزات است.
29- به حسن ختام رسیدهایم و دریغا که جملۀ کژتاب طنزآمیزی برای پایان مقاله ذخیره نکرده ایم، ناچار عبوس زهد میشویم به یک کژتابی جدی که در شعر حافظ مشاهده میشود، میپردازیم. زیرا از یاد نباید برد که همواره در این مقالات دست و پنجهای با بعضی ابیات حافظ نرم کرده ایم وحافظ پژوهان را بدینوسیله به وادی لغزان این مقالات کشاندهایم.
خواجه میفرماید:
گوهری کز صدف کون و مکان بیرونست
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
ظاهراً«گوهری» که در آغاز بیت آمده است فاعل جمله است.یعنی گوهری که چنان صفتی داشت، درجست وجوی گمشدگان لب دریا بود. واقع آن است که «گوهری» مفعول است و فاعل آن همان«دل» در بیت اول غزل، یعنی در بیت قبلی است.
در بیت قبلی گفته بود: سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد. حالا در دنبال همان معنا میگوید: آن دل جستجوگر، «گوهری» را که در صدف کون و مکان نگنجیده بود، از عدهای ناوارد و ناشی و ناتوان که خودشان گمشدگان لب دریا بودند، تا چه رسد به اینکه غواصان ژرفکاو و گوهریاب باشند، سراغ میگرفت.
به پایان آمد این دفتر، میان سکر و صحو و خواب و بیخوابی
بپرهیزید تا جایی که بتوانید و بتوانیم و بتوانند از ابهام و کژتابی
پنج
این پنجمین و گویا باز هم نه آخرین ماهوارۀ کژتابی است که به آسمان علم و ادب پرتاب میشود. وقتی که اولین کژتابی را جمله به جمله یا گزاره به گزاره تهیه و تدارک میکردم. از آخر و عاقبت این مشغلۀ شکوهمند خبر نداشتم. اما گویا حکمت عامیانه راست میگوید که: اشتها زیر دندان است و الکلام یجرالکلام.
خوانندگان عزیز تا بدین جا دریافتهاند که اهل طناب و درازنفسی نیستم و چنانکه در کژتابی شمارۀ اول مختصر اشارهای کردهام، این کژتابیها کیلویی نیست و ذره ذره جمع شده است، و چه بسا که قطره قطره دریا شود. نحوۀ جمع و تدوین این مقالات از این قرار بوده است که هر وقت در زندگی روزمره به طور واقعی با جملهای برخوردم که دوپهلو و کژتاب بود، آن را یادداشت میکردم و به تدریج این قلک، دینار به دینار پر شد. و شبنم به شبنم، شوخی شوخی، چاهش پر شد.
فایدۀ این کژتابیها در این است که حساسیت و هشیاری اهل زبان را که بدجوری در زبان غرقند، افزایش میدهد تا بتوانند با پرداختن به کژتابیها، از کژتابیها پرهیز کنند، یا اگر به نفعشان بود، جملۀ کژتاب بسازند، هرچند که این کار لااقل به اندازۀ سرودن شعر، طبع روان میخواهد و قدری هم معانی و بیان میطلبد. و درمجموع آمد ـ نیامد دارد.
باری برویم بر سر حکایت و سی ـ چهل جملۀ کژتابی را که به نحو تجربی برایم پیش آمده است، لااقل برای تفریح و تفنن، نه لزوماً درس عبرت، و تدقیقات زبانشناختی، با خوانندگان با حوصله در میان نهیم.
1ـ یکی از دوستان جوانم واژهنامۀ (برابر نهادۀ) فلسفی سه زبانهای درست کرده بود که آلمانی ـ انگلیسی ـ فارسی بود، بدون تعریف و توضیح. یعنی فقط معادلهای سه زبان را دربر داشت.
یک روز در یک صحبت تلفنی از من پرسید: «آیا لازم است که من، (یعنی مؤلف) بر این واژهنامه مقدمهای بنویسم؟» من که ویراستار این کار شده بودم، گفتم: «اگر این کار مفصل و چندجلدی بود حتماً مقدمه لازم داشت، اما فرهنگ شما که تعریف هم ندارد، چندان نیازی به مقدمه ندارد.»
دوست جوانم، از عبارت که تعریف هم ندارد جا خورد، یک لحظه فکر کرد که من از فرهنگ یا واژهنامهاش بد میگویم. حال آنکه منظورم آن بود که این واژهنامه، فاقد «تعریف» و توضیح و شرح و بسط است.