جستار
پانترکیسم و وحدت ملی ایران - بخش سوم
- جستار
- نمایش از چهارشنبه, 10 فروردين 1390 14:40
- بازدید: 6951
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
عبدالله مرادعلیبیگی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بخش سوم
سرزمین اران و پیوند آن با ایران
مورخان باستان، از یونانی و رومی به اتفاق نام سرزمینی را که امروز به غلط جمهوری آذربایجان خوانده میشود و در شمال رود ارس، میان دریای مازندران از مشرق و ارمنستان از مغرب و داغستان از شمال و گرجستان از شمال غرب محدود است، آلبانیای قفقاز نوشتهاند.1
نام این سرزمین را مورخان ارمنی به صورت « آغوانک » و « الوانک » ضبط کردهاند.2 گرجیان آن را « رانی » خواندهاند.
نام پارسی این سرزمین « آران » و عنوان پارتی آن « اردان» بود که در متون اسلامی به صورت « اران » و « الران» تغییر یافته است3.
اغلب پژوهشگران، اران را صورت دیگری از ایران میدانند. بدینگونه که واژه « آر » را نام قوم میگیرند و آن را با لفظ « آیر » که صورت دیگر واژهی آریا و ایرانی است یکی میشمارند و « ان » را هم که در فارسی در آخر نام شهرها و دیهها میآید، به معنای سرزمین میدانند4 « ارد » و « اردان » نیز همین مفهوم را میرساند.
میدانیم که نخستین نامها به واسطهی مسماهایی بر جایها و سرزمینها نهاده شده بودند. از اینرو گذاردن نام « اران » بر سرزمین یاد شده، گویای ایرانینشین بودن آن سامان، از باستانیترین زمان میباشد.5
رویهم رفته سرزمین اران تا سدههای هفتم و هشتم هجری، تنها با همین نام تاریخی و اصیل خود شناخته میگردید. ولی از آن پس به تدریج از کاربرد این نام بر این خطه کاسته شد. دلیل این امر، این بود که از عصر سلجوقیان و پس از آن، به مرور هر بخش از این سرزمین ( به مانند بسیاری از سرزمینها دیگر، در ایران و بیرون از ایران ) به عنوان تیول به خانی و امیری و سرداری سپرده شد که در خدمت به حکومت مرکزی کاری شایان نموده بود. در نتیجه بر اثر استمرار حیات و سلطه اینگونه حکومتنشینهای محلی تحت ادارهی خانها و سردارهای وابسته به حکومت مرکزی ایران، به تدریج هر ولایتی از آن، با نام شهری که مرکز خاننشین همان ولایت بود، نامبردار گردید. مانند خاننشینهای گنجه، شکی، شروان، بادکوبه و ... با این همه تا عصر دولت صفوی، باز هنوز نام اران کاملا از زبان و قلمها نیفتاده بود. چنانکه در همین زمان، اسکندر بیکمنشی، در کتاب عالمآرای عباسی، از سرزمین اران و قصبات آن در چند جا یاد میکند. 6
پهنه و قلمروی جغرافیایی اران در درازای تاریخ، همواره یکسان نیوده است. بلکه این پهنه در دورههای مختلف، به واسطهی رویدادهای گوناگون تاریخی چندی، هر بار کم یا زیاد میشده است. چنانکه برخی از مورخان و جغرافینگاران، از جمله اصطخری(=استخری)( در گذشته به سال 346 هجری ) در کتاب مسالک و ممالک، از « بردع [ پرتو = پهلو ]، در بند و تفلیس » با عنوان بزرگترین شهرهای اران و از « بیلقان، ورثان، بردیج ( برزنج ) ، شماخی، شروان، آبخازه، شابران، قبله، شکی، گنجه، شمکور » به عنوان شهرهای کوچکتر؛ اما پر نعمت آن سرزمین یاد میکند. 7 اما برخی دیگر، از جمله، حمدالله مستوفی ( سده هشتم هجری )، در نزهتالقلوب، اراضی میان رود ارس و رود کر ( کورا = کوروش ) را سرزمین اران مینویسد واراضی آن سوی رود کر را، شروان میخواند. 8 شماری از تاریخپژوهان، به ویژه در عصر حاضر، با توجه به اصالت نام اران و اهمیت تاریخی و جغرافیایی شروان، از مجموع سرزمینهای یاد شده در کنار هم، با نام « اران و شروان » یاد میکنند.
تمامی مورخان از ایرانی تا انیرانی، از گاهی باستان تا دوران معاصر به اتفاق، از رود ارس به عنوان مرز جنوبی اران واین رود را حد فاصل آن سرزمین با آذربایجان نوشتهاند.
سرزمین اران با قدرت گرفتن دولت مقتدر ماد، در زمان سلطنت فرهورتیش، به تابعیت ایران درآمد و پس از آن، از هنگام برپایی جهانسالاری هخامنشی تا دوران سلصنت فتحعلیشاه قاجار و تصرف عدوانی آن از سوی ارتش متجاوز روسیه در قرن نوزدهم میلادی، همواره بخشی از پیکرهی ایرانزمین را تشکیل میداد و در حاکمیت دولتهای ایرانی قرار داشت.
در دوران دولتهای اشکانی و ساسانی، یورشهای پیدرپی نظامی رومیان به سرزمینهای قفقاز و از جمله اران که در دورهی پایانی عصرساسانی با ایلغارهای گاهبهگاهی خزران متحد رومیان نیز، همراه بود، هرگز نتوانست خدشهای بر استمرار حاکمیت ایران بر سرزمین اران وارد سازد. تا پیش از فروپاشی دولت ساسانی، فرمانروایان اران که از سوی دولت ایران بر آن سرزمین فرمان میراندند، « آرانشاه » خوانده میشدند. خاندان مهران که از دودمانهای وابسته به خاندان بزرگ ساسانی بود, آخرین فرمانروایانی بودند که از سوی ساسانیان بر اران فرمانروایی یافتند. جوانشیر، « اسپهبد اران» که از نوادگان مهران بود، در زمان یزدگرد سوم در نبرد با تازیان متجاوز به ایران، دلیریهای بسیار نمود.9
با دست یافتن تازیان بر ایران، تا چند سده، سرزمین اران از سوی فرمانروایانی که با تایید دستگاهی خلافت بر آذربایجان فرمان میراندند, اداره میشد.
در عصر اسلامی، زبان فارسی به تدریج جای زبان ارانی را که از شاخههای زبانهای ایرانی شمال غربی بود و با زبان آذری باستان، پیوندهای نزدک داشت، گرفت. ظهور شمار بزرگی از شاعران پارسیگوی که برخی از آنان، از درخشانترین ستارگان آسمان شعر پارسی هستند، خود گویای بیچون و چرای رواج زبان فارسی در سرزمین اران میباشد. زیرا شاعران، به زبان مردمان پیرامون خود شعر و سخن میگویند، تا شعرشان شنیده و خوانده و فهمیده شود و مورد اقبال همگان قرار گیرد.
حکیم بزرگ، نظامی گنجوی و خاقانی شیروانی ( شروانی )، که هر یک خود و آثارشان به تنهایی، مایهی فخر و مباهات تاریخ و فرهنگ و هنر و ادب ملتی فرهنگساز تواند بود، نمونهای از جمع بیشمار بلندنامان شعر و ادب فارسی در سرزمین اران و شروان در عصر اسلامی هستند.
در عصر دولت فراگیر ملی صفوی، رشته پیوندهای کهن نژادی، تاریخی و فرهنگی اران با ایران، به واسطهی رواج تشیع در آن سرزمین، بیش از پیش استوار گردید.
سرزمین اران به همراه دیگر سرزمینهای قفقاز، تنها پس از تحمیل قراردادهای گلستان ( 20 مهر ماه 1192 خورشیدی / 12 اکتبر 1813 میلادی ) و ترکمانچای ( اول اسفند ماه 1206 خورشیدی / 21 فوریه 1828 میلادی ) به طور رسمی از ایران جدا افتاد و زیر سلطهی بیگانه رفت.
اما با وجود این جدایی تحمیلی و تلاشهای سازمانیافتهی دولت تزاری روس که در سطوح مختلف برای قطع رشته پیوندهای تاریخی و فرهنگی سرزمینهای قفقاز، به ویژه اران با ایران انجام میشد، تا آخرین سالهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، موفقیت چندانی در زدودن آثار فرهنگ و تمدن ایرانی و از میدان بدر کردن زبان فارسی، نصیب روسها نگردید و تنها به قطع حاکمیت اداری و کاهش نفوذ سیاسی ایران در آن خطه منجر شد. حتا همانگونه که یکی از پژوهشگران آشنا با تاریخ تحولات قفقاز مینویسد: « در پی چیرگی روسها، به علت رشد سریع مناسبات تجاری و مهاجرت فصلی یا دایمی انبوهی از کارگران ایرانی به قفقاز، ارتباط و پیوند میان بخشهای شمالی ایران و مناطق از دسترفته، بیشتر هم شد و تا سالهای نخست قرن بیستم، احساس گرایش غالب در میان تودهی مردم و به ویژه روشنفکران آن سامان، احساس وابستگی و تعلق به جهان ایرانی بود. » 10
زبان فارسی نیز طی نزدیک به یک قرن پس از جدایی اران از ایران، موفقیت ممتاز خود را به عنوان زبان علم و ادب و کتابت، همچنان حفظ کرده بود و تنظیم دفاتر بازرگانی و اسناد عقد و ازدواج و مالکیت میان مردم طی این مدت به زبان فارسی انجام میگرفت.
آثار فارسی روشنفکرانی چون میرزافتحعلی آخوندزاده، عباسقلی آقاباکیخانوف و بسیاری دیگر، نشانهی روشنی از حضور همچنان پرقدرت فرهنگ و زبان فارسی در آن عصر و زمان در اران است.
« حتا روشنفکر برجستهای چون احمد آقااوغلو ( 1939- 1869 میلادی ) نیز که در سالهای بعد به جبههی پانترکها پیوست و از ارکان اصلی این حرکت شد، در آغاز به تحریک عرق ایرانیگری و در پی چارهجویی برای اعتلای ایران و ایرانیان روی به تحقیق و تتبع آورد. » 11
همچنان که گفته شد تا سالهای آغازین قرن بیستم، هنوز تکیه بر ترک و زبان ترکی در اران متداول نشده بود. حرکت ترکگرایی و ترکسازی از زمانی در اران آغاز گردید و شکل گرفت که اندیشه و حرکت پانترکیستی نخست در امپراتوری عثمانی قوت گرفت و در پی آن برخی از روشنفکران ترکنژاد و ترکزبان قلمروی روسیه نیز به آن گرویدند و با تکیه بر عنصر زبان ترکی، خواستار وحدت اقوام ترکزبان روسیه شدند.
با پیروزی جنبش ترکان جوان در عثمانی که مصادف با شکست انقلاب مشروطیت و افول قدرت دولت ایران بود، بسیاری از روشنفکران ارانی که تا آن زمان از جنبش مشروطیت ایران هواخواهی میکردند و بعضا در آن شرکت فعال داشتند و در پی الگویی جهت تحولات اجتماعی جامعهی خود بودند، متوجهی عثمانی شدند و تحت تاثیر اقدامات و آموزههای کمیتهی اتحاد و ترقی، به تدریج به ورطهی ترکگرایی مفرط افتادند
محمدامین رسولزاده، مدیر روزنامه « ایران نو » که بعدها از بنیانگذاران حزب مساوات و یکی از مؤسسان جمهوری آذربایجان شد، احمد آقایوف ( احمد آقااوغلو )، علی حسینزاده و تعدادی دیگر از روشنفکران اران قفقاز، از کسانی بودند که در آغاز کار، تمایلات ایرانیگری داشتند. ولی بعدها به دلایل گفته شده، متمایل به عثمانی گردیدند و نخست به نام اتحاد اسلام و سپس در لوای اتحاد ترکزبانان،از مدافعان سرسخت پانترکیسم و پانتورانیسم شدند. به طوری که احمد آقایوف، به یکی از نظریهپردازان اصلی اندیشهی پانترکیسم بدل گردید.
در این جا بهتر است موقعیت نیروهای سیاسی و اجتماعی قفقاز و سرزمین اران در اوایل قرن بیستم و چگونگی سیر تغییر و تحولاتی که به زیان ایران در آن سامان، از سوی پانترکیستها و از خارج از مرزهای قفقاز رهبری میشد را از زبان و قلم یکی از شاهدان عینی آن، یعنی « گریگور یقیکیان » که خود از مبارزان بهنام عرصهی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی قفقاز در آن عصر بود، بشنویم و بخوانیم. 12
وی مینویسد: « پیش از انقلاب روسیه، مسلمانان قفقاز خود را ترک نمیخواندند، بلکه فقط مسلمان مینامیدند و زبانی را که به آن صحبت میکردند، زبان مسلمانی « موسولمانجه » میگفتند. مقامات رسمی روس هم به طور کلی مسلمانهای قفقاز را ایرانی « پرسیانین » میخواندند. » 13
نامبرده در همین رابطه مینویسد: « همین که روسها قفقاز را از ایران گرفتند، تا مدت زمانی اهالی قفقاز خود را ایرانی میخواندند. دفاتر بازرگانی، نامهها، اسناد همه به زبان فارسی بود. اشعار و ادبیات فارسی در درجه اول به کار میرفت. صحبت به ترک و ترکزبان در قفقاز رواج نداشت ... ولی سلطان عبدالحمید که پیش از سایر خلفای آلعثمان به اتحاد اسلام دل بسته بود، [ چنان که پیشتر نوشتیم، ترکگرایان در آغاز کار، مقاصد خود را در پوشش پاناسلامیسم و دعوت به اتحاد اسلام مطرح میساختند. ] به وسایل مختلف بر ضد فارسی و ادبیات فارسی در قفقاز و ترکستان روس اقدام میکرد. سوءادارهی روسهای تزاری ( جنگ ارمنی و مسلمان قفقاز ) [ و ] بدتر از همه، بیخیالی و لاقیدی دولت ایران، سبب شد که از اواخر قرن نوزدهم به این طرف، زبان و ادبیات ترکی جایگزین فارسی گشت. » 14
« ماموران تزاری روس هم تحت نفوذ مادی و معنوی میلیونرهای قفقاز، مانند تقیاوف، نقیاوف و اسداللهاوف رفته با مبلغین ترک همزبان گشتند و در پیشرفت زبان و ادبیات ترک میان مسلمانان همداستان شدند. در اوایل قرن بیستم مدارس تازهای به نام مدارس روس و تاتار در قفقاز افتتاح یافت. برنامه این مدارس که با موافقت وزارت معارف روسیه تنظیم میشد، اجازه میداد پارهای از دروس را به ترکی تدریس کنند. انجمن خیریهی مسلمانان [ به نام اتحاد اسلام ] پولهای خوبی از متمولین قفقاز دریافت میداشت و صرف نوشتن پیس های ترکی و رمانها وافسانههای ترکی میکرد.»15
یقیکیان سپس نریمان نریمانوف را « یکی از نویسندگان بزرگ ترکزبان » میخواند و مینویسد: « در کتابها و افسانههایی که نریمانوف به ترکی نوشته، گذشته از این که ارزش اجتماعی زیاد دارد، خدمات بزرگی هم به ادبیات و محیط ترکزبانان انجام داده است. » 16
درباره نریمان نریمانوف لازم است گفته آید که وی بعدها که قفقاز به تصرف کمونیستها درآمد و حکومت مساواتی از اران برافتاد، نخستین رییس جمهور دولت آذربایجان شوروی شد و از سوی دولت اتحاد شوروی و کمیتهی اجرایی بینالملل سوم کمونیست، لقب «پیشوای انقلاب ملل شرق » را یافت. نریمانوف اگرچه همواره خود را هواخواهی ایران و ایرانی معرفی میکرد و نمایش نامهی پرشور و معروف « نادر شاه » را هم در تجلیل از تاریخ ایران نوشت، ولی به طور عملی، به ویژه در دوران مسئولیتهای حزبی و دولتیاش در دولت جمهوری آذربایجان شوروی، شاید هم ناخواسته و یا حتا نادانسته به نفع توسعه وگسترش اندیشهی ترکگرایی و پانترکیسم قدم برداشت. هر چند یقیکیان که با نریمانوف از نزدیک آشنایی و دوستی داشت، یکی از دلایل مرگ ناگهانی و مشکوک او را «همین احساسات ایرانپرستی وی » ذکر میکند. 17
یقیکیان در ادامه و در توضیح بیشتر دربارهی چگونگی گسترش ترکگرایی و رواج زبان ترکی در اران و قفقاز میگوید: « به غیر از نریمانوف، نویسندگان دیگری هم در بادکوبه و شیروان و غیره مشغول تالیف شدند و به نام پانتورانیزم و پانتورکیزم مطالبی نگاشتند و فرهنگهایی « دیکسیونر » به زبان ترکی و روسی انتشار دادند. » 18
گسترش زبان ترکی و ترویج اندیشهی ترکگرایی و مبارزه با زبان فارسی و مظاهر فرهنگ و تمدن ایرانی در قفقاز، به ویژه در سرزمین اران، از همان آغاز با حرکتی سازمانیافته و تحت رهبری محافل پانترک در دولت عثمانی همراه بود. این حرکت سازمانیافته به صورت آشکار از سوی تنی چند از تجار ثروتمند ترکزبان قفقازی که با دولت عثمانی روابط نزدیک داشتند، تامین مالی میشد. چنان که تقیاوف تاجر معروف قفقازی، که از بانیان و هواداران جدی و پرتلاش اتحاد ترکان در قفقاز بود، با خریدن امتیاز روزنامهی « کاسپی »، گروهی از زبدهترین نویسندگان پانترک قفقازی، از جمله: توپچی باشیف، احمد آقایوف، حسن آقایوف، دکتر قرهبیگاوف ( قرهبگوف ) و دیگران را به استخدام گرفت و آنان را مامور نوشتن مقالات پانترکیستی و تبلیغ این مرام و حمله به ایران و ایرانی در روزنامهی یاد شده نمود.
دشمنی با ایران و کوشش در برانداختن نشانههای فرهنگ، تمدن و هویت ایرانی و محو آثار زبان فارسی از خطه قفقاز، تنها به اقدامات دولت عثمانی و محافل ترکگرای هواخواهی آن دولت در اران محدود نمیشد. بلکه روسها نیز که همواره از عمق و وسعت حضور و نفوذ فرهنگی ایران در میان مردمان سرزمینهای اشغال شدهی قفقاز که سبب برانگیختن هواخواهی از ایران میشد، در هراس بودند، در این گونه اقدامات ضد ایرانی با عثمانیان همداستان میشدند.
« عجیب در آن است که دربار سلطان عبدالحمید با آن همه مخالفت و ضدیت با روسها و همین قسم دربار تزاری نیکلا با سوابق خونین نسبت به عثمانیها، در دشمنی با ایرانیان و برانداختن آثار ایران از قفقاز دست به یکی بودند. » 19
« همین تبلیغات باعث شد که قفقازیهای ایران دوست قدیم، عقب بمانند و جای خود را به جوانان پانتورک بدهند. یک وقتی عنوان ایرانی و مشهدی « یعنی کسی که به زیارت مشهد رفته باشد»جزو عنوانهای اشرافی قفقاز بود. ولی بعداز ظهور و نهضت پانتورکیزم کلمهی همشهری یعنی ایرانی و مشهدی جزو کلمات رکیک و زننده درآمد. چنانکه تا کنون هم با وجود بلشویک شدن قفقاز به همان حال سابق باقی است. »20
پینوشتهای بخش سوم
1- عنایتاللهرضا ـ آذربایجان و اران ( آلبانیای قفقاز ) ـ بخش دوم ـ از ص 21 به بعد ـ انتشارات ایرانزمین 1360
2- احمد کسروی ـ شهریاران گمنام ـ ص 255 ـ انتشارات امیرکبیر ـ چاپ پنجم 1357 / عنایتاللهرضا ـ همان
3- احمد کسروی ـ همان
4- احمد کسروی ـ همان
5- علاوه بر ارانیان، آلانها هم که از بازماندگان قوم سرمت ( سلم ) هستند و قومی ایرانیتبار و ایرانیزبان به شمار میآیند، هنوز در نیاخاک باستانی خود در شمال قفقاز سکنا دارند. سرزمین آلانها ( سرمتها ) اکنون به زبان روسی « اوستیا »خوانده میشود. مردم اوست ( آلان ) خود سرزمینشان را « ایرون » = ( Eron ) میخوانند که همان ایران معنا میدهد. به مردم آلان، آس نیز میگویند و گفته میشود که اوست از نام آس برگرفته شده است.
6- اسکندر بیکمنشی ـ عالمآرای عباسی ـ ص 16-1
7- ابوالسحق ابراهیم اصطخری ـ مسالک و ممالک ـ ص 158 ـ به کوشش ایرج افشار یزدی ـ انتشارات علمی و فرهنگی ـ چاپ سوم ـ 1368
8- حمدالله مستوفی ـ نزهتالقلوب ـ ص 92-91 ـ به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی ـ 1336
9- احمد کسروی ـ همان ـ ص 258
10- کاوه بیات ـ آذربایجان در موجخیز تاریخ ـ ص 4 ـ نشر شیرازه ـ1379
11- همان ـ ص 5 – 4
12- درباره گریگور یقیکیان نگاه کنید به :
12-1 محمد صدر هاشمی ـ تاریخ جراید و مجلات ایران ـ جلد اول ـ صص 344 – 341
12-2 مهدی ملکزاده ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ـ جلد 5 ـ صص 136 – 135
12-3 اسماعیل رایین ـ ایرانیان ارمنی ـ ص 180 ـ امیر کبیر ـ 1356
12-4 اسماعیل رایین ـ اسناد و خاطرههای حیدرعمواوغلی ـ جلد دوم ـ صص 96 – 95 ـ 1358
12-5 ابراهیم فخرایی ـ گیلان در گذر زمان ـ جلد دوم ـ صص 341 – 340
12-6 علی حاجعلیعسگری ـ تاریخچهی تئاتر گیلان ( 1289 ـ 1357 ) ـ صص 44 ـ 43 ـ گیلان
12-7 نویسندگان پیشرو ایران ـ صص 209 ـ 207
12-8 ... و همچنین روزنامههای ایران کبیر، ایران کنونی و ... .
13 ـ گریگور یقیکیان ـ شوروی و جنبش جنگل / یادداشتهای یک شاهد عینی ـ ص 359 ـ به کوشش برزویه دهگان ـ انتشارات نوین ـ 1363
14- همان ـ ص 399
15- همان
16- همان ـصص 400 ـ 399
17- همان ـ ص 408
18- همان ـ ص 401
19- همان ـ صص 402 ـ 401
20- همان ـ ص 401