شاهنامه
دارو و درمان در شاهنامه
- شاهنامه
- نمایش از یکشنبه, 15 دی 1392 07:14
- بازدید: 7704
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، سال ششم، شمارهٔ نهم، از پاییز 1385 تا تابستان 1386 خورشیدی، صفحه 60 تا 61
ناصر جبلی
شاهنامه یکی از بزرگترین آثار حماسی جهان است که در سدهی اخیر مورد توجه اندیشمندان جهان واقع شده است ولی متأسفانه در زمینهی آن آنطور که باید و شاید توسط ادیبان و دانشمندان پارسیزبان کنجکاوی عمیق و علمی صورت نگرفته است در حالیکه در این حماسهی سترگ از مطالب دانشی و اجتماعی و ادبی و حواشی آنها مفصلاَ سخن رفته است. شاهنامه در برگیرندهی مطالبی در مورد پزشکی، گیاهشناسی، کاردپزشکی (جراحی)، صحنهآرایی، فرزندکشی، برادرکشی، بزم و رزم، تعبیر خواب، افسانه، فنهای جنگی، لشگرکشی، عشق و شیدایی، نامهنویسیهای سیاسی و اجتماعی و بسیار مطالب دیگر است که باید با مطالعهی دقیق از درون آن بیرون کشید. در شاهنامه که بیش از هزار سال از تدوین آن میگذرد از بیشتر دانشهای امروزی که در یکی دو سدهی اخیر کشف شده، سخن گفته شده است.
یکی از دانشهایی که فردوسی در شاهنامه، نکتهبهنکته آن را توضیح داده است موضوع زادن رستم از مادرش رودابه است که در این داستان، فردوسی دربارهی گندزدایی (استریل) و داروشناسی و کاردپزشکی و بخیه زدن نقاط کاردپزشکیشده، توضیحات علمی میدهد.
داستان رستمزایی (سزارین) در شاهنامه اینطور شروع میشود که وقتیکه زال فرزند نریمان بهدنیا میآید چون موهای سرش مانند برف سپید بوده، نریمان برابر باورهایش به خیال اینکه اهریمن به درون این کودک رسوخ کرده است، داشتن چنین فرزندی را برای خود ننگی میشمارد و دستور میدهد که او را برده و در سینهی کوه البرز رها نمایند. کودک وقتی که در دامنهی کوه تنها میشود سیمرغ که عقابی بوده است و در بلندیهای آن کوه آشیانه داشته است او را با خود به لانه برده و سالها از وی نگهداری میکند.
شبی نریمان در خواب میبیند که زال زنده و در دامنهی کوه مشغول بازی کردن است. مأمورانی را میفرستد که کودک را بیابند و به نزدش ببرند ولی وقتی کودک را کنار سیمرغ میبینند هرچه تلاش میکنند که کودک را با خود ببرند زال راضی نمیشود در حالیکه سیمرغ به رفتن او نزد پدرش رضایت داشته است. سیمرغ وقتی کودک را گریان میبیند که نمیخواهد از او جدا شود سه پر خود را از بدنش میکند و به زال میدهد و میگوید هر هنگام گرفتاری و پیشآمدی برای تو رخ داد که وجود من لازم بود پری را آتش بزن تا من بیایم.
زال پرها را میگیرد و با فرستادگان پدرش میرود و زندگی تازهای را شروع میکند. سالهای سال میگذرد و او با رودابه ازدواج میکند. زمانیکه رودابه میخواهد بچهی خود، رستم را به دنیا بیاورد به علت درشتی کودک قادر به زاییدن بهطور طبیعی نمیشود و چنان بیحال میشود که احتمال مرگ او میرود.
فردوسی سنگینی و درشتی کودک را که در شکم رودابه بوده، اینگونه وصف مینماید:
تو گویی به سنگستش آکنده پوست / و یا ز آهنست آنکه بوده دروست
تا اینکه خبر به زال میدهند که رودابه در حال مرگ است:
یکایک بهدستان رسید آگهی / که پژمرده شد برگ «سرو سَهی»
شبستان همه بندگان کنده موی / برهنه سر و موی و تر کرده روی
در این هنگام زال به اندیشهی پر سیمرغ میافتد:
یکی مجمر آورد و آتش فروخت / و زان پر سیمرغ لختی بسوخت
بیدرنگ سیمرغ ظاهر میشود. او به زال دلداری داده و وصف کودک را اینگونه بیان میکند:
ازین «سرو سیمینِ پرمایهروی» / یکی کودک آید تو را نامجوی
بهبالای سرو و به نیروی پیل / بهانگشت خشت افکند بر دو میل
سپس سفارش میکند ابزار کاردپزشکی را آماده کنند:
بیاور یکی خنجر آبگون / یکی مرد بینادلِ پُرفسون
و اینگونه دستور میدهد:
نخستین به می «ماه» را مست کن / ز دل بیم و اندیشه را پَست کن
مرد بینادل باید چنین کند:
شکافد تهیگاه «سرو سهی» / نباشد مر او را ز درد آگهی
سپس دستور چگونگی دوختن زخم و ساختن و گذاشتن مرهم آن را میدهد:
گیاهی که گویم تو با شیر و مشک / بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
و به پرواز در میآید و میرود. هنگامی رودابه میشنود که چگونه میخواهند کودک را از شکم او بیرون بکشند شگفتزده و نگران میشود و میگوید اینکار پیشینه ندارد:
فرو ریخت سیندخت از دیده خون / که کودک ز پهلو کی آید برون؟
اما برابر راهنمایی سیمرغ:
بیامد یکی موبد چیرهدست / مر آن «ماهرخ» را به می کرد مست
سرانجام بچه زاده میشود، ولی همه از دیدن بچه شگفتزده میشوند چرا که:
شگفت اندرو مانده شد مرد و زن / که نشنید کس بچهی پیلتن
شبانروز مادر ز می خفته بود / ز می خفته و دل ز هُش رفته بود
همان زخمگاهش فرودوختند / بهدارو همه درد بسپوختند
حال این بحث پیش میآید که در این داستان، یک سزارین سدهی بیستویکم – که درستتر است رستمزایی بخوانیمش، چنانکه هنوز در سیستان اینگونه کاردپزشکی را رستمزا میگویند (دکتر داریوش افروز اردبیلی، «مادران و نوزادان در چنبر آز جراحان»، ماهنامهی خواندنی، شمارهی 37، رویهی 16) - انجام شده است که هم بیهوشی و کاردپزشکی تشریح شده و هم بخیه زدن محل شکافته و داروی التیامبخش آن. و از همه مهمتر اینکه چرا فردوسی گفته است این گیاه را در سایه خشک کنید و بعد کوبیده و آن را با شیر و مشگ مخلوط نموده و مرهم درست کنید. آیا فردوسی در بیش از ده سدهی پیش، سبزینهی (کلورفیل) درون گیاهان را میشناخته و میدانسته نور خورشید آن را از بین میبرد؟
امروزه خانمهای خانهدار که سبزیها و دانههای خوراکی را خشک میکنند آن را در اتاقها و انبارهایی که آفتاب در آن نتابد پهن میکنند که سبزینهی خود را از دست ندهد.
مطلب دیگری که در این داستان، منحصر به فرد است اینکه چرا فردوسی یک پرنده را برای پرورش زال در نظر گرفته است در حالی که میدانسته پرنده توانا به نگهداری از بچهی انسان نیست، چرا که شیوهی زندگی و نوع تغذیه و جثهی پرنده و خلق و ویژگیهایش با انسان بسیار متفاوت است. حال اگر فردوسی میگفت که این کودک را خرسی یا پلنگی و یا شیری برده و پرورش داده است، منطقیتر و عقلانیتر بود چرا که آنها هم جثهی مناسبی دارند و هم پستاندارند و نوع تغذیهشان هم به انسان نزدیکتر است ولی پرنده که چینهدان دارد و دانهچین است و دستگاه گوارشاش بهکلی با انسان متفاوت است داستان را پیچیدهتر مینماید.
باید گفته شود که در این کار و گزینش پرندهای برای پرورش بچهی انسان، معمایی هست که هنوز برای ما حل نشده. شاید هم حکیم توس نظر دیگری داشته که بر ما مکشوف نیست.