شعر
منم بانوی ایرانی(سرودهی بانو هما ارژنگی)
- شعر
- نمایش از یکشنبه, 02 اسفند 1388 10:41
- بازدید: 11773
منم بانوی ایرانی،
همان آیینهی حیرت فزای صنع یزدانی،
همان گنجینهی مانای فرهنگ اهورایی،
به دستم مشعل روشنگر دنیای انسانی
من از بیمنتهای عشق میایم
کلید گنج مقصودم
خدایم داده فتح الباب بس اسرار پنهانی
ز اندوهان نمیگویم به راه مهر میپویم
که من فرخ نژاد و بهمن و پاک و سپنتایم
زن شایسته ی دیروز و هم امروز و فردایم
منم آن دختر صحرا،
همان سرو بلند عشق و آزادی،
که هنگام سحر در دشتهای خرم پوشیده از شبنم
تمام برهها در بزم من آواز می خوانند
و دستان توانمند من از پستان گاوان
با محبت شیر می دوشند
منم چادر نشین پر تلاش دشت های دور
همانند ستیغ کوهها آزاده و مغرور
تنور نان و فانوس و اجاق کومه ام روشن
منم آن نقشبندی کز سر انگشت گهربارم
به دشت خالی هر دار قالی خرمنی از عشق میکارم
به شالیزار باران خورده با شادی سرور و مهر میآرم
منم دنیای شعر و گنج الهام و هنر بانوی ایرانی
همان خلوت نشین ساحت پر راز عرفانی
همان الهام بخش عارفان عرش ربانی
کتاب بسته و ناخواندهی آیات سبحانی
طبیبم من، شفای جسم و جان دردمندانم
پرستاری صبورم مرهم افسرده حالانم
یکی آموزگار عاشقم، استاد آزادم
به گاه داوری، نیکو نهاد و عادل و رادم
منم همراه و همگام و حریف و همدم و همسر
به گاه نیک و بد پشت و پناه و در بلا یاور
منم مادر.
منم مادر،خدای کوچک هستی ده انسان
که با لالای شیرینم زمان آرام میگیرد
وبا آواز رنگینم زمین بیدار میگردد
و در آغوش پر مهرم شقاوت رنگ می بازد
منم مادر شفای خاطر آزرده از آلام انسانی
سخن کوته،
منم شعر بلند زندگی زیبا و بی پایان
منم بانوی ایرانی و فخر کشور ایران
دیدگاهها
واقعاَ از شعر زیبای شما لذت بردم
ای کاش این چنین شعرهایی نه فقط شعری در بین صفحات کتاب ، بلکه زمزمه لبهای ما ایرانیان بود.
موفق و پیروز و سربلند باشید.
نامتان جاوید
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا