دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت فروزش فروزش 1 بخش چکامه - فروزش شماره یکم - زمستان 1387

فروزش 1

بخش چکامه - فروزش شماره یکم - زمستان 1387

برگرفته از فصل‌نامه فروزش شماره يكم (زمستان 1387) - بخش چكامه

نقش سيمرغ

دریچه باز می‌شود و شعر در نگاه تو
بخوان! نگاهِ مهربان، رفیق شاعرانه‌ها...
 

  

به‌پیشگاه فردوسی
استاد عبدالعلی ادیب‌برومند

الا ای سخن‌سنج بیداربخت / که بردی به فردوس جاوید رخت
تو بالیده در عهد سامانیان / سگالیده در کار ایرانیان
نه محمود پیدا و نی لشگرش / نه زرینه‌اورنگ و نی افسرش
که در سیصدوشصت برخاستی / به کاری گران، همت آراستی
چو دیدی که باشند ایرانیان / ز پیشینه‌ی خویشتن بی‌نشان
گروهی غم‌اندوزِ ماتم‌کده / گروهی دگر خیلِ تازی‌زده
ز فر کِیی مانده بی‌آگهی / هم از نام‌دارانِ با فرهی
ز جنگی‌سواران فرخ‌نژاد / جهان‌پهلوانانِ با فر و داد
هم از روزگاران نام‌آوری / ز گاهِ جهان‌داری و داوری
ز جور بد اندیش، سرکوفته / به مژگان، ره بندگی روفته
به نودولتان داده سنگین خراج / به بیگانگان باخته تخت و تاج
تو را تاب این جمله دیدن نبود / شکیبیدن از درد میهن نبود
به فرخنده‌پیغامِ فرخ‌سروش / برآوردی از سینه پنهان‌خروش
برون آختی از بغل خامه را / قد افراختی نظم شه‌نامه را
نشستی پس زانوی آرزوی / چو در پشت سنگر یلی رزم‌جوی
نجات وطن را هدف ساختی / بسی تیر زی دشمن انداختی
پراکنده از هر سویی داستان / به کف کردی از دوده‌ی باستان
کشیدی به نظم دری هر چه بود / خروش سواران جنگ‌آزمود
هم از بخردان و ردان، بی‌شمار / نوشتی سخن‌های آموزگار
نمودی ز یاد دلاور یلان / جوان‌مردی و داد را هم‌نشان
همه پهلوانان ایران‌سپاه / ز تو باز جستند دیرینه‌جاه
بِسُفتی به عزم گران کوه را / ستردی ز دل، داغ اندوه را
تو جوشنده‌خون در تن رستمی / به رزم اندرش جا‌به‌جا هم‌دمی
چون ایران بخواند آن یل تاج‌بخش / تواَش بر نشاندی به تازنده‌رخش
چو دیدت به دشمن گره کرده مشت / تهمتن پسر را به پای تو کشت
تویی سوگ‌مند سیاووشِ پاک / که خونش به یاد تو جوشد ز خاک
اگر کاوه شورید بر ماردوش / به جنگ ستم خونش آمد به جوش
تو دادی به دستش در این سالیان / شکوه‌آفرین پرچم کاویان
نهان در چکاچاکِ رزم‌آوران / تویی کرده راز درون را عیان
ز گرد سواران به دشت نبرد / تویی هر زمان سر برآورده مرد
در ‌آویزش لشگر، آوای کوس / بود نعره‌ای کان برآمد ز توس
خود آن نعره آوای درد تو بود / ز درد وطن، یادکرد تو بود
هم از ماتم رستمی سوگوار / هم از مرگ رویین‌تن اسفندیار
گل آرزوهای رفته به باد / شکفت از دمت در گلستان یاد
دواندی تو خون در رگ آرزوی / مگر آ‎برو باز آری به جوی
به یزدان‌پرستی شدی راهبر / به مینوگرایی گشاینده در
نکوهیدی آیین بیداد را / ستودی نکوکاری و داد را
تو ما را شناساندی اندر جهان / نماندی گهر با هنر در نهان
دمیدی به تندیس ما تاب و توش / نمودی به پیکارمان سخت‌کوش
تو ایرانیان را همه حلقه‌وار / به گرد هم آوردی از هر کنار
چو شه‌نامه این حلقه را شد نگین / ز نو زنده شد نام ایران‌زمین
جهان تا جهان است و گیتی به پای / تو را کوه رفعت نجنبد ز جای
نه تنها «ادیبت» ستاینده است / که گیتی به ارجت فزاینده است

بخشی از شعر «به پیشگاه فردوسی»، از کتابی به همین نام

 

خیسِ نگاه

غزل، خیسِ آه و نگاه تو شد
پر از شبنمِ اشک و آه تو شد

غزل، در دو چشمت دو تا چشمه دید
که مست دلِ بی‌گناه تو شد

غزل، بر دعای دلت بوسه زد
که هر واژه‌اش قبله‌گاه تو شد

دعا کرده بودی که شاعر شوی
غزل، فرصت گاه‌گاه تو شد

شدی واژه‌واژه پر از بغض و درد
غزل، لحظه‌لحظه پناه تو شد

و تو آن‌چنان گریه کردی که باز
غزل خیسِ آه و نگاه تو شد

     

مهر پیروز


تو ای جاودان مهربان، کشورم
بلندای نامت بود بر سرم
سرای دلم، غرقِ عشقِ تو باد
شکوه و غرورِ تو پاینده‌باد
تویی، وسعت شور و آوای عشق
که من تک‌سوارم به دنیای عشق
اگر خار و خس، دشمنِ روی توست
منم پاسبانی که نیروی توست
همه شادی‌ام مهرِ پیروز تو
بماند همه‌روز، نوروزِ تو
دیارِ هنر، مهدِ آزادگان
تو ایرانِ من، تا ابد تو بمان

    

شبنم حکیم‌هاشمی

ماندا مهدوی فر

همیشه که نمی‌شد خواب تو را ببینم
 و فردا دوباره
کسی برگ‌های درختان را
دست به دست
 تا انتظار تسکین و خشکی پلک‌ها رسانده باشد
حیاط خانه‌ی ما
اتفاق ساده‌ای نبود که گنجشگی خیره به آسمان
همه‌ی درختان باغ را دوست داشت
من چتر برداشتم
کودک در هوای فرسوده فصل گم شد
دست‌هایم دیگر قادر به مهار دلم نبودند
چقدر خانه‌ی ما رازهای خام و گل‌های نرگس داشت!
که جای بازی بچه‌ها در سایه‌ی چتر پنهان بود
از دفن تو که خیابان را تا درخت پرتقال پلک نزده بودیم
ناگهان میان رویاهای چند سال بعد کور شدیم
چه خوابی بود؟
که فردا دوباره تو نبودی.

ایل عشق

قلب‌هایی به وسعت دشت
دشت‌هایی به وسعت آسمان
و آسمانی به وسعت عشق

گام‌هایی به هیبت رنج
رنج‌هایی به هیبت کوه
و کوه‌هایی به هیبت عشق

دست‌هایی به قیمت نان
چشم‌هایی به هیأت باران
و خانه‌هایی
به حرمت عشق

مردمانی به وسعت عشق
       به هیأت عشق
       به حرمت عشق
این‌جا
ایل من است

یاور مهدی‌پور

سیاوش یوسفی

دیکتاتور
تقدیم به پدربزرگم برای سرنوشت صدام

به سلمانی نرفته ‌است؛
دیکتاتور
دندانش درد نمی‌کند
شاید برای تکه‌ای اورانیوم
معروف شده‌ DNA؛
دیکتاتور.
بچه‌های سرزمین خواهند خواند
جغرافیای حلبچه
تاریخ فاتح قهرمانش
و ریاضی شمارش معکوس مرگش.
به چاپ‌هایی
چند می‌رسد
کتاب، عکس، پوستر،
نمایش بازیگران چه رونقی دارد
هم‌چون
حرف‌های داغ مردم یک تاکسی
مردم، مردم، مردم
مرد،
زن،
مادر،
مادر آن‌که
     در نقب‌های
      اعتراف دیکتاتور
                      سیاه شد.
نه به سلمانی
نرفته‌است،
مترسک
دندانش درد نمی‌‌کند
       شاید برای تکه‌ای اورانیوم
                   معروف شده DNA؛
                                        مترسک.

1
من زنده‌ام!
از پس هزار اشک و وداع
سر بر دیوار و در کوفتن نعره‌ها!
از پس رفتن تو
و تیزی خاطرات رقت‌بار شرم‌گین
هفته‌های سیاه درد و غلطیدن در انتظار مرگ...
هنوز زنده‌ام!
هم‌چون پرنده‌ای
که عمر خود را آواز می‌خواند
حتا به زیر برف!
2
اکنون منم
منم که هستم
بی‌چون و بی‌چرا
بی‌لحظه‌ای در پس و در پیش
بی‌رنج
بی‌انتظار
سبک
هم‌چون مرگ
سبک
هم‌چون نفس راحت صبح
چگونه ویرانم خواهی کرد؟
حال ‌آن‌که با یک چشم به هم زدن
از صحنه‌ی پیچیده‌ی بازی‌های تو
بیرون خواهم رفت

احسان کرمی

سمانه مرادی


 

من زن ایرانی‌ام
هیلا صدیقی

سرزمینم، خاکِ افسون‌گر، دلِ خاورمیانه
نامِ تو، تاریخِ تو، مردانِ کویت، جاودانه
من زنِ ایرانی‌ام، ایرانی از جنسِ تنِ تو
هم صبور و هم غیورم، طفلی از آبستنِ تو
من زنِ ایرانی‌ام، همسایه و هم‌نسلِ شیرین
خواهر تهمینه و هم‌قصه‌ی پوران و پروین
من زنِ ایرانی‌ام، اهلِ تمدّن، زاده‌ی پارس
مثلِ دریا می‌خروشم، من خلیجم تا ابد فارس
من زنِ ایرانی‌ام، یک چشمه شرمِ ناب دارم
قدِ صدها سدِ سیوند، پشتِ چشمم آب دارم
من زنِ ایرانی‌ام، می‌سازمت با خشتِ جانم
می‌زنم تا سقفِ تو، صدها ستون با استخوانم
من زنِ ایرانی‌ام، ایرانی از جنسِ تن تو
هم صبور و هم غیورم، طفلی از آبستنِ تو

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه