دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت فروزش فروزش 5 اشاره‌های فردوسی به نظام و نهادهای آموزش و پرورش

فروزش 5

اشاره‌های فردوسی به نظام و نهادهای آموزش و پرورش

برگرفته از فصل‌نامه فروزش، شماره پنجم (زمستان 1391)، رویه 52 تا 55


دکتر ناصر تکمیل‌همایون
استاد جامعه‌شناسی و تاریخ معاصر ایران (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)

شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی از دیدگاه‌های گوناگون ادبی، تاریخی، اجتماعی، داستانی، حماسی، تراژدی، هنری و جغرافیا مورد بررسی قرار گرفته است و از سال‌ها پیش پاره‌ای از محققان و شاهنامه‌پژوهان ایرانی و خارجی با اندیشه‌های جدید و دیدگاه‌های نو به پژوهش‌های جامعه‌شناختی، روان‌شناختی، شخصیت‌شناسی فرهنگی و اجتماعی، مطالعات ارزشی و خصلت‌شناسی قهرمانان پرداخته و یافته‌های بسیاری عرضه کرده‌اند که بخشی از آن‌ها برای پژوهش‌گران گذشته ناشناخته بود.

چند تنی از پژوهش‌گران تاریخی و اجتماعی نهادهای گوناگونی را كه فردوسی از آن‌ها سخن به میان آورده مورد بررسی قرار داده‌اند، از آن میان نهاد آموزش و پرورش.

بدیهی است که شاهنامه‌نگاری فردوسی هدف‌های دیگری داشته است. وی شاعر ملی و بلندمرتبت ایران‌زمین است و سروده‌های او منشور هویت انسانی و فرهنگی ایرانیان به شمار رفته است و به گونه‌ای یکی از مواریث اصیل شناخت اعصار کهن ایران و فرهنگ و تمدن آن سرزمین است. به زبان دیگر، نامه‌ی شاهان و مدیحه‌ی قدرت‌مداران نیست که اثری زودگذر باشد و ملالت خاطر انسان‌هایی را پدید آورد که نمی‌خواهند سفله‌پروری کنند و گوهر انسانی خود، یعنی آن ودیعه‌ی گران‌بهای خدایی، را «پای خوکان» بریزند.

روشن‌تر آن‌که، کتاب مستطاب شاهنامه کتاب اسطوره، حماسه، تاریخ و واقعیت، اخلاق، انسانیت، دانش و حکمت، هنر و زیبایی، تراژدی و پهلوانی، آموزش و پرورش و ده‌ها خصیصه‌ی مردمی اجتماعی و فرهنگی ویژه است و نه تنها برای مردم عهد سامانیان و اعصار تاریخی پس از آن به یادگار مانده، بلکه برای همیشه یادمان فناناپذیر فرهنگ درخشان ایران باستان است و همواره جاودان خواهد ماند. آن‌سان که آمد، در مسیر تبیین هدف‌های اصلی شاهنامه، حکیم بزرگوار خراسان گاه از نهادهای گوناگون یاد کرده و خط و ربطی را بیان داشته که در تحلیل‌شان، به پشتوانه‌ی متن‌های تاریخی، می‌توان شناخت نسبی از آن‌ها به دست آورد. بی‌تردید بررسی‌های جدید از این نوع مبارک و مغتنم است و خارج از فرهنگ شاهنامه و شناخت فردوسی نیست با توجه به این امر كه شاهنامه‌نگاری فردوسی معطوف به یک امر اجتماعی و تحلیل و تبیین آن نبوده است.1

 

 

هدف‌های آموزش و پرورش در ایران باستان

پیش از نقل نظریه‌های خاص فردوسی باید یادآور شد که هدف‌های برجسته‌ی آموزش دبستان‌ها و هیربدستان‌های آن روزگار را می‌توان در بندهای زیر خلاصه کرد:

ـ آماده کردن کودک و نوجوان برای زندگی مردمی و اجتماعی بر پایه‌های فرهنگ عمومی و ارزش‌های برین جامعه ( = مذهب).
ـ پرورش شخصیت کودکان و نوجوانان و استعداد و قابلیت ذاتی آنان برای برخورداری از جامعه.
ـ کشف توانایی‌های کودک و نوجوان و آموختن پیشه و حرفه برای داشتن شغل و زیست اقتصادی در جامعه.

با شناخت سه هدف عمده‌ی یادشده‌، گزنفون (Xenophon) درباره‌ی اهمیت پرورش در آن روزگار آورده است: «کودکان به مدرسه می‌روند تا راه عدالت و پرهیزگاری بیاموزند و به شما خواهند گفت که هدف آن‌ها غیر از این نیست و این معنی در نزد ایشان همان اندازه طبیعی است که ما درباره‌ی الفبا آموختن خویش حرف می‌زنیم»2.
درباره‌ی ارتباط کودک با والدین، به ویژه با پدر، هرودت (Herodote) نیز روش‌های ستوده‌ای را از ایرانیان بیان کرده است.3
خواندن و نوشتن و فراگرفتن اندکی ریاضیات و علم‌الاشیاء و ورزش، به قول آدلف راپ (A. Rapp): «از طفولیت در روح جوانان ایران نهال نیک‌رفتاری و انسانیت و وطن‌دوستی را [پدید می‌آورد] به گونه‌ای که در آتیه [بتوانند] خدمات شایان و وظایف خود را به وطن و ملت خود انجام دهند»4.

 

یادمان‌های بازمانده

پس از پایان پادشاهی هخامنشیان، در دوره‌ی حاکمیت سلوکیان، با آن که اسکندر مقدونی آسیب‌هایی بر کشور وارد ساخت، مدرسه‌های مناطق مختلف کارایی خود را ادامه دادند و این امر در دوره‌ی ساسانیان شکوفایی بیشتر یافت و فزون بر آموزش‌های دبستانی، در سطح عالی و دانشگاهی، نیز ایرانیان به منزلت فراوان رسیدند که دانشگاه گندی‌شاپور نمونه‌ی برجسته‌ی آن است.5

تعالیم مذهبی و سوادآموزی رونق بیش‌تری یافت. همانند گذشته خانواده نقش آموزشی خود را ادامه می‌داد و آموزش‌گران، هیربدان و به طور عام اندرزبدان (Andarz patan) در آموزشگاه‌ها (دبستان ـ هیربدستان) وظایف خود را انجام می‌دادند. آموزش، سوارکاری و شکار و تیراندازی و کُشتی نیز در برنامه‌های تحصیلی جای خاصّی پیدا کرد.

در سطح عمومی جامعه، فرهنگ و آموزش اعتبار بیشتر یافت و اندرزنامه‌های موجود، که اغلب آن‌ها به فارسی امروزی برگردانده شده، در زمره‌ی اسناد شناخت اهداف فرهنگی در دسترس محققان قرار دارد. ناگفته نماند که بسیاری از آن‌ها زیر عنوان «آداب الفرس» در صدر اسلام به زبان عربی ترجمه شده و در کتاب‌های اخلاقی و پندنامه‌های فارسی نیز تأثیر آن‌ها آشکار گردیده است و بی‌تردید حکیم ابوالقاسم فردوسی از آن‌ها برای تنظیم و تدوین شاهنامه برخوردار بوده است و بسیاری از موارد اشاره دارد چنان‌که خود به این دست‌نوشته‌های پهلوی اشاره می‌کند:

به شهرم یکی مهربان دوست بود               تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو         به نیکی خرامد مگر پای تو
نوشته من این نامه‌ی پهلوی         به پیش تو آرم مگر نغنوی

در دنباله‌ی این سخن فردوسی از چگونگی برخورداری نوشته‌های دوست مهربانش به زبان پهلوی یاد کرده است. هم‌چنین از متن‌های تاریخی و دینی نگارش‌یافته به زبان عربی و فارسی کنونی چون تاریخ الرسل و الملوک، گشتاسب‌نامه، شاهنامه‌ی ابوعلی محمد بن احمد بلخی، شاهنامه‌ی ابومنصوری و شاهنامه‌ی ابوالمؤیّد بلخی سود جسته، چنان‌که خود گفته است:

بسی رنج بردم بسی نامه خواندم             ز گفتار تازی و از پهلوانی

و همانند محققان هوشمند زمان، با دانش‌مندان و فرهیختگان و دهقانان به گفت‌وگو نشسته است:

بپرسیدم از هر کسی بی‌شمار               بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی                    بباید سپردن به دیگر کسی

با این دقت و پشتکار و صداقت و حقیقت‌گویی و تحمل سختی‌های فراوان توانست به راستی ادعا کند:

بسی رنج بردم در این سال سی                  عجم زنده کردم بدین پارسی

 

چشم‌اندازهای فردوسی

الف. چگونگی جست‌وجوی نظری پایگاه آموزش و پرورش ـ واژه‌ها و دریافت‌های عمومی (چون فرهنگ، فرهنج، فرهنگیان، فرهنگ‌جو، فرهنگ‌وش + آموختن، آموخته، آموزه، آموزی، آموزش، آموزشی، آموزگار + پروراندن، پرورانیدن، پرور، پرورد، پرورگار، پروردگان، پروردگی، پروردن، پروردنی، پرورده، پرورشی، پرورنده، پروریدن) و جز این‌ها از واژه‌های «دست اول» و واژه‌های مربوط به سرشت انسانی و دریافت‌های آن (چون دانا، داناتر، دانایان، دانایی، دانستن، دانش، دانش‌پذیر، دانش‌پژوه، دانش‌فراز، دانش‌نیوش، دانش‌ور، دانشی، دانشی‌تر + خرد، خرددار، خرددارتر، خردمند، خردمندتری، خردمندی + هوش، هوش‌بر، هوش‌دار، هوش‌دیو، هوش‌مند، هوش‌مندی، هوش‌ور، هوش‌یار، هوش‌یاری) و جز این‌ها از واژه‌های «دست دوم» مورد بررسی قرار گرفت و معانی هر یک دریافت شده است.

ب. بایسته‌های آموزش ـ فردوسی سیر کمال را در پیوند با چهار رکن گوهر، هنر، خرد و فرهنگ دانسته است:

هنر باید و گوهر نام‌دار             خرد یار و فرهنگش آموزگار

هنر، قدرت خلاقه دگرگون‌سازی است که با روشی شایسته زمینه‌ی باروری گوهر را فراهم می‌آورد.
گوهر، نزدیک به «فطرت» است که در فلسفه‌ی اسلامی جای ممتاز دارد:

گهر بی‌هنر ناپسند است و خوار             بدین داستان زد یکی هوشیار

اما خرد، توانمندی دیگری است که به دنبال قدرت درون‌زای انسانی (= هنر) ظهور و بروز می‌یابد:

خرد مرد را خلقت ایزدی است            سزا دار خلقت نگه کن که کیست
خرد افسر شهریاران بود              خرد زیور نام‌داران بود
خرد زنده‌ی جاودانی شناس              خرد مایه‌ی زندگانی شناس
دلی از خرد گردد آراسته               چو گنجی بود پر زر و خواسته

زمانی که گوهر انسانی در خلاقیت هنری، رهبری خرد را پذیرفت گرایش به دانش و دانش‌آموزی، كه دو اصل جداناپذیر از خرد است، در انسان ایجاد می‌شود:

چنان دان که هر کس که دارد خرد            به دانش روان را همی پرورد
خرد هم‌چو آب است و دانش زمین         بدان کاین جدا و آن جدا نیست زین

با پیدایش گرایش یادشده احساس آموختن، که حرکت دیگری از خردمندی است، حاصل می‌شود و آن امری بایسته است:

ولیكن از آموختن چاره نیست             که گوید که دانا و نادان یکی است
میاسای ز آموختن یک زمان             ز دانش میفکن دل اندر گمان

در آن شرایط است که در مسیر حرکت معنوی قدرت فرهنگی انسان بروز می‌کند و او را به کمال می‌رساند و فرهنگ‌پذیری انسان غایت اصلی حیات به شمار می‌آید.

ز دانا بپرسید پس دادگر            که فرهنگ بهتر بود یا گُهر
چنین داد پاسخ بدو رهنمون           که فرهنگ باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود              ز گوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی‌هنر زار و خوار است و سست               به فرهنگ باشد روان تن‌درست

آن‌گاه استاد توس نتیجه‌گیری می‌کند:

چو این چار گوهر به جای آوری               به مردم جهان زیر پای آوری

پ. نهادها و رفتارهای آموزشی:

خانواده ـ فردوسی به خانواده و نقش آموزشی آن اهمیت داده و به زبان شخصیت‌های بزرگ شاهنامه آورده است:

فزودن به فرزند بر مهر خویش            چه در آب دیدن بود چهر خویش
ز فرهنگ و از دانش آموختن             سزد گر دلش باید افروختن
سپردن به فرهنگ فرزند خود              که گیتی به نادان نباید سپرد

دبستان ـ در عصر ساسانیان، هنوز هم در کنار آتشکده‌ها آموزشگاه‌هایی وجود داشته‌اند چنان‌که آورده است:

به هر برزن اندر دبستان بُدی             همان جای آتش‌پرستان بُدی

آموزگاران این دبستان‌ها، مغان، موبدان یا «مغان اندرزبد» بودند که در شاهنامه به وفور با عنوان فرهنگیان از آنان یاد شده است:

همان کودکش را به فرهنگیان                سپردی چو بودی از آهنگیان
کسی کش بود مایه و سنگ آن                 دهد کودکان را به فرهنگیان

از زبان اردشیر در برگزیدن فرهنگیان برای شاپور آمده است:

بیاورد فرهنگیان را ز شهر                    کسی کش ز فرزانگی بود بهر
نبشتن بیاموختش پهلوی                    نشست و سرافرازی و خسروی

موبدان و معلمان، نوآموزان و دانش‌آموزان را به انواع دانستنی‌های ابتدایی، هنجارهای فرهنگی و رفتارهای اجتماعی و ورزشی آموزش می‌دادند.
آموزش‌گاه عالی ـ به‌دنبال آموزش‌های ابتدایی ــ که خواندن و نوشتن، حساب و مسایل دینی و ورزشی و شطرنج ستون فقرات آن به شمار می‌رفت ــ تحصیلات عالی در رشته‌های گوناگون انجام می‌گرفت. درباره‌ی این گونه دانش‌اندوزی فردوسی آورده است:

ز دانا و نادان سخن بشنویم              به گفتار فرهنگیان بگرویم
کزیشان همی دانش آموختم             به فرهنگ دل‌ها برافروختم
بیاموختندش هنر هر چه بود               هنر نیز بر گوهرش برفزود

در جای دیگر، در اشاره به بنیاد دانشگاه بزرگ گندی‌شاپور آورده است:

یکی شارسان بود شاپورگرد             پی افکند و پردخت و آزور کرد
نگه کرد جایی که بد فارسان            از او گرم خرم یکی شارسان
کجا گندشاپور خوانی همی                جز این نیز نامش ندانی همی

فردوسی از تدوین علوم پزشکی، مشاوره‌های پزشكی، ستاره‌شناسی و نجوم، زبان‌دانی و دبیری و برخورداری از استادان ایرانی و غیرایرانی سخن به میان آورده و کاهلی و تن‌پروری را نکوهیده دانسته است که بیانِ همه‌ی آن دامنه‌ی سخن را به درازا می‌کشاند.

 

حاصل سخن

فردوسی تاریخ‌نویس به معنای رسمی و معمول نبرده است و نهادهای اجتماعی و فرهنگی ایران را مورد نقد و بررسی قرار نداده است. او در مسیر روشن‌گری گذشته‌ی ایران‌زمین و نشان دادن شکوه‌مندی فرهنگی و تمدنی ایران به مسایلی خاص اشاره دارد که گاه از آن‌ها می‌توان برخورداری تاریخی فراهم آورد. نهاد آموزش و پرورش، اصول و اهداف آن و شیوه‌های کاربری و سازمانی بخش‌های گوناگون آن، یکی از امرهای اجتماعی ـ تاریخی است که پژوهش‌گران شاهنامه از آن برخورداری یافته‌اند.

فردوسی از اوان کودکی تا دبستان، هیربدستان و حتا دوران آموزش‌های عالی زادگانِ ایران‌زمین را مورد عنایت قرار داده و تحلیل و تبیین آموزشی خود را به ظهور رسانده است. بی‌تردید آن شاعر بلندمرتبت، كه عصر اسلامی را دریافته و به تشیعِ ایرانی وابسته بوده، از آموزش‌های جدید زمان خود نیز بهره‌برداری کرده است و با چنین برخورداری‌ها و احساس تعهد در دفاع از هویت ایرانی کوششِ آموزش و پرورش وی در تعالی نفسانی و رشد دادن به اندیشه‌ی انسانی است. انسانِ شاهنامه به ارزش‌های برین وابستگی دارد و به همین دلیل استعداد در مسیر خلاقیت و ابتکار و تکامل عقلانی است.6

آموزش و فراگیری همگام با پرورش اخلاقی و خصال نیکو است. در این مسیر، کار و دانش هماهنگ بوده و با یکدیگر هم‌سویی دارند و رسیدن به کمال مطلوب و والای انسانی هدف غایی حرکت انسان در خود و جامعه است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. برای آشنایی به چگونگی آموزش و پرورش در ایران باستان بنگرید به: ناصر تکمیل‌همایون. نظام و نهادهای آموزشی در ایران باستان، تهران، پژوهش‌گاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382.
2. گزنفون. سیرت کوروش کبیر، ترجمه‌ی ع. وحید مازندرانی، تهران، بانک بازرگانی، 1250، ص 5.
3. هرودت. تواریخ، ترجمه و حواشی  ع. وحید مازندرانی، تهران، چاپ‌خانه‌ی وزارت فرهنگ و هنر، 1358، ص 76-75.
4. علی سامی. تهران، تمدن هخامنشی؛ شیراز، فولادوند، 1341، ص 303.
5. برای آشنایی بیش‌تر با دانشگاه گندی‌شاپور بنگرید به: ناصر تکمیل‌همایون. دانشگاه گندی‌شاپور، تهران، دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
6. ناصر تکمیل‌همایون. «بررسی واژه‌ی فرهنگ در شاهنامه». مجموعه‌ی هفتاد مقاله‌ی ارمغان فرهنگی + «گفتار در ماندگاری فرهنگی شاهنامه»، فرهنگ، کتاب هفتم (به مناسبت هزاره‌ی تدوین شاهنامه)، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه