ایران پژوهی
سـرو در فرهنگ ایرانی - بخش نخست
- ايران پژوهي
- نمایش از پنج شنبه, 06 خرداد 1389 10:38
- بازدید: 7405
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر محمدحسن ابریشمی
تاریخ کشاورزی ایران طی دو مرحله، دوران باستان و اعصار اسلامی، قابل بررسی است. یکی از فصول این تاریخ میتواند به درختان همیشه سبز اختصاص یابد که از گذشته در فرهنگ ایرانی جایگاه نمایان و برجستهای داشته است. بررسی سنگنگارهها و منابع باستانی و متونی کهن، حکایت از آن دارد که درختان همیشه سبز و با عمر دراز، مخصوصاً سرو و نخل، در نزد ایرانیان حرمت ستایشآمیزی داشته است. در این مقاله، ضمن پژوهش در باب سرو و نخل، به برخی از درختان ستودنی نگاهی میافکنیم.
مطابق برخی شواهد و مستندات تاریخی، ایرانیان از دیرباز به درخت، بهویژه درختان همیشه سبز، چون: سرو، سدر (کُنار)، مورد، نخل، شمشاد، کاج، تاغ و گز بسیار توجه داشتهاند. نشانههای این توجه را میتوانیم در جای جای ایران زمین، در کنار مزارها و روی مقابر، در برخی گذرگاههای دوردست و باغهای قدیمی، در وجه درختان تناور و بالندة چندصدساله و گاهی چندهزارساله ملاحظه کنیم. حتی در کرانههای کویری و در دل بیابانهای قفر و خشک، درختانی بالنده و چشمنواز با عمری دراز وجود دارد.
در بسیاری از مناطق بیابانی ایران، یک یا دو یا چند درخت از این گونه درختان، همچون نگینی زمردین، بر پهنهای از بیابانِ پوشیده از شنهای داغ، درخشش خاصی دارد. بیگمان پندار ایرانیان در باب غول بیابان افسانه نبوده، بلکه واقعیتی ملموس است که بعضی از کویرپیمایان، در دل بیابانهای خشک وجود آن را احساس کردهاند و آثار مخرب آن را دیده و وصف نمودهاند. ایرانیان از قدیمیترین اعصار برای ستیز با غول بیشاخ و دم بیابان، و جلوگیری از سیطرة هولناک و هراسانگیزش، کاشت این گونه درختان را درپیش گرفتهاند. نخستین اندیشه و اقدام در جهت این مبارزه ـ یا به اصطلاح امروز بیابانزدایی ـ توسط زردشت، با غرس دو سرو، در کرانههای بیابانی خراسان،یعنی در ناحیة بشت یا پشت (کاشمر) و فریومد (از توابع بیهق کهن که سبزوار کنونی باشد) انجام شده است. شاید این بیت خاقانی اشارة تلویحی به آن اقدام شایسته و آموزندة پیامبر ایرانی باشد:
در بیابان سماوات همه غولانند
دفع غولان بیابان به خراسان یابم
به روایت دقیقی که فردوسی از قول او نقل کرده، سرو کاشمر ارمغان بهشتی بوده که زردشت در ناحیة بشت غرس کرد.1 روایات متنوع، جالب و بس دلنشینی در باب این درخت موجود است؛ مثلاً حمدالله مستوفی در وصف کشمر (کاشمر) مینویسد: «در قدیم درختی سرو بوده است، چنانچه در عالم هیچ درختی از آن بلندتر نبود. چنین گویند که جاماسب حکیم نشانده بود. در شاهنامه ذکر درخت کشمر بسیار آمده.» ثعالبی نیشابوری میگوید: «آن سرو را گشتاسب کاشته بود، در بلندی و پهنا و راستی و سرسبزی کسی مانند آن ندیده بود؛ و به جهت همین بیهمتایی مایة سرافرازی و نازش خراسان بود، و در زیبایی و شگفتناکی بدان مثل میزدند.»2 ابوالحسن بیهقی سرو کاشمر را کاشتة زردشت وصف کرده و نوشته است: «در سایة آن درخت زیاده از دههزار گوسفند قرار گرفتی.»3 ابوریحان بیرونی به استناد منابع قدیمتر،از قول ایرانشهری نقل میکند که در همین ناحیة کاشمر (بشت) «در ژرفنای پنجاه و چند ذراعی از سطح زمین به ریشههای سه درخت سرو رسیدند که با اره بریده شده بود.»4
نکتة عجیب در روایات مزبور، انتساب غرس درخت سرو کاشمر به سه شخصیت نامدار و همعصر، اما با خصایل متفاوت است؛ چرا که آنها صاحبان دین (زردشت)، دانش (جاماسب حکیم) و دولت (گشتاسبکه هم حکومت و همدولت را به معنای سرمایه داشته) بودند. گویی مبارزه با غول بیابان را هر یک به مدد دین یا دانش و دولت میسور میدانست یا شاید به این نکته توجه دادهاند که توفیق ایرانیان در عصر اساطیر، به مدد درآمیختن حکمت و حکومت و دیانت امکانپذیر شده است! درخت سرو کاشمر برنشاندة هر کس که باشد، در نزد ایرانیان حرمتی بس عظیم یافت، بهطوری که در سنگ نگارههای هخامنشیان نقش سرو همچون سربازان مسلح، و در کنار آنها متجلی شد. گویی سربازان و سروها همترازند؛ یکی در مقابله با دشمنان انسانی مرز و بوم ایران زمین تجهیز شده، و دیگری در مهار دشمنان طبیعی،چون غول بیابان و دیو خشکسالی، بالنده و سرسبز قامت برافراشته است.
درختان کهنسال در نزد ایرانیان حرمتی خاص داشت، هماکنون نیز به پیروی از سنتهای پیشین، به این گونه درختان با دیدة احترامآمیز نگاه میکنند. به پندار ایرانیان، «درختافکن بوَد کمزندگانی» و «سروانداز سرِ خویش ببازد». نظامی گنجوی به سرنوشت درختافکن اشاره کرده و ابوالحسن بیهقی به سرانجام شوم کسانی که درختان سرو را قطع کنند، اشاره میکند، آنجا که میگوید: «سرو فریوید را امیر ینالتکین خوارزمشاه، به سال 537 فرمود تا آن را بسوختند، و حالی ضرری به وی و حشم وی نرسید؛ ازیرا که به واسطة آتش در آن تصرف کردند.»5
ایرانیان، بانیان و غرسکنندگان این گونه درختان را، مخصوصاً در کرانههای بیابانی و راههای کویری، همواره دعا، و آسیب رسانان به آنها را همیشه نفرین کردهاند. برخی از عارفان و فرزانگان ایرانی درختان سایهافکن و با عمر دراز(چنار)، و درختان همیشه سبز(سرو)، یا میوهدار(پسته) را در کنار راه و رباطها و داخل مزارها و مساجد غرس کرده؛ یا درختان دست کاشتِ این گونه شخصیتها حرمت پیدا نموده و موجبی برای ایجاد مزار یا موضعی قداستآمیز شده است.6 این اقدام ظاهراً به پیروی از سنتهای کهنی است که پس از غرس درخت سرو به دست زردشت، گشتاسب در کنار آن معبدی عظیم احداث کرد که زیارتگاه خاص و عام شد و حتی در عصر متوکل، محل اجتماع هزاران زائر بود.
در بیابانهای ایران، علاوه بر درختان و درختچههای خاص این گونه مناطق، چون بنه، پسته، کنار، کهور، گز، تاغ و مورد درختان تناور سرو و کاج به چشم میخورد. در قلمرو فرهنگ ایرانی و نیز در محدودة سیاسی کنونی کشور، هر کجا واحهای در کرانةکویر یا دل بیابان شکل گرفته، به برکت غرس این گونه درختان یا حفر چاه و احداث چشمهای در کنارش بوده است. چهبسا مزارهای بزرگان و درختان روی مرقد یا کنار آنها نیز موجب رونق شهرها و آبادیهای مجاورشان شده است. درواقع درختان همیشه سبز یا درختان با عمر دراز چندصد ساله و گاهی چندهزار ساله که ریشه در ژرفنای زمین و سر بر فراز آسمان دارند، موجب تثبیت خاک و تلطیف هوا میشوند. بیگمان زردشت با گزینش دو نقطة بیابانی فریوید و کاشمر، و انتخاب درختی مناسب و سازگار با اقلیم بیابانی، با عمری چند هزار ساله درسی بزرگ و آموزنده به ایرانیان داده است. درصورتی که نیاکان ما از این درس سرمشق گرفته و کار او را استمرار میبخشیدند، امروز به جای بیابانهای گسترده، کشتزارهای پهناوری داشتیم. یکی از مشهورترین و تناورترین درختان، «سرو ابرقو»ست که بازمانده از عهد باستان و با عمری چندهزارساله است.
فخرالدین اسعد گرگانی در منظومة «ویس و رامین» که مبتنی بر منابع پهلوی عصر پارتها سروده شده، به سرو بهشتی یا سرو کاشتة زردشت، و سرو خسروانی که ظاهراً در بلخ و کاشتة گشتاسب بوده، اشاره کرده است:
مگر چون دیدی آن سرو بهشتی
به باغ جاودانی در بکشتی
وگرچه بود در ره کاروانی
چو سروی بود رُسته خسروانی
در روایات کهن ایرانی، زمینهای قِفر و بیابانی جایگاه هجوم اهریمن و جایگاه تازش نیروهای اهریمنی به حساب میآمده است.7 خشکی و خشکسالی که سبب گسترش بیابانها میشود، منبعث از هجوم نیروهای اهریمنی بوده که در ستیز دائم و بیامان با نیروهای اهورایی، چون گیاه و جانور است.8 درخت سرو با قابلیتهای فوقالعادهای که دارد، هجوم نیروهای اهریمنی را مهار میکند و رویشگاههای طبیعی رستنیها و زیستگاههای جانوران را توسعه میبخشد. بنابراین سرو مظهری از سرسبزی و جاودانگی نیروهای اهورایی به حساب میآمده که همواره مورد علاقه و توجه خاص ایرانیان بوده است. خاقانی شروانی (دیوان، ص 309) در این بیت به قابلیتهای درختان همیشه سبز اشاره میکند:
شمشاد و سرو را ز تموز و خزان چه باک
کز گرم و سرد، لاله و گل را رسد زیان
بسیاری از نواحی ایران زمین، مخصوصاً ایالت پارس، استعداد فراوانی برای پرورش و رشد درختان سرو دارند. در منقوشات هخامنشیان در تخت جمشید، جایگاهی نمایان به این درخت سرسبز و بالنده داده شده است. در یکی از نقوش، ردیفی از درختان سرو پیشاپیش صفی از سربازان سر بر افراشتهاند. گویی در مقابله با نیروهای اهریمنی، سروها بر سربازان تقدم دارند یا بیابانزدایی و مقابله با غول بیابان در پیش است. در منابع کهن ایرانی، به قابلیتهای درخت سرو و نیز به عمر دراز و جاودانگی و آزادگی آن اشاره شده، و در ادبیات فارسی بهعنوان مظهر آزادی و آزادگی به حساب آمده است؛ مثلاً زکریا قزوینی (عجایب المخلوقات، ص230) در قرن هفتم، به استناد منابع قدیمیتر، از راستی و استواری قد و قامت و نیز مقاومت درخت سرو در مقابل سرمای شدید زمستان و گرمای سوزان تابستان سخن گفته است. به پندار ایرانیان خصلتهایی که به سرو منسوب شده، مبتنی بر حکمت بوده است. سعدی شیرازی در گلستان (باب هشتم، در آداب صحبت) در تبیین چنین باوری به گفتة حکما استناد جسته است:«حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عزوجلّ آفریده است و برومند، هیچ یک را «آزاد» نخواندهاند مگر «سرو» را که ثمرهای ندارد؛ در این چه حکمت است؟ گفت: هر درختی را ثمرهای معین است، که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید، و گاهی به عدم آن پژمرده شود. و سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است، و این است صفت آزادگان!»
صاحب «برهان قاطع» تعریفی شگفت و دلپذیر از سرو و شایستگیهای آن دارد: «هر درختی را کمال و زوالی هست، چنان که گاهی پربرگ و تازه است، و گاهی پژمرده و بیبرگ؛ و سرو را هیچیک از اینها نیست، و همه وقت سبز و تازه است، و از این علتها فارغ، و این صفت آزادگان باشد.» در سراسر قلمروهای کهن فرهنگ ایرانی و حوزة نفوذ زبان فارسی، درخت سرو به عنوان نمادی از آزادی و آزادگی شهرت پیدا کرده است. برای نمونه تنها دو بیت از عبید زاکانی نقل میشود:
به سرو نسبت آزادگی و سرافزاری
از آن کنند که آیین راستان دارد
قصة سرو دراز است، نمیشاید گفت
کان حدیثی که آن سر به ثریا دارد
به راستی، قصه سرو آزاد خراسان دراز است، کوتاه سخن اینکه، این نماد و مظهر آزادی، محل تجمع آزادگان بود. متوکل که در سال 236ق مرقد سرور آزادگان را از ترس اجتماع زائران ویران کرده بود، تحمل اجتماع گبرکان را نداشت؛ بنابراین به بهانة دیدن سرو خراسان، به عامل خود در خراسان دستور میدهد: «که باید آن درخت را ببرند و برگردون نهند و به بغداد فرستند، و شاخههای آن در نمد دوزند و بفرستند، تا درودگران در بغداد آن درخت راست باز نهند، و شاخهها به میخ به هم باز بندند، چنانکه هیچ شاخ و فرع آن درخت ضایع نشود، تا وی آن ]سرو را[ ببیند... مدتی روزگار صرف کردند تا ارة آن بساختند و اسباب آن مهیا کردند... چون ]سرو را قطع کردند[ بیوفتاد. در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد... شاخهها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند ]و به جعفریة بغداد بردند[... و هر که در ]بریدن[ آن سعی کرده بود، جمله پیش از حولان حول هلاک شدند، درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب هیچ کس نماندند، و این از اتفاقات عجیبه است.»9
ابوالحسن بیهقی تاریخ قطع کردن سرو خراسان را سال 232ق بیان کرده است و دانشمندان ایرانی و خارجی مطالبی دربارة قطع سرو کاشمر نوشتهاند؛ ولی متوجه نکتة تلویحی بسیار مهم طبری در این باره نشدهاند. بر این اساس، با اطمینان میتوان گفت که 1300 اشتر حامل تنة درهم شکستة سرو کاشمر و ساقه و شاخههای اصلی آن به بغداد رسید و ماکتی به شکل و هیأت سرو کاشمر برای دیدن متوکل بر پا شد. بیتردید این رویداد در سال 237 ق بود که مستندات و شواهد تاریخی آن موجود است. طبری میگوید: «در این سال، در ماه جمادیالاخر، خلنجی را به معرض ]دید[ مردم به پا داشتند.»10 میدانیم که خلنج معرب خدنگ، و درختی است همیشه سبز و تناور، همانند درخت سرو. بیگمان طبری بهمنظور مصون ماندن نوشتهاش، اشارة تلویحی به برپایی ماکت سرو در بغداد را با کلمة خلنج مناسب دیده؛ چون اصطلاح «نخل ماتم» بعداً رایج شده است. دیگر دلیل، عبارت از وجود همان خلنج مورد اشارة طبری، در همان هیأت و هیبت سرو چوبین در بسیاری از آبادیهای کویر بزرگ خراسان است که به «نخل» و «نخل ماتم» شهرت دارد.
از دشمنی متوکل با ایرانیان و جایگزین کردن سلجوقیان به جای عناصر ایرانی در دیوان و لشکر، و نیز خصومت او با آل ابوطالب، مستندات تاریخی فراوانی موجود است. یک نمونة آن قطع درخت سرو کاشمر، و دیگری برافکندن بقعه و بارگاه سرور آزادگان در سال 236 ق است. طبری در این باره میگوید: «در این سال متوکل به گفت تا قبر حسینبن علی(ع) را ویران کنند، و منزلها و خانههای اطراف آن را نیز ویران کنند؛ و خیش بزنند و بذر بپاشند و آبیاری کنند، و مردم را از رفتن به نزد آن ممنوع دارند.» ما از سرنوشت این خلیفة مخالف آزادی و آزادگان آگاهیم و میدانیم که او به دست فرزندش ـ منتصرـ در شب چهارشنبه، سوم شوال 247ق کشته شد. به حساب دقیق و مطابق مستندات، این روز با ایام فرودینگان یا خمسة مسترقه (پنجة دزدیده) پارسیان مقارن گشته که بعداً مبدأ چهارشنبهسوری شده؛ زیرا چهارشنبة پنجة دزدیده به پایان اسفند انتقال یافته است. منتصر دوستدار آل ابوطالب و ایرانیان بود؛ بنابراین پیروزی افریدون را بر ضحاک تداعی کرد و در سالگرد قتل متوکل (شب چهارشنبه در خمسة مسترقه) برپا کردن آتش رایج شد.
با قتل متوکل و آزادیهایی که حاصل شد، سوگ سرو و سوگواری سرور آزادگان آمیخته شد و باورها و سنتهای نوینی پدید آمد. علاوه بر چهارشنبه سوری، اندیشة ساختن خلنج موصوف در برخی از آبادیهای کرانههای کویر پیدا شد که در شکل نخل یا نخل ماتم تجلی پیدا کرده است، و نمادی از همان آزادسرو خراسان را تداعی میکند. بعدها حرکتدادن نخل ماتم در روز عاشورا رواج یافت؛ به این ترتیب که همان خلنج چوبین را جامهای سیاه یا سبز میپوشانند و با شاخههای سرو و کاج آن را تزیین و آینهبندان میکنند و در ظهر عاشورا سیاهپوشان سوگوار، «حسین حسین»گویان آن را به حرکت در میآورند. برپایی این مراسم حزنانگیز و در عین حال باشکوه، در شهرهای کاشمر، تربتحیدریه، طبس، یزد، نایین، نطنز، کاشان و دیگر شهرهای کرانههای بیابان بزرگ خراسان هنوز رایج است.
در بسیاری از مناطق و نواحی کویری ایران، مکانهای مستعدی برای پرورش درختان همیشه سبز، چون گز و سرو و مورد و تاغ وجود دارد. از روزگاران کهن، کاشت درختان مورد و سرو در ایالت پارس رایج بود و برخی از مکانها در ایالت پارس نام خود را از این گونه درختان دارند؛ از جمله سروستان که صاحب «حدودالعالم» به سال 372 ق از آن یاد کرده،11 و آبادی «ده مورد» که ابن بلخی دربارهاش نوشته است: «بدین دیه، مورد بسیار باشد.»12
شهر باستانی اسخر(اصطخر) به کاخ باغهای تخت جمشید پیوسته بوده یا به قول ابن بلخی در قرن پنجم «بیشتر بستانهای سرای جمشید در داخل اصطخر جای داشته است.»13 ناحیه استخر و جلگه مرودشت بسیار حاصلخیز است، در متون کهن نیز به حاصلخیزی و درختان بسیار آن اشاره شده است؛ مثلاًبه روایت طبریکه مبتنی بر قول یکی از درباریان یزدگرد ساسانی است، کاخهای اصطخر در عصر او برجای بود، و محوطة آن درختان بسیار داشت.14 سیاحان اروپایی نیز به سروهای تناور و کهنسال ایالت پارس، مخصوصاً شیراز اشاره کرده و زیباییهای این درخت بالنده را ستودهاند. پیتردلاواله در سال 1618م/ 1027ق نوشته است: «در پاسارگاد درخت سرو کهنسالی هست، که بزرگترین و زیباترین سروی است که در تمام عمر دیدهام.»15
در همان سال فیگوئورآ اوصاف تمجیدآمیز فراوانی از درختان نخل و سرو در سرزمین پارس به دست داده است. او اول بار که درخت سرو تناوری میبیند، دچار شگفتی میشود. وی در مزار شیخ علی باکویه، در حاشیة شیراز، از سروی بسیار تناور سخن گفته و از سروهای بسیار کهن یکی از باغهای شیراز یاد کرده که در آغوش سه تا چهار مرد جای نمیگرفته است.16 یان اسمیت در سال 1628م / 1307ق از سروهای سرسبز و تناور باغ حاکم شیراز سخن گفته،17 و آندره دولیه دلند در سال 1664م/1075ق گفته است: «تصور نمیکنم در دنیا جایی باشد که سروهایی به تنومندی سروهای شیراز، و به آن تعداد داشته باشد.»18 مسیو چریکف درخت سرو باغ هفتتن شیراز را از بدینگونه وصف کرده است: «چنانچه 22 نفر دست یکدیگر را گرفته در اطراف آن درخت حلقه زنند، به انتهای قطر آن نخواهد رسید!»19
به نوشتة نیبور در سال 1765م / 1179 ق، در محل مصلای شیراز «سروهای بینهایت بزرگی که زمانی در این محل وجود داشته، در آشفتگیهای اخیر از بین رفته است.»20 هانری ماسه از قول بینینگ از سرو تناور کنار آرامگاه حافظ که گرفتار حریق شده، سخن گفته است.21 اوژن فلاندن در سال 1841م/ 1257ق از درخت سرو محل خاله سرو، در قسمت غرب مرودشت،با محیط حدود 4 متر یاد کرده است.22 فرهاد میرزا معتمدالدوله از درخت سرو تناوری، با دور تنة 25/4 ذرع، در نزدیک استخر سخن گفته است.23 همو در سال 1292ق، ضمن بازدید از سرو قریة هرزه ویل ـ واقع در نیم فرسنگی قریة منجیل از بلوک رحمتآباد گیلان ـ میگوید: «سرو قریة فنا در شیراز از این بلندتر است و بزرگتر است؛ ولی او پریشان و افشان است، مثل این شاداب و سبز نیست، و این شادابی و خضرت از رطوبت هواست.»24اعتماد السلطنه ضمن وصف جلیان از بلوک گرمسیری شرق شیراز میگوید: «در این بلوک سروی است که سیذرع ارتفاع و دو ذرع قطر دارد.»25
ادامه دارد
پی نوشتها:
1. فردوسی، شاهنامه (چاپ دبیر سیاقی)، ج 3، ص 1320؛ دیوان دقیقی طوسی (چاپ محمدجواد شریعت)، ص 51
2. ثعالبی نیشابوری، ثمارالقلوب، ص 277؛ زکریا قزوینی نیز همین مطلب را از قول ثعالبی نقل کرده است. (ترجمة آثارالبلاد، ج 2، ص 239)
3. تاریخ بیهق، ص 283.
4. ابوریحان بیرونی، تحدید نهایتالاماکن، ترجمة احمد آرام، ص 24
5. تاریخ بیهق، ص 282.
6. از آن جمله درخت همیشه سبز مورد که ابوسعید ابوالخیر غرس کرد (اسرار التوحید، ص 157)؛ یا درخت دیگری که پیش از فوت خود،برای جایگاه مرقدش مشخص کرده بود (ص 34)؛ یا درختان خرمایی که شاه نعمتالله ولی (ص 176)، در مزار امامزاده عبدالله در شهرک بافق کاشته بود؛ مورد مشابهی را خواجه عبدالله انصاری (طبقات الصوفیه، ص 359) نقل کرده است.
7. مینوی خرد، ترجمة احمد تفضلی، ص 19
8. ولفگانگ کناوت، آرمان شهریاری، ترجمة سیفالدین نجمآبادی، ص 205
9. تاریخ بیهق، ص 281؛ با کمی تفاوت ثمار القلوب، ص 277
10. طبری، تاریخ طبری، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج 14، ص 6040
11. حدودالعالم من المشرق الی المغرب،به کوشش منوچهر ستوده، ص 128.
12. ابن بلخی، فارس نامه، ص 129و 139.
13. همان، ص 127.
14. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمة صادق نشأت، ص 388؛ براساس پیشبینی یکی از بزرگان دربار یزدگرد، عربها با تسخیر اصطخر تالارها و جایگاه سلاطین را به چارپایان خود اختصاص داده و اسبان خود را بر درختان آنجا میبندند.
15. هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، ج 1، ص397، از پیتر دلاواله (سفرنامه، ج 3، ص 333) نقل کرده است.
16. سفرنامة فیگوئورآ، ص 120، 136، 139، 150.
17. ویلم فلور، اولین سفرای ایران و هلند، ص 64.
18. آندره دولیه دلند، زیباییهای ایران، ص 69.
19. سیاحتنامة مسیو چریکف، ص 14.
20. سفرنامة نیبور، ص 153.
21. هانری ماسه، همان، ص 153.
22. سفرنامة اوژن فلاندن، ص 293.
23. فرهاد میرزا معتمدالدوله، زنبیل، ص 213.
24. فرهاد میرزا معتمدالدوله، سفرنامة فرهاد میرزا، به کوشش غلامرضا طباطبائی، ص 24.
25. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، ج 4، ص 224.