زیست بوم
تجلی کلام خدا در طبیعت
- زيست بوم
- نمایش از شنبه, 15 شهریور 1393 10:06
- بازدید: 4541
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25960، سهشنبه 11 شهریور 1393
آیتالله دکتر سیدمصطفی محقق داماد
رفتن این آب فوق آسیاست
رفتنش در آسیا بهر شماست
چون شما را حاجت طاحون نماند
آب را در جوی اصلی باز راند
ناطقه سوی دهان تعلیم راست
ورنه خود آن نطق را جوئی خداست
میرود بیبانگ و بیتکرارها
«تحتها الانهار» تا گلزارها
ای خدا، جان را تو بنما آن مقام
که در او بیحرف میروید کلام
بحث درباره صفت «تکلم» در تاریخ علم کلام ریشه دیرینهای دارد و یکی از نخستین مسائل کلامی است که در اواخر قرن نخست و یا اوایل قرن دوم مطرح گردید و درگیریهای لفظی و مشاجرات دامنهدار و احیاناً زد و
خوردهای خونینی به دنبال داشت، و داستان دستگیری احمدبن حنبل و یارانش که در تاریخ به «محنت احمد» معروف است، از نتایج این اختلاف است. فتوحات و کشورگشاییهای مسلمانان، سبب شد که افکار ملل جهان به
میان مسلمانان راه پیدا کند و مسائل جدیدی در جوامع اسلامی مطرح شود. درباره تکلم خدا در دو محور گفتگو میشود:
1ـ آیا صفت «تکلم» مانند صفات علم و قدرت، از صفات ذات خداست و یا اینکه مانند زنده کردن، میراندن، آفریدن و روزی دادن از صفات فعل او به شمار میرود؟
2ـ آیا کلام خدا از جمله قرآن، قدیم است یا حادث؟
کلام لفظی و نفسی
اشاعره و ماتّریديّه کلام را به دو گونه لفظی و نفسی تقسیم کردهاند. قرآن و دیگر کتب آسمانی که بر پیامبران الهی نازل شده است، کلام لفظی و حادثاند، ولی کلام لفظی،حقیقت کلام نیست، حقیقت کلام یا کلام حقیقی، کلام
نفسی است، یعنی حقیقی است در نفس یا ذات متکلم که کلام لفظی بیانگر آن است. کلام نفسی در خداوند، صفت ذات و قدیم است، به بیت ذیل از أخطل شاعر عرب (710م) نیز استدلال نمودهاند:
انّ الکلام لفی الفؤاد و انّما
جعل اللسان علیالفؤاد دلیلا1
ترجمه: کلام، تنها در دل قرار دارد و زبان فقط یک راهنما برای نشان دادن آن است.
ملاصدرا در کتاب شواهدالربوبیه و جلد ششم اسفار به بحث کلام پراخته است؛ در شواهد مختصر و در اسفار مفصل. در شواهد میگوید: «انّ الاعتقاد فیالکلام لیس کما قالته الاشاعره من انه المعانی القائمه بذاته تعالی و
سموها الکلام النفسی والا لکان علما»:2 کلام نفسی که آنان میگویند علم است و نه کلام.
طرفداران کلام نفسی میگویند: گاهی انسان از چیزی خبر میدهد که خلاف آن را میداند، و یا در درستی آن شک دارد. بنابراین، آن چیزی که خاستگاه کلام لفظی است علم نخواهد بود.3 به نظر صدرا این استدلال تمام
نیست؛ زیرا در فرض یاد شده علم، تصدیق نیست. اما علم تصوری وجود دارد، یعنی انسانی که به نادرستی مطلبی علم دارد، آن مطلب را تصور میکند، و تصور خود را بازگو میکند. همینگونه است در صورت شک.
ملاصدرا پس از رد نظریه اشاعره به بیان نظریه خود میپردازد. ایشان دو بیان برای نظر خود دارد: یکی در اسفار و دیگری در شواهد. در شواهد بیانش نوعی کلام لفظی است. میگوید: بل هو عباره عن انشاء کلمات
تامّات و انزال ایات محکمات واخر متشابهات فی کسوه الالفاظ والعبارات. والکلام قرآن و فرقان باعتبارین و هما جمعیاً غیر الکتاب. لانه من عالم الخلق... والکتاب یدرکه کل احد والکلام لایمسه الا المطهرون.4
اما در کتاب اسفار به بیان کلام عینی و یا به تعبیر دیگر کلام فعلی میپردازند.5
کلام عینی یا فعلی
از دیدگاه حکمای اسلامی، اگرچه واژهٔ کلام برای الفاظی وضع شده است که بر معانی خاصی دلالت دارند، ولی غرض و هدفی که کلام لفظی برای آن وضع شده است، اعم از کلام لفظی است؛ زیرا غرض از وضع کلام
لفظی دلالت و حکایت است. این مطلب به کلام لفظی اختصاص ندارد، گاهی از طریق اشاره و مانند آن میتوان مراد و مقصود خود را به دیگری فهماند. چنانکه در عرف محاوره نیز اینگونه افهامها را کلام و تکلم
میگویند. از سوی دیگر، شکی نیست که فعل نسبت به فاعل خود دوگونه دلالت دارد، یکی دلالت بر اصل وجود فاعل و دیگری دلالت بر صفات آن. بر این اساس میتوان گفت: عالم هستی که فعل و آفریده خداوند است،
بر وجود و صفات کمال او دلالت میکند. بنابراین عالم هستی کلام خداوند است. حکیم سبزواری با تلخص در گزارش نظر صدرا میگوید: فاکل با لذات له دلاله/حاکیه جماله جلاله: تمام هستی کلمات حقاند؛ زیرا ظاهرکنندهٔ
آن چیزهایی هستند که مکنون غیب حقاند. کلمات لفظی از برخورد نفس انسان در بیست و هشت مقطع حروف که به عدد منازل قمرند، بهوجود میآیند. حروف تهجی 28 است و مخارج آن سه است: حلق، دهان و لب.
شش حرف از حلق است، هجده حروف از دهان است و چهار حرف از لب است. مبدأ ریه آدمی یعنی نفس آدمی است. تطبیق کلمات وجودی را چنین کردهاند که: ظهور قمر در 28 شب است. و شبهای محاق ظهور ندارد
مقاطع وجودات نیز به تعداد منازل 28 شب است با این فرق که مقاطع حروف قبل از تقاطع و پیدایش وجود دارند، اما مقاطع وجودات با تنزل وجود منبسط پیدا میشوند. مراد از مراتب 28 گانه ماهیات است که یا تنزل
وجود منبسط موجود میشوند و قبل از این تنزل ماهیاتی نبودهاند.
کلمات وجودی و تکوینی یعنی تمام موجودات عالم که از برخورد نفس رحمانی که وجود منبسط است در مراتب 28 گانه حاصل میشوند.
مراتب 28 گانه عبارتند از:
عقل ـ نفس ـ افلاک نه گانه11،
عناصر اربعه (آب، باد، خاک، آتش) 15،
موالید ثلاثه (معدن، نبات، حیوان) 18،
و عالم برزخ (یعنی عالم مثال البته در قوس نزول) 19،
و مقولات نه گانه عرض 28،
نفس رحمانی به مقاطع 28 گانه حروف 28 گانه در عالم تکوین بهوجود میآید. مانند برخورد نفس انسان به مقاطع حروف تهجی.
حکیم سبزواری یک بیت عربی از عارفی نقل میکند که معلوم نیست کیست:
وجودک فی کل الحقایق سائر
و لیس له الا جلالک ساتر6
مراد از «جمال» صفات ثبوتیه حق است. و مراد از «جلال» صفات سلبیه حق متعال. او میگوید: صفات ثبوتیه (مانند حیات، قدرت، علم) در جمیع حقایق عالم سریان دارد. چون وجود هرجا تنزل مییابد، صفات خاص
وجود هم تنزل مییابد. اگر تو در صفات سلبی مانند دیگران بودی، تو هم مرئی بودی. مرکب بودی (جسم بودی) ولی صفات سلبیهٔ تو ساتر توست. ملاصدرا این مطلب را از عرفا گرفته است. شیخ محمود شبستری در
قرن هشتم گفته است:
به نزد آن که جانش در تجلی است
همه عالم کلام حق تعالی است
مراتب همچو آیات وقوف است
عرض اعراب و جوهر چون حروف است
یکی زان فاتحه و آن دیگر اخلاص
از او هر عالمی چون سورهای خاص
که در وی همچو باء بسمل آمد
نخستین آیتش عقل کل آمد
دوم نفس کل آمد آیت نور
که چون مصباح شد از غایت نور
سیم آیت در او شد عرش رحمان
چهارم «آیهالکرسی» همیدان
پس از وی جرمهای آسمانی است
که در وی سوره سبع المثانی است
که هر یک آیتی هستند با هر
نظر کن باز در جرم عناصر
که نتوان کرد این آیات محدود
پس از عنصر بود جرم سه مولود
که بر ناس آمد آخر ختم قرآن
به آخر گشت نازل نفس انسان
کلام الهی در قرآن و روایات
در قرآن و روایات کلام الهی گستره وسیعی دارد، هم کلام لفظی را شامل میشود، و هم کلام فعلی و هم گونههای دیگری از کلام بیان شده است. کلمهالله گاهی مخلوقات خاصی مانند عیسی خوانده شده و گاهی همه جهان.
مانند آیهٔ شریفه: «قل لوکان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مددا: بگو: اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان
مییابد، هر چند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم.» (کهف: 109)
«ولو انّ ما فی الارض من شجرهٔ اقلام و البحر یمده من بعده سبعهٔ ابجر ما نقدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم. اگر همه درختان روی زمین قلم میگردید و دریا را هفت دریای دیگر یاری میرساند (و همه مرکب میشد)
نوشتن کلمات خداوند پایان نمیپذیرفت به راستی خداوند پیروزمند فرزانهای است.» (لقمان: 27)
«سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبيّن انه الحق. أو لم یکف بربک انّه علی کل شیء شهید: به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که
او راستین است. آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» (فصلت: 53)
عشق در پرده مینوازد ساز
هر زمان زخمهای کند آغاز
همه عالم صدای نغمه اوست
که شنید این چنین صدای دراز؟
نظریه «نمود» صدرا
ملاصدرا در تفسیر این آیه با دیگر مفسران کاملاً متمایز است و نظریهای خاص بر اساس مبانی حکمی خود دارد. تفسیر صدرا در این آیه از دو جهت با دیگران متمایز است:
الف) «سین» در آغاز «سنریهم» در تفسیر سایر مفسران به معنای حرف استقبال تفسیر شده و گفتهاند که خداوند در آینده آیاتی را به مشرکین نشان خواهد داد.
ب) اغلب مفسران قرآن ضمیر در «انّه» را به قرآن برگرداندهاند، هر چند که طبرسی پنج قول نقل میکند7؛ ولی علامه طباطبائی نخست با قاطعیت نظریه مرجع بودن قرآن را ترجیح میدهد و البته در سطور احتمالات
دیگری را هم مطرح میکنند و ضمیر «أنّهُ» للقرآن... فالآیه تعد إراءه آیات فی الآفاق و فی أنفسهم حتی یتبین بها کون القرآن حق8.
ج) اغلب مفسران و شاید همه آنان واژه «آیات» در این آیه شریفه را به معنای نشانه یعنی «نماد» تفسیر کرده و مراد از نشانه امور خارقالعاده و غیرطبیعی دانستهاند. طبرسی در جوامعالجامع آیات آفاقی را فتوحات
رسولالله(ص) و غلبه وی بر اکاسره و ملوک و پیروزی عدد قلیل بر گروه کثیر و امور غیرطبیعی میداند.9
تفسیر شریفالمیزان سه احتمال به شرح زیر مطرح میکند: آیاتی که بتواند حقانیت قرآن را اثبات کند، آیاتی از خود قرآن خواهد بود که از حوادث و وعدههایی خبر میدهد که به زودی واقع خواهد شد، مانند آیاتی که خبر
میدهد که به زودی خدای سبحان پیامبرش و مؤمنین را یاری میکند، و زمین را در اختیار آنان قرار داده، دین آنان را بر تمامی ادیان غلبه میدهد و از مشرکان قریش انتقام میگیرد. همچنان که دیدیم این طور شد، نخست
پیامبر خود را دستور داد تا از مکه به مدینه هجرت کند، چون دیگر کارد به استخوان رسیده بود، و آن جناب و مؤمنان به وی در نهایت شدت قرار گرفته بودند، نه کسی ما فوق خود داشتند تا در زیر سایه قدرت او ایمن
باشند، و نه در خانه خود میتوانستند درنگ کنند، و بعد از هجرت صنادید و بزرگان قریش را در بدر شکست داد، و مدام امر آن جناب بالا میگرفت تا آنکه مکه به دست حضرتش فتح شد، و همه شبهجزیره عربستان به
فرمانش درآمد، و بعد از آنکه خود آن جناب از دنیا رفت، بیشتر آبادی کره زمین به دست مسلمانان فتح گردید، و خدای سبحان آیات خود را در آفاق و نواحی زمین به مشرکان نشان داد، و هم آیات خود را در نفس مشرکان
نشان داد، و همه آنان را دربدر به هلاکت رسانید.
البته این حوادث تاریخی از این جهت که حوادثی تاریخی بودند، آیت خدا بر حقانیت قرآن نبودند، بلکه از این جهت آیت بودند که قبل از اینکه واقع شوند، قرآن کریم از وقوع آنها خبر داده بود، و درست همانطور که قرآن
خبر داده بود، واقع شد.
احتمال هم دارد مراد از «آیات» و روشنشدن حق به وسیله آن آیات، آن مطلبی باشد که از آیات دیگر استفاده میشود، و آن اینکه خدای تعالی به زودی دین خود را به تمام معنای کلمه ظاهر، و بر همه ادیان غالب
میسازد، به طوری که دیگر در روی زمین غیر از خدای یگانه هیچ چیزی پرستش نشود، و همای سعادت بر سر تمامی افراد نوع بشر بال بگستراند که رسیدن چنین روزی غایت و هدف از خلقت بشر بود.
این معنا را از آیه شریفه «وعد اللهُ الذین آمنوا منكُم وعملوا الصالحات لیستخلفنّهُم فیالأرض» (نور:55)، و آیاتی دیگر استفاده کردیم، و با دلیل عقلی هم تأییدش نمودیم.
فرقی که بین این وجه با وجه قبلی است، این است که بنا بر وجه اول، روی سخن در آیه موردبحث تنها به مشرکان مکه و پیروان ایشان است. و بنا بر وجه دوم به عموم مشرکان امت است؛ ولی به هر حال خطاب در آن
عمومی و اجتماعی است، و ممکن هم هست بین هر دو وجه جمع کرد.
احتمال هم دارد مراد آن حالتی باشد که انسان در لحظات آخر عمر پیدا میکند که همه پندارهایش نقش بر آب شده، و ادعاهایی که داشت از بین رفته، و دیگر دستش از همه جا بریده، به غیر از خدا چیزی برایش نمانده
است، مؤید این معنا ذیل آیه و آیه بعد از آن است. و بنابراین، احتمال ضمیر در «أنّهُ الحق» به خدای سبحان برمیگردد.10
صدرا در جلد ششم «اسفار» در آغاز بحث از برهان صدیقیین میگوید: این آیه دو بخش دارد، بخش نخستین «سنریهم آیاتنا فی الافاق حتی یتبيّن انه الحق» است و بخش دوم «اولم یکف بربک انه علی کل شیءٍ شهید»
است. در بخش نخستین این آیه اشاره به طرقی است که دیگران برای خداشناسی اقامه نمودهاند. متکلمان از طریق حدوث عالم و طبیعیین از رهگذر حرکت جسم و در بخش دوم به طریقه صدیقیین با بیان و تقریر خاص
صدرایی اشاره دارد.11 از کلام صدرا به وضوح مستفاد است که:
الف) به نظر ایشان «سین» در سنریهم به معنای تأکید و تکرار است، نه به معنای حرف استقبال.12
ب)ایشان مرجع ضمیر«انّه» را خدا دانسته است نه قرآن مجید؛ یعنی تا روشن شود که خداوند متعال حق است. شاهد این برداشت، ذیل آیه شریفه است که سخن از مشهود بودن خداوند و لقاءالله است. قرآن مجید در دوجا
(سوره حج و سوره لقمان) با یک تعبیر خدا را به عنوان حق محض و مبدأ حقیقت13 معرفی فرموده است: ذلک بانّ الله هو الحق و انّ مایدعون من دونه هو الباطل و ان الله هو العلی الکبیر: این بدان روست که خداوند حق
است و آنچه به جای او [به پرستش] میخوانند، نادرست است و اینکه خداست که فرازمند بزرگ است.14
نظر صدرا در تفسیر این آیه آن است که سراسر جهان اعم از آفاق و انفس، «نمود» حق متعالند. تفاوت نماد و نمود آن است که از نماد به عنوان معلول پی به علت برده میشود و حد وسط معلول است. در حالی که نمود
شئ، ظهور خود اوست حد وسطی در کار نیست. تفاوت صدیقین و دیگران آن است که آنان از غیر حق به حق راه مییابند. در حالی که صدیقین با تأمل در حق به حق میرسند.
شاهد مدعای صدرا در تفسیر آیه شریفه جمله ذیل آیه است که میفرماید: اوَ لم یکف بربّک انّه علی کل شئٍ شهید؟ این استفهام، از نوع تقریری است؛ یعنی در حقیقت چنین بیان میکند که «کفی بربک» و «شهید» صفت
مشبهه به معنای اسم مفعول است؛ یعنی خداوند بر چیزی مشهود است و کلمه «علی» رسانندهٔ فوق و مفهوم سبقت است؛ یعنی هر چیز را که شما بخواهید بشناسید، مشهودِ قبل از آن خداوند است. به دیگر سخن، اول خدا
مشهود شماست و سپس آن چیز نظیر دریا، صحرا، کوه و بیابان؛ و حتی اگر بخواهید خودتان را بشناسید، اول خدا مشهودتان است و سپس خودتان.
بیان این مطلب چنین است که قبول حقیقت و واقعیت زیربنای تمام مشهودات بشری است و مادام که آدمی این گزاره را تصدیق نکند که حقیقتی هست، هیچ گزاره دیگری را نمیتواند تصدیق کند و درک گزاره حقیقتی
هست به نحو علم حضوری از اصلیترین گزارههای اولی است. آدمی اگر بخواهد فکر خود را هم بشناسد و بگوید من میفهمم، باید قبل از آن «حق» یعنی خداوند را بشناسد. خلاصه آنکه مشاهده هر مشهودی متأخر از
شهود حقیقت است.
بنابراین تفسیر آیه شریفه به نظر صدرا این است که سراسر جهان نمود حق متعال است. و این است معنای «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم».15
دوستان، در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم:
جمله عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
امام علی(ع) کلام خداوند را فعل الهی دانسته و فرموده است: «هرچیزی را که بخواهد ایجاد کند، میگوید باش؛ پس آن چیز موجود میشود. این گفته خداوند از مقوله صدا و ندا نیست، بلکه کلام او فعل اوست که آن را
ایجاد میکند: یقول لمن أراد کونه: کن فیکون. لابصوت یقرع و لا بنداء یسمع. و انّما کلامه سبحانه فعل منه انشاه و مثله».
*الهیات محیط زیست
پینوشتها:
1ـ تفتازانی: شرح مقاصد، ج4، ص 150؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمدبن عمر؛ مفاتیحالغیب، بیروت، دار احیاءالتراثالعربی، 1420ق، چاپ سوم، ج1، ص35.
2ـ ملاصدرا، الشواهدالربوبیه، تصحیح و تحقیق و مقدمه، سیدمصطفی محقق داماد، ص75.
3ـ میر سید شریف، شرح مواقف (قاضی عضد)، جلد 8، ص94.
4ـ الشواهد،همانجا. 5. اسفار، همانجا.
6. ملاهادی سبزواری، شرح منظومه، چاپ ناصری.
7. ر.ک: طبرسی، مجمعالبیان، ج9، ص30، انتشارات ناصرخسرو، 1372.
8. المیزان، ج17، ص 404.
9. «فی نصره رسولنا محمد(ص) فی آفاق الدّنیا من الفتوح، و من الإظهار علی الأکاسره والملوک و تغلیب العدد القلیل علی الکثیر و الأمور الخارجه عن المعهود» (مجمعالبیان، همانجا)
10. «فالآیه تعد إراءه آیات فی الآفاق و فی أنفسهم حتی یتبین بها کون القرآن حق و الآیات التی شأنها إثبات حقیه القرآن هی الحوادث و المواعید التی أخبر القرآن أنها ستقع کإخباره بأن الله سینصر نبیه (ص) و المؤمنین و
یمکن لهم فی الأرض و یظهر دینهم علی الدین کله و ینتقم من مشرکی قریش إلی غیر ذلک...» المیزان، همانجا).
11. الاسفار الاربعه، ج6، به تصحیح دکتر احمد احمدی، انتشارات بنیاد صدرا.
12. البته این نکته موردتأیید اهل ادب عرب نیز میباشد که این حرف در گویش عربی برای تأکید فعل و تکرار آن نیز به کار میرود. این ویژگی به «سین» اختصاص دارد و در «سوف» که حرف دیگر استقبال است
نمیباشد. حسن، عباس، النحو الوافی، تهران، آوند آویش، 2004م، چاپ اول، ج1، ص 58.
13ـ برای مطالعه بیشتر درخصوص مبدأ حقیقت ر.ک: محقق داماد، سیدمصطفی، روشنگری دینی، ج2،ص61، انتشارات روزنامه اطلاعات
14ـ حج:62؛ لقمان:30.
15ـ حدید:3.