زبان پژوهی
نقش زبانهای ایرانی در انتشار چندین دین در آسیای مرکزی و چین
- زبان پژوهي
- نمایش از جمعه, 25 شهریور 1390 11:26
- بازدید: 6200
برگرفته از تارنمای فر ایران
نهال تجدد
در سدهی دوم پیش از میلاد یکی از امپراتوران سلسلهی هان (Han) (206 پ.م تا 8 م) به نام وو (Wu) و سردارش جانگ چیان (Zhang Qian) جادهی ابریشم را گشودند. هدف امپراتور چین از این راهگشایی، جلب اقوام تخاری1 (به چینی Yue Zhi) آسیای مرکزی، بر ضد طایفهی سیونگ نو (Xiongnu) بود. وی در سال 139 پ م ، برای شناسایی آداب و رسوم مردم این سرزمینها، جانگ چیان را به غرب روانه کرد. جانگ ده سال بعد به شمال افغانستان کنونی رسید و برای نخستین بار در تاریخ راهی مستقیم میان چین داخلی و آسیای مرکزی گشود. همزمان با گشایش این راه و سفر جانگ به غرب، در زندگی اقوام تخاری دگرگونیهای پایهای رخ داد که بر تاریخ آسیای مرکزی و خاور دور اثر مستقیمی داشت. این چادرنشینان غرب چین بعد از منزل کردن در سرزمینهای حاصلخیز منطقهی سغد و بلخ کمکم با تمدن همسایهها آشنا شدند و عناصر فرهنگ ایرانی و هندی درمیانشان راه یافت. از ایران آداب و رسوم و اساطیر، از هند دین بودا را وام گرفتند. باید گفت که برخلاف باور گروهی اندک، انتشار آیین بودایی از درهی آمودریا تا چین به دست تورک زبانان انجام نگرفته است و با آن که به غلط در مواردی منطقهی آسیای میانه را ترکستان گفتهاند، ترکها بسیار دیرتر به کاشغر و پارهای از مناطق آسیای میانه دست یافتند. در اوایل قرن بیستم متنهایی به سه زبان مردهی سغدی، ایرانیشرقی، و تخاری در کاشغر کشف شد.
از نظر جغرافیایی، گویا، زبان تخاری در ناحیهی کوچار و تورفان (شمال تاریم) رواج داشته است، ولی بوم زبانهای ایرانی شرقی در جنوب تاریم، از ختن به سوی شرق دون خوانگ (Dunhuang) بوده است، و سغدی در طول هزارهی اول میلادی زبانی بینالمللی بوده است و همان نقشی را داشته است که بعدها، تا قرن سیزدهم هجری، فارسی به عهده داشت.
برخی از اقوام ساکن ناحیهی شمالی تاریم، چشمهای آبی و موهای بور دارند و این چهره ـ که از چهرهی مغولی بسیار دور است ـ هنوز در کوهستانهای غربی گانسو (Gansu) دیده میشود.
جهانگردانی که از قرنها پیش به خوارزم و فرارود و کاشغر سفر کردهاند، خبر از چهرههایی با دماغهای کشیده و ریشهای انبوه، یعنی چهرهی ایرانی، دادهاند. دیگر این که، فنون آبیاری را ـ که در این سرزمینهای خشک و بیآب بسیار ضروری است ـ هیچگاه ترکها پایهگذاری نکردهاند و کانالهای زیرزمینی تورفان را تنها با قناتهای ایران میتوان سنجید.
در مورد آیین بودایی چینی، باید گفت که یقین است که اقوام ایرانی در انتشار این دین هندی در چین نقش مهمی داشتهاند. نخستین مترجم بزرگ متنهای بودایی به چینی، کسی که در پایتخت چین در قرن دوم میلادی بیش از بیست سال زحمت کشید و مکتبی نیز به وجود آورد، شاهزادهای ایرانی بود که نامش در متون چینی آن شیگائو (An Shigao) آمده و هم روزگارانش او را به نام «شاهزادهی پارتی» میشناختند. در قرن دوم و سوم میلادی کمابیش تمام مترجمان بودایی در چین، سغدی و ایرانی بودند و میان آنها هنوز اثری از هندیها دیده نمیشد. از این رو، به نظر میآید که برخی از باورهای بودایی مانند آمیتابها (Amita bha)، «خدای روشنایی بیپایان» و «بهشت باختری» او مستقیم از تمدن ایرانی اثر پذیرفته است. همچنین میدانیم که نوعی ادبیات بودایی در میان ایرانیان کاشغر نیز رواج داشته است. دست کم میتوان گفت که حتی در چین برای روشن کردن معنای بعضی واژههای فنی و نامهای خدایان بودایی، تنها باید از اشکال ایرانی آنها کمک گرفت.
بدینسان آیین بودایی شمالی زیر تاثیر آیین رستگاری و آخرت اندیش زرتشت، تبدیل به دین رهایی شد. از نظر هنری، پیکرهی بودیساتواما (Bodhisattva)ی گاندارا نیز از این تاثیر بیبهره نمانده و صورتهای زیبای بودا به سبک آریایی با سبیل پارتی و هالهی زرتشتی خورنه (Xvarnah) تراشیده شد. خورنه را بر سکههای پادشاهان کوشان نیز میتواند دید، همانٌطور که در غرب گرد سر مسیح و قدیسان نشست. نوار لباسها و نوشتههایی که در محرابهای افغانستان پیرامون بودا را گرفتهاند، مستقیم تحت تاثیر هنر ایرانی است ومیتوان گفت که این نیز شکل بودایی تصویرسازی ساسانی است. رفتهرفته آیین بودا نیز دگرگون میشود اصل کنش جایگزین «تفکر کنش پذیر» (contemplation passive) میشود و دید رستگاری همگانی زرتشت جانشین نجات فردی میشود و ماهایانا (Mahayana چرخ بزرگ) که رهایی را برای تمام انسانها میخواهد، به جای هینایانا (Hinayana چرخ کوچک) میآید که نجات را تنها از آن برگزیدگانی میداند که به آیین بودایی گرویدهاند.
بوداهای تفکر (Dhyani-Bouddhas) و برخی از بودیساتواها حالتی از موجودیت روحانی امشاسپندان زرتشی را دارند، و مسیح مئیتریا (Maitreya) یا «بودای موعود» کسی که با ظهورش رستگاری جهان انجام خواهد پذیرفت ـ نامش را از میترا میگیرد و نجات دهندگیش را از سوشیانت.9 میان واژگان دینی بودایی و واژگان زرتشتی نیز همانندیهایی دیده میشود. بودهی (Bodhi) شاه دوزخ و فریبندهی بودا نیز به Daeva Buiti در آیین زرتشت بیشباهت نیست. سرانجام واژه اصلی آیین بودایی، یعنی بودهی که بودیساتوا (Bodhisattva) (روشنی بخش) یا بودا (Bouddha) (روشنی یافته، بیدار شده) از آن ساخته میشود، خویشاوندی نزدیک با واژهی فارسی باستان baodah دارد. باورها و اندیشه و واژگان از هند، از آیین برهمنی و بودایی هندی، سرچشمه نمیگیرد، بلکه خویشاوندی با ایران زرتشتی دارد و سپس در غرب به یهودیت و مسیحیت راه مییابد.
رفته رفته چینیها، با هند تماس برقرار کردند و هندوها نیز از راه دریا وارد خاک چین شدند. در قرن چهارم با سفر فا سی ان (Fa Xian) به غرب، زیارت بوداییهای چینی از سرزمینهای مقدس هند نیز آغاز شد و کسانی مانند فا سی ان و سوان زانگ (Xuan Zang) به سرچشمهی آیین خود دست یافتند و از میانجیگری مترجمان ایرانی بینیاز شدند. ولی نه تنها نقش ایرانیان در خاور دور به پایان نرسید، بلکه در کار انتشار و رشد دینهای دیگر فعال بودند.
در قرن هفتم کشور چین، که بخشی از آن در دست سلسلههای چینی و بخشی در دست فاتحان مغول بود، دوباره زیر لوای یک دولت مرکزی و یک سلسلهی ملی، یعنی تانگ (Tang)، یکی شد و راههای آسیای مرکزی بار دیگر گشوده شد. در پی آن، سه دین بزرگ یکی پس از دیگری به چین راه یافت: مسیحیت نسطوری، دین زرتشت، و دین مانی.
در مورد سرگذشت کیش نسطوری سنگ نوشتهای در دست است که در سال 781 میلادی در سی ان فو (Xianfu) نگاشته شده است. این سنگ نوشته نخست از ورود یک نسطوری به نام آلوین (Aluoben) در سال 635 میلادی خبر میدهد و سپس تاریخ پرورش این آیین را میان سالهای 635 و 781 میلادی شرح میدهد.
متن دیگری نیز در دون خوانگ کشف شده به نام «ستایش تثلیث مقدس» که در قرن هشتم به چینی ترجمه شده است. از این متن چنین بر میآید که در آن زمان، حدود سی متن نسطوری به چینی برگردانده شده است. زبان آیینی اینان سریانی بود. از آن جا که برخی از نامهای راهبان نسطوری ایرانی است، مانند مهداد گشتاسب یا مسیح داد، میتوان به روشنی گفت که میان نسطوریهای چین، گروهی ایرانی نیز میزیستهاند. اسقفی که بانی این سنگ نوشته است پسر کشیشی از بلخ یا تخارستان بوده است.
از یادداشتی که در فهرستهای بودایی به جای مانده، مشخص میشود که آدم (Adam) یا همان نویسندهی سنگنوشتهی «سی ان فو»، متنی بودایی به نام «شش کمال» را نیز به چینی برگردانده است. البته یک کشیش مسیحی معمولا دست به ترجمهی متن بودایی نمیزند. از طرف دیگر، میدانیم که متن «شش کمال» به سانسکریت نوشته نشده بوده، و دیگر این که ، هیچ متن بودایی به سریانی، یعنی زبان آیین نسطوری، در دست نیست. در نتیجه، به نظر میآید که آدم، که زبان آیین او سریانی است، ایرانی بوده و متن مورد نظر را از زبان مادری خود (سغدی) به چینی برگردانده است.
دیری نپایید که آیین نسطوری در چین از رواج افتاد، اما جامعهی مسیحیان در آسیا باقی ماند و حتی در دورهی مغول مارکوپولو از شکوفایی این آیین خبر میدهد. ولی در چین آیین نسطوری از قرن دهم به بعد، رفته رفته رو به نابودی گذارد.
در کنار آیین نسطوری دو دین دیگر، یعنی دینهای زرتشت و مانی، نیز پا به چین میگذارد. دین زرتشت، یا به گفتهی چینیها، «آیین پروردگار آسمانی آتش»در خاور دور حدود دو قرن از چنان اهمیتی برخوردار شد که دربار تانگ، دفتری ویژه به نام سابائو (Sabao) برای پیروان این دین ایجاد کرد. دریغ است که از آثار آیین مزدایی در خاور دور چندان چیزی باقی نمانده، ولی از شرحی دربارهی منطقهی دون خوانگ، که متعلق به قرن هشتم است، برمیآید که در آن ناحیه یک آتشکدهی زرتشتی وجود داشته است.
اما در مورد مانویت در چین، مدارک بسیار در دست است. این آیین، که در ایران با دشمنی پیروان دین زرتشتی روبرو بود، به چین پناه برد و در قرن هفتم در آنجا، جایگیر شد. سپس در قرن هشتم، توانست ترکهای اویغوری را، که در آن زمان بر مغولستان و کاشغر فرمانروا بودند، به خود جلب کند.
در این میان، ترکهای اویغور چراگاههای مغولستان را رها کرده و بر کاشغر و حتی بخشهایی از آسیای میانه فرمانروا شدند. بدین ترتیب، چهرهی آسیای مرکزی دگرگون شد و فضای پهناور فرهنگ ایران محدود شد. با گذشت زمان چادرنشینان ترک که در آن منطقه جایگیر شده بودند به تمدن همسایههای خود گرویدند اما چون از نظر سیاسی بر آنها چیرگی داشتند، زبان خود را رواج دادند. بدینسان از قرن دهم زبانهای تخاری و ایرانی شرقی رو به نیستی رفت و زبان ترکی همهگیر شد.
ترکان اویغور از ضعف حکومت مرکزی تانگ، که از سویی درگیر جنگهای داخلی و از سوی دیگر با امپراتوری تبت در کشاکش بود، سود بردند و قدرت خود را پا بر جا کردند. در چنین شرایط که اویغورها نه تنها یکسره بر آسیای میانه مسلط بودند، بلکه دربار چین نیز از آنان حساب میبرد، خاقان بزرگ به آیین مانی گروید.
این اطلاعات ازکاوشهای باستانشناسی در آسیای مرکزی به دست آمده است. در منطقهی تورفان ـ ناحیهای که اویغورها در آن جای گرفته بودند ـ باستانشناسان آلمانی و فرانسوی، متنهای مانوی به زبانهای فارسی میانه و سغدی یافتهاند. از نظر زبان شناسی، این متنها به شناخت بیشتری از فارسی میانه یاری کرد. از نظر شناخست دین مانی، از آن جا که این نوشتهها متنهای مانوی اصیل هستند، اهمیت بسیار دارند. از این رو، میتوان گفت، کلیسای مسیحی، تنها از صورت سامی مانویت اثر پذیرفته و این آیین، به شکل ناب ایرانی خود به آسیای میانه و چین رسیده است.
ترکهای آن زمان، مانند مغولهای امروزه، خدایان بودایی و هندو. (برهما و ایندرا) را به نامهای ایرانی، مانند Azrua یعنی زروان و هرمزد پرستش میکنند. این آخرین هدیهی آیین مانی است به آسیای مرکزی. مانویت در جامهی ایران خود، به چین نیز راه یافت و با آن که در آن جا دین رسمی نشد، تا مدتی پایدار ماند. در سال 731 میلادی، امپراتور چین به اسقفی مانوی دستور داد تا به نگارش متنی مانوی بپردازد. خلاصهی این متن امروز به نام «اصول و مبانی آیین بودای روشنایی، مانی» در دست است. در سال 768 میلادی پرستشگاههای مانوی به نام «ابرهای بزرگ و روشنایی» در دو پایتخت چین، یعنی چانگان (Changan) و لویانگ (Luoyang) ساخته شد.
در سال 771 میلادی، ناحیهی یانگ تسه (Yangzi) نیز پرستشگاهی مانوی از آن خود داشت.
مانویها نه تنها به عنوان سفیر دولت ایغور بلکه به عنوان دانشمند و اخترشناس به دربار چین راه یافتند و در ازدواج خاقان اویغور با شاهزاده خانمی چینی دست داشتند و به ترجمهی متنها و بنا کردن پرستشٌگاههای خود دست زدند.
در این میان ترکهای قرقیز، اویغورها را شکست دادند و آیین مانی که از نظر سیاسی به اویغورها تکیه داشت، کم توان شد.
در سال 845 میلادی دولت تانگ به آزار بوداییها و نسطوریها و زرتشتیها و مانویهای چین پرداخت، دین بودایی ضربهی چندانی نخورد زیرا در میان چینیها پایگاه استواری داشت.
ولی مانویها، که پشتیبانی دولت ایغور را از دست داده بودند، به کلی پراکنده شدند و رفتهرفته به دین بودا گرویدند. کمابیش در سال هزار میلادی، مانویها بیشتر در نواحی تورفان و ختن سکونت داشتند. و از راه آنان بود که ترکهای اویغور با تمدن ایران آشنا شدند. مانویها نزد این ترکها دو گونه خط را رواج دادند، یکی خط سریانی استرانگلو (estranghelo) که مخصوص متنهای مقدس بود و دیگری خط اویغور را که از سغدی گرفته شده است.
در متنهای اویغوری قرن دهم میلادی بیش از نیمی از این مانویان نامهای سغدی ایرانی دارند. در ترکستان چین، آیین مانی تا قرن سیزدهم میلادی بر جای بود، ولی در چین، بعد از ضربههای سال 845 رفتهرفته رنگ تائویی و بودایی به خود گرفت. دو گانه انگاری (dualisme) مانوی با دوگانه انگاری چینی پیوند خورد تا به جایی که متنهای مانوی وارد کتابهای مقدس تائویی شد و بدینسان لائوتسه (Laozi) به صورت یکی از آواتارها (avatar) یا مظاهر اعلای مانی نیز درآمد. فشارهای سیاسی آیینمانی را به صورت زیرزمینی درآورد و دیری نگذشت که مانویت وارد سیاست شد و با جادوگری و جنگیری درآمیخت. مطالعهی متنهای مانوی چینی نه تنهای از نظر علمالاهیات و جهانشناسی مانوی، بلکه از نظر بررسی ترکیب زیبایی که از آیین زرتشت با آیینهای بودایی و تائویی شده است بسیار ارزشمند است. با دین مانی دوگانه انگاری دیرینهی ایرانی و نظریهی جنگ نور و ظلمت در جامهی باورهای زرتشتی و بودایی و تائویی به چینیها عرضه شد. همجواری مانویان با بوداییان سبب شد که مانویان واژگان بودایی را برای مفاهیم خود به کار برند. در چین مانویت را «آیین روشنایی» میدانند و مانی را «بودای روشنایی».
بعد از سرنگونی سلسلهی ساسانی، پیروز، شاهزادهی ساسانی، به دربار چین پناه برد و عدهای از شاهزادگان و بزرگزادگان ایران در ولایتهای غربی چین به مقامهای دولتی رسیدند. با گذشت زمان، کاشغر به اسلام گروید و سپس خوارزم و فرارود، و حتی چین غربی نیز مسلمان شد.
در مورد انتشار و رشد آیین مانی در چین مدارک بسیار در دست است، از چگونگی مسلمان شدن چینیها اسناد زیادی در دست نیست. البته در کتابهای دورهی مغول بارها سخن از مسلمانان به میان میآید بدون آن که از شمار و قدرت آنها به دقت چیزی گفته شود.
کهنترین نوشتهای که از مسلمانان در چین در دست است، دستخطی است که در سال 1217 میلادی در شهر چوان جو (Quan Zhou) کشف شده. این شهر همان «زیتون» است که بارها در سفرنامههای جهانگردان عرب و حتی مارکوپولو به آن برمیخوریم.
سرگذشت این نوشته بدین سان است که یک راهب بودایی ژاپنی که در زیتون به سر میبرده و شاهد رفت وآمد کشتیهای بازرگانی از خلیجفارس به بنادر چین بوده، از بازرگانان مسلمان میخواهد که به زبان خود چند خطی برای او بنویسند. در نتیجه، بازرگانان ایرانی چند بیت شعر فارسی برای او مینویسند. این راهب بودایی آن دستخط را برای پرستشگاه بودایی خود در ژاپن میفرستد، و آنان این را به عنوان نیایشی از بودا نگاه میدارند. این نوشته با این که اهمیت تاریخی چندانی ندارد، ولی آشکارا گواه آنست که در قرن سیزدهم در بنادر چین از جمله در فوجی ان (Fujian)، نمایندگان تمام ملتهای آسیا داد و ستد میکردند. این مدرک به خوبی نشان میهد در میان بازرگانان مسلمان در آن زمان ایرانیان فارسی زبان نیز بودهاند. در پایتخت مغولان، کتیبهای به خط فارسی کشف شده است. که از چگونگی بنا و بازسازی مسجدی در قراقروم سخن میگوید و مربوط به نیمهی اول قرن چهاردهم میلادی است.
ایرانیان مسلمان در دوران مغول از نظر بازرگانی، دیپلماسی، فرهنگی، و علمی همان نقشی را داشتند که ایرانیان بودایی از سدهی دوم میلادی به بعد در چین داشتند. در حدود سال 1200 میلادی، در اجتماعات قراقروم، چه در دوران چنگیزخان چه بعد از او، نمایندگان دینهای گوناگون از ملتهای گوناگون با یکدیگر بحث و گفتگو میکردند. در سال 1253 میلادی در قراقروم بعد از گفتگویی میان پیروان آیین کنفوسیوس و تائو و مسیحیان و بوداییان و مسلمانان، خان بزرگ این پنج مذهب را به پنج انگشت یک دست همانند میکند.
نمایندگان این دینها از ملیتهای گوناگون، که همه در قراقروم به سر میبردند، به زبان فارسی با هم گفتوگو میکردند.
و این امر شامل حال مارکوپولو نیز میشود، زیرا میبینیم که او بعد از بیست سال اقامت در چین کمی مغولی میدانست و چینی هیچ نمیدانست.
در کتابهای تاریخ مغول در قرن سیزدهم میلادی نام ابزارهای نجوم همگی به فارسی است. روحانیان مسلمان در تاریخهای مغول با واژهی فارسی «دانشمند» خوانده شدهاند.
ابنبطوطه که در قرن چهاردهم به چین رفت، در پکن مهمان شیخبرهانالدین ساغرچی بود.
امپراتور چین این ایرانی را والی مسلمانان سرزمینهای پادشاهی خود کرده بود. ابنبطوطه از کاخ امپراتوری نیز دیدن کرد و از شرحی که میدهد به نظر میاید که پیشههای درباری را نیز به نامهای فارسی مینامیدهاند، مانند: پرده درایه، سپاهیه، نیزهداریه، و تیغدرایه. در چین مغولها، مقامهای درباری نام فارسی داشتهاند. در زمان سلسله مینگ (Ming؛ 1368 ـ 1644 م) نیز دفتری ویژهی مترجمان وجود داشته که هم اکنون اسنادی از واژههایی که آن جا به کار میبردند در دست است. از این مدارک برمیآید که زبان هویی هویی (huihui) یا زبان مسلمانان بدون شک فارسی بوده است.
از زمان سلسلهی تانگ (618 ـ 934م) یهودیان نیز به آسیای مرکزی و چین راه یافتند. یکی از اسناد یهودیان چین که متعلق به قرن دهم میلادی است و در دون خوانگ کشف شده، به زبان عبری است. ولی در ختن متنی یهودی به زبان فارسی یافت شده است. از نوشتههای یهودیان چین برمیاید که زبان آیینشان اگر چه عبری بوده، ولی زبان اصلیشان فارسی بوده است.]هنوز نیز هست[
کوتاه سخن این که، باید گفت که اهمیت زبان فارسی در انتشار دین اسلام در چین بسیار زیاد بوده است و ایرانیان در دوران پیش از اسلام نیز به زبان خود، آیینهای بودایی و نسطوری و زرتشتی و مانوی را در چین رواج دادند.
بعد از چین، تمدن ایرانی به تبت و مغولستان نیز راه یافت. تا اوایل قرن پژوهشٌگران غربی میپنداشتند که اندیشهی دینی تبتی از برخورد دین بومی بن (Bon) و دین بودایی هندی پدید آمده است که سرانجام به صورت آیین لامایی درآمد. اما بررسی اسناد دون، خوانگ (قرن هشتم تا دهم میلادی) ریشههای ایرانی و هندی دین « بن» را آشکار کرد. تبتیها میگویند که «بن» از جنوب غربی تبت یا از ایران به تبت رسیده است. به همین دلیل، میتوان گفت، پایهگذار دین «بن»، شن راینیبو (Shen Rabnibo) آرزو میکند که دوباره در جنوب غربی تبت یا ایران به دنیا آید. تبتیها برآنند که در آغاز، دو نور ازلی وجود داشته، یکی سیاه و دیگری سفید. از این دو نور، دو انسان به وجود میآید: یکی انسان سیاه، که مظهر عدم است، و دیگری انسان سفید که مظهر وجود. این نظریه یادآور اندیشهی زروانی است که بیگمان از راه مانویان ایرانی به تبت رسیده است.
برای تمام مکتبهای لامایی، «هوشیاری» (Sems) روشنایی است و این مفهوم پایهی دید رستگاری تبتی است. باید گفت در هند (از ریگ ودا، تا آیین برهمانا و اوپایشاد)، روشنایی تجلی هشیاری و مظهر نیروی آفریننده در کیهان است.
برای آیین بودایی، ماهایانا، هشیاری یا فرزانگی، مظهر روشنایی است. در دینهای ایرانی روشنایی، خود سرچشمهی تعالی است. بدینسان، میتوان گفت، یگانگی هشیاری و روشنایی، که تا این حد در دین لامایی اهمیت دارد، نتیجهی نفوذ فکر هند ـ و ـ ایرانی است.
لاماییها، برآنند که روشنایی و نیروی جنسی دو اصل آشتی ناپذیرند. تا زمانی که یکی از این دو بر آدمی چیره است، دیگری نمیتواند ظهور کند و به عکس. این نظریه بدون شک ریشهی هند و ـ ایرانی دارد. اهمیت روشنایی در اسطورههای تبتی بی گمان سرچشمهی مانوی دارد.
و اما، در مورد آیین شمنی (chamanisme)، به خوبی میدانیم که این آیین با آن که از آیینهای ایرانی ـ بودایی و لامایی اثر پذیرفت، هیچگاه اصالت خود را از دست نداد. خدای تاتارهای آلتایی «هرمزد» است و زیر دستانش خدمتگزار خورشید و روشنایی.
اهمیت روشنایی و نامهای ایزدان در آیین شمنی سرچشمههای ایرانی آن را، روشن میکند.
آیین تشرف (initiation) نزد اقوام بوریات (Bouriate) بدون شک ریشهی میترایی دارد. به عنوان مثال، آیین معراج این اقوام را یادآور میشویم : در کنار درخت قان، بزی را قربانی میکنند و کاهن که برگزار کنندهی آیین است، خون حیوان قربانی را به چشم و گوش کسی که مشرف به این آیین میشود، میمالد. سپس به بالای درخت میرود و 9سوراخ در بالاترین شاخه ایجاد میکند. شرکت کننده با بالا رفتن از درخت عدل نمادین، عروج به 9 آسمان را تکرار میکند.
آیین تزکیهی نفس به وسیلهی خون حیوان قربانی مانند آیین قربانی گاو در آیین میتراست.
همچنین، در آیین میترایی، راه عروج به عالم بالا، بالا رفتن از نردبانی هفت پله است که هر پله، نماد یک سیاره است. این نشان میدهد که سنتهای باستانی دینهای ایرانی چگونه بر آیین تشرف شمنی اثر کرده است.
* این مقاله بخشی از رسالهی دکترای نهال تجدد دربارهی آیین مانویت در چین است. عنوان فرانسهی رساله این است:
Compendium des Doctrines et Regles de la Religion du Bouddha de Lumiere, Mani, These de Doctorat de Chinois, institut National des Langues et Civilisation Orientales, Paris, 1987.
پانویس:
1. تخارایها از اقوام هند ـ و ـ اروپایی بودند که در اوایل سدهی دوم میلادی سیونگ نوها Xiongnu آنان را از گانسو (Gansu) راندند.
2. سیونگ نو اقوامی که در طبقهبندی زبانشناشی Paleo – siberinne نامیده میشوند، در زمان سلسلهی هان و بعد از آن در مغولستان میزیستند.