نامآوران ایرانی
به مناسبت اول اردیبهشت،سالروز درگذشت ملک الشعرای بهار - آخرین حلقه طلایی زنجیره قصیده فارسی
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 29 فروردين 1393 14:19
- بازدید: 5234
روزنامه اطلاعات، شماره 25850، پنجشنبه 28 فروردین 1393
سید محمود سجادی
پژوهشگر ادبیات
بهار- استاد محمد تقی ملک الشعراء – آخرین شاعر مهم و به ویژه قصیده پرداز ممتاز دوره بازگشت ادبی ایران است. آخرین سنگر مقاومت در شعر کهن - باز هم به ویژه در قالب قصیده. بهار بیش از 20 و حتی 30 هزار بیت از قصیده - عمدتاً – غزل، قطعه، مثنوی و قوالب دیگر شعری ایران سرود؛ اما در مقابل آن همه شاعران ظریف اندیش پر مهارت به خصوص نمایندگان شاخص و متشخص غزل فارسی یعنی : سعدی ، مولوی و حافظ، جزو غزل سرایان طراز اول نیست.
زمانه اوعوض شده بود. جو سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه با اندیشه های دیگر و رویکرد های دیگردرهم آمیخته بود و غزل که حدیث عشق است و عاشقی و زیبایی و وصل و هجر دیگر نمی توانست روح تشنه و جان متمایل به ایده آل های نو را راضی کند. او از میان 20 یا 30 هزار بیتی که سروده بود، تنها 14 یا 15 هزار بیت را برگزید و در دیوانی که خود از آثار منظوم در زمینههای گوناگون خود فراهم کرده بود به چاپ رساند .
این گزینش قطعاً آمیخته به دقت و حوصله نشان میدهد که او ناقد شعر هم بوده است. چرا که کنار نهادن نیمی از سروده ها و محصولات فکری ،روحی، عاطفی و ذوقی برای هر شاعری بسیار سخت است؛ مگر آنکه مجهز به دید نقادانه ی غربالگرانه عالمانه ای باشد . البته نوشته های ناقدانه ای نیز در عرصه شعر از ایشان به جا مانده است. بهار شاعری شعرشناس است و هر سروده ای را هر چقدرهم استادانه باشد و با موازین شناخته شده بدیعی و عروضی تطبیق کند، «شعر» به معنی واقعی کلمه نمی داند؛ کما این که گفت :
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
ای خوش آن گوهرگری کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافی هست«نظم» و نیست «شعر»
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد زلب
با زبر دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
او مردی سخن سنج و سخن شناس است و حتی با شعر خود هم، همین دید نقادانه صریح و متقن و منضبط را اعمال می کرد.بهار قصیده سرا بود؛ با همان «کالبد پولادین» و واژگان پر هیمنه و ساختار استوار و بهنجار. غزل پرداز بود، مثنوی های دلپذیر و پر محتوایی سرود، قطعه را در زیباترین شکل ممکن در حقیقت شخصیت داد، رباعی هم گفت و مستزاد و قالب های دیگر. تصنیف هم ساخت. تصنیفهای زیبا و پر مفهوم با درونمایه مسائل سیاسی و اجتماعی . تصنیف معروف «مرغ سحر ناله سر کن / داغ مرا تازه تر کن» را همه شنیده ایم و به یاد داریم و فریاد او را بر سر حکام ضد مردمی زمانش با همه وجودمان حس کرده ایم .
به مطایبات و طنز هم گرایش داشت. شعر های کوتاهی گفت که نمونه ارزنده شعر طنز آمیزند. اخوانیات بسیار زیبایی از او به جا مانده که هنوز بعد از گذشت چند دهه و درگذشت مخاطبانشان، برای ما بسیار جذاب و جالب اند. مثل اخوانیانی که بین او و استاد محمود فرخ خراسانی و یا استاد جلال همایی و ... رد و بدل شده است.
بهار در سال 1304 ه.ق؛ یعنی در اواخر سلطنت ناصر الدین شاه به دنیا آمد و در زمانی بزرگ شد و بالید که حکومت قاجاردیگر نمی توانست در مقابل اندیشه های نو و اعتراض های در حال شکل گیری مردم تاب بیاورد . او همیشه در کوران وقایع سیاسی و اجتماعی قرار داشت . از نهضت پر شور مشروطه، استبداد صغیرمحمد علی شاهی ، کودتای سید ضیاء الدین طباطبایی و رضا خان، سردار سپهی رضاخان و رئیس الوزرایی اش (نخست وزیری) تا تشکیل مجلس مؤسسان و تعویض سلطنت و تنویض آن به او تا بروز نائره جنگ های خانمان سوز اول و دوم و تبعید رضاشاه به خارج و آغاز سلطنت پسرش و سال های اولیه سلطنت او همیشه مردی و رجلی سیاسی اما نه سیاست باز بود .
در طول زندگی خود مبارزه کرد، زندان رفت، تبعید شد، در خانه نشست؛ اما هرگز از مبارزه و رودررویی خود؛هرچند به طور مصلحانه و تا حدی آرام با حکام جابر زمان، دست بر نداشت . بهار شاعر بود، پژوهنده و محقق بود، روزنامه نویس و سیاستمدار بود. او شش دوره وکیل و یک دوره وزیر شد و قبل از این دو سمت، ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود.
به جای پدر شاعرش میرزا محمد کاظم صبوری کاشانی، شاعر درجه دو دوران قاجاریه که از شاه منصب ملک الشعرایی گرفته بود، اما هرگز از مردم نبرید و آرمانهای خود را از آنان جدا نکرد.
البته در اواخر عمرش-عمر گرانبها و پر مایه اش-از سیاست و سیاست بازانی بیزار شده و تمام هّم وغّم خود را مصروف تدریس و تحقیق و تدوین کتب ارزنده دانشگاهی مانند سبک شناسی و ... کرد. در دوره دوم فعالیتهای ادبی اش یعنی از جنگ جهانی اول به بعد، رگه های نیرومند نو گرایی و تجدد خواهی را در شعرش که منبعث از اندیشه اش بود؛ جریان و سریان داده بود. به اسلوبهای نو رغبت داشت. چارپاره پیوسته را به زیبایی و دلنشینی آزمود. با شعرای جوان و نو اندیش زمان خود حشر و نشر پیدا کرده وآنها را در جدی گرفتن کارشان تشویق می کرد. با یوسف اعتصام الملک آشتیانی، پدر دانشمند و مترجم و نشریه نگار، بانو پروین اعتصامی، دوست نزدیک بود و در راهنمایی و شناساندن پروین نقش پر رنگی داشت. بر دیوان او مقدمه و تقریظ رسا و ارزنده ای نوشت.
بهار در مجله معتبر خودش یعنی«مجله دانشکده» و نیز در مجلات و جرائد دیگر، مقالاتی در طرفداری از اسلوبهای جدید و نوگرایانه شعر می نوشت و از نحلههای نو شعر جانبداری می کرد؛ اما در حقیقت زیر بنای فکرش «قدمایی» بود. البته نه قدیمی، یعنی اینکه به هیچ وجه نمی توانست سلسله جبال شعر فارسی را پیش از رودکی تا شاعران عصرمشروطيّت، فراموش کند یا به آنها بی اعتنا باشد .
به هر حال،او بین دو دنیای پر جلوه و جلا می زیست و نمی توانست از دلشوره ها و دلبستگی های دیر سال خود به آسانی منفک شود. این است که به طور کلی شاعری قصیده سرای و متمایل به ادبیات قدیم باقی ماند. می کوشید بین این دو دنیای دل انگیز، پلی محکم و ماندگار به وجود آورد، ولی باز هم باید گفت که: استاد بهار،شاعری کلاسیک است و آخرین حلقه اما حلقه طلایی شعر پارسی به ویژه در قالب قصیده .
او شاعری مسئول و متعهد بود. مردم را نه تنها دوست داشت بلکه به آنها عشق می ورزید و می کوشید تا از راه قلم، قدم، خطابه، مقاله، تریبون مجلس، میز وزارت و هر مستمسک دیگری به این مردم که ارزششان بسیار بالا بود، خدمت کند. حالا اگرهم چنان موفق نشد، اما تلاش خود را کرده بود . شرایط زمان و مکان به مرغی که گرفتارقفس بود، اجازه بلند پروازی نمی داد که خود غمگنانه و تا حدی مایؤسانه سرود:
من نگویم که مرااز قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
یکی از شعر های سیاسی بهار با صیغه نمایان امیدواری، شعر زیر است که به نحوی پیشگویانه پس از بررسی اوضاع آشفته کشور در طّی جنگ بین الملل اول، لزوم ایجاد یک رفورم کلی و تغییر دهنده و سازنده را در همه امور فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم نشان می دهد:
بهار را بهل تا گیاهی برآید
درخـــشی ز ابر ســیاهی بـرآید
در این تیرگی صبر کن شام غم را
بمان تا در این ژرف یخزار تیره
به نیروی خورشید راهی برآید
وطن چاه راه است و بند عزیزان
بمان تا عزیزی ز چاهی برآید
در این داوری مهل ده مدُعّی را
که فردا به محضر گواهی برآید
به بیداد بدخواه امروز سر کن
که روز دگر داد خواهی برآید
برون آید از آستین دست قدرت
طبیعت هم از اشتباهی درآید
بر این خاک تیره دلیری بجنبد
و زین دشت گرد سپاهی برآید
ملک الشعرای بهار، یکی از اولین شاعرانی است که در دوران معاصر به شعر کودک و شعر کودکانه توجه داشته و با مهری پدرانه ودلسوزانه برای فرزندان نازنین این مرزوبوم، سروده هایی زیبا و جذاب با زبانی نسبتاً ساده، هر چند نه همخوان با با دایره واژگان کودکان ساخته است که چندین دهه در کتاب های درسی دوران دبستان و راهنمایی و گاه دبیرستان، نکات ارزنده اخلاقی و رفتاری را به آنان یاد داده؛ از جمله:
برو کار میکن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانی است کار
یا :
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
و چندین سروده دیگر که به هر حال برای کودکان و نوجوانان جالب بودند.
شعر معروف و لطیف «کبوترها»ی او هم همان رنگ و روی مخاطبه و مکالمه با کودکان را دارد .
مخاطبان شعرش کبوتران خانگی و دست پرور او هستند (استاد در خانه پر گل و گیاهش که آنها نیز دست کاشته خودش بوده اند و بسیار به گل کاری و پرورش گیاهان علاقه مند بوده، تعدادی نیز کبوتر نگاه می داشت و با آنها حشر رفاقت آمیزی بر قرار می کرد.)
به نظر می رسد که این شعر را برای کودکان سروده است. استاد بهار خود تقریباً فرزندان زیادی داشته است. دو پسر به نام های امیر هوشنگ و امیر مهرداد و چهار دختر به نام های ماه ملک، چهرزاد، ملک دخت و پروانه؛ اما به همه کودکان ایرانی نظری و مهری پدرانه داشته است. شعر کبوترها درعداد نخستین شعرهای کودکانه در زمان معاصر است .
بیایید ای کبوترهای دلخواه
بدن کافورگون پاها چو شنگرف
بپّرید از فراز بام و ناگاه
به گرد من فرود آیید چون برف
***
ببینمتان به قصد خود نمایی
کشیده سر زپشت شیشه در
می دانیم که بهار، این شعررا در سال 1342ه.ق سروده؛ یعنی قبل از پیدایی شعر نو و مؤسّس معروفش نیما یوشیج - طبق شهرت عام. او در سرایش این شعر از قالب چهار پاره استفاده کرده، اما با ضمیرهای مرتب در مصراع اول، سوم و دوم وچهارم ... به این ترتیب نمی توانیم تأثیر بعضی از شعرهای استاد بهاررا در تشکیل و تکوین «شعر نو» منکر شده و فقط به زبان فخیم و فاخر و پر طنطنه او بیندیشیم.
پروین اعتصامی که می توان گفت به خاطر دوستی پراز رأفت پدر دانشمندش – یوسف اعتصام الملک آشتیانی – با بهار که از شاگردان و فیض گیران مکتب اوست، با نگاهی به شعر کبوترها شعری برای گربه گمشده اش گفت :
ای گربه تو را چه شد که ناگاه
رفتی و نیامدی دگر بار
دوست و همکار بهار، استاد رشید یاسمی نیز برای پسران دوقلویش سیامک و سیاوش شعرهایی با زبان ساده و کودکانه سرود. در حقیقت می توان بهار را از مؤسّسان شعر کودکان دانست هر چند فخامت زبانش و استخوان دار بودن بیانش و زیر ساخت استوار و قدمایی کلامش اجازه نمی داد که شعرش کاملاً کودکانه ساخته شود .
برو کارمیکن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانی است کار
در شعر «کوشش»، گاه از واژگان و عباراتی استفاده میکند که حتی برای بزرگسالان هم آشنا نبودند:
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
تا آنجا که می گوید :
زکوشش به هر کار خواهی رسید
به هر کار خواهی کماهی رسید
که عبارت کماهی، مختصر شده کماهيَ حَقَه یا کماهوَ حَقَه است ؛یعنی آنچنان که باید و شاید. این عبارت برای ما دانش آموزان آن موقع سوم دبستان قابل فهم نبود و معلم ما هم معنی آن را نمی دانست .
بهار را خزان رنگین شعر کلاسیک فارسی دانسته اند، اما او شاعری است برای تمام فصول . شاعری است بیهیچ دودلی، ماندگار در تاریخ ادب ایران. استاد بهار در نویسندگی، قلمی توانا و قدرت استدلالی متکی بر واقعگرایی و منطق داشت . ناطق زبردستی بود، اما شهوت کلام نداشت. هندسه کلامش در عین فخامت و جزالت، بیشتر به مفاهیم و مقاصد انسانی و اجتماعی احتوا داشت. عضو فراکسیون اقلیت مجلس شورای ملی سابق بود و با سید حسن مدرس همراه و همرای بود. دهها نطق پر محتوا در مجلس شورا و مجامع سیاسی و دانشگاهی از اوبه جا مانده که بر مفاهیم اصلاح طلبی، ظلم ستیزی، سازندگی ،ایران دوستی، ملت گرایی و لزوم تغییرات زیر بنایی کشور استوار هستند. او نثری شیرین و در عین حال علمی داشت.
در تصحیح متون مهم تاریخی و ادبی کوشش فراوان داشت. برای دستور زبان فارسی و شیوه های درست گویی و درست نویسی، اهمیت زیادی قائل بود و از این رهگذر کتاب مدرسی معروف پنج استاد (که ما آن را در دوران سیکل اول می خواندیم) به همراه استادان : عبدالعظیم قریب گرکانی، بدیع الزمان فروزانفز، جلال همایی و رشید یاسمی به کوشش و کارگزاری او پدید آمد که هنوز پس از گذشت چند دهه ارزش و اهمیت خود را حفظ کرده و من هنوز هم گاه به آن مراجعه می کنم .
استاد بهار در آبان 1326 شمسی در اثر بیماری مهلک سل بستری شد. پزشکان تشخیص دادند که برای معالجه باید به سوئیس برود که رفت. دختر دلبندش پروانه – که خوشبختانه در قید حیات اند و نگهبان مشعل پرفروغ پدر – در خدمتش بود. در سنتاریوم شهر «لزن» مورد درمان قرار گرفت و تا حدی بهبودی یافت، اما دیگر آن نشاط و سر زندگی را نداشت .
قصیده معروف توصیفگرانه استادانه «لزنیه»، محصول این زمان است و شعر غم انگیز و دل شکن :
بچرخ ای جوهر سیال در مغز بهار امشب
سرت نازم نجاتم ده ز دست روزگار امشب
ملک الشعراء بهار، سرانجام در روز یکشنبه اول اردیبهشت 1330 شمسی، خورشید تابناک عمرش افول کرد و فردای آن روز با احترام و اعزاز هرچه تمام تر در قبرستان ظهیرالدوله شمیران مدفون شد. بزرگ و جاودانه باد نامش و یادش .او شعر زیر را زیر را در این سفر برای دخترش پروانه سرود:
ای دختر خوب نازنین من
پروانه ماه مه جبین من
زلف تو شکسته ضیمران من
روی تو شکفته یاسمین من
از مادر مهربان جدا گشتی
گشتی به سوئیس همنشین من
تو ماه منی در آسمان من
تو دست منی در آستین من
یزدانت جزای خیر فرماید
ای دختر خوب و نازنین من
بهار در حال بیماری در سال 1329 یعنی یک سال پیش از در گذشتش، انجمن طرفداران صلح را تأسیس کرد و تا آخرین دقایق زندگی سراپا عاطفه و مهرورزی اش در آن انجمن به فعالیت اشتغال داشت . قصیده معروف و جنگ ستیز «جغد جنگ» او ماحصل این ایام و رنج های جسم و جانش را از بروز دو جنگ پرداخته و دهستبار بین المللی است:
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده بادنای او
بریده بادنای اوی و تا ابد
شکسته و گسته پّرو پای او
از استاد بهار علاوه بر دیوان پر بار شعرش که ذکر جمیل آن آمد، کتاب های:
1-سبک شناسی یا تاریخ تطورنثر فارسی در سه جلد
2-تصحیح روشمندانه و دقیق «تاریخ سیستان»
3-تصحیح و تحشِبه کتاب «مجمل الئواریخ و القصص» که از آثار ارزشمند قرن 6 ه.ق است.
4-تصحیح عالمانه کتاب «جوامع الحکایات و لوامع الروایات» از محمد عوفی
5-ترجمه تاریخ معروف طبری
6-تاریخ احزاب سیاسی بعد از شهریور 1320ش
7-تالیف سه جلد کتاب قرائت فارسی و دو دوره مختصر و مفید زبان فارسی برای دبیرستان ها با همکاری استاد جلال همایی
8-مشارکت کامل و جامع در نگارش دستور زبان فارسی معروف به پنج استاد به همراه استادان: عبدالعظیم قریب گرکانی، بدیع الزمان فروزانفز،جلال همایی و رشید یاسمی
از استاد بهار فرزندانی دانشور و ادیب تحویل جامعه ایران گردید:
زنده یاد دکتر مهرداد بهار، استاد متبحر در زبان فارسی قدیم و جدید و ماه ملک بهار که تعدادی از آثار شاعران مهم فرانسوی را به فارسی ترجمه کرد و در مجلات معتبر چون سخن به چاپ رساند.
زنده یاد خانم ملک دخت بهار، خانم چهرزاد بهار و خانم پروانه بهار که بحمد الله در قید حیاتند و نگه دارنده مشعل فروزان نام و یاد پدر. فرزند دیگرشان امیر هوشنگ بود که سال ها در خارج زیست و در همانجا در گذشت.
با این وجود، فرزندان واقعی بهار را باید صدها دانشجو و دانش آموخته ادبیات فارسی دانست که از برکات وجودی آن بزرگوار بهره مند شده و می شوند .
در خاتمه این مجال و مقال، باید همان شعری را به عنوان پایان بخش زندگی ملک الشعراء بهار نقل کرد که جناب مولوی در رثای سنایی سرود :
گفت یکی خواجه سنایی بمرد
مردن این خواجه نه کاری است خرد
کوه نبود او که به کاهی نخست
آب نبود او که به باری فسرد