کتاب
قصههایی برای کودکان بیقصهی امروز (گذری در کتاب افسانه هایی از شمال ایران)
- كتاب
- نمایش از جمعه, 26 آبان 1391 10:24
- بازدید: 6594
آیدین فرنگی
افسانههایی از شمال ایران (از ماکو تا قوچان)
به کوشش : افشین نادری
تصویرسازی : قباد شیوا
چاپ اول : تهران – ۱۳۸۹
۲۴۰ صفحه – ۵۶۰۰ تومان
ناشر : انتشارات هَزار، تلفن : ۶۶۹۲۳۹۴۶ - ۰۲۱
«… تا اینکه روزی از روزها، چلگیس به لب رودخانه رفت تا سرش را شانه بزند. تارِ مویی از چلگیس در آب رودخانه افتاد. آب موج زد و مو را برداشت و به دریا برد. سرانجام تار موی چلگیس به دور درختی در ساحل آن سوی دریا پیچید. از آن طرف، پادشاه آن دیار و وزیرش برای گردش به کنار دریا آمده بودند که پادشاه موی چلگیس را دور درخت دید و رو به وزیر کرد که : وزیر! این تار موی زنانه اینجا چه کار میکند؟ وزیر گفت : حتماً آب آن را آورده است. شاه دستور داد مو را از دور درخت باز کردند و دیدند چلگز درازیاش است. پادشاه رو به وزیر کرد و گفت : وزیر! من صاحب این گیس را میخواهم. او را برایم پیدا کن…. » (بخشی از قصهی « تیغجهان » ؛ ضبطشده در معلم کلایهی الموت ؛ افسانههایی از شمال ایران ؛ ص۱۳۴)
کودکان امروز، « کودکانِ بیقصه » *اند؛ کودکانی که ساختار ذهن و تخیلشان در برابر صفحهی تلویزیون یا در برابر نمایشگر رایانهها شکل میگیرد. پرطرفدارترین انیمیشنهای امروزی، نه بر اساس قصهها و افسانههای کهن یا از روی رمانها و داستانهای بزرگ، که پیرامون نبردهای ترسناک و دلهره آور بینِ سیارهای ساخته میشود . کشتار ممتد یا به نمایش گذاشتن تخیلات به ظاهر علمی، پایهی داستان بسیاری از کارتونهایی است که نونهالان و کودکان روزگار ما، با چشمهایی خیره و ذهنی مبهوت به تماشای آنها مینشینند. بازیهای رایانهای یا انیمیشنهایی که، با هدف سوداندوزی محض، به تولید صنعتی میرسد، کودکان را با کدام مفاهیم آشنا ، و کدام آمادگی را در آنها برای زندگی اجتماعی ایجاد میکند؟ امروزه همه نهادهای علمی و تربیتی پیشگام ، بر نقش تلویزیون و رایانه در ناتوانسازی قدرت تخیل و اندیشهی کودک می کنند و از پدر ها و مادرها میخواهند برای استفادهی کودکان از این دو وسیله ، محدودیتهای سفت و سخت زمانی قائل شوند. از طرف دیگر ، تعریف کردن قصه برای کودک از جانب والدین، کاری نیست که متخصصان امر تردیدی در اهمیت آن داشته باشند. تعریف کردن قصه برای کودک، هم تخیل او را تقویت میکند و هم بخشی از نیازهای عاطفی وی را برآورده میسازد. یادگیری ظرایف زبانی را نیز میتوان از دیگر فواید تعریف کردن قصه برای کودکان دانست. قصههای کهن و افسانههای قدیمی، موطن آموزههایی هستند که در نهایت دقت، نکتهسنجی، ایجاز و تعلیق، در بافت داستان گنجانده شدهاند و در طول سالیان، هم از منظر داستانشناختی و هم از منظر زبانی، در نقلهای سینه به سینه، صیقل یافته و کارآمدتر شدهاند. متأسفانه پدرها و مادرهای امروز کمتر به افسانه ها و قصههای کهن توجه دارند و ترجیح میدهند ـ یا ناچارند ـ به جای تعریف کردن قصههای جاری از چشمهی سدهها، کودک را روب ه روی تلویزیون یا رایانه بنشانند. ناراحتیهای عصبی و خلاءهای عاطفی، در زمرهی نتیجههای سوئی است که از این مونیتوریزه شدن بدفرجام نصیب نسل نونهال و کودک ما شده و خواهد شد.
کتاب « افسانههایی از شمال ایران »، حاوی سیوهشت قصه و افسانهی محلی است از گسترهی شمالی سرزمینمان : از ماکو در آذربایجان غربی تا قوچان در خراسان شمالی. تدوینگر کتاب، افشین نادری است. ضبط و بازنویسی سه قصهی کتاب از خود اوست و بقیهی قصهها، با ذکر نام راوی، ضبطکننده و محل ضبط آورده شده است . قصهها به ترتیب متعلق به شهرها و مناطق زیر هستند: پلدشت، ماکو، ارومیه، خوی، یوخاری هُمای، ورزقان، خاراوانا، لقلانِ اهر، تبریز، اسک و احمدآبادِ دماوند، توان و معلم کلایهی الموت، گئتهده طالقان، اردبیل، رشت، مربویِ رودسر، افرادِ نور، سلیمانمحلهی ساری، گشترودخانِ فومن، مریانِ تالش، توشنِ گرگان، صوفیانِ ترکمنصحرا، شفیعِ قوچان، بدرانلویِ بجنورد، خسروگردِ سبزوار، کلات باقرخان و مشهد. بخشی از قصهها به زبان فارسی روایت شده، اما اغلبشان از زبان اصلی به فارسی برگردانده شدهاند. زبانهای ترکی آذربایجانی، گیلکی، مازندرانی، تالشی، ترکی ترکمنی، کردی خراسانی و دو گویش طالقانی و گیلکی کوهستانی، زبان و گویش اصلی بخش اعظم قصههایی هستند که در نهایت، پیوستاری فرهنگی از نوع ایرانی را در برابر مخاطب ترسیم میکنند .
ستایش وفاداری، دوراندیشی، صداقت، انصاف، راستگویی، تیزهوشی، خواستن روزی از خدا، صبر، جانب احتیاط را نگه داشتن، حفظ حرمت عشق، ضرورت به جا آوردن وصیت، توجه نکردن به ظواهر، محترم شمردن زنان و همچنین زشت شمردن کبر، دروغ، حسد، تنگنظری، زیادهخواهی، طمع، زخمزبان زدن، ناحق کردن حقوق دیگران و… از مضامین این قصههاست؛ قصههایی که سازندگان آنها کوشیدهاند به جای توسل به شیوهی مستقیمگویی، ناخودآگاه مخاطب را مورد توجه قرار بدهند. اگر بخواهید فرزندتان درِ خانه را به روی غریبهها باز نکند، به راستی از کدام شیوه استفاده خواهید کرد؟ از دادن اخطار مستقیم یا از تعریف کردن قصهی « شنگول و منگول » ـ آخرین قصهی کتاب؛ ص۲۱۸ ـ ؟ قصهها و افسانههای کهن ، امروزه علاوه بر اهمیتشان در تربیت کودکان، در مطالعات مردمشناسی، جامعهشناسی و زبانشناسی نیز مورد توجه قرار میگیرند؛ چرا که در بستر خود ، اصیلترین حامل سنتها، دیدگاهها، مشیها و رفتارهای گذشتگان هستند. همچنین از منظر زبانی، بسیاری از کاربردهای کهن و بسیاری از خصایص گویشها در این قصهها بازتافته و حفظ شده است. از دیگر سو، گردآورندگان قصهها باید با وفاداری کامل به ثبت و ضبط افسانهها همت گمارند؛ تا مبادا این نشانههای پرسابقهی فرهنگی، قربانی سلیقههای فکری و گرایشهای زبانی امروزیان شود. نشانهی برخی از ایدهالهای سیاسی مردم را هم میتوان در افسانهها شناسایی کرد. مثلاً برخی از افسانهها و قصههای متعددی که پیرامون شاه عباس ساخته شده، به نوعی نشانگر دیدگاه پنهان مردم در مورد خصایص یک حکمران خوب است. نام ها ، مانند هر واژهی دیگری، در طول تاریخ دچار تحول میشوند؛ نام هایی از بین میرود و نام هایی زاده میشود. در افسانهی نخست کتاب (ص۱۲؛ محل ضبط : پلدشت، ماکو)، نام یکی شخصیتهای مهم قصه « آیجمال » است. آیجمال نامی است ترکی، مرکب از دو واژهی « آی » به معنای ماه و واژهی عربی « جمال ». این نام که شاید معادل فارسی آن « ماهچهره » یا « ماهوش » باشد، آنگونه که از افسانهی « بدیعه خانم و آیجمال » برمیآید، روزگاری نامی مردانه بوده است؛ اما شاید اکنون در آذربایجان کسی را نتوان یافت که نامش آیجمال باشد. در داستان « ورقه و گلشاه » (ص۲۱۱) که در کلاتِ باقرخانِ خراسان ضبط شده است ، نام شخصیت مردِ قصه، « ورقه » است که این نام، اکنون در فرهنگ نام های ایرانی دیده نمی شود در قصهی تیغجهان ـ که این نام هم به تاریخ پیوسته ـ میخوانیم: «… پادشاه دستور داد آنچه آبباز بود جمع کردند و…» (ص۱۳۸) چنان که از متن برمیآید و گردآورنده نیز در پاورقی آورده است ، آبباز در اینجا در معنای شناگر به کار رفته است. این اصطلاح اکنون چنان کاربردی در فارسی رسمی ندارد ؛ اما نشان میدهد روزگاری آبباز، کارکرد اصطلاح شناگر را داشته است یا اینکه دست کم اکنون در مناطقی از ایران در همین معنا به کار میرود. جالب است بدانید واژههای آبباز و آببازی در زبان دَری ـ در افغانستان ـ جزء واژههای زندهاند و به معنای شناگر و شنا، کاربردی روزانه دارند. قصهی تیغجهان در مرکز بخش الموت ضبط شده است.
اگر بخواهید دمی عاطفی را با کودکانتان بگذرانید و گرمای یک قصهی قدیمی را چاشنی مهربانی تان کنید، کتاب « افسانههایی از شمال ایران » میتواند انتخاب مناسبی باشد؛ هم از نظر نوع قصهها، هم از نظر سادگی زبان، هم از نظر کیفیت چاپ و هم از نظر قیمت. اکنون کوتاهترین قصهی کتاب، قصهی « پرستو » (ص۸۲) را که در صوفیان ترکمنصحرا ضبط و از ترکی ترکمنی ترجمه شده است ، بخوانید تا سادگی، پیراستگی، مضمون انسانی و منطق افسانهای آن را تجربه کرده باشید: «ی کی بود، یکی نبود… در روزگاران قدیم، مردی با زن و پسر و دخترش زندگی میکرد. یکچند گذشت و زن از دنیا رفت. مرد رفت و زن دیگری گرفت. نامادری بچهها همیشه آنها را آزار میداد و اذیت میکرد. یکی از روزها، نامادری رو به شوهرش کرد و گفت : من مریضی سختی گرفتهام؛ پزشک گفته قلب آدمیزاد درمان من است؛ وگرنه خواهم مرد… مرد نمیخواست پسرش را بکشد؛ اما از بس نامادری اصرار کرد، روزی پسر را به بهانهی هیزمشکنی به جنگل برد. حوالی ظهر بود که پسر تشنه شد. پدر چالهای کند و به او گفت: خم شو و از این چاله آب بخور. همین که پسر خم شد، پدر با تبر، سر پسر را از تن جدا کرد و قلبش را برداشت و به طرف خانه به راه افتاد… قلب پسر توی دیگ در حال پختن بود که خواهرش درِ دیگ را برداشت و دید قلبِ برادرش پرستوی کوچکی شد و به آسمان پر کشید. پرستو پروازکنان میخواند:
پدر کافرم مرا کشت
نامادریام مرا پخت
خواهر کوچکم گریه کرد
و من پرستویی شدم. »
در انتها به عنوان یک نکتهی انتقادی بایستی یادآور شوم که متأسفانه در کتاب، میان مشخصات شهرها و تعداد قصههای متعلق به هر شهر رابطهی معناداری دیده نمیشود. هشت قصه متعلق به منطقهی ماکو و پلدشت است و چهار قصهی دیگر متعلق به شهر خوی. اما از شهرهای دیگر ، غیر از بدرانلوی بجنورد، با دو قصه ـ فقط یک قصه آورده شده است. نام بسیاری از شهرهای شمالی ایران در این کتاب نیامده است. گردآورنده میتوانست از هر شهر گسترهی شمالی، یک داستان بیاورد تا مخاطب با تنوع بیشتری روبهرو شود و اعتبار علمی کار نیز بالاتر برود. از طرف دیگر گردآورنده توضیحی دربارهی معیار انتخاب قصهها ارائه نکرده است. مثلاً مشخص نیست چرا داستانی از فلان شهر، به دیگر داستانهای آن منطقه ترجیح داده شده و در مجموعه قرار گرفته است. به هر روی، کتاب افسانههایی از شمال ایران می تواند به دلیل برخورداری از زبان نرم و سادهی خود، برای مطالعهی دانشآموزان مفید باشد. گردآورنده در پینوشت بسیاری از داستانها، مواردی را قرار داده که برای خوانندهی کمتجربه بسیار آموزنده است و میتواند به دانش زبانی وی بیفزاید. تصویرسازی کتاب را، قباد شیوا، ملهم از متن قصهها انجام داده و علاوه بر نه تصویر درون کتاب، طرح جلد مجموعه نیز اثر اوست. مشخصات کتاب:
* تعبیر « کودکان بیقصه » برگرفته از عنوان یکی از شعرهای صالح عطایی است .
برگرفته از : تارنمای ایرانچهر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی موسسه ی شهر کتاب