کتاب
نقدی بر کتاب «جهان نمای تاریخ ایران»
- كتاب
- نمایش از پنج شنبه, 02 شهریور 1391 19:43
- بازدید: 7181
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 72، امرداد و شهریور 1391، صفحه 35-36
نادره بدیعی
دیرگاهی نیست تا کتابی ارزشمند، در زمینۀ تاریخ و تمدن ایران، با چاپی بسیار نفیس، از سوی انتشارات سمرقند روانۀ بازار شده است به نام «جهاننمای تاریخ ایران»، این کتاب دستآورد پژوهشی بزرگ و مستند است که به دست نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و تمدن ایران دکتر هوشنگ طالع انجام گرفته است. کتاب دارای چند بخش است و یک پیشگفتار که در آن دربارۀ چگونگی شکلگیری ایران بزرگ: آریانا، ایرانا، ایران، به گونهای کاملا مستند و علمی سخن رفته است.
در بخش یکم با ایران کهن روبهرو میشویم که از چگونگی جایگزین شدن ایرها یا ایرانیها در ایرانویج آغاز میشود، پس به کوچ ایرانیان از ایرانویج به درون فلات ایران میپردازد و سپس با زمانشناسی یا هنگامشناسی تاریخ ایران ممکن ادامه یافته تا به بنیادگذاری نخستین دولت ایرانی و خاندانهای شاهنشاهی ایران در دوران کهن میرسد و سرانجام با روشنگری چگونگی گسل دولت فراگیر ملی پایان مییابد.
بخش دوم از بنیادگذاری دولت ماد تا فروپاشی ساسانیان را دربر میگیرد.
بخش سوم از فروپاشی ساسانیان تا برآمدن شاهنشاهی صفویان.
بخش چهارم از بازسازی دولت فراگیر ملی صفویان تا قاجاریه را بیان میکند و در بخش پنجم دربارۀ تجزیههای خونبار سرزمینهای ایران از تجزیۀ قفقاز تا تجزیۀ بحرین را بررسی مینماید.
کتاب به جز این گفتارها در برگیرندۀ 29 نقشۀ جغرافیایی است که سرزمین ایران را از پادشاهی پیشدادیان تا شاهنشاهی قاجاریه نشان میدهد و همۀ این نقشهها که به گونهای بسیار نفیس به چاپ آمدهاند گسترۀ ایرانزمین را در دورههای گوناگون تاریخ به نمایش میگذارد و خواننده و بینندۀ کتاب با نگاهی ژرف به این نقشهها میتواند وسعت و گسترۀ سرزمین ایران بزرگ را در دورههای گوناگون تاریخ بررسی نماید و ایالتهای ایران و شهرهای آبادان همۀ روزگاران ایران را در این نقشهها به روشنی ببیند.
کتاب تکیهای بسیار آگاهانه بر دولتهای فراگیر ملی ایران در درازای تاریخ دارد و به گونهای بخشبندیهای کتاب، هر کدام با روی کار آمدن یا فروپاشی دولتهای فراگیر ملی آغاز یا پایان مییابد؛ مانند دولت فراگیر مادها، اشکانیان، صفویه، به زبان دیگر سلسلههایی که توانستند اتحاد ملی همۀ ایرانیان را در سراسر ایرانزمین یا ایران بزرگ فراهم آورده و یک دولت مقتدر ملی در سراسر نیاخاک ایرانیان پدید آورده و ایجاد کنند، سرآغاز یا پایان بخش یک دورۀ بزرگ تاریخی به شمار میآیند. چراکه از همپاشی سرزمینهای ایرانی یا جداسازی آنها از یکدیگر به سبب آفندها و تهاجمهای بیگانگان در سراسر تاریخ ایران رخ داده است و بسیار پیشآمده که بخشهایی از سرزمین ما، به اشغال اقوام مهاجم درآمده و هممیهنان ما که در آن بخش از ایرانزمین میزیستند به زیر چیرگی و سلطه آن قوم مهاجم درمیآمدند و خراجگزار آنان میگردیدند، از اینرو در این کتاب بر آن سلسلههایی که توانستند یک دولت فراگیر ملی در ایران بزرگ پدید آورند و اتحاد ملی همۀ ایرانیان را فراهم کرده، بخشهای اشغال شدۀ سرزمین ما را از چنگ بیگانگان و انیران رها سازند، تاکید شده است.
نکتۀ دیگر آن که پس از باز شدن پای بیگانگان باختری به خاورزمین و آسیا و روبهرو شدن آنان با فرهنگ و تمدنگرانسنگ این سوی زمین به ویژه ایران، باختریان در پی آن برآمدند تا نهتنها به این سرزمینها دستاندازی کنند و آنها را مستعمرۀ خویش سازند که به فرهنگ و تاریخ و تمدن اینان نیز چنگ انداخته و تا آنجا که بتوانند هویت فرهنگ و تاریخی را از این ملتها بزدایند.
مگر فیلسوفان و فرزانگان یونان از دیرباز و هم پس از اسلام نیز با هنر و فلسفه و فرزانش ایرانیان آشنا نبودند؟ تا آنجا که میدانیم پیر بلخ حضرت مولانا زبان یونانی میدانستهاند و میدانیم که افلاطون به نوشتۀ خودش در ایالت خوارزم ایران دانش آموخته. بسیار سخنهای دیگر که بازگفتنش، این جستار را به درازا میکشاند، اما سخن بر سر آن است که از آن زمان که اروپا به دژاندیشی استعمارگری پرداخت به ویژه در دورۀ جنگهای چلیپایی [صلیبی] بیش از پیش با فرهنگ و تمدن ایران آشنا شد و بسیار کتابها و نسخههای خطی ایران که به اروپا رفت و چشم آنان را به روی فرهنگ و تمدن ایران باز کرد که خود زمینهی نوزایی فرهنگی در اروپا شد و این نوزایی مدار و پا نیازهایی را در آن سرزمینها پدید آورد که زمینهساز استعمارگری آنان گردید و برای مستعمره کردن کشورهای متمدن آسیایی باید نخست از آنها هویتزدایی میشد که این کار به دست مستشرقان دستنشاندۀ استعمار صورت پذیرفت که اینان چهها که با فرهنگ و تاریخ و تمدن ما به عنوان «شرقشناسی» نکردند و چگونه همۀ تلاش خود را بر آن نهادند که تا آنجا که بتوانند تاریخ و فرهنگ و تمدن ما را یا تحریف کنند یا منکر آن شوند یا آن را وارونه جلوه دهند و تا آنجا که توانستند تاریخ چندهزار سالۀ کهن ایران را افسانه، قصه، روایت، و داستان تلقی کردند و آن را بیارزش و «غیرعلمی» نمایاندند که پیآمد آن همه تلاش، تحمیل تاریخ 2500 ساله به ملت ایران بود، در حالی که بر پایۀ بسیاری از اسناد و مدارک تاریخی که به ما رسیده و نویسندۀ آگاه این کتاب نیزبا پژوهشی مستند آن را نشان دادهاند. سلسلههای پادشاهی پیشدادیان و کیانیان یک واقعیت مستند تاریخی است.
نویسنده آگاهانه و به روشنی بر پایۀ اسناد و مدارک به خوانندۀ کتاب مینمایاند که ایرانیان طی یک دورۀ 1800 ساله به تدریج از ایرانویج که در بخشهای شمالی خراسان بزرگ جای داشته به درون نجد ایران کوچ کردند و کوچ ایرها یا ایرانیان از ایرانویج به درون فلات ایران طی سه دوره و پس از فرجامین دورههای یخبندان روی داده است که برای اثبات این سخن، نویسنده از منابع تاریخی، اطلسهای معتبر جغرافیایی، اقلیمشناسی کهن ایران بهره گرفته است و همۀ این منابع کاملا علمی و مستند را با اوستا و شاهنامه برابر نهاده و مطابقت نموده است تا آنجا که بر بنیاد پژوهشهای تقویم و تاریخ ایران و دیگر منابع تاریخی، توانسته است که زمان دقیق دولتهای ملی پیشدادیان، فریدونیان و کیانیان و زمانهای پادشاهی هر کدام از پادشاهان این سلسلهها را تعیین نموده و با اشاره به کشفیات و دستآوردهای دانش باستانشناسی و تطبیق آنها با دورههای گوناگون تاریخ بسیار کهن ایران، آن زمانها و دورهها را به دست آورد.
بر این پایه جستارهای تاریخی کتاب بر بنیاد سه تاریخ یا سه تقویم سامان یافته است دورۀ پیش از زرتشت، دوره پس از میلاد زرتشت، دوره پیش از میلاد (مسیح) دوره پس از میلاد، دوره پیش از هجرت پیامبر و پس از هجرت پیامبر که با برابر نهادن این سه تاریخ و تقویم و تطبیق آنها با دستآوردهای باستانشناسی کهن ایران، همچون شهر سوخته و... تاریخ و تمدن پیشدادیان، فریدونیان و کیانیان فراچنگ آمده است. مگر میشود تنها گروهی از مردم، در یک شهر یا در یک بخش که تمدن آنها را به نام مثلا تپۀ زیویه یا چغازنبیل یا مارلیک و... معرفی میکنند بتوانند به چنان تمدن درخشانی برسند که مثلا چشم مصنوعی بسازند؟!
بیندیشیم که همۀ این به اصطلاح تپههای باستانی در سراسر ایران امروز و بیرون از مرزهای ایران امروزی – در همۀ ایران بزرگ یا ایران تاریخی – هم زمانند و بیندیشیم که برای مثال فلان تپۀ تاریخی در گیلان که آثار درخشانی از آن به دست میآید، از نظر تاریخی متعلق به 5 هزار سال پیش است، تپهای دیگر برای مثال در کردستان یا لرستان که آثار درخشانی از فرهنگ و تمدن از آن به دست میآید، آن هم متعلق به 5 هزار سال پیش است و تپهها و شهرها و منطقههای دیگر باستانشناسی که بسیاری از آنها متعلق به 8 هزار، 7 هزار، 6 هزار، 5 هزار و... سال پیش هستند و همۀ اینها از نظر زمانی با هم مطابقت دارند. این نشان میدهد که در سراسر ایران «همزمان» تاکید میکنم که «همزمان» با تمدن و فرهنگ و دانشی پیشرفته وجود داشته است که اگر اینها را کنار هم بگذاریم و با دانش اخترشناسی و تقویم و تاریخ و اسناد و مدارک تاریخی و دیگر منابع باستانی تطبیق دهیم، تمدن و فرهنگ و دانش ایرانیان در دورههای پیشدادی و فریدونی و کیانی به دست میآید.
بیگمان همۀ این مناطق باستانشناسی که امروز تنها به نام یک تمدن محلی!! خوانده میشوند با هم در پیوند تنگاتنگ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و علمی بودهاند. همۀ اینها را اگر کنار هم بگذاریم نشانگر وجود یک دولت مقتدر ملی و یک ملت آگاه و فرهنگآفرین است.
تمدن هلیل رود یعنی چه؟ تمدن زیویه یعنی چه؟ تمدن سیلک یعنی چه؟ مگر چند هزار نفر در یک منطقه، بیهیچ وابستگی به دانش دیگر هممیهنان خود میتوانند تمدنی درخشان پدید آورند؟ برای مثال چگونه میتوانند به توان ساختن کارخانۀ ذوب مس شهداد (کرمان) دست یابند؟ و با افسوس مستشرقین در خدمت استعمار برای ما تاریخی را جعل کردند و به ما تحمیل نمودند که راستین نیست تاریخی بیگانه ساخته و با هدف هویتزدایی و تحریف تاریخ ملی ایران است و کوچک نمودن و کوچک نمایاندن تاریخ و فرهنگ و تمدن درخشان این نیاخاک گرامی.
نویسندۀ آگاه این کتاب با پشتگرمی به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آنها با تقویم و تاریخ کهن ایران و با بهره گرفتن از دانش اقلیمشناسی کهن ایران، توانسته است که دورههای گوناگون تاریخ کهن ایران و زمان دقیق آنها را روشن نماید و گامی بسیار بزرگ در راستای نشان دادن بزرگی ملت ایران بردارد که امید در آینده در این زمینه به کامیابیهای بیشتر و بزرگتر دست یابد تا حقیقت تاریخ ملی ایران و فرهنگ و تمدن درخشان ایرانزمین بر جهانیان بیشتر آشکار گردد که ایدون باد.
خرداد 1391
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا