خبر
نوشتارهای خوانندگان – مجله خواندنی شماره 76
- خبر
- نمایش از جمعه, 18 مرداد 1392 18:54
- بازدید: 6306
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 76، تیر و امرداد 1392، صفحه 21 تا 22
رپرتاژ آگهی
یکی از «ناندانی»های پارهای از روزنامهها و روزنامهنگاران، چاپ رپرتاژ آگهی است.
رپرتاژ آگهی به ظاهر شکل مقاله دارد؛ اما از سوی دهندهی رپرتاژ آگهی به منظورهای ویژهای که بیشتر برای ایجاد وجههی کاذب، بزرگنمایی، دروغپردازی و حتا شایعهپراکنی تهیه شده و با پرداخت مبلغ قابلتوجهی به روزنامه و خبرنگار آن به چاپ میرسد. در این چند روزها به دو مورد برخورد کردم که بسیار ناخوشآیند و تاثربرانگیز بود.
مورد یکم: رپرتاژ آگهی دربارهی الهام علیاوف که قرار است رییسجمهور مادامالعمر و تبدیل جمهوری اران (آذربایجان) به جمهوری سلطنتی است.
در حالی که رهبران این جمهوری نوپا که در سرتاسر تاریخ ایران بخشی از قلمرو دولتهای ایران بوده است، از هیچ دشمنی با مردم و ملت ایران فروگذاری نکرده و حتا مدعی استانهای آذربایجان و بخشهای دیگری از سرزمین ایرانیانند. (روزنامه ایران ـ 19/3/92 رویهٔ 31)
مورد دوم: رپرتاژ آگهی شهردار پس از شکست سخت انتخاباتی است. در این رپرتاژ آگهی از هیچ تملقی دربارهٔ شهردار فروگذار نکرده است.در بخشی از این «تملقنامه» میخوانیم: به یقین قرار نگرفتن در جایگاه ریاست جمهوری، این مدیر با سابقه را از تقلا برای خدمتگذاری به مردمش [این واژه انسان را به یاد دوران ارباب و رعیتی و خطاب دیکتاتورها میاندازد] فارغ نمیکند و از نشانههای طلایی سیمایش [؟!] در آبادی و زیبایی نمیکاهد و هنوز برگههای زرینی در دانشگاه، جامعه و سیاست منتظر اوست.
رییسجمهور نشدنش، شاید از بخت خوب مردم پایتخت بود و شهردار ماندنش، موهبتی برای تهران [بخوان دریافتکنندگان رپرتاژ آگهی]
اگر دیروز شاعری از شاعران این سرزمین، هفت کرسی آسمان را زیرپای «آلبارسلان» نهاده بود؛ امروز روزنامه اطلاعات، هفتصدهزار کرسی آسمان را زیر پای شهردار شکستخورده نهاده است کسی که حتا در پایتخت که به نوشتهی همان روزنامه، ماندنش در پست شهرداری موهبتی برای این مردمان بود، به او رای ندادند؟! (روزنامه اطلاعات – 26 خرداد 1392 – رویه 13).
بهرام مروتی
از «یورونیوز» فارسی یاد بگیرید
به گفتهی معروف در حال «تلویزیونگردی» بودم که گذارم به تلویزیون یورونیوز (EUronews) به زبان فارسی افتاد. از گزارش خبری لذت بردم، زیرا خبر را برخلاف رسانهی به اصطلاح ملی، با فارسی فخیم و کتابی (فارسی مبنا) بیان میکرد.
در حالی که گویندگان رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی یا به اصطلاح «صدا و سیما» کوشش میکنند که گهگاه از فارسی محاورهای (کوچه و بازاری) استفاده کنند و از همه مهمتر اینکه سعی میکنند جمله را بدون فعل ادا کنند و...
بد نیست رییس رسانهی ملی (البته به گفتهی خودش) گویندگان را برای آموزش درست خبرخوانی به زبان فارسی به استودیوی خبر «یورونیوز فارسی» بفرستند؛ هم آب و هوایی عوض میکنند، هم حقوق و مزایایی میگیرند و هم اینکه زبان فارسی میآموزند.
مژده پاکروان
... اگر ساقی صاحبنظری بود ...
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
میخواری و مستی، ره و رسم دگری داشت
برای انجام کاری گریز ناپذیر از خانه به در شده بودم . در بازگشت، در بخشی از سکوی بسیار بزرگ نمایشگاه اتومبیل مجتبی ( بالاتر از پل سیدخندان ، نرسیده به خیابان خواجه عبدالله انصاری ) که فقط اتومبیل های پشت شیشههایش دهها میلیاردها تومان بها دارد ، بساط جوانی خطاط و بسیارخوش ذوق و خوش دست ، توجهم را جلب کرد خط نوشته های قاب شده اش را بساط کرده بود و در انتظار مشتری و در گرمای 36 درجه، سرگرم خطاطیهای جدید بود. یک خط نوشته قاب گرفته او که بیتی از یک شعر صادق سرمد بود، نگاهم را روی خود قفل کرد . آن بیت که مطلع شعری است که در زیر می آورم، این بود:
می خانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
نمی دانم شیوه خطاطی ـ نقاشی هنرمندانه این هنرمند گمنام یا حال وهوای این روزها بود که در آن گرمای شدید مرا وا داشت بی اختیار زمانی دراز به آن تابلو خیره شوم و در ذهنم آن بیت را هی تکرار کنم. به خانه هم که رسیدم این بیت در ذهنم تکرار می شد. اکنون هم که دارم این یادداشت را مینویسم همان بیت در ذهنم مدام تکرار میشود. شعر کامل کامل صادق سرمد را در زیر می نگارم و دلم می خواهد بنویسید در شما چه احساسی را بر می انگیزد .
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت می خواری و مستی ره و رسم دگری داشـت
پـیمانه نمـیداد به پیمـان شـکنان باز سـاقی اگر از حـالت مجـلس خبری داشت
بـیدادگری شیــوه مـرضیه نمـیشـد این شـهر اگــر دادرس و دادگـری داشـت
یـک لحـظه بر این بام بلاخیز نمیماند مـرغ دل غـم دیـده اگـر بـال و پری داشت
در معـرکه عشـق که پـیکار حیات است مغلـوب حـریفی که بجـز سر سپری داشت
(سرمد) سـر پیمانه نبود این همه غوغا میخـانه اگـر سـاقی صاحب نظری داشت
خشایار ولی زاده
خرید و فروش حریم خصوصی ما
من از رعایت حقوق شهروندی خودم انتظار ندارم. تنها انتظارم این است که اطلاعات شخصی مرا در اختیار آدمها و شرکتهای پول پاروکن نگذارند. نمونهای را ذکر میکنم:
مدتی است از یک موسسه که تلفنهایش با 33 شروع میشود تماس میگیرند و خانمی ( با لحن و گویش وروره جادو) میگوید : خودروی شما هیچ تصادف خساراتی با منجر به جرح و فوت نداشته، لذا ما میخواهیم شما را در ازای مبلغ 79000 تومان از مزایای ویژه امداد خودرو برخوردار کنیم و ...
هر فرد کم تجربه، فریب این همه مزایای خیالی را میخورد و عضو آن شرکت (یا موسسه) میشود. حال آن که بر اساس تحقیقی که کردهام برایم شکی نمانده که این شرکت ربطی به امداد خودرو ندارد.
اما فرض کنیم که این موسسه وابسته به امداد خودرو هم باشد. شرکت بیمه ایران به چه حقی شماره خودرو، شماره تلفن و سایر اطلاعاتی را که جزو حقوق و حریم شخصی من است در اختیار یک موسسه دیگر میگذارد؟
مورد دیگر شماره تلفن همراه من و دیگران است که در اختیار افراد و یا موسسات خاصی قرار گرفته و آنها دستکم روزی پانزده پیامک تبلیغاتی برایم میفرستند.
چرا باید شماره تلفن همراه من و دیگران در اختیار غیر قرار گیرد، آن هم بدون کسب اجازه و رضایت ما؟
من تلفن همراهم را جز به معدودی از دوستان و خویشاوندانم ندادهام، تا از مزاحمتها و دیگر دردسرها در امان باشم، آن وقت کسانی در شرکت مخابرات شمارهی من و دیگران را به این افراد و شرکتها میفروشند تا با آن کاسبی کنند.
نگویید به فلان شماره تلفن کن تا دیگر از این پیامکهای ناخواسته برایت نفرستند، زیرا چند بار این کار را کردهام و نتیجهای نگرفتهام .
این که دیگر سازمانها چه اطلاعاتی از مجموعه اطلاعات خصوصی من و دیگران را فروختهاند هنوز بر من معلوم نیست. اما یک نکته:
من نه پول دارم و نه حساب شخصی پر پول. ولی افرادی هستند که کارهای مالی و رد و بدل کردن پول در معاملات خود را از طریق همین تلفن همراه و از مسیر حسابهای الکترونیک خود انجام میدهند. آن افراد وکسانی که شمارههای تلفن همراه ایشان را در اختیار دارند، نمیتوانند با ردیابی شمارههای رمز بانکی این افراد، حسابشان را خالی کنند؟
بقیه تالی فاسدهای فروش اطلاعات شخصی افراد به دیگران را خودتان حدس بزنید.
مرتضی نریمانی