دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر شایستگی‌های حضرت علی (ع)

خبر

شایستگی‌های حضرت علی (ع)

برگرفته از روزنامه اطلاعات


علامه محمدتقى جعفرى


مسلم است که با شناختهاى معمولى هرگز نمى‏توان شخصیت على بن ابى‏طالب(ع) را دریافت. به ویژه اگر پژوهشگر در مواردى جویاى عناصر و فعالیتهاى روحى آن بزرگوار باشد؛ به عبارتى دیگر، حباب نمى‏تواند تمام مفهوم دریا باشد. حباب کجا و آن عظمت ژرف و شگفت‏انگیز کجا!؟ به راستى پدیده‏هاى ترکیبى و مفاهیم عالى انسانى‏درون شخصیت‏ها با نظر به‏عظمت رشدى که دارند، بسیار پیچیده‏تر و ظریف‏تر از آن است که در انسانهاى معمولى به‏وجود آید.

آمیزه‏اى از عدالت و محبت با وابستگى به خداوند متعال، از على بن‏ابى طالب(ع) شخصیتى‏ساخته است که در نادره دوران است. در جنگ صفین، لشکریان معاویه آب فرات را به‏روى لشکریان على(ع) مى‏بندند و آنان را در معرض هلاکت قرار مى‏دهند. با فرمان امام فرات به‏دست لشکریان حضرت مى‏افتد و یاران او مى‏خواهند در مقابل تخلف لشکریان معاویه از قانون، آب را به روى لشکریان او ببندند؛ ولى امام فرات را در اختیار آنان مى‏گذارد و از بستن آب به‏روى لشکریان معاویه جلوگیرى مى‏کند. همان معاویه‏اى که دشمن دیرین اوست. در جاى دیگر همین رفتار را با قاتل خود مى‏کند. در تمام لحظات زندگى‏اش چنین شخصیت خاصى‏دارد.

به این قیاس، انسان از دیدگاه شخصیت على(ع) موضوعى است که در مجراى سه پدیده متنوع مطرح است: «محبوبیت»، «مشمول بودن به عدالت»، «وابستگى به خدا».

براساس تحقیقات همه جانبه‏اى که از آغاز ظهور اسلام تاکنون درباره شخصیت على‏بن‏ابى‏طالب(ع) چه به وسیله مشاهده کنندگان معاصر او و چه بعدها توسط متفکران صاحب‏نظر اسلامى و دیگر ملل صورت گرفته است، این حقیقت پذیرفته شده که:شخصیت على(ع) چنان که در قلمرو مکتب‏هاى الهى (غیر از نبوت) در ردیف پیامبرانى‏مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حضرت عیسى و حضرت محمد علیهم‏السلام (صاحبان رسالت کلى) قرار دارد، در قلمرو پیشتازان کاروانیان انسانى که تکامل در انسانیت را هدف‏گیرى‏نموده‏اند، در صف اول جا گرفته است. على علیه‏السلام پیامبر نیست و خضوع و تسلیمش در برابر پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم ایمان راستین او به خاتم پیامبران علیهم‏السلام چیزى نیست که قابل کمترین تردید باشد.

شایستگى على علیه‏السلام براى مقام نمایندگى‏رسالتهاى کلى نه تنها از سوى‏صاحب‏نظران جهان تشیع، بلکه از طرف همه فرقه‏ها و مذاهب اسلامى و غیر اسلامى بدون کمترین ابهامى ابراز شده است. به این نمونه‏ها نگاه کنیم:

1 ـ شبلى شمیل که از پیشتازان مکتب مادیگرى بود، مى‏نویسد: «امام على بن‏ابى‏طالب بزرگ بزرگان، یگانه نسخه‏اى است که شرق و غرب، نه در گذشته و نه در امروز، صورتى مطابق این نسخه ندیده است.»

2 ـ جبران خلیل جبران یکى دیگر از نویسندگان و متفکران مسیحى عرب مى‏نویسد: «من معتقدم که فرزند ابى‏طالب نخستین عرب بود که با روح کلى رابطه برقرار نمود. او اولین شخصیت از عرب بود که لبانش نغمه روح کلى را در گوش مردمى طنین انداز نمود که پیش از او آن را نشنیده بودند... او از این دنیا رخت بربست، در حالى که رسالت خود را به جهانیان نرسانده بود. او چشم از این جهان پوشید مانند پیامبرانى که در جوامع بشرى مبعوث مى‏شدند که گنجایش آن پیامبران را نداشتند و به مردمى وارد مى‏شدند که شایسته آن پیامبران نبودند و در زمانى ظهور مى‏کردند که زمان آنان نبود.

خدا را در این کار حکمتى است که خود داناتر است.»

3 ـ میخائیل نعیمه، نویسنده، صاحب‏نظر و متفکر مسیحى عرب مى‏نویسد: «هیچ مورخ و نویسنده‏اى هر اندازه هم که از امتیاز نبوغ و رادمردى برخوردار باشد، نمى‏تواند از انسان بزرگى مانند امام على یک چهره کلى در مجموعه‏اى که حتى هزار صفحه هم باشد، ترسیم نماید و دورانى پر از رویدادهاى بزرگ مانند دوران او را توضیح دهد. تفکرات و اندیشه‏هاى آن ابر مرد عربى و گفتار و کردارى را که او میان خود و پروردگارش انجام داده است، نه گوشى شنیده و نه چشمى دیده است. تفکرات، ایده‏ها، گفتارها و کردارهاى او بسیار بیش از آن بوده است که با دست و زبان و قلم وى بروز کرده و در تاریخ ثبت شده باشد.»

4 ـ ایلیا پاولیچ پتروشفسکى استاد تاریخ دانشگاه لنینگراد نیز مى‏نویسد: «على پرورده محمد و عمیقاً به وى و اسلام وفادار بود. على تا سر حد شور و عشق پایبند دین بود. صادق و درستکار بود. در امور اخلاقى بسیار خرده‏گیر بود و از نامجویى و مال پرستى به دور، و بى‏تردید هم مردى سلحشور بود و هم شاعر، و تمام صفات لازمه اولیاء الله در وجودش جمع بود.»

5 ـ جرج جرداق، از بزرگترین نویسندگان مسیحى عرب مى‏نویسد: «آیا انسان بزرگى مانند على را مى‏شناسى که حقیقت انسانى را به عقول و مشاعر بشرى آشنا سازد؟ آن حقیقت انسانى که سرگذشتى چون ازل و آینده باقى‏چون ابدیت و ژرفایى بس عمیق دارد که هریک از صاحبان عقول و نفوس بزرگ مطابق روش و طبع خود، آن را درک مى‏کند و دیگر انسانهاى عادى بدون اینکه خود بدانند، در سایه آنان زندگى مى‏کنند... آن حقیقت انسانى که اساس همه فلسفه‏هاى مثبت در مقابل فلسفه‏هاى منفى است.منظورم از آن فلسفه‏ها کاوش از مطلق است که عامل اساسى ثبات و پایدارى انسانیت در وجود انسان است؛ کاوشى که اگر تا اعماق مطلق ادامه یابد، به یکى از چهره‏هاى حقیقت خواهد رسید.

در این بحث و پیگیرى، اندیشه و عقل و خیال و سایر فعالیتهاى ناشى از آنها دست به دست هم مى‏دهند، سپس بر موقعیت‏ها و عوامل و عموم تمایلات با داشتن معانى مختلف تطبیق مى‏یابد. على این مطلق را به طور مخصوص دریافته، سپس با عقل و قلبش درک کرده است که بالاترین قدرتها از پایدارى و مقاومت روى آن مطلق ناشى مى‏گردد.

على بدینسان تجسم یافته آن قدرت شگفت‏انگیز است که او را در پیروزیها و شکست‏ها یکسان نشان مى‏دهد؛ زیرا عامل ملاک او در پیروزیها و شکست‏ها همان قدرت است که در میدان جنگ چه با چهره پیروزمند بیرون آید و چه با شکست روبرو شود و همچنین در میدان سیاست و هر میدان دیگرى‏که براى تکاپوى زندگى تصور شود، یکسان است.»

6 ـ ابن سینا مى‏نویسد: «... به این دلیل بود که شریف‏ترین انسان و عزیزترین انبیاء و خاتم رسولان علیهم‏السلام به مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزانه عقل امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: «اى على، چون مردمان در تکثر عبادت رنج برند، تو در ادراک معقول رنج ببر تا بر همه سبقت بگیرى.» و این چنین خطاب جز در مورد چون او بزرگى راست نیامدى که او در میان خلق چنان بود که معقول در میان محسوس. لاجرم چون با دیده بصیرت عقل، مُدرک اسرار گشت، همه حقایق را دریافت و به دیدن حکم داد. و براى این بود که گفت: اگر پرده برداشته شود، بر یقین من افزوده نگردد.

هیچ دولت، آدمى را زیادت از ادراک معقول نیست. بهشتى که به حقیقت آراسته باشد به انواع زنجبیل و سلسبیل، ادراک معقول است و دوزخ با عقاب و اشغال، متابعت اشغال جسمانى است که مردم در بند هوا افتند و در جحیم خیال بمانند.»

7 ـ حسن بن یسار بصرى که از مشهورترین علما و دانشمندان قرن اول هجرى است، مى‏نویسد: «على‏بن‏ابى‏طالب ربانى امت اسلامى و داراى عظمت و سابقه منحصر به فرد و نزدیکى با پیامبر اکرم. او هرگز از امر الهى غفلت نورزید و در راه دین هیچ ملامتى در او تأثیر نداشت.»

8 ـ ابن ابى الحدید شارح نهج‏البلاغه که از مطلع‏ترین علماى اهل تسنن و متفکر در فلسفه و کلام و صاحب‏نظر در تاریخ اسلام است، مى‏نویسد: «امتیازات انسانى على (ع) از لحاظ عظمت و جلال و شهرت در آن حد اعلاست که شرح کردن و بحث و تفصیل دادن آنها ناروا و بیهوده است... من چه بگویم در حق مردى که دشمنانش نتوانستند عظمت‏ها و فضایل او را منکر شوند و همه آنان به برترى شخصیت او اعتراف کردند؟ ... من چه بگویم درباره مردى که همه فضیلت‏ها به او منتهى مى‏شود و هر مکتب و هر گروهى خود را به او منسوب مى‏سازند.»

9ـ مولوى جلال‏الدین محمد بلخى (مولانا) یکى از بزرگترین عرفا و متفکران و حکماى بشرى که حقایق فراوانى را در جهان‏بینى و خداشناسى و انسان‏شناسى در قالب شعرى آورده است. این شعر معروف از اوست:

از على آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان منزه از دغل

در غذا برپهلوانی دست یافت

زود شمشیرى برآورد و شتافت

او خدو انداخت بر روى على

افتخار هر نبى و هر ولى

او خدو انداخت بر رویى که ماه

سجده آرد پیش او در سجده‏گاه

در شجاعت شیر ربانیستى

در مروت خود که داند کیستى

اى على که جمله عقل و دیده‏اى

شمه‌اى واگو از آنچه دیده‏اى

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد

آب علمت خاک ما را پاک کرد

بازگو اى باز عرش خوش‏شکار

تا چه «دیدى» این زمان از کردگار

چشم تو ادراک غیب آموخته

چشمهاى حاضران بردوخته

چون تو بابى آن مدینه‏ى علم را

چون شعاعى آفتاب حلم را

باز باش اى باب رحمت تا ابد

بارگاه ماله کفواً احد

10ـ محمد ابوالفضل ابراهیم محقق بزرگ که شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى الحدید را موردتحقیق عالمانه قرار داده است، مى‏نویسد: «در شخصیت امام على‏بن ابى‏طالب آن‏قدر کمالات و عناصر پسندیده، و عظمت‏هاى روحى و نورانیت تکاملى و شرافت عالى توأم با فطرت پاک و نفس محبوب خداوندى جمع شده است که در هیچ یک از انسان‏هاى‏بزرگ دیده نمى شود.»

11 ـ محمد عبده، بزرگترین روحانى و دانشمند عالم تسنن، معاصر سیدجمال‏الدین اسدآبادى مى‏نویسد: «هنگام مطالعه نهج‏البلاغه، گاهى یک عقل نورانى را مى‏دیدم که شباهتى به مخلوق جسمانى نداشت. این عقل نورانى از گروه ارواح و مجردات الهى (ملکوتیان) جدا شده و به روح انسانى پیوسته، و آن روح انسانى را از پوشاکهاى طبیعت تجرید نموده، تا ملکوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و دیدار روشن‏ترین انوار نائل ساخته است.و با این وصف شگفت‏انگیز، پس از رهایى از عوارض طبیعت در عالم قدس آرمیده است. و لحظات دیگرى‏صداى گوینده حکمت را مى‏شنیدم که واقعیات درست را به پیشتازان و زمامداران گوشزد مى‏کرد و موقعیت‏هاى تردیدآمیز را به آنان نشان مى‏داد، و آنان را از لغزشهاى اضطراب‏آور بر حذر مى‏داشت و به دقایق سیاست و طرق کیاست راهنمایى‏مى‏کرد و آنان را با مقام واقعى ریاست آشنا مى‏ساخت و به عظمت تدبیر و سرنوشت شایسته بالا مى‏برد.»

نگاهى که محمد صلى الله علیه وآله و سلم به على(ع) داشت، نگاه به یک مؤمن ساده نبود. نگاهى سرشار از اشارات خوانده شده بود. مجموعه سخنانى که حضرت محمد(ص) درباره على(ع) فرموده است، به روشنى اثبات مى‏کند که على(ع) در قلمرو مکتب‏هاى الهى در ردیف اول رهبران است. از این رو رسالت او به عنوان نمایندگى‏کل از رسالتهاى کلى تاریخ احتیاجى به گفتگو و تفصیل بیشتر ندارد. این سخنان را بخوانیم:

1 ـ «اى على، نسبت تو به من، مانند نسبت هارون به موسى است، مگر در نبوت که پس از من پیامبرى‏نیست.»

2 ـ «هرکس که من مولاى او هستم، على مولاى اوست.»

3 ـ «به على ناسزا مگویید، او شیفته و بى‏قرار ذات الهى‏است.»

4 ـ «پروردگار عالمیان در باره على بن ابى‏طالب تعهدى‏نموده و فرموده است: على پرچم هدایت، کانون نور ایمان، پیشواى اولیاءالله و نور براى هرکس است که مرا اطاعت کند.»

5 ـ «على امیر مردم با ایمان، پیشواى متقین و رهبر کمال‏یافتگان پاک به بهشت پروردگار عالمیان است. کسى که او را تکذیب کرد، رسوا و ساقط گشت.»

6 ـ «هرکس بخواهد به آدم در علمش بنگرد و به نوح در تقوایش و به ابراهیم در بردبارى‏اش و به موسى در هیبتش و به عیسى در عبادتش، بنگرد به على‏بن‏ابیطالب.»

دو نکته بارز در شخصیت اوست که از دیدگاه خودش به خوبى مى‏توان آنها را شناخت. اول اینکه على(ع) یک راستگو و صادق محض بود. در سرتاسر زندگى‏اش، در کردار و گفتار و رفتارش جز صدق و راستى نمى‏توان یافت. طبیعت انسانى او در اوج کمال راستى و درستى قرار داشت.

دوم اینکه گروهى از پاکترین مردم صدر اسلام تحت تعلیم شخصیت خاص على(ع) قرار داشتند که این تربیت یافتگان، خود هریک سرآمد زمان خود شدند.کسانى مانند سلمان، ابوذر، مالک‏اشتر، عمار، میثم و... که عالى‏ترین مراحل رشد و کمال را در حوزه جاذبیت شخصیت على(ع) پیمودند. فهرست هشتاد و یک تن از این نخبگان و برگزیدگان را مى‏توان در تاریخ حیات آن بزرگمرد تاریخ یافت.

و سرانجام میراث مبارک و نابى که به تصدیق عالمان دین بى‏هیچ خدشه و عیب و نقص از او به امانت به دست ما رسیده، مجموعه گهربار نهج‏البلاغه اوست.با اطمینان مى‏توان گفت: بهترین نامى که بر مجموعه سخنان مبارکش در هر سه‏شکل (خطبه‏ها، نامه‏ها، کلمات قصار و حکمت‏آموز) گذاشته شده، همین «نهج‏البلاغه» است؛ زیرا بلاغت در یک موضوع در لغت عربى به معناى وصول به مطلق مربوط به آن موضوع است.

پس از کتاب خدا (قرآن مجید) سیر و سیاحت تا حدودى دقیق و همه‏جانبه در مجموعه نهج‏البلاغه اثبات مى‏کند که صاحب این سخنان به‏طور عموم با همه حقایق زندگى انسان در ارتباطهاى چهارگانه یعنى:

1ـ ارتباط انسان با خویشتن

2 ـ ارتباط انسان با خدا

3ـ ارتباط انسان با جهان هستى

4 ـ ارتباط انسان با همنوع خود

آشنایى قلبى و عقلى تام و تمام داشته است. این آشنایى فقط به وسیله مفاهیم و دریافت کلى و مطلق نبوده است، بلکه همان‏گونه که این سخنان مبارک نشان مى‏دهد، به ویژه در وضعیتى که به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) فرموده یا برنامه اداره جامعه بشرى که به مالک اشتر فرموده است، به خوبى نشان مى‏دهد که واقعیات عینى گذرا همانند اصول کلى و ثابت، ارتباطات چهارگانه در آن روح بزرگ در مقام شهود و درک بوده است. تاکنون دیده نشده است که بشریت توانسته باشد در جایى پاسخهاى حقیقى سؤالات شش‏گانه اصلى را مانند پاسخهایى که در این مجموعه نورانى آمده است، بیابد. این سؤالات از این قرارند:

1 ـ من کیستم؟

2 ـ از کجا آمده‏ام؟

3ـ به کجا آمده‏ام؟

4ـ با کیستم؟

5ـ به کجا مى‏روم؟

6ـ براى چه آمده بودم؟

ما هم موافق با یکى از على‏شناسان مى‏گوییم: آنچه ما بین ذات على‏بن ابیطالب(ع) و خویشتن گذشته و آنچه مابین خویشتن على و خدا و هستى (در دو قلمرو آن چنان که هست و آن‏چنان که باید) خطور کرده است، و آنچه على(ع) درباره رسالتش براى بشریت منظور کرده بود، نه از زبان مبارک او بیرون تراوید و نه این کتاب (نهج‏البلاغه) ظرفیت ارائه آن را داشته است. به‏راستى حکمت وجود چنین شخصیت والایى را فقط در مجموعه نورانى و پرفروغى که براى ارائه راه‏هاى‏کمال بشرى به ودیعه گذاشته، تا حدودى‏مى‏توان مشاهده کرد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید