تاریخ معاصر
عبور از دروازههای فتح - دفاع مقدس به روایت امیرسرتیپ سعید پورداراب - قسمت اول
- تاريخ معاصر
- نمایش از سه شنبه, 02 خرداد 1391 17:00
- بازدید: 4259
برگرفته از روزنامه اطلاعات
گزارشخبرنگاراعزامی اطلاعات : سیدحسنبنیالحسینی
حماسهآفرینیهای ارتش جمهوری اسلامی ایران در نخستین روزهای دفاع مقدس، بخشی مهم و تأثیرگذار در تاریخ جنگ تحمیلی است که کمتر به آن پرداخته شده است. واگویی این بخش از هشت سال دفاع مقدس آن هم از زبان شاهدان عینی میتواند زوایای پنهانی از این مقطع تاریخساز را که شاید تاکنون از نظرها دور مانده باشد روشن کند.
امیرسرتیپ سعید پورداراب، از امیران مجرب و کهنهکار ارتش جمهوری اسلامی ایران از جمله شاهدان عینی صحنههای جنگ تحمیلی در نخستین روزهای نبرد با دشمن بعثی است. پورداراب که هم اکنون شصتمین بهار زندگی خود را پشت سر گذاشته و به افتخار بازنشستگی نائل شده است، با شروع جنگ تحمیلی به عنوان افسر ارشد نیروی زمینی راهی مناطق عملیاتی جنوب غرب کشور (خوزستان) شده و همراه دیگر همرزمان خود فرماندهی بسیاری از عملیات را بر عهده داشته و در این راه مورد اصابت تیر و ترکشهای دشمن قرار گرفته که هنوز هم آثار جراحاتی بر تن دارد.
سعید پورداراب در برنامه دیدار گروهی از اصحاب رسانه از مناطق عملیاتی جنوب که به همت معاونت فرهنگی و روابط عمومی سازمان عقیدتی سیاسی نزاجا تدارک دیده شده بود و در آستانه بهار 91 با خبرنگاران همسفر شد، در نقاط حماسهساز خوزستان به تشریح گوشههایی از صحنههای افتخارآفرین دفاع مقدس پرداخت.
کنار کرخه
ارتش عراق در نخستین روزهای جنگ تحمیلی تا دشت عباس و حاشیه غربی کرخه پیش آمده بود و برای اشغال این محدوده از مجهزترین لشگر مکانیزه که بیش از 300 دستگاه تانک و به همین تعداد نفربر بود استفاده میکرد، در چنین شرایطی فقط نیروی نظامی ما که در مقابل لشگر مکانیزه عراق مقابله میکرد، تیپ زرهی دزفول بودکه فرماندهی آن را سرهنگ مظاهری بر عهده داشت. اما استعداد نیروهای ما در آن شرایط فقط 35 دستگاه تانک بود که در منطقه عین خوش مستقر بودند و این ناشی از موقعیت آن زمان بود که موجب شده بود، استعداد تیپ دزفول هم مثل سایر تیپها به 30 درصد برسد. دشمن بعثی با 300 دستگاه تانک و حداقل هفت گردان توپخانه سرزمین ما را مورد هجوم قرار داده بود و نیروهای ما فقط یک گردان توپخانه و 35 دستگاه تانک داشتند، حال حساب کنید چگونه باید عمل میکردیم، دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی با رشادت و شجاعت و ایثار با همین تجهیزات قلیل هفت شبانه روز تمام در مقابل انبوه نیرو و تجهیزات دشمن ایستادگی و مقاومت کردند و در حقیقت با نیرویی به استعداد ده برابر نیروی خود جنگیدند و شهدا و مجروحان بسیار دادند تا جایی که سرهنگ مظاهری به علت جراحات شدید از صحنه خارج شد و سرهنگ امرالله شهبازی عملاً فرماندهی تیپ را به عهده گرفت که او نیز در جریان نبرد با دشمن به شدت مجروح شد.
در همین جا (غرب کرخه) با سرهنگ شهبازی مصاحبه میکنند، او میگوید که برای من فقط 15 دستگاه تانک 5 دستگاه نفربر و 150 نیرو باقی مانده است...
امیر سرتیپ پورداراب در ادامه به ذکر نام عدهای از شهدای همرزمش میپردازد و پس از لحظهای سکوت، با لحنی بغضآلود میگوید: در آن روزها، لشگر 92 زرهی خوزستان حماسه آفرید، اینطور نبود که لشگر یک مکانیزه عراق خیلی راحت به غرب کرخه برسد... یگانهایی از لشگر 92 زرهی در مناطق موسیان و نواحی اطراف آن آنقدر مقاومت کردند که لشگر 10 زرهی عراق مجبور به تغییر وضعیت شده بود. شهید ستوان وحدانی نخستین فرمانده تانکی بود که در پاسگاهی نزدیک یکی از پاسگاههای مرزی عراق به شهادت رسید و از تانکهایی که در اختیار داشت، فقط یک تانک سالم مانده بود. نبرد در روزهای اول جنگ از نظر میزان تجهیزات و استعداد نیروها واقعاً نابرابر بود و به همین علت نیروهای مؤمن، مخلص و ایثارگر لشگر 92 زرهی در این روزها هر آنچه در توان داشتند به صحنه آوردند تا زمینهساز پیروزیهای بعدی شوند.
زمینگیر شدن دشمن
سعید پورداراب ادامه میدهد: پس از سه شبانه روز مقاومت جانانه، دشمن با توجه به تجهیزات
10 برابری توانست خود را به عینخوش برساند و این در حالی بود که از همه تانکهای ما فقط 20 تانک باقی مانده بود که با همین مقدار نیرو سه روز دیگر هم در مقابل آنان ایستادگی میشود تا اینکه دشمن بعثی به ارتفاعات غرب کرخه میرسد، اما در این محل مجبور به توقف میشود و جلوی پیشروی آن گرفته میشود.
تقویت نیروها
امیر پورداراب ادامه داد، هفتم آبان سال 59 از تهران مأموریت یافتیم به این محل (پل کرخه) بیائیم و عملیات تدافعی را ادامه دهیم. نیروهای عراقی هم چند کیلومتر دورتر سنگر گرفته بودند. البته تیپ دزفول تا یکماه بعد از شروع جنگ تحمیلی در این محل حضور داشت و همچنان در برابر دشمن مقاومت میکرد.
زمانی که ما این مواضع را از تیپ دزفول تحویل گرفتیم، استعداد نیرو و تجهیزاتمان بیشتر شده بود، چرا که یک تیپ از لشگر 21 به این محل اعزام شده بود. به همین دلیل ما به تدریج ارتفاعات سپتون را در اختیار گرفتیم و به این ترتیب دشمن در دشت باز قرار گرفت و ما بر آنها تسلط کافی داشتیم. حالا ما با گردان تانک دشمن که روبرویمان قرار داشت، فاصله چندانی نداشتیم.
روز سخت نبرد
دو روز بعد (9/8/59) لشگر 10 زرهی رژیم بعث عراق ما را به شدت مورد حمله قرار داد و قصد تصرف مواضع جدید ما و عبور از کرخه را داشت. واقعاً روز سخت و دشواری بود. از ساعت 4 بامداد تا 19 عصر چهار بار حمله کرد و در این محل جایی نیست که آثار اصابت گلولههای سبک و سنگین دشمن دیده نشود. دشمن به شدت منطقه را گلولهباران میکرد، اما ارتفاعات «سپتون» هنوز دست ما بود و یک گردان تانک هم جلوتر بود که سخت مقاومت میکرد.
سعید پورداراب پس از مکث کوتاهی با یادی از سرگرد توکلی فرمانده گردان 291 تانک از لشگر 77 گفت: در همین لحظههای بحرانی، عدهای از کماندوهای عراقی رسیدند به نزدیکی تانکهای ما. در این موقع فرمانده گردان تانک از فرمانده وقت تیپ خواست اجازه دهد تا قسمت شرق کرخه عقبنشینی کنند. اما پاسخ فرمانده تیپ این بود: «تانکها که هنوز هستند، مهمات هم دارید، نارنجک هم که دارید، اگر کماندوهای عراقی نزدیکتر شدند، آنها را با نارنجک بزنید...»
کمی آن طرف و در پشت ارتفاعات «سپتون» ستوان آرام فرمانده دسته خمپارهانداز و از افسران رشید ارتش حماسهای دیگر آفرید. حدود 150 کماندوی عراق از همین محور میآمدند که ما را دور بزنند، ستوان آرام به محض اینکه دیدهبان میگوید کماندوهای عراقی در حال نزدیک شدن هستند، دستور میدهد چند نفر بمانند پهلوی خمپارهاندازها و بقیه بروند روی ارتفاع بالای تپه درازکش کنند و با نارنجک و تیربار و تفنگ آنها را بزنند که این کار با موفقیت انجام شد و آن روز حدود 50 جنازه کماندوهای دشمن در آنجا شمرده شد. حال اگر رشادتهای شهید آرام و افراد تحت امر او نبود و دشمن به این سوی ارتفاعات رخنه میکرد، کار بسیار مشکل میشد. این مقاومت و پایداری در روز نهم آبان سال 59 در حقیقت شکست و ناکامی لشگر 10 زرهی عراق در مقابل لشگر 21 ما بود و سبب شد لشگر 10 زرهی عراق کمی عقبتر رود و در موضع خود حالت پدافندی بگیرد و بعد از آن ما حرکت خیلی مؤثر و آنچنانی از نیروهای بعث عراق در این محور ندیدیم، اما ما عملیات محدود و ضربهآفرین خود را علیه دشمن ادامه دادیم تا اینکه موفق به گرفتن ارتفاعات دیگری در پشت تپههای سپتون شدیم در فروردین سال 60 بیش از 57 اسیر هم گرفتیم و با تسلّط بر تنها ارتفاع این منطقه که از دست دشمن خارج شد، زمینههای اصلی برای انجام عملیات بزرگ فتحالمبین مهیّا شد.
در همین زمان یگانهای مهندسی ارتش جمهوری اسلامی ایران پنج پل (P.M.P) در مسیر کرخه احداث کردند. پلهای بسیار قوی که میتوانند تانکهای 50 تنی از روی آنها عبور کنند. امیر سرتیپ پورداراب جراحات وارده بر ناحیه دست و پشت خود را یادگار همین دوران ذکر کرد و گفت: اوایل شروع جنگ تحمیلی در منطقه شوش مجروح شدم، امّا در منطقه ماندم، زیرا هنوز نیروهای مردمی شکل نگرفته و ساماندهی نشده بودند و فقط شهادتها، جانبازیها و ایثارگریهای نیروی مصمم و رشید ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که ارتش مجهز دشمن را در تمام مناطق مرزی غرب کشور متوقف کرد...
شوش، زیرآتش دشمن
پس از یک هفته نبرد سنگین با دشمن، نیروهای باقیمانده خودی با عبور از کرخه در شرق شوش مستقر شدند، امّا شوش همچنان در زیر آتش دشمن میسوخت. بیشتر خانهها تخلیه شده و ساکنان آن به مناطق دیگر رفته بودند. فقط پاسگاه ژاندارمری شوش به مقاومت در مقابل دشمن با تمام توان ادامه میداد، این پاسگاه رئیس بسیار شجاعی داشت که در همان روزها هنگام عبور از کرخه در کمین دشمن گرفتار شد و به شهادت رسید.
نیروهای ژاندارمری و نفرات تازه سازمان یافته کمیته انقلاب اسلامی شوش با گردانی از نیروی زمینی ارتش که در این شهر مستقر بود همکاری خوبی داشتند، استعدادشان بیشتر از 100 تا 120 نفر نبود، اما منطقه را خوب میشناختند.
نبرد در کوت کاپن
امیر سرتیپ سعید پورداراب درمنطقه «کوت کاپن»، روی خاکریزی بر جای مانده از دوران دفاع مقدس ایستاده است، جایی که تا شوش و غرب کرخه فقط چند کیلومتر فاصله دارد. او پس از تشریح موقعیت جغرافیایی منطقه و اهمیت «کوت کاپن» در موقعیت جنگی، میگوید: «دشمن بعثی وقتی در پای پل کرخه موفق به عبور از این پل نشد، از موقعیت طبیعی کوت کاپن استفاده کرد و حدود یک تیپ از لشگر 10 زرهی خود را در این محل مستقر کرد که این استقرار تا سال 61 ادامه داشت.
او ادامه میدهد: در مهر سال 60 فرمانده تیپ 3 لشگر 21 حمزه شدم. نیروهای این تیپ به صورت نیم دایره از غرب کرخه تا شرق کوت کاپن عبور داده شده بودند و دو گردان جدید نیز همزمان با آمدن من به آنها اضافه شد.
حال تیپ 3 لشگر 21 در مقابل نیروهای مستقر در کوت کـــاپن قرار داشــــت، یعنی ما درست رو در روی دشمن بودیم.
«کوت کاپن» نام منطقهای به وسعت حدود 20 هکتار است که به شــــکل چهارضـــلعی به ابعاد (4 × 5 کیلومتر) است.
به گفته پورداراب، ظاهراً اضلاع این چهارضلعی دیوارههای قطور و رفیع دژ محکمی از ادوار پیشین (ساسانیان) بوده که در میان برجهایی محصور شده بودند و بعدها بر ا ثر عوامل طبیعی برج و باروها روی هم تخریب شده و آوار بر جای مانده خاکریزی طبیعی در چهار طرف این دژ به وجود آورده است.
وی در ادامه با اشاره به زاویه غرب این محدوده که عمدهترین ادوات و تجهیزات دشمن بعثی را در خود جای داده بود، میگوید: خاکریز این زاویه کمی بلندتر از زوایای دیگر آن است، من و یکی از محافظانم برای دیدهبانی موقعیت دشمن تا بالای این قسمت آمده بودیم که به سوی ما تیراندازی شد و محافظم مورد هدف تک تیراندازان عراقی قرار گرفت و با اصابت گلوله به پهلوی چپ او به شهادت رسید. در این موقع تا نیروهای دشمن 300 تا 400 متر بیشتر فاصله نداشتیم و هیچ نیروی مردمی در این منطقه همراه نیروهای ما نبود. پیش از عملیات فتحالمبین، عراقیها قسمتهای گستردهای از نواحی مقابل «کوت کاپن» را مینگذاری کرده بودند که همین کار مشکلات ما را در عملیات فتحالمبین دو چندان کرده بود.پورداراب به محل استقرار تانکهای عراق اشاره میکند و با تأکید بر این که ارتش بعث عراق از همین جا و با همین تانکها دزفول را زیر آتش گرفته بود، ادامه میدهد: ولی هر طور بود ما منطقه غرب کرخه را از دشمن گرفتیم و موفق به ایجاد چند خاکریز در کوت کاپن شدیم، چرا که من به عنوان فرمانده تیپ میدانستم برگ برنده دشمن در کوت کاپن است. در چنین موقعیتی ما از تمام تجهیزات موجود دشمن در کوت کاپن آگاه شده بودیم و حتی 150 تانک دشمن در دیدگاه ما قابل شمارش بود.
سعید پورداراب با تأکید بر این که رسیدن به مواضع جدید برایمان بسیار سخت و پر هزینه بود، از شهادت چند تن از همرزمان خود برای رسیدن به این اهداف نام برد و یادشان را گرامی داشت.