دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر به غایب همیشه حاضر : حسین فهمیده

شعر

به غایب همیشه حاضر : حسین فهمیده

 

ما همه، تنها یک تن بودیم

دکتر هوشنگ طالع


وطن، دگر بار در خطر بود
ندانم، برای چندمین بار
اما ...
چونان دگر هنگامه‌های سختِ تاریخ
ما همگان بودیم:
یگان، دهگان، صدگان، هزارگان و هزاران هزارگان
از زن و مرد
کودک و پیر
نوجوان و جوان
از میان سال و کهن سال
راست قامت و استوار، برای دفاع از میهن


اما گویی، در چرخه‌ی تکامل
ما همگان، تنها یک تن بودیم :
با یک دل که تنها، برای ایران می‌تپید
و یک مغز که تنها ، به پایندگی ایران می‌اندیشد
با دو چشم که تنها، نگران وطن بود
و دو گوش که تنها ، سرود  «ای ایران ، ای مرز پرگهر» را می‌شنید
و یک نفس که تنها ، به یاد او فرو می‌رفت و با نام او ، باز می‌آمد
و تنها یک دهان که نام میهن را فریاد می‌کرد
و یک زبان ، برای دعا به ایران
ما همه تنها دو پا بودیم، برای پایداری
و دو دست ، برای پدآفند

ما همگان ، سیاوخش بودیم
پذیرای آزمون ایزدی
رستم بودیم
که فرزند کشتیم به راه ایران
آرش بودیم
که همه هستی مان را در آن تیر نهادیم
تا مبادا،
ذره‌ای از خاک میهن
به چنگ دشمن افتد

ما ایران بودیم
به پهنای این فلات مقدس
به دیرینگی این تاریخ دیرپای
آری ما،
تنها یک تن بودیم
یک خاکریز، برای پدآفند
و یک آتشبار، برای آفند
در آن هنگامه‌ی سخت مرگ .و زندگی
در شهریور گرم پنجاه و نه

پاینده ایران

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید