نامآوران ایرانی
رسولان ضمیر راز گو
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 21 مهر 1391 10:18
- بازدید: 4633
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب
یادداشت دکتر محمدعلی موحد در بزرگداشت دکتر منوچهر مرتضوی.
محمدعلی موحد: فکر میکنم حق نبود که من در این مجلس سخن بگویم به دو دلیل: اول به دلیل رنجوری و انکساری که از وجناتم پیداست و حالت و رمق سخنگویی را ندارم. دوم به دلیل آنکه اولیتر از من به سخن دربارهی شادروان مرتضوی کسانی هستند که در مراحل مختلف عمر از تحصیل تا تعلیم، همدم و همنفس با آن بزرگوار بودهاند، به ویژه فرزندان برومند او، یعنی شاگردانی که سعادت حضور در حلقهی درس او را داشتند و بلاواسطه از برکت انفاس او مستفید گشتهاند و باید بگویم که هر دو دسته یعنی هم مصاحبان و همکاران دانشگاهی و هم آنان که بر سماط فضیلت او نشسته و متنعم شدهاند، در ادای دین و قیام به واجب اخلاقی خود کوتاهی نورزیدهاند. هم اکنون مجموعهی مقالاتی که به یاد آن بزرگوار به رشتهی تحریر درآمده توسط دانشگاه تبریز چاپ و منتشر شده و مجموعهی دیگری نیز به همت دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و زیر نظر دوست عزیزم، توفیق سبحانی که از برجستهترین شاگردان شادروان مرتضویست فراهم آمده و انشاءالله به توفیق حق به زودی انتشار خواهد یافت.
این همایش نیز که به اهتمام شهر کتاب و سعی و کوشش آقای محمدخانی برگزار میشود در ردیف آن یادنامهها، نشانهی مبارکی است از اینکه جامعهی فرهیختگان ما بزرگان خود را ارج مینهند و قدر میشناسند.
مرحوم مرتضوی گذشته از مقام علمی و استادی که داشتند به لحاظ فضائل اخلاقی، تقوی و وارستگی در میان اماثل و اقران ممتاز بود. و آدمهایی از قبیل او در برابر جفایی که بر آنان میرود بسیار حساساند. آری سعدی گفته است: «خرقهی درویشان جامهی رضاست. هر که در این کسوت تحمل بیمردای نکند. مدعی است و خرقه بر او حرام.» اما مولانا در اینباره واقعبینتر از سعدی سخن گفته و بر حساسیت و زودرنجی این بزرگان تاکید مینهد و فاش میگوید که آنان انتظار بیمهری و جفاکاری ندارند و از نامهربانیها و بیاعتناییها در هم میریزند و زود میشکنند:
این رسولان ضمیر راز گو مستمع خواهند اسرافیل خو
گر هزاران طالباند و یک ملول از رسالت باز میماند رسول
پژواک نامرادیها و شکستهدلیهای زبدگان و هنرمندان را به صورت شکوه از روزگار در آثار آنان ـ از نظم و نثر ـ فراوان میتوان یافت. از رسالهی «بث الشکوی»عین القضات گرفته تا «اعتراض تلخ»خاقانی که میگوید:
زاغ چون شرم ندارد که نهد پا بر گل بلبلان را سزد ار دامن خاری گیرند
و نالهی حزین و دردآلود حافظ:
هنر بیعیب حرمان نیست لکن ز من محرومتر کی سائلی بود؟
و شکایت همشهری حافظ و صاف را نیز یاد داریم که میگوید:
گر بیهنران قدر هنر هیچ ندانندز ای عقل خجل نیستم آخر تو که دانی
و البته آنان که رنج و اندوه خود را به صورت شکوه و شکایت بیرون میریزند سبکتر میشوند و طاقت تحمل آنان افزونتر میشود. اما کسانی مانند مرتضوی که لب به شکایت نمیگشایند تمام مرارت دلآزردگی و جفا را در خود نگاه میدارند. تلخکامی و شوریدگی مرتضوی عزلت و انزوایی را بر او تحمیل کرد که مایهی تاسف بسیار بود و او را در پختهترین دوران زندگی از افاده بازداشت و شور و نشاط ارشاد و تعلیم را از او سلب کرد. این غبن بزرگی بود بر محیط علم و ادب ایران، به ویژه در خطهی آذربایجان و حوزهی دانشگاه تبریز که بیش از هر زمان دیگری به افاضات و ارشادات چون اویی نیاز داشت.
آثار قلمی مرحوم مرتضوی عموما از قبول خاطر اهل ادب برخوردار بود و از آن میان پژوهش او دربارهی حافظ به چاپهای مکرر رسید و معمولا در هر چاپ ملحقات و پیوستهای متعدد بر آن افزوده شد اما من کتاب عمدهی دیگر او «ایران در عصر ایلخانان» را درخشندهترین و پربارترین کار او میدانم این کتاب به لحاظ روشمندی و دقت و انسجام در میان نوشتههای او ممتاز است. و در موضوع خود شاخصیت و اعتباری در خور دارد. اطالهی کلام در چنین مجلسی را که صرفا به قصد ادای احترام و بزرگداشت مردی مخلص و سختکوش و پرهیزگار برگزار میشود، روا نمیدانم و سخن خود را با تمنای علو درجات او در سایهی رحمت و مغفرت بیکران حق تعالی خاتمه میدهم و از حضار محترم سپاسگزاری مینمایم.