دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان نگاهی به شرح احوال و افکار خواجوی کرمانی - تن خواجوی کرمانی به شیراز

نام‌آوران ایرانی

نگاهی به شرح احوال و افکار خواجوی کرمانی - تن خواجوی کرمانی به شیراز

برگرفته از روزنامه اطلاعات

دکتر سید جعفر حمیدی

خاک شیراز به میمنت تربت پاک عرفا، شعرا و نامداران سخن و ادب پارسی، متبرّک و مشک بیز است؛ اگرچه تربت این نامداران را نه در خاک، بل در سینۀ مردم عارف باید جستجو کرد.1

شهرت شیراز به شهر «هزار مزار» شهرتی در خور و نامی شایسته ارج و ارزش است، زیرا که علاوه بر سروهای بلند و درختان تنومند که نام این شهر را جهانی ساخته‌اند، سرو قامت بسیاری از متفکّران و صاحبنامان را در دل خاک نهفته دارد و «بس گوهر قیمتی که در سینۀ او است.»

سعدی، حافظ، اهلی، خفیف، روزبهان، استخری، سیبویه، خواجو میرعلاءالدین حسین، احمدبن‌موسی، عمادالدین محمود، شمس‌الدین کیشی، شمس‌الدین آملی، عماد قزوینی، بلیانی کازرونی، علی‌بن حمزه، تکیه هفت تنان، تکیه چهل تنان و مزار صدها عارف نامی، خاک تابناک شیراز را تابناک‌تر کرده‌اند.

قرن هفتم و هشتم هجری، دارالعلم شیراز به وجود عارفان و ادیبان و شاعران بسیار مزیّن بوده است، و این جمعیّت صاحبدلان، و به دلیل جمعیّت‌خاطر و امنیّت و آرامشی که در آن زمان در شیراز وجود داشته، دست داده است و همین امنیّت و آرامش بود که شعرای بسیار را به سوی شیراز گسیل داشت و خواجو نیز پس از خروج از دارالامان کرمان و گشت و گذار فراوان و بی‌امان عاقبت رحل رقامت در شیراز افکند و در تنگ الله اکبر، منزل گرفت. از شهر کرمان نیز، علما، فضلا، شاعران، عارفان، امیران و وزیران بسیار برخاسته‌اند.

اگرچه این دیار پیوسته ازملالت روزگار، مصائب بسیار را تحمل کرده و تاریخی عظیم به وسعت درد و رنج و اندوه انسان در سینۀ خود دارد، اما همین شهر تاریخ‌ساز و تاریخ‌دار، بزرگان بسیاری را در سینۀ تاریخ نشانده است.

در حقیقت، شهر کرمان، نه تنها صاحب پیشینه‌ای عظیم و تاریخی وسیع است بلکه باید پذیرفت که کرمان خود عین تاریخ است و شهری است که تاریخ بدو پیوسته و بر همین اساس است که امروز به هر کوچه و محلّه و بازار و گذرگاه این شهر سترگ و قدیمی که قدم می‌نهیم، باید به تاریخ و آثار آن سلام کنیم و در برابر قدمت و عظمت آن و در برابر قدرت و پایداری آن که هم تازیانۀ روزگاران بارها گرده‌اش را زخمین ساخته و هم شلاّق کویر بر جسم و جانش نشان گذاشته، سر تعظیم فرود آوریم.

زیرا در و دیوار خانه‌های کرمان همه زبان دارند و با ما حرف می‌زنند و این وظیفه امروزیان است که زخم‌ها و دردهای کرمان و همه شهرهای ایران را صمیمانه درمان کنند و صادقانه التیام بخشند.

 

نگاهی به زندگی خواجو

کمال‌الدین، ابوالعطا محمود بن‌علی‌بن محمود (689ـ 753) متخلّص به خواجو از فحول شعرای قرن هشتم هجری است که در زمان حیات، آوازه سخن وصیت شهرتش از شام و بغداد و ری و تبریز گذشت. در کرمان کسب فضایل کرد و برای طلب و دریافت کمالات بیشتر طالب سفر شد و در سال 717 یا 719 هـ ‌ق که تقریباً 29 بهار از عمرش گذشته بود، سفر طولانی بیست سالۀ خود را آغاز کرد.

خواجو برعکس حافظ که میل به جهانگردی و سیر و سفر و خارج شدن از شیراز را نداشت، به سیر و سیاحت و دیدار از جاهای تازه و زیارت اکابر و افاضل، میل وافر داشت و با این که به وطن خود کرمان که مهد علم و دانش بود، عشق می‌ورزید امّا قفس وطن را برای خود تنگ می‌دید و لاجرم آرزوی پرواز از این قفس را در سر می‌پروراند.

خُرم آن روز که از خطه کرمان بروم

دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم

یا:

خواجو این منزل ویرانه نه به اندازۀ تست

از اقالیم جهان خطّه کرمان کم‌ گیر

و اگر چه با این بیت‌ها و ابیات دیگر، نسبت به کرمان بی‌عنایتی کرده است امّا پیوسته در سفر و حضر، دلش به یاد شهر خود کرمان می‌طپید و اشعاری به یاد کرمان می‌سرود؛ به ویژه زمانی که در بغداد بود به یاد وطن چنین سرود:

خوشا باد عنبر نسیم سحر

که بر خاک کرمانش باشد گذر

خوشا وقت آن مرغ دستان سرای

که دارد در آن بوم، مأوا و جای

ز من تا چه آمد که چرخ بلند

از آن خاک پا کم به غربت فکند

به بغداد بهر چه سازم وطن

که ناید به جز ده به در چشم من

خواجو در آغاز آرزوی رفتن به شیراز داشت که خود دارالعلم بزرگ زمان بود:

هر نسیمی که از آن خطّه نیاید باد است

خنک آن باد که از جانب شیراز آید

علاوه بر این، در آن زمان یعنی در قرن هشتم هجری، شهر کازرون نیز مأمن عرفا و فضلای بزرگ بود و در آن روز به وجود مبارک «شیخ امین‌الدین بلیانی» مزیّن. کازرون خود دارالعلم کوچکی بود در کنار شیراز. از کازرون بزرگان دیگری نیز همچون شیخ ابواسحاق کازرونی یعنی مرشدالدین ابراهیم بن شهریار (متوفی 426هـ ق) معروف به مرشد، مؤلف کتاب شریف «فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه» برخاسته‌اند. خواجو از شیراز به شوق دیدار «شیخ امین‌الدین» راهی کازرون شد و به خدمت شیخ رسید و به یمن قدم و صدق نفس شیخ، مشام جان را معطر ساخت.

شیخ امین‌الدین محمد بن شیخ زین‌الدین علی بن مسعود بلیانی کازرونی از مشاهیر فضلا و عرفای قرن هشتم خطه پارس بود که علما و عرفای بسیاری در مکتب و خانقاه او حضور یافته و کسب فیض کرده‌اند. بلیان، بخش بزرگی است در شهرستان کازرون که بزرگان و دانشمندان بسیار از جمله شیخ اوحدالدین بلیانی، صوفی مشهور قرن هفتم هجری و از نواده‌های او تقی‌الدین محمد بن معین‌الدین اوحدی حسینی بلیانی، مؤلف فرهنگ فارسی (سرمۀ سلیمانی) دیوان شعر و دهها کتاب منثور و منظوم از جمله آنان است.

شیخ امین‌الدین بلیانی کازرونی، همان کسی است که به واسطۀ کرامات بسیار مورد توجه شمس‌الدین محمد حافظ نیز بوده و حافظ در غزل مشهور خود از او یاد کرده است:

به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق

به پنج شخص، عجب ملک فارس بود آباد...

دگر بقیه ابدال، شیخ امین‌الدین

که یمن همت او کارهای بسته، گشاد

و خواجو نیز در ستایش خود امین‌الدین سروده است که:

امین ملت و دین، شیخ اعظم

مه برج حقیقت، کهف عالم

معین الخلق، سر الله فی الارض

که تعظیمش بود بر اهل دین فرض

ز برج بوعلی دقاق ماهی

وز اقلیم ابواسحاق، شاهی

در اینجا مراد از ابوعلی دقاق، جد اعلای امین‌الدین، حسن بن محمد بن اسحاق نیشابوری است که در شیراز خانقاهش مهبط بزرگان و عرفا بوده است و منظور از ابواسحاق، شیخ ابواسحاق کازرونی، صوفی مشهور و عارف بزرگ قرن چهارم هجری است که ذکرش گذشت و امروز بقعۀ مبارک و گنبد کوچک آبی رنگ او در محله گنجوان کازرون، زیارتگاه اهل دل است.

ناگفته نماند که این امین‌الدین بلیانی، غیر از امین‌الدین ابوالحسن بن ابی‌الخیر بنجیر کازرونی، وزیر اتابک مظفرالدین تکلله زنگی است که در سال 548هـ.ق فوت کرده و در مدرسۀ خود در نزدیک مسجد جامع عتیق شیراز مدفون شده است.

خواجو در کنار مقبرۀ با صفای شیخ ابواسحاق کازرونی در سال 743، منظومۀ معروف خود «روضۀ الانوار» را که شامل بیست مقاله و حاوی حکایات عرفانی و دینی و اخلاقی است، به استقبال از مثنوی

«مخزن‌الاسرار» نظامی گنجوی سرود.

خواجو به هر شهر و دیار که می‌رفت، اول سراغ عرفای بزرگ را می‌گرفت و به خدمت آنان می‌شتافت، دُرّ سخنان حلقۀ مریدی شیخ علاءالدوله سمنانی (659ـ736هـ ق) عارف نامی آن زمان را در گوش کرد و در وصف آن پیر صافی ضمیر که روشن‌کنندۀ طریق وی بود، چنین سرود:

هر کو به ره علی عمرانی شد

چون خضر به سرچشمه حیوانی شد

از وسوسۀ غارت شیطانی رست

مانند علادولۀ سمنانی شد

هر چند که این رباعی را از خود علاءالدوله دانسته‌اند و نیز در دیوان خواجو یافت نمی‌شود.

خواجو در شیراز با شمس‌الدین محمد حافظ، غزلسرای بزرگ ایران، دوستی وافر داشت و پیوسته آن دو بزرگوار، یکدیگر را دیدار و ملاقات می‌کردند و حافظ طرز غزل خود را طرز غزل خواجو دانسته است:

استاد سخن سعدی است نزد همه کس، اما

دارد غزل حافظ، طرز سخن خواجو

و در شیراز شایع است که هنگام مرگ خواجو، حافظ او را غسل داده و دفن کرده و سنگ مزار او را حافظ گذاشته است.

خواجو مدتی به اصفهان رفت اما توقف او در این سفر کوتاه بود و پس از مدتی به آذربایجان رفت که ایلخانان مغول در‌آنجا حکم می‌راندند. گویا در اصفهان در محله باغ‌کاران که محل فعلی پل خواجو است، منزل داشته و در افواه است که پل خواجوی اصفهان به مناسبت نام خواجوی کرمانی که مدتی در آن نقطه اقامت داشته، نام‌گذاری شده است؛ اما این اقوال چندان مناسب به نظر نمی‌رسد، زیرا فاصلۀ زمان خواجو تا عصر سلاطین صفوی که این پل را در عصر آنان ساخته‌اند، بیش از دویست سال است و این وجه تسمیه بعید به نظر می‌آید، چون این پل که نام اصلی آن پل حسن‌بیگ یا پل حسن‌آباد است و توسط شاه عباس دوم (جلوس 1052، فوت 1077) بنا شده و در محلّه خواجو در اصفهان قرار دارد، بدین نام شهرت یافته و ما بنا را بر این می‌گذاریم که به نام خواجو، شاعر بزرگ کرمانی نام‌گذاری شده است.

او در تبریز مورد لطف و محبت خواجه غیاث‌الدین محمد همدانی فرزند خواجه رشید‌الدین فضل‌الله وزیر ابوسعید بهادر قرار گرفت. خواجو به تبریز نیز عشق می‌ورزید و در آنجا از محبّت مردم برخوردار بوده است.

خواجو کنار دجلۀ بغداد جنتّی است

لیکن میان خطّۀ تبریز خوشتر است

امّا گویا مدتی بعد از تبریز نیز رنجشی یافته و در قصیدۀ معروف خود از تبریز به شکوه و شکایت پرداخته و آرزوی رفتن به کرمان کرده است.

خاک آذربایجان، آذر به جان

در زند،‌ ای دوستان، الاعتبار

خطّه تبریز، جز تب‌خیز نیست

الحذار ‌ای نیکبختان، الحذار

خاک کرمان حبّذا آن گلستان

و آب ماهان خرّما آن جویبار

خواجو سرانجام به شیراز بازگشت و تا پایان عمر در همان شهر مقیم شد. او در شیراز با شعرا و عرفای بسیار حشر و نشر داشت و حافظ پیوسته به دیدارش می‌رفت.

خانقاه و منزلگاه خواجو در دامنۀ با صفای کوه در طرف راست تنگ الله اکبر قرار داشته و پس از مرگش در سال 753 هجری قمری در همان محل مدفون شده و مزار او تا امروز زیارتگاه اهل دل است.

مشرقی، مشرقین

تن خواجوی کرمانی به شیراز

به تنگ افتاده است،‌الله‌اکبر

تنگ الله اکبر که دالان ورودی شمالی به شهر شیراز است،‌ امروزه به دروازه قرآن شهرت دارد

. طاق عظیم و زیبای قرآن، از بناهای عضدالدوله دیلمی(جلوس338، وفات372هـ ق) است که در زمان کریمخان زند(جلوس1163، وفات1193هـ ق) تکمیل و در زمان وزارت معارف مرحوم میرزا علی‌اصغر حکمت به شکل امروزی ساخته شده، در این تنگ قرار دارد. مشهور است که قرآن هفده من که هر برگ آن هم هفده من وزن داشته، در بالای این دروازه مستقر بوده که امروز قرآن

یاد شده در آنجا موجود نیست.

در دو طرف تنگ الله‌اکبر، دو کوه واقع است که یکی به مشرق می‌رود و دیگری به مغرب. کوه سمت راست را«مشرقی» یا«مشرقین» گویند که گور خواجو در کمرکش آن واقع است، و در ادامه آن مقبره باباکوهی(شیخ ابوعبدالله باکویه، فوت442 هـ ق) و چند مزار دیگر قرار دارند. کوه دست چپ را«چهل مقام» نامند که در انتهای آن تنگ سعدی و آرامگاه آن بزرگوار قرار دارد. در بالای کوه چهل مقام، به ترتیب«گهواره دید» واقع است که چهار طاقی است بر فراز کوه و از بناهای عضدالدوله است وقولی است که در کف آن چند مزار بوده ولی اینک مزاری در آن دیده نمی‌شود. در حقیقت این اطاقک محل نگهبانان بود و چون مشرف به شهر و اطراف است، نگهبانان در آن ورود و خروج مسافران و مخصوصاً ورود دشمنان را دیده‌بانی می‌کردند ودر هنگام ورود دشمن، با روشن کردن آتش، مردم شهر را مطلع می‌ساخته‌اند. این مکان در زبان عوام به«گهواره دیو» شهرت دارد.

در میانه کوه اطاقی و چاهی وجود دارد که محل سکونت و ریاضت درویشی به نام مرتاض علی بوده و چاه مرتاض علی و در زبان مردم چاه مرتضی علی مشهور است. و سرانجام در شرقی‌ترین نقطه این کوه، آرامگاه شیخ اجل سعدی واقع است.

در دامنه کوه، تکیه چهل تنان که مزار چهل درویش است و پائین‌تر ازآن تکیه هفت‌تنان و از این پایین‌تر آرامگاه شاه شجاع مظفری و در جنوبی‌ترین نقطه دشت، مصلی و آرامگاه شمس‌الدین محمد حافظ قرارداد. همه این مکان‌های شریف، محل زیارت و بازدید مسافران و سیاحان و اهل دل و عموم مردم شیراز است.

اما در کوه سمت راست تنگ الله‌اکبر، بر یک صفه بسیار با صفا، مقبره خواجو و خانقاه او که غاری است در دل کوه و ورودی آن مشرف بر مزار است قرار گرفته. چندین قدم دورتر در زیر یک طاق رفیع و زیبای بریده شده از کوه، مقبرۀ دیگری است که کتیبه آن«عماد‌الدین محمود‌بن مرتضی حسنی حسینی به تاریخ 828 هـ ق» را نشان می‌دهد.

عماد‌الدین محمود، وزیر شیخ ابواسحاق اینجو و از مریدان و دوستداران خواجو بوده که بنا به وصیت خود در آنجا مدفون شده است.

در نزدیک این طاق، صورت حجاری شده فتحعلی شاه قاجار با پسرش در سینه کوه دیده می‌شود. سابقا آب چشمه معروف رکن آباد از این صفّه می‌گذشته و امروز نیز دربازسازی صفّه و تکیۀ خواجو جدول رکن آباد بازسازی شده و آب در آن جریان دارد.

شادروان علی اصغر حکمت درهامش ترجمه تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون فرموده‌اند که مزار خواجو در تنگ الله اکبر در کنار بقعه شیخ مشرقی قراردارد.

امّا چنان که مشهور است، شیخ مشرقی خود خواجو بوده است و مرحوم فرصت‌الدوله شیرازی هم در کتاب«آثار العجم» بدین نکته اشارت نموده است:« از تکیه مشرقی که به مقدار هشتاد قدم تخمیناً بگذرند برکنار جدول رکن آباد، طاقی و رواقی است و آثار محرابی در آن دیده می‌شود که عبادتگاهی بوده و در گوشۀ آن رواق مزاری است که سنگ بسیار بزرگی دارد و بر آن خطی که نام صاحب قبر باشد نقر شده جز این که بالای سرش به خط ثلث نوشته: کل من علیها فان و یبقی وجه ربُکّ ذی الجلال و الاکرام.

مشهور است که آن قبر مشرقی است که یکی از مشایخ عرفا است، اگر چه برما مجهول است که قبرکی باشد ولی از قراین که صاحبان تذکره و غیرهُم ذکر کرده‌اند و نشانه داده‌اند باید قبر خواجوی کرمانی باشد و جماعتی کثیره هم اعتقادشان همین است و این که برخی او را مشرقی دانند، ظاهراً اصلی ندارد.2»

می‌گویند هنگام صبح اگر بر صفۀ خواجو یعنی کوه دست راست تنگ بایستند، از کوه روبه رو یعنی کوه چهل مقام دوبار می‌توان طلوع خورشید را مشاهده کرد. بدین ترتیب که خورشید از پشت کوه طلوع می‌کند، بعد بر اثر بریدگی‌ها و پستی و بلندی‌های کوه از نظرها پنهان می‌شود و بار دیگر از گوشۀ دیگر، سراز پشت صخره‌ها بیرون می‌آورد.به همین مناسبت کوه صفۀ خواجو را کوه مشرقین گفته‌اند. این وضعیت مورد مشاهده سحرخیزان نیز قرار گرفته‌است.

به هر حال صفۀ خواجو را چه مشرقی بخوانیم به واسطه وجود شیخ مشرقی و چه مشرقین بنامیم به سبب طلوعین خورشید، مکانی است بسیار باصفا و دل انگیز که مشرف به شهر قدیمی و زیبای شیراز است و خواجو در زمان حیات به این نقطۀ بهشت آسا عشق می‌ورزیده است.

 


پی نوشت:
1ـ اشاره است به این بیت از حضرت حافظ:

بعد از وفات، تربت ما در زمین مجوی
در سینه‌های مردم عارف مزار ما است

2-فرصت الدوله، سیدمحمدنصیر حسینی شیرازی(آثار العجم) به کوشش علی دهباشی تهران فرهنگسرا1362 ص482

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه