چهارشنبه, 05ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان ما در این دنیا که از یک مادریم

نام‌آوران ایرانی

ما در این دنیا که از یک مادریم

برگرفته از روزنامه شرق

فرشید ابراهیمی
پژوهشگر تاریخ ایران

کاوه کو و کوره آهنگریش؟ /مانده مشتی نیمه جان، سوزانگریم
دیگری گیرد گریبان فلک/ما گریبان خودی را می‌دریم...
تاجیک و ایرانی و افغان چرا؟ /ما در این دنیا که از یک مادریم! ...
حضرت «اقبال»، بر ما بد مگیر/ما اگر در خواب سکته اندریم
«خیز از خوابِ گران» گفتی، ولی/ در سمرقند آن چنان بی‌منبریم
در بخارایی که درگاهِ «دَری»‌ست/با «دَری» گفتن بیرون از دریم

آنچه خواندیم بخشی از چکامه شگفت‌انگیز استاد روانشاد، لایق شیرعلی است که گویی همنوا با درد دل هم‌میهن و هم‌تبار خویش، استاد بزرگوار محمد جان شکوری بخارایی سروده شده است.

آری... یکپارچگی فرهنگی و پیوستگی معنوی کشورهای پارسی‌زبان و هم‌تبار، بزرگ‌ترین آرمان استاد محمد جان شکوری است. سال‌ها کوشش او در راه خودباوری تاجیکان و پیوند دیرینه آنان با سرزمین مادری (ایران‌زمین)، آن هم در روزگاری که تنش‌های فراوانی دست به گریبان خاورمیانه شده بود، یکی از آرمان‌های‌ ماندگی‌ناپذیر او و هم‌اندیشانش به شمار می‌رفت.

محمدجان شکوری بخارایی در سال 1926 (۱۳۰۴خ) در خانواده شریف «جان مخدوم صدر ضیا» که قاضی در امارت بخارا بود، زاده شد. همه خاندان او در روزگار خود شاعر و تذکره نویس و معرفت‌دوست به شمار می‌رفتند و او شاهد کتاب‌سوزی‌های بسیاری در دوران زندگی‌اش بوده است.

دوران زندگی این مرد بزرگوار با زمان درگیری و آشوب‌های آسیای مرکزی همراه است. در سال 1932 بود که پدرش صدر ضیا بر اثر تهمت در زندان امیر بخارا درگذشت و محمد جان با پرورش خویشاوندان بزرگ شد. شکوری بی‌گمان آخرین نماینده بزرگان بخاراست و به راستی که تاریخ مجسم بخارای شریف و دگرگونی زبان فارسی در ماوراءالنهر به شمار می‌رود.

شکوری درباره دگرگونی خط در تاجیکستان گفته است: «یک مقصد تغییر خط که با یک فرمان عملی شد، همین بود که این خلق‌ها از گذشته خود جدا شوند. یک نیست‌انگاری تاریخی و فرهنگی به وجود آمد. به گذشته، گذشته لعنتی می‌گفتند. تاریخ بشریت (در این دیدگاه) از دوره سوسیالیسم شروع می‌شد. این‌طور عقیده پیدا شده بود که چیزی که تا این وقت بود تاریخ نیست.»او همچنین درباره چیرگی زبان روسی بر تاجیکستان گفته است: «تا سال استقلال [۱۳۷۰ خورشیدی]، همه جلسه‌ها به روسی برگزار می‌شد. منصب‌داران تاجیک نمی‌توانستند در یک جلسه رسمی به تاجیکی صحبت کنند. لازم بود هم نمی‌توانستند. ملکه نبود، عادت نبود، اما امروز به تاجیکی صحبت می‌کنند. بعضی‌ها بسیار شکسته، لیکن بعضی‌ها خیلی خوب صحبت می‌کنند. این موفقیت بسیار بزرگ، در همین 15- 10 سال آخر به دست آمده است و اگر چند سال جنگ داخلی نمی‌بود، خیلی بیشتر گسترش می‌یافت. لیکن اکنون هم این روند ادامه دارد؛ روند از خود شدن زبان مادری در سطح بلند دولتی.»

شکوری در سال 1945 دانشکده تربیت معلم شهر دوشنبه را به پایان برد و مدتی در دانشگاه‌های شهر‌های «کولاب» و دوشنبه به تدریس پرداخت.

استاد شکوری در سال 1987 به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران پذیرفته شد و اولـیـن شــخصــیت تاجـیـک است که «چهره ماندگار ایران» لقب گرفت. شکوری در تهیه و تدوین بزرگ‌ترین قاموس آسیای مرکزی - فرهنگ زبان تاجیکی (1969، مسکو) که در دو مجلد منتشر شد، نقش موثری داشت.

او سال‌های زیادی در پژوهشگاه زبان و ادبیات رودکی تاجیکستان به پژوهش پرداخت و در این مدت بیش از 400 مقاله و 35 کتاب به نگارش درآورد که زمینه برجسته تمام آنها نگهداری و پاسبانی از زبان فارسی تاجیکی و بررسی و تحلیل ادبیات معاصر تاجیک، به ویژه آثار استاد عینی، ساتم الغ‌زاده، جلال اکرامی و رحیم جلیل بوده است.

از میان گفتارهای بسیار او درباره زبان فارسی (تاجیکی) و فرهنگ و تمدن فرارود (ماوراءالنهر)، استادان بسیاری برخوردار شده‌اند.

از کتاب‌های او می‌توان به:
- روزنامه صدر ضیاء (وقایع‌نگاری تحولات سیاسی اجتماعی بخارای شریف)، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه)، 1382
- صدر بخارا، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی (وزارت امور خارجه)، 1380
- خراسان است اینجا (معنویت، زبان و احیای ملی تاجیکان)، دفتر نشر فرهنگ نیاکان (دوشنبه - تاجیکستان)، 1996
اشاره کرد و از جمله مقالاتش، نباید پژوهش‌های ارزشمند زیر را به فراموشی سپرد:
سیر ادبی صدرالدین عینی و مرحله‌های آن، نامه فرهنگستان، پاییز 1376، شماره 11
واژه‌گزینی در تاجیکستان و بعضی مشکلات آن، نامه فرهنگستان، پاییز 1378، شماره 13
تذکار اشعار، تذکره منظوم صدر ضیا، نامه فرهنگستان، زمستان 1379، شماره 16
از معارف‌پروری تا به چنگیز‌پرستی، نامه فرهنگستان، تابستان 1383، شماره 23
سرنوشت زبان بازگوی سرنوشت ملت است، نامه انجمن، بهار 1380 - شماره 1
تذکار اشعار و مساله پیدایش شعر نو، نامه پارسی، سال هشتم، بهار 1382 - شماره 1
نبرد با یورش فکری گسترده پان‌ترکیسم، از جمله دغدغه‌ها‌یی است که همواره با استاد شکوری همراه بوده است. استاد شکوری به تعبیر «لایق شیرعلی»، شاعر بزرگ تاجیکی «با کتاب توام زاده شده» در عمر‌ گران‌مایه خود همواره بر وحدت فارسی‌زبانان و پیشرفت و اعتلای زبان فارسی همت گماشته است و درس‌هایی را از تاریخ فتنه پان‌ترکیسم و خطر تهاجم فرهنگی و دینی آنان را به دولت‌مردان و سیاستمداران تاجیک هشدار داده است. از جمله، او در آخرین مصاحبه‌هایش که اخیرا در مطبوعات تاجیکستان منتشر شد، توجه دولت و دولتمردان را بر توجه عمیق بر حفظ و پاسداری از زبان فارسی تاجیکی معطوف داشته و می‌گوید: زبان ما در قرن 20 بارها دچار آسیب و لطمه‌های شدید شده که شدید‌ترین آنها تبدیل الفبای فارسی بر الفبای لاتین و کریل بوده است که بر پیکر زبان، زیان‌های فراوانی وارد آورد و نتیجه آن شد که ما از همزبانان خود در ایران و افغانستان جدا شویم و عقب بمانیم و بر ماست که در قرن 21 این همه زیان و ضربه‌های مهلک را جبران کنیم و در پی رفع نواقص و مشکلات ناشی از این سیاست‌ها برآییم. شاید در پایان، جای آن باشد که سروده‌ای از استاد لایق را که به انگیزه هفتادمین سالگرد زادروز استاد شکوری بر پیشگفتار کتاب «خراسان است اینجا» منتشر شده، بیاوریم. به گفته خود استاد لایق معمولا در زادروز‌ها غزل شادی‌آور و مسرت‌بخش می‌گویند، ولی این سروده شالوده و مملو از غم و درد و اندوه او بیانگر روزگار و زندگی پرفراز و فرود پیر خرد جامعه تاجیکستان است:

جان به قربان تو‌ ای میهن خونین کفنم/ بودی بیت‌الشرفم، گشته‌ای بیت الحزنم
دشمنت چار طرف اجنبی و خانگی‌اند/ تن تنها به چه نیرو صف اعدا شکنم؟
دوست دشمن نسق و دشمن تو دوست نماست/راست گویم، بپرانند ز چشم و دهنم
تاجیک اندر وطن خویش چرا متهم است؟ /یا خطا رفته به تاجیک تولد شدنم؟
همه خلقان جهان انجمن آراسته‌اند/در سمرقند نشد ساخته نیم انجمنم...
گفت علامه اقبال که برخیز ز خواب! /بزدلی گفت فلانی‌ست مخاطب، نه منم...
آن یکی در خم طلا سر خود کرد فرو/دیگری گفت بیا مهوش سیمین ذقنم...
آن یکی گفت غم گاو و بز و بزغاله/دیگری گفت غم خانه و فرزند و زنم...
دامن کوه گرفتیم و دم مرکب خویش/رفت از دست همه دامن دشت و دمنم
ای خراسان تو بگو ساحت ایرانویچ کو؟ /من از این فاجعه چون شکوه به یزدان نکنم؟
کو دگر شعشعه دانش و فرهنگ بزرگ؟ /کو دگر کر و فر و نعره غلغل فکنم؟
روز و شب از غم تو گریه‌کنان می‌سوزم/تو به خون غرقه و من غرق ملال و محنم
گریه من نه از آن است که درگاهم سوخت/هم نه زآن است که شد سوخته باغ و چمنم
گریه من نه از آن است که بیچاره شدم/هم نه زآن است که فرسوده بود پیرهنم
گریم از آنکه تو را حکم به کشتن کردند/ای تو هم پایه و هم مایه انسان بُدنم!
گریم از آنکه ز بن‌مایه این قسمت تلخ/من سخن گویم اگر نیست کسی هم سخنم
گریم از آنکه به ژرفای چنین فاجعه‌ای/ نشود خیره کس از هم‌نسب و هم‌وطنم
گریم از آنکه دو سه بی‌طرف بی‌شرفی/ به سرم سنگ ببارند که من دم نزنم
گریم از آنکه تو تنهایی و من تنهاتر/ وطنم، آ وطنم، آ وطنم، آ وطنم


منابع:
- خراسان است اینجا، محمد جان شکوری، دفتر نشر فرهنگ نیاکان (دوشنبه)، 1996
- نکوداشت 85‌سالگی استاد محمد‌جان شکوری، پاسدار فرهنگ اصیل فارسی‌زبانان، خبرگزاری فارس، 9/8/90

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید