دوشنبه, 03ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان به یاد زنده‌یاد دکتر سید ابوطالب میرعابدینی

نام‌آوران ایرانی

به یاد زنده‌یاد دکتر سید ابوطالب میرعابدینی

رضا آقازاده

 

 

دیگر بار «از این نامداران و گردنکشان»1 که «قلندروار» تاریخ و ادب و فرهنگ ایران را با نوشته ها و تصحیحات خود پاس می داشتند «قلندری» از میانه رفت. خبر پرواز «دکتر سید ابوطالب میرعابدینی» سکوتی سخت غمگین را دامن زد. ماهانی بگذشته و در انبوه هیاهوی خبری و وقایع بیشمار که در اینترنت و تلگرام و روزنامه ها و... پُر است؛ در اوج ناباوری دیشب بیست و یکم بهمن خبر پرواز این دانشمند و استاد گران‌مایه را شنیدم. با خود می اندیشم از هجده اَمرداد، روز درگذشت استاد تا بیست و یک بهمن ؛ شش ماه بی خبری!

 

 

تصحیح و ویرایش متون دستنویس نه کاری است خُرد که بتوان به آسانی بدان دست یازید، توشه‌ای می خواهد از جمع مقدماتی از دانش های گوناگون از جمله: دستور زبان پارسی، صرف و نحو عربی، آشنایی با کمینه اصطلاحات فلسفی، کلامی، فقهی، نجومی و... با به هم پیوستن این دانش ها در شخص است که می توان به قلمروی تصحیح ورود پیدا کردن.

«جهان را دان امری اعتباری» بی‌گمان اگر کمترین آشنایی با دانش فلسفه در خواننده نباشد معنای این مصرعِ شیخ محمود شبستری در «گلشن راز» را چگونه باید فهمیدن؟ بلی اعتباریت در برابر اَصالت، اصطلاحی است فلسفی که شخص دانشمندی همچون شبستری آن را به نظم کشیده است. اینکه ادبیات ما اینقدر سنگین و پُرمایه است بدین دلیل است که دانشمندان، فیلسوفان و حکیمانی آن را بارور ساخته اند که هر یک در علوم زمانه، زبانزد خاص و عام بوده اند.
اما تصحیح اهمیتش آنجا هویدا می گردد که به زمانه پر آشوب امروز بنگریم. آنجا که کتاب های ما را بی خردانی از جنس داعش در موصلِ ایرانی به آتش می کشند، تاریخ ما را با شکستن مجسمه هایمان به فراموشی می سپارند، آنجا که قلمروی ایران فرهنگی را با تغییر نامهای جغرافیایی کوچک کرده؛ مردمان آن دیار را به فراموشیِ تاریخی مبتلا می کنند، در این هَنگامه سخت ارزش کار مصحح به زیبایی بر ما روشن می گردد. اگر نبودند ایرج افشارها، منوچهر ستوده ها و... اکنون بایستی اَران را آذربایجان می خواندیم، مرو را ماری، خجند را لنین آباد، رودک را کلخوزآباد، قبادیان زادگاه ناصرخسرو را میکویان¬آباد، اسروشنه زادگاه افشین را اوراتوبه و... ، چنانکه همین کار را کردند و با تغییر نامهای جغرافیایی این فراموشی را نخست به مردمان آنجا و سپس به همه ایران فرهنگی تعمیم می دهند.(برای این منظور نک: مرزهای ایران و توران، حسین شهیدی مازندرانی، دیباچه رویه: 39). اکنون اگر نبودند این بزرگان چه بر سر ما می رفت؟ روانشادان ایرج افشار و منوچهر ستوده و...  با ویرایش متن های جغرافیای تاریخی امروزیان را از این منابع مهم که هویت ایرانی را تشکیل می دهند، آشنا و آگاه کردند. «ممالک و مسالک» استخری یک از هزار این کارها است.

روانشاد دکتر سید ابوطالب میرعابدینی اما؛ در راه پر مخاطره تصحیح، نسخ دستنویس عرفان ایرانی را گزینش و با ارائه کارهایی درخور تحسین و مقدمه های دانشی که بر این نسخه ها نوشتند ما را با میراث تفکری ایرانیان در سده های مختلف آشنا کردند. «پیرجمال اردستانی»(1376) و مقدمه ستودنی استاد بر این کتاب یکی از این تصحیحات است.

دکتر میرعابدینی با معرفی شمس مغربی(امیرکبیر: 1381) و شمس مشرقی(مرکز بازشناسی اسلام و ایران: 1383) نه تنها ما را با سرچشمه بی پایان عرفان ایرانی آشنا کرد بلکه بر پارسی گویی و پارسی نویسی و ادامه پهلویات در تبریز و آذربایجان کمینه تا قرون هشت و نه هجری، صحّه گذاشت. در این مقدمات با سختی هایی که هم میهنان «تبریزی» از بی رحمی ها و کشتارهای اقوام مغول دیده اند آشنا می شویم و اشک می ریزیم.

هنو گیتی نبد اج نیستی هست/ که بریان و دلم چویان سرمست
نبد اج یان و دل نام و نشانی/ کو ایان من اویان عهد می بست
در آن عهدین که اویان بسته با من/ من اج اویان پیمان هیجه نشکست...
ترجمه: هنوز گیتی از نیستی هست نشده بود/ که جان و دلم از معشوق سرمست بود
هنوز از جان و دل نام و نشانی نبود/ هنگامی که با جان من معشوق عهد می بست
در آن عهدی که معشوق با من بسته بود/ من از پیمان معشوق تا هیج جا نشکستم...
(نمونه پهلویات دیوان شمس مغربی)

 

 

اما ایران مجموعه دانش های گوناگونی است که دکتر میرعابدینی به آنها نیم نگاهی نیز انداخته و در کلاس های درس و نیز در گفتگوهایش به این سخنان توجه نشان داده است. «در بحر مواج شعر و ادب پارسی هنوز قصه های ناشناخته ای هستند که غواصانی عاشق می خواهد تا دل به دریا بزنند این مرواریدهای یتیم را درآورند و بر گردن عروس هنر جهان بیاویزند که آینه تمام نمای زندگی مردمی هستند که سالها بر صحیفه روزگار نوشته اند، نوشته اند و مانده اند.»(مجله ادبیات داستانی، شماره 33، تیر 1374)
مگر می شود از «وَرارود» بدین سادگی گذشتن! بسیاریِ تاریخ فرهنگ و دانش مردمان ایرانی در این بوم رقم می خورد. بخارا، سمرقند، بدخشان، سپیچاپ، بادغیس، بلخ، خراسان بزرگ، که همیشه ایرانی دل در آن دارد.
اگر پهلوانی ندانی زبان/ ورارود را ماورالنهر خوان(فردوسی، به نقل از لغت فرس اسدی توسی)
دکتر میرعابدینی از سفر خانوادگی خود به افغانستان می گفتند که سراسر عشق بود و البته عبرت آموز. دانش آموزان دبستانی افغان شاهنامه و بوستان، گلستان سعدی می خواندند و سخنانی که باید برای شنیدنش آن، سفرنامه را دوباره خواند.
«بلخ بامی»(دانشگاه آزاد تهران مرکز: 1385) محصول عشق و علاقه ذاتی ایشان به ناحیه خراسان بزرگ و رونمایی از جغرافیای تاریخی منطقه است. در مقدمه کتاب چنین می خوانیم: «از هرجا نوشته ای -خبری-حرفی- یافتم گرد آوردم، شاید بتوانم جغرافیای تاریخی بلخ را بنگارم؛ کار دشواری بود...»(بلخ بامی: 7)

 

 

همه کسانی که در کار پژوهش هستند می دانند که کتاب های فرهنگ چه ارزشی داشته و چگونه رنج جستجو را بر آنها آسان می سازد. کتاب «فرهنگ اساطیری- حماسی ایران به روایت منابع بعد از اسلام»(پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: 1385، 1386) یکی از این کتاب ها است که پژوهشگر ایران باستان را با انبوه آگاهی هایی که در کتاب های تاریخی پس از اسلام نوشته شده است، آشنا می کند. جلد نخست این کتاب بدست توانای روانشاد دکتر مهین دخت صدیقیان همسر دکتر میرعابدینی بنام پیشدادیان و جلد دوم بنام کیانیان به کوشش دکتر میرعابدینی در اختیار پژوهشگران ایران باستان قرار گرفت.

 

 
اخلاق نیکو و مهربانی در کنار کوشش های خستگی ناپذیر ایشان چهره ای استوار بدیشان بخشیده بود، این رفتار نیکو با شاگردان را از استادان و بزرگانی آموخته بود که خود زمانی شاگردیشان را می کرد. بدیع الزمان فروزانفر و ملک الشعرای بهار از جمله این استادان بوده اند. از خاطرات دکتر میرعابدینی است از دوران دانشجویی در دانشگاه تهران می گفتند: زمستان ها که برف و باران زمین را گِل می کرد، صبح خیلی زود برای شرکت در کلاس درس استاد بدیع الزمان فروزانفر به دانشگاه می رفتیم، اما یکبار هم نشد که زودتر از استاد برسیم. استاد فروزانفر همیشه صبح زود بیرون کلاس منتظر ما ایستاده بودند و با درود و خوشامدگویی شاگردان را به کلاس درس راهنمایی می کردند. 
از دیگر آثار دکتر سید ابوطالب میرعابدینی می توان از این کتاب ها نام برد: «بلوهر و بوذاسف»(آخرین چاپ: 1376) این کتاب درباره زندگی نامه بودای معروف است به رایت شیخ صدوق و علامه محمدباقر مجلسی که با تحقیق و بررسی دکتر میرعابدینی به چاپ رسیده است. «لالایی ها»(انتشارات باز)، «ابراهیم ادهم»(انجمن آثار و مفاخر فرهنگی)، «منهاج الطلب، دستور زبان پارسی به چینی»(انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) و...

این اندک اَدای دینی بود به پیشگاه آن بزرگوار و یادآوری برای کسانی که مانند نگارنده در هیاهوی اخبار و آگاهی های درجه سه در اینترنت گم شده اند و آنچه را که باید در امروز بدانند در فرداهای دور بدان می رسند!

یادش گرامی
بیست و دوم بهمن 1395 خورشیدی

1. فردوسی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه