هنر
ماموری که پیروز شد
- هنر
- نمایش از یکشنبه, 28 اسفند 1390 14:51
- بازدید: 5250
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 70، اسفند 1390، رویه 42-43
کاظم سلطانی
سینما عصر پر تنش
بعد از پایان جنگ بینالملل دوم و انفجار دو بمب اتم در ژاپن که انتقام پرلهاربر امریکاییها، از ژاپنیها بود، با وجود آنکه جهان به سمت صلح و آرامش گام برداشت اما انفجار دو بمب اتم، بر تن لرزان او از جنگ دوم، چنگ زد و این بار آرامش درونیاش را برهم زد.
در ادامه آن فاجعه، جنگ سرد میان دو ابرقدرت شرق و غرب، به همراه تهدیدات و قدرتنماییهای اتمی، نوید آیندهای نه چندان دلچسب را به مردم میداد.
اما بسیاری در سایه پرنده صلح به زندگیهای تازه روی آوردند و از آن سیراب شدند. هنر سینما، دوران طلایی خود را از آغاز دهه پنجاه تا آخر دهه هفتاد میلادی رقم زد.
این سالها به راستی طلاییترین دوران هنر سینما بود و به نوعی برای جهان!!
در میان رجز خوانی و قدرتنمایی اردوگاه چپ در برابر غرب و ساخت و تولید انواع موشکها و ابزار جنگی که تماشای رژه آنها در میدان سرخ مسکو، مو بر اندام راست میکرد، بودند کسانی که به سرنوشت بشر فکر میکردند و نگران آنکه این ابزار مدرن و مخرب چه بر سر بشر خواهد آورد.
گروهی در نکوهش آن و گروهی در تمجید آن، از صنعت سینما یاری جستند. در میان فیلمسازان متعهد و انسانگرا، استانلی کوبریک با ساخت فیلم "دکتر استرنج لاو" هراس بشر را از جنگهای احتمالی اتمی به دست دیوانگان نشان داد و اینک چگونه تیغ تیز در دست زنگی مست، افتاده است.
از آنجا که جنگ نه صورتی عینی که نبردهای پنهان و مخفی بود، سینما لبریز شد از تقابل... در انواع فیلمهای جاسوسی، جیمزباندی و تخیلی که به این مساله پرداخته شد.
فیلمسازان غربی از روسهای کمونیست، موجوداتی ترسناک ساختند که خطری بالقوه برای بشریتند. برخی دیگر از فیلمسازان، به جای اردوگاه چپ، به آدمهای جاهطلب و زیادهخواه، پرداختند که در صدد دستیابی به موشکهای اتمی برای تسلط بر جهان هستند. این فیلمها به سیاستهای پنهان در پس پرده، آنطور که میخواستند به تماشاچی القا کنند، پرداختند.
با جذابیت و ترفندهای سینمایی، فیلمهای قابل باوری ساختند که جیمزباند سرآمد آنها بود.
براساس قانون تمرکز و تکرار مداوم پیرامون هر موضوع، توجه به آن را دوچندان ساخته و لباسی از واقعیت بر تن آن کردند. طرح این موضوعات در فیلمها و نمایش قدرت ابزار مدرن، باعث شد کشورهای جهان درصدد تجهیز خود به چنین ابزاری برآیند و این افت مهلک را سینما در مغز حکومتها جاری ساخت.
سینما همیشه مثل یک چاقوی دولبه عمل کرده است. سینما به راحتی میتواند پیامهای جاری در فیلمها را به تماشاچی خود منتقل کند.
به عنوان نمونه، شخصیت جیمزباند به گونهای شکل گرفت و ساخته و پرداخته شد که بیننده کاملا نسبت به این قهرمان خوشتیپ، جنتلمن و صدالبته بشردوست، حس سمپاتی پیدا کند و همین حس باعث میشد تمام رفتار و کارهای او موردقبول بیننده قرار بگیرد. اگر بگوییم سینما در توسعه و جذب کشورها در رویکرد به تسلیحاتی اتمی نقش موثر داشته است به بیراهه نرفتهایم. فیلم موفق، فیلمی است که در باور تماشاچی قرار بگیرد و چون تماشاچی آن را باور کرد، فیلم به موفقیت دست یافته است.
گذشته از سود مالی، در ارتقا مقاصد و مفاهیم خود نیز کامیاب شده است. فیلمهای جیمزباند از این دسته فیلمها هستند.
موفقیت پیدرپی فیلمهای جیمزباند که تا همین اواخر هم ساخت آن ادامه داشت، نمایانگر موفقیت سازندگان زنده یا مرده آن بود.
تمامی مضامین فیلمهای جیمزباند روی عنصر جاهطلبی و خودکامگی افرادی دور میزند که قصد تسلط بر کشوری و یا بخشی از جهان را دارند. فیلمهای جیمزباند به دلیل ساختار جذاب خود و تبلیغ هوشمندانهاش طی سه دهه به کامیابی رسید. (نمایش همزمان فیلم در کشورهای مختلف جهان از جمله ایران در جذب تماشاچی به سالن سینما موثر بود.)
استفاده از بازیگر خوشتیپ و جذاب، ابداعات جدید و مبهوت کننده، زنان زیبا، رفتار واقعگرایانه جیمزباند، همگی به کشاندن مردم به سالن سینما کمک میکرد.
حس سمپاتی که در تماشاگر به شخصیت جیمزباند ایجاد میشد، سبب میگردید که عملیات جیمزباند در برخورد با دیگران مورد قبول تماشاچی واقع شود.
اجازه بدهید نگاهی اجمالی به مضامین فیلمهای جمیزباند داشته باشیم و نقشی که فیلمهای جیمزباند در ایجاد شرایط کنونی جهان داشته است.
در اولین فیلم جیمزباند یعنی دکتر نو(1962)، مردی بدنهاد در پایگاهی در جامائیکا، ابزار و ادوات قدرتمندی دارد که قادر است مسیر موشکها از پایگاه کیپ کینوران، را به مقصد موردنظر خود تغییر دهد. جیمزباند به پایگاه او دست مییابد و آن را نابود میکند. دکتر نو زیرنظر یک سازمان مخرب، جنایی و تروریستی به نام «اسپکتر» کار میکند.
در فیلم از روسیه با عشق (1963)، همان سازمان اسپکتر در صدد ایجاد تیرگی روابط میان دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد است.
در فیلم تندربال (1965)، سازمان اسپکتر قصد دارد دو بمب اتمی را از ناتو بهدزدد و مردم جهان را گروگان بگیرد تا امریکا باج موردنظر آنها را بپردازد.
در فیلم شما دو بار زندگی میکنید (1967)، یک کپسول فضایی امریکا به سرقت میرود. انگشت اتهام متوجه روس است. اما این بار نیز اسپکتر (سازمان بین المللی جنایی) در این کار دست دارد. این سازمان شخصی به نام بلوفلد را مامور انجام برنامههایی میکند که با سرقت فضایی مرتبط است اما جیمزباند پایگاه او را منفجر میسازد.
در فیلم الماسها ابدیاند(1971)، مقادیر زیادی الماس از آفریقای جنوبی سرقت میشود. بلوفلد با حمایت سازمان اسپکتر، میخواهد با الماسها دستگاه لیزری غولآسا بسازد، آن را به فضا پرتاب کند و با نشانهگیری روی واشینگتن بر سر خلع سلاح جهانی از امریکا باج بگیرد. جیمزباند نقشه او را نقش برآب میکند.
در مرد تپانچه طلایی (1974)، یک دانشمند که متخصص در انرژی خورشیدی است و دستگاهی اختراع کرده، گم میشود.
در سرنخ این ماجرا به آدمکشی به نام اسکار، منتهی میشود که این دستگاه را به محل زندگی خود در یک جزیره برده است که سرانجام توسط جیمزباند کشته میشود.
جاسوسی که دوستم داشت (1977)، شخص شروری به نام استرومبرگ در یک زیردریایی در حوالی جزیره ساردنی، قصد دارد دنیا را نابود کرده و تمدنی جدید برپا کند. او دانشمندانی را برای ساخت دستگاهی که بتواند زیردریاییهای هستهای را ردیابی کند، به کمک میگیرد. او قصد انهدام مسکو و نیویورک را دارد که جیمزباند او را به همراه زیردریاییاش نابود میکند.
ماه شکن(1979)، یک شاتل فضایی به نام مون ریکر متعلق به امریکا و انگلیس ربوده میشود. شخص شروری به نام هوگو دراکس قصد دارد از طریق این شاتل با بمبهای فضایی آلوده به سمی مرگبار، زندگی در روی زمین را نابود و جهانی تازه برپا سازد. باند تشکیلات او را از بین میبرد.
در هرگز نگو هرگز(1983)، سازمان اسپکتر با نقشهای تازه برای حکومت بر دنیای نوین وارد عمل میشود. دو موشک کروز ربوده میشود. سازمان اسپکتر به کمک شخص جنایتکاری به نام بلوفلد خیال دارد کلاهکهای هستهای را در مناطق استراتژیک جهان منفجر سازد. جیمزباند او را از میان برمیدارد.
در اختاپوس (1983) ، یک ژنرال جاه طلب و شرور روسی خیال دارد با حمله به نیروهای اتمی علیه کشورهای ناتو، صلح جهانی را به خطر اندازد.
گلدن آی (1995)، یک ژنرال روسی درصدد انهدام یک پایگاه ماهوارهای در سیبری است تا سلاح ماهوارهای پیشرفتهای را بهرباید. این سلاح میتواند هر دستگاه الکترونیک را از کار بیاندازد.
همیشه فردایی هست(1997)، یک دستگاه رمزگشای هسته که به امریکا تعلق دارد در یک بازار تروریستی تسلیحاتی در مرز شوروی در معرض فروش است. جیمزباند باید آن را نابود کند و مانع از یک فاجعه هستهای شود.
***
در تمام این فیلمها، حضور افراد شر که تهدیدی علیه جامعه بشری هستند، دیده میشود؛ همین طور وحشت از جنگی دیگر و خطر بمب اتمی!
تم اصلی فیلمهای جیمزباند روی این عناصر میچرخد که طی سالها و به مرور با ظرافت در اندیشهها چکانده شد. جیمزباند مردی بود که توانست نقش نجات دهنده خود را برای جامعه جهانی ایفا کند.
جیمزباند در زندگی و فرهنگ عمومی مردم هم نفوذ کرد و بدل به نشانهای شد که مردم در روابط اجتماعی از آن استفاده کرده (و هنوز هم میکنند)
سمبلی شد که بسیاری از مفاهیم زندگی پرتنش کنونی را در خود جای داده است. فیلمهای جیمزباند گذشته از دستیابی به اهداف سیاسی خود (به خاطر حضور نویسندهاش یان فلمینگ در سرویس اطلاعاتی و مخفی انگلیس) گونهٔ جدیدی از فیلم را در سینما به وجود آورد که همچنان ادامه دارد.
به دنبال موفقیت فیلمهای جیمزباند، سیل مقلدان از اینگونه فیلم، سرازیر شدند. دهها مامورمخفی چون او در فیلمهای متعدد پا به عرضه وجود نهادند. هجوم اینگونه فیلمها به حدی رسید که دیگر شخصیت جیمزباند که حکم آموزگار آنها را داشت، رنگ باخت... هرچند فیلمهای جیمزباند جذابیت دوران طلایی خود را از دست داده است اما در پرورش و تربیت شاگردانش که ادامه دهنده راه خشونت بار او هستند، به پیروزی رسید.
جیمزباند همچون ماموریتهایی که به عهده میگرفت و در آنها پیروز میشد، در سینما هم پیروز شد. او اینک به یک اسطوره سینمایی بدل شده است. ماموری که پیروز شد.