شاهنامه
آنچه از شاهنامه آموختم
- شاهنامه
- نمایش از جمعه, 27 دی 1392 19:23
- بازدید: 7460
برگرفته از تارنمای بنیاد فردوسی
حبیب الله نخعی زاده
ای تازه و محکـــم از تو بنیــــــاد سخن
هرگز نکند چون تو کسی یاد سخـــن
فردوس مقام بادت ای فردوســــــــــی
انصاف که نیک داده ای داد سخــــــــــن
«ابن یمین»
شاهنامه تنها شاهنامه نیست،شاهنامه شاه نامه هاست،شاهنامه گنج نامه است،شاهنامه رنج نامه است،شاهنامه کتاب خرد است ،شاهنامه کتاب یکتا پرستی است،شاهنامه کتاب دانایی است،شاهنامه کتاب داد است،شاهنامه کتاب تاریخ است،شاهنامه سر گذشت انسان است،شاهنامه کتاب حماسه است،شاهنامه داستان تراژدی دردناک تاریخ است، شاهنامه کتاب عشق و محبت است،شاهنامه کتاب انسان دوستی است، شاهنامه کتاب حکمت است،و در یک جمله شاهنامه کتاب زندگی برای انسان سرگشتۀ امروزی است و سرایندۀ بزرگ آن ،حکیم فردوسی بیش از یک هزار سال است که بر قلۀ حکمت و معرفت ایستاده ،چون خورشید درخشان ،انوار تابناک خودرا بیدریغ بر دل و جان آدمیان می تاباند و همگان را بدون در نظر گرفتن ملیت و نژاد بسوی یکتا پرستی و زندگی خردورزانه و دادگرانه همراه با شادی و نام آوری رهنمون می سازد: او والاترین صفت خداوند را آفرینش جان و خرد می داند و از دیدگاه او گرانبها ترین گوهری را که خداوند به انسان ارزانی داشته ،جان وخرد است.
بنام خداوند جان وخرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خرد بهتر از هرچه ایزد
خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشا ی
خرد دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی و زویت غمی است
وزاویت فزونی وزویت کمی است
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جان است و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بی گمان
همیشه خرد را تو دستور دار
بدو جانت از ناسزا دور دار
ز ما و زیزدان بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود
ای انسان بدان و آگاه باش که آفریدگار:
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارندۀ بر شده پیکر است
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
پس:
به هستیش، باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار، یکسو شوی
ای انسانی که به کمک هوش و خرد خویش دد و دام را زیر فرمان آورده ای بهوش باش
که خودت را دست کم نگیری زیرا:
ترا از دو گیتی برآورده اند
به چندین میانجی بپرورده اند
نخستین فطرت پسین شمار
توئی خویشتن را به بازی مدار
و بدان که: توانایی در دانایی است، پس یک لحظه از آموختن غافل مشو زیرا علم ودانش را پایانی نیست.
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
زدانش در بـــی نیازی مــــجوی
وگر چند ازو سختی آید بــه روی
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
که یابی ز هر دانشی رامشی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
و در زندگی هوشیار باش که هرگونه انتخابت با آگاهی،دانش و خرد همراه باشد و زینهارکه برای رهایی ازجمشید به دامن ضحاک پناه نبری که اگر چنین اشتباهی را مرتکب شوی باید تاوان سنگینی برای آن بپردازی زیرا هزار سال اژدهایی را بر خود حاکم خواهی کرد که خوراکش مغز سر جوانان است و در چنین دورانی جایی برای فرزانگی و فرزانگان نخواهد بود همانطور که در دوران ضحاک:
نهان گشت کردار فرزانگان
پراکنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
اما از آنجا که:
ستم ، نامۀ عزل شاهان بود
چو درد دل بیگناهان بود
بالاخره حکومت جور و بیداد هزارسا لۀ ضحاک هم با قیام مردمی کاوۀ آهنگر و هدایت و رهبری فریدون فرخ در هم پیچده شد و فردوسی راز موفقیت و محبوبیت فریدون را به زیبایی در دوبیت برای ما گشوده است :
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و زعنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
از شاهنامه دانستم که پهلوانان و قهرمانان شاهنامه انسانهایی آزاده و وارسته اند که سرشتی پاکتر از چشمه های کوهساران و دلی روشن تر از خورشید دارند.
آنان با آنکه انسان هایـی با نشاطند که از زندگی شرافتمندانه بهـــره می گیرند، به معنای خوب کلمــــه « زهرچه رنگ تعلق پذیرد » آزادند. قدرت آنان افسانه ای است
ولی هرگز به خاطرشان خطور نمی کند که این قدرت را در راه هوس های زود گذر و خواهش های نفسانی و علیه مردم به کار گیرند. پهلـــوانان شاهنامه تنها به قدرت زور و بازو و شجاعت و دلاوری در میـــدان جنگ متکی نیستند ،آنان نه فقط شجاع و دلیرند، بلکه از هوش و خـــرد و فرهنگ نیز بسیار بهره ورند . تنها سینه شان فراخ و بازوشان ستبر نیست; روح و اندیشه شان نیز قوی است; چنانکه این خصیصه را در رستم به نهایت می بینیم و از زبان وی به فرزندش فرامــــرز در هنگام جنگ کردن او با سرخه پسر افراسیاب می شنویم که آدمی راچهار چیز ضرورت است چون هنر ، گوهر ، خرد و فرهنگ:
یکــــی داســتان زد برو پیـــلـتن
که هر کس که سر بر کشد زانجمن
هــــنر بایــد و گوهـــر نامــــدار
خــرد یــار و فــرهنگش آمــوزگار
چو این چار گوهر به جای آوری
به مردی جــــهان زیــر پــای آوری
و یا در مورد شاه آرمانی شاهنامه که در شخصیت کیخسرو تجلـی یافته است در شروع داستان کیخسرو ،از زبان فردوســی می شنویم که سه جوهر کامل کنندۀ سرشت آدمی هنر- نژاد و گوهر وقتی به خلق انسان کامل منجر می شود که به هدایت خرد آراسته شود و کیخسرو واجد این چهار گوهر است:
چو هر سه بیابی خرد بایدت
شناسندۀ نیک و بد بایدت
چو این چهار با یک تن آیدبه هم
بر آساید از آز،وز رنج و غم
و بالاخره دانستم که شاهنامه کتابی دنیایی است و درباره اعمال روزانه و دنیایی انسانها قضاوت میکند. سراسر شاهنامه درس زندگی ، انسانیت ، معرفت و شادی و شادمانی ، کار و کوشش با بکار گیری اندیشه و خرد است و هیچ امری را در راه زندگی و سعادت انسان از نظر دور نداشته است و صحنه سراسری نبرد میان خوبی وبدی ، زشتی و زیبایی ، پاکی و پلشتی است که تلاش میکند پیروزی محتوم نیکی و خوبی را نشان دهد.
آن چه را که فردوسی در کتاب خود به زبان اسطوره، حماسه و تاریخ بیان می کند در واقع انعکاس آرمان و آرزوی انسانها در طول تاریخ حیات خود می باشد.
جامعه آرمانی و مدینه فاضله ایکه بشر همواره در جستجوی آن بوده و آرزوی آن را داشته است جامعه ایست که بر بنیاد خرد گرایی استوار باشد، دانایان و خردمندان در آن دارای ارج و قرب باشند،عدالت در آن حاکم باشد، کسی از ترس و بیم جان مجبور به دروغگویی نشود، معنویت در جان و دل مردم حاکم باشد و....
.متاسفانه علیرغم همه پیشرفت های علمی و بالا رفتن سطح رفاه مادی جوامع ،انسان نتوانسته است هنوز به آرمان ها و ایده آل های خود جامه عمل بپوشاند و شاید در بسیاری موارد همین پیشرفت های علمی و تکنولوژیک ،اورا از خود و راه و هدف آرمانی اش غافل نموده و نه تنها باعث شادی و خرسندی او نشده بلکه بر عکس اورا غمگین تر نموده است و این یک تناقض را در بر دارد، زیرا تمامی شاخص های عینی سلامت-قدرت خرید ،میزان تحصیلات،دسترسی به موسیقی و تغذیه مناسب – پیوسته رو به افزایش بوده اما تمامی شاخص های ذهنی سلامت سیر نزولی را در پیش گرفته اند. راه ر هایی از این مشکلات چیست؟
بررسی های علمی انجام شده توسط دانشمندان در کشور های پیشرفته بیانگر این واقعیت است که بهترین و شاید تنها راه خلاص شدن از این معضلات برگشت دوباره بشر به معنویت و منش های انسانی وکسب فضیلت هایی است که مورد قبول و تایید همه فرهنگ ها و قو میت ها در سراسر جهان است . فضیلت های ستوده شده ای مانند خرد و دانایی، عشق و رافت ، عدالت و میانه روی،راستگویی،خویشتنداری،وفای به عهد وپیمان و...
آیا پیامی را که هزار سال پیش فردوسی بزرگ با شاهنامه به بشریت ارزانی داشته است چیزی غیر از این فضائل است؟
امروز که بعداز سه سال ،خوانش کامل شاهنامه را به پایان رسانده ام به این مسا له اعتقادراسخ دارم که خواست و ارادۀ فردوسی حکیم چیزی جز تحکیم و ترویج فضائل فوق الذکر در بین انسان ها نبوده است که آن هم اندیشه، اعتقاد و حکمت نیاکان ما در هزاران سال قبل بر پایۀ پندار نیک،گفتار نیک و کردار نیک می باشد و بزرگانی مانند فردوسی با تعهد و مسئولیتی که در خویش احساس نموده اند،کمر همت به احیاء آن بسته ودر صدد شناساندن هویت واقعی ما، به ما برآمده اند .رمز ماندگاری و جاودانگی شاهنامه را نیز باید در همین موارد جستجو نمود.
در اینجا بایدصادقانه اقرار نمایم که آنچه را بعنوان آموخته های خود از شاهنامه در ظرف سه سال گذشته در این مختصر بیان داشتم قطره ای از دریای بیکران شاهنامه است و من هرگز خود را بی نیاز از این کتاب نخواهم دید ویقین دارم اگر صد بار هم شاهنامه را بخوانم،هر بار صدها نکتۀ تازه بر من مکشوف خواهد شد.
در پایان ضمن ابراز اندوه و تاسف خود از اینکه چرا زود تر از این به سراغ شاهنامه نرفتم، آفریدگار را سپاس گزارم که مرا به محضر اساتید ارجمندی رهنمون ساخت که مسبب آشنایی و الفت من با فردوسی و شاهنامه شدند. این بزرگواران حق بزرگی بر گردن من دارند و تا پایان عمر سپاسگزار و قدردان زحمات آنان خواهم بود. وتاسف بیشتر از اینکه چرا تا کنون شاهنامه، تفکر ،حکمت و شخصیت والای حکیم فردوسی برای ما ناشناخته مانده و اکثریت مردم ما از وجود چنین گنجینه با ارزشی غافل می باشند ،این واقعیت دردناک وظیفۀ سنگینی را بر عهدۀ ما محول میسازد و آن اینکه باید بیش از پیش در جهت معرفی و شناساندن این میراث با ارزش و گرانبها به وارثان اصلی آن کوشا باشیم و آرزومندم همانگونه که نیاکان ما در سالیان نه چندان دور نه تنها با شاهنامه مانوس بودند ،بلکه با آن زندگی می کردند امروز نیز همۀ مردم ما و بخصوص نسل جوان بتوانند از طریق شاهنامه با فرهنگ و هویت گرانقدر خویش آشنا شده وفضائلی را که شایستۀ نسل امروز است در خود و در جامعه احیاءنمایند.
به امید آن روز و آرزوی به روزی برای همه –حبیب الله نخعی زاده – دیماه 1392