یادمان
دکتر حکمت الله ملا صالحی: گمشدن اسناد میراث فرهنگی خطر قاچاق، تخریب محوطهها و سرقت موزهها را به همراه دارد
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- سه شنبه, 14 آبان 1392 03:32
- آخرین به روز رسانی در سه شنبه, 14 آبان 1392 03:37
- نمایش از سه شنبه, 14 آبان 1392 03:32
- بازدید: 4806
برگرفته از هنرنیوز
مریم اطیابی
دکتر ملاصالحی با بیان این که گم شدن اسناد سازمان میراث فرهنگی فاجعه ملی است، تاکید کرد: باید کارشناسانی از طرف ریاست سازمان مامور شوند و ابعاد این خیانت عظما را رد یابی و رصد کنند و عاملین را به محکمه بکشانند حتی اگر این دادگاه ده سال ادامه یابد.
اسناد سازمان میراث فرهنگی پس از چند سال سرگردانی به موطن خود بازگشتند. اسنادی که داستانهای عجیب و غریب چون روایتهای هزار و یکشب از آنها نقل میشود از بودن در کانتیر و نم کشیدن زیر باران، تا پیدا شدن برخی از آنها در جوی آب و این اواخر اعلام رقم نجومی تعداد اسناد مفقوده، این در حالی است که از گوشه و کنار شنیده میشود فقط اسناد این بخش گم نشده و بخشهای دیگر سازمان نیز طی این جابهجاییها شاهد چنین رخداد تأسفباری بودهاند. با دکتر حکمتالله ملاصالحی در این باره به گفت و گو نشستیم.
به نظر شما تعداد اسناد مفقود شدهٔ پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی میهن ما بر اثر انتقال پژوهشگاه از تهران به شیراز مهم است؟ این پرسش را از این نظرمطرح میکنم که مسئولان پژوهشگاه معتقدند ارقام اعلام شده صحت ندارد.
اصل مسئله و نفس اتفاقی که افتاده آنقدر فاجعه آمیز و نگران کننده است که بحث وجدال بر سر کمیت و حجم و شماراسناد مفقود و مصدوم را به حاشیه میراند. تصورمیکنم هم فاجعهبارهم نگرانکننده بودن آنچه اتفاق افتاده نیاز به توضیح دارد که به اجمال و اختصار خدمت شما عرض میکنم. برای کسی که به اهمیت این اسناد از جهات مختلف اعم از تاریخی، باستانشناختی، فکری، فرهنگی، علمی، پژوهشی، آموزشی و موارد مشابه دیگر آگاه است، میداند و میشناسد و میفهمد حتی مفقود، معیوب و مصدوم شدن یک برگ از گزارشهای باستانشناختی، یک عکس یا یک فیلم و نقشه از پژوهشهای میدانی چه معضلاتی را میتواند به دنبال آورد و چه گوهری از اطلاعات برای همیشه از کف میرود.
این اسناد گنجینهای از اطلاعات قابل اعتماد، استفاده، ارجاع و منبع مهمی هم برای مطالعات هم برای پژوهشهای سپسترند که میتوانند به خدمت گرفته شوند. آنها وقتی آسیب میبینند یا معیوب، مسروق و مسدوم میشوند هم مواد و مصالح اطلاعاتی اولیه یا به اصطلاح دست اولی که در پیکربندی، پیافکندن، بنیاد نهادن، بازساختن معرفت و منظری باستانشناسانه درباره روندها و رخدادهای فرهنگی، انسانی، اجتماعی و حتی زیستمحیطی گذشته میتوانند پژوهشگر را یاری دهند با اختلالهای جدی مواجه میکند، هم آن که وقتی مفقود میشوند جبران و جایگزینی برایشان متصور نیست.
کشفها، وصفها و گزارشهای باستانشناختی بر شانه یکدیگر بنیاد نهاده شده و استوارند. چونان لایههای متأخر فرهنگی بر شانه لایههای متقدم از پی رسیده و قرار گرفتهاند. توصیفها و گزارشها و مواد اطلاعات فراهم آمده و گردآوری شده اولیه باستانشناختی علیالاصول راه را میباید برای گشودن، گشادن و گستردن دامن مطالعات تحلیلیتر سپسین و مباحث و میناکاریهای نظریتر ثانویه و دستیابی به نتایج جامعتر، مناظر و معارف فراختر، قابل اعتمادتر و قابل قبولتر درباره حوادث گذشته هموار و تعریض کنند.
این اسناد و مدارک بیبدیل و این گنجینههای اطلاعات فرهنگی، باستانشناختی و علمی ناجایگزین، اعم از گزارشهای هیاتهای باستانشناختی و رشتهها و دانشهای مرتبط و نظایر آن، علی القاعده محصول مطالعات میدانی اعم از بررسیها، کاوشهای با طرح و برنامه است؛ البته با هزینه و سرمایه عمر نسلهایی از باستانشناسان و متخصصان میان رشتهای و پژهشگران رشتهها و دانشهای مرتبط دیگر. این اسناد حلقههای پیوند و رشتههای اتصال استوار میان سلسلهایی از نسلهای پژوهشگران هستند که آمدهاند و از پی رسیدهاند و در راهند و از سر خواهند رسید.
وقتی این رشتههای اتصال گسسته میشود و از میان میروند چه اتفاقی میافتد؟
وقتی در این حلقههای پیوند خللی ایجاد میشود میتوانید گمان کنید چه توفانی از اغتشاش، آشوب و اختلال در طرحها و برنامههای پژوهشی پدید خواهد آمد و چه مشکلات سنگینی دست و پنجه خواهیم فشرد و چه خسارت بزرگی را متحمل خواهیم شد؟! آنچه گفته آمد و شنیدید هنوز همه ابعاد اهمیت اسناد مورد بحث ما و اضلاع فاجعهآمیز مفقود شدن آنها را وانگشوده و توضیح نداده است. ضرورت و مناسبت دارد به برخی ابعاد دیگر مسئله نیز پرداخته شود. تصور میکنم برای آن که اهمیت مسئله در روشنایی و باشفافیت بیشتر دیده شود و این ذهنیت در مخاطب به وجود نیاید که در اهمیت موضوع مورد مناقشه اغراقی در میان است و ترازوی اعتدال را وانهادهایم و با داس درو در مزرعه پرقوت جدال خوشههای بزرگنمایی میچینیم، لازم و موجه میبینم مسئله را در چارچوب یک نظم سلسله مراتبی قرار دهیم تا کاروان بحث را به خزانه اسناد برسانیم که محل استقرار بحث ماست. سرنخ موضوع را از محوطههای باستانی پی میگیریم تا به کلافهای پیچ درپیچ پیش رو برسیم.
هر محوطه و اثر باستانی یا بنا و بافت تاریخی در نوع خود یک محوطه، اثر، بنا، بافت و میراث بیبدیل، تکرارناپذیر، یکتا و ناجایگزین از تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ماست. میراثی که هم متعلق به سرزمینی است که در آن قرارگرفته هم به جامعه و جهان بشری ما. این آثار به جای مانده از گذشته با هر شکل، شمایل، انواع و اطواری به این یا آن طریق رشتههای اتصال و حلقههای پیوند و پیوستگی ما با پیشینه تاریخی و سابقه مدنی و معنوی ماست. این آثار سوای حیث تاریخی و معرفتیشان که در دوره جدید سخت بر آن انگشت تاکید نهاده شده و در نظام دانایی و اندیشه تاریخی عالم جدید محوریت یافته است، توجه به وجه وجودیشان نیز حائز اهمیت بسیار است. مراد بنده از وجه وجودی به این معناست که آنها مصداقی از مصادیق بسط و تحقق وجودی و نحوه بودن انسان را در جهان در هر دورهای از حضور تاریخیشان در جهان چونان انسان به تماشا نهاده و بیان میکنند. معنای دیگر وجه وجودی درهم تنیدگیشان با سپهرها و مراتب متعالیتر وجود است که هستی انسانی ما نشئهای از همان مراتب متعالیست.
وقتی یک تپه و تل باستانی، وقتی یک بنا، اثر و بافت تاریخی مورد تجاوز و تخریب قرار گرفته و از میان ما میرود برای همیشه نابود شده و از میان رفته است. دیگر با هیچ هزینه و به هیچ بهایی و با هیچ دستی نمیتوان آنچه از کف رفته جبرانش کرد؛ چون هیچ جایگزینی و بدیلی برایش متصور نیست.
تصور کنید صبحی از بستر برمیخیزید و میشنوید دیگر نه اثری از میدان نقش جهان به جای ماند و نه تخت جمشید و سی وسه پلی یا قبله و کعبهای در میان است؛ البته کعبه یک «سنگ نشانیست که ره گم نشود» اما برای گم نکردن راه این سنگ نشانها، آثار و ابنیه در هرسطح و از هر نوعی هم صیانتشان هم شناختن و شناساندنشان یک ضرورت اجتناب ناپذیراست. برخی از حیث اعتقادی، مدنی و معنوی و برخی دیگر از حیث تاریخی، فرهنگی و معرفتی از عرصه و منظرگاه بیرونی این محوطهها، آثار و ابنیه که عبورمیکنیم و عزم ورود به درونشان را که میکنیم نیز با نوع دیگری از عدم تکرار مواجه میشویم.
چگونه و چرا؟
هر محوطه باستانی یا هر بنا و بافتی موقعیت،ریختار و ساختار ویژه خود را بر شانه گرفته و عرصه و منظرگاه خاص خود را نیز در برابر ما میگسترد. جراحیها و کاوشهای باستانشناختی روی این محوطهها به نحو اجتناب ناپذیر و به ضرورت ساختارشکن بوده و با تخریب همراه میشود و این چنین نیز جامه تحقق برتن میپوشد و به اجرا درمیآید. اجتناب ناپذیر از آن حیث که لایهای متأخر میباید با محتویات یعنی نهشتهایش برکنده، برگرفته و گردآوری شود تا راه برای برای ورود به لایه متقدم هموار و گشوده شود. این نظم، روال و روند سلسله مراتبی و مرحله به مرحله توام با تخریب یعنی کاویدن، برکندن، برگرفتن، گردآوردن، مشاهده و ثبت با دقت و مراقبت توأم با حوصله و شکیبایی یافتهها تا خاک بکر یعنی لایه طبیعی میتواند ادامه بیابد. مراد بنده از تخریب به ضرورت این است که با توجه به روشها و ابزارهایی که اکنون در اختیار ماست بدون کاویدن، کشف، برکندن و برگرفتن لایه متاخر اساساً «نمیتوان وارد لایه متقدم شد. این ورود به ضرورت با تخریب همراه میشود. ردیابی توالی و پیوستگی زمانی لایههای متاخر و متقدم و احیانا گسست و انقطاع میانشان تنها از این طریق ممکن است.» هر کاوش باستانشناختی یکباراتفاق میافتد. تکرار در آن راه ندارد. البته عرصه کاوشهای بازبین برای باستانشناسان نسلهای بعدی گشوده است. اما کاوشهای بازبین کجا و کاوشهای اولیه غیرقابل تکرار و جایگزینناپذیر کجا! اینجاست که به اهمیت مهندسی، مهارت و مدیریت با طرح و برنامه پژوهشها و کاوشهای باستانشناسی در میدان عمل هرچه بیشتر و بیشتر میتوان پی برد. کاوشها، جراحیها و کشفیاتی که تنها هم ردیابی و رصد با دقت و مراقبت روندها و رویدادهای متوقف و مفقود گذشته هستند هم آنکه خود نیز فی نفسه رویداد تاریخی تکرارناپذیر و یکتایند. باستانشناسی از این منظر هم دانش، روش مهندسی، مهارت، مدیریت با طرح و برنامه، دقت و مراقبت در میدان کاوش و کشف و گردآوری است، هم ترازوی داوری در مقام نظر، تحلیل، تبیین، تفسیر، معناکاوی، ارجاع و تاویل دادههای مشهود به بودههای مفقود. ترازوی داوری بدون در کف داشتن چیزی برای داوری بیمعناست. وقتی مسئله، موضوع، مضمون اساسا یافته، سند، مدرک و شواهدی برای سنجیدن و محک زدن درمیان است ترازوی داوری را به خدمت فرا میخوانیم. البته هر سند و مدرکی قابل استناد نیست مگرآنکه مهری از اصالت و وثاقت برپیشانی داشته باشد. مفهوم اصالت (authenticity) و وثاقت و قدمت (originality) هم برای باستانشناسان هم برای مورخان و دانشهای مرتبط حدودش مشخص است.
پس عملا با گم شدن اسناد در ادامه برنامههای پژوهشی اختلال جدی بوجود میآید؟
امیدواریم که چنین اتفاقی نیافتاده باشد. اگر واقعا چنین اتفاقی افتاده باشد، آن را میباید یک فاجعه، حتی یک فاجعه ملی دانست. اختلال، آشفتگی و آشوب و به رکود کشاندن طرحها و برنامههای پژوهشی یک وجه نگران کننده و فاجعه بار مسئله است. وجه دیگر مسئله ناامنی، عدم اطمینان و امنیت خاطری است که میتواند در جامعه باستانشناسی و میراثیان میهن ما به طور اخص و پژوهشگران و متخصصان رشتهها و دانشهای مرتبط دیگر به طریق اولی پدید آورد. این اسناد گنجینهای از منابع موثق اطلاعات و معلومات گرداوری شده برای پژوهشها، مطالعات و میناکاریهای علمی و فکری پژوهشگران و متخصصانی است که نسل به نسل از پی میرسند.
آیا ممکن است که شییی فرضاً در سال ۱۳۰۰ پیدا شده باشد و یک گزارش از کاوش آن هم بیشتر نباشد که تحویل مرکز اسناد شده و حالا با توجه به اینکه انبار اشیا موزهها وضعیت مناسبی ندارند، اسناد هم که مفقود شدند، این شی در معرض خطر مفقود شدن باشد؟
بله، کسانی که این کار را کردند اهداف موذیانه دیگری را دنبال میکنند که دستشان برای سرقت موزهها، تخریب محوطههای باستانی و قاچاق باز باشد و نتوانند ردیابی هم شوند و این چیز کوچکی نیست.
عجیب تر گسستی است که ایجاد میکند. این اسناد همانند آثاری که به قاچاق میروند، یتیم هستند چون از بافت اصلی خود خارج شده و به دست انسانهای سودجو میافتند.
واقعیت تلخ و رویدادی ناگوار است که در جامعه ما اتفاق افتاده و طراحان آن کسانی هستند که نه ریشه در این خاک دارند و نه آگاهی تاریخی. آنها موفق شدند بر اریکه قدرت تکیه بزنند و بر فرهنگ، تاریخ و میراث جامعه حکومت کنند و هیچ کس هم نیست که اینها را به محاکمه بکشاند.
چرا مجلس آن زمان صدای اعتراض کارشناسان، کارمندان و متخصصان میراث و فرهنگ و جامعه باستانشناسی را در جلوگیری از جابه جاییها نشنیدند؟
این سئوآل مهمی است. برای پاسخ گفتن به آن به حجم یک مثنوی دلیل و برهان نیاز است که در کف است و اما مجال برای گفتن نیست. از غفلت و ناتوانی مجلسیان در ارزیابی تصمیم ویرانگری که اتفاق میافتاد گرفته تا همسویی قضائیان با دولت و هراسی که دولت وقت در دل مردم پایتخت که تهران روی گسل زلزله بنیاد پذیرفته و زلزله تهران حتمیست و از تراکم جمعیت تهران میبایست کاست و برای کاستن از بار ترافیک طرح دورکاری را میباید به اجرا درآورد، تا سکوت رسانه و سانسور صداوسیما همه وهمه دست در دست هم و شانه به شانه یکدیگر زمینه را برای ارتکاب آن تصمیم ویرانگر و وقوع فاجعهای ملی و هولوکاستی فرهنگی فراهم آوردند و سرزمین سوختهای از میراث و میراثیان میهن ما به جای نهادند و رفتند! البته زلزله آمد و سنگین هم اتفاق افتاد و ستون فقرات میراث و میراثیان میهن ما را درهم شکست و ویرانیها، خسارتها و آوارهای بسیاری نیز از خود به جای نهاد اما نه از نوع طبیعی آن، بلکه زلزلهای تاریخی و فرهنگی! عجبا که هشت سال نمیدانستیم سیاست، فرهنگ، اقتصاد و معیشت ما روی چه گسلها و کمربندهای زلزلهخیزی پی نهاده شده و قرار گرفته است و چه تکانها، تخریبها، خسارتها، آوارها و آواربرداریهای سخت و سنگینی پیش روست!
آیا صرف تهیه گزارش از سوی آقای نجفی، رئیس اکنون سازمان، برای عبرت دیگران کافیست؟
این به معنای آن است که کابوس و فشار بختک جماعتی آلودهدست، امانتخوار بر میراث و میراثیان ملت و میهن سنگین فرود آمده و همچنان راه را برای تصمیمگیریهای قاطعانه و کوبنده علیه مجریان مجرم بسته است.
پیشنهاد شما چیست؟
پاسخ ساده، شفاف، صریح و روشن است. مدیریت جدید سازمان به گروهی از کارشناسان حقوقی و حقیقی سازمان و متخصصان ذیصلاح برای پیگیری و ارزیابی ابعاد آنچه طی سالهای گذشته در سازمان میراث فرهنگی کشور اتفاق افتاده ماموریت و مسئولیت دهد و از آنها بخواهد هم فهرستی از ابعاد خسارتها و آسیبها فراهم آید هم مسببان آن به میز محاکمه فراخوانده شوند. با واژه «عبرت» بازی نکنیم و با تساهل و تسامح راه را برای خیانتهای بعدی هموار نسازیم. بازی با تاریخ و فرهنگ و میراث یک ملت، اعم از مدنی و معنوی، بازی با آتش است و نخست دامن آنهایی را خواهد گرفت که در افروختن و شعله ور کردن آن دخالت داشتهاند. ایران سرزمینی است فوقالعاده غنی و پرمایه به لحاظ مواریث فرهنگی و حساس به لحاظ موقعیت تاریخی، سیاسی ومعنوی و تاثیرگذار در منطقه. هر ارزیابی نادرست و سطحی مدیران سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور از اوضاع پیچیده و دشوار منطقه، مقتضیات و شرایط توفانی جامعه جهانی میتواند اثرات و تبعات منفی جبران ناشدنی را برای میهن و ملت ما به دنبال داشته باشد. مدیریت سازمان میراث فرهنگی از مدیریت چند وزارت حساستر، پیچیدهتر و دشوارتر است. جغرافیای سیاسی ایران معاصر تنها هسته به جای مانده از پیکر یک ایران فرهنگی، تاریخی و معنوی عظیم است. مقوله فرهنگ مقوله تیغ، تیر و شمشیر نیست. سربازان و سپاهیانش نیز توشه و تجهیزشان از جنس و نوع دیگر است. میتوان جهانی را بیتیغ و تیر و شمشیر با اندیشه و ایمانی تابناک با فرهنگ و میراث و معنویتی غنی تسخیرکرد؛ البته به شرط آنکه خود مصداق همه فضیلتها و ارزشهای اصیلی باشیم که منادی آن به دیگران هستیم.