خبر
آشنایی با ایرانشناسان - هنینگ
- خبر
- نمایش از جمعه, 27 تیر 1393 10:50
- بازدید: 3908
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25923، چهارشنبه 25 تیر 1393
والتر برونو هنینگ (Henning) شرقشناس و ایرانشناس آلمانی و متخصص زبانهای باستانی ایرانی و پیشگام در پژوهشهای آیین مانی است که در اوت ۱۹۰۸ در راگنت در پروس شرقی متولد شد.
وی تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه گوتینگن در رشته مطالعات ایرانی تحت نظر آندرس انجام داد و رساله دکتری را با موضوع بررسی فعل فارسی میانه در ۱۹۳۱ گذراند. در سال ۱۹۳۲ از طرف آکادمی پروس به سمت دبیری مجموعه دستنوشتههای مانوی تورفان منصوب شد. طی سالها بعد سه مجموعه از دستنوشتههای پهلوی و پارتی و مجموعهای از متون سُغدی را در برلین منتشر کرد.
در سال ۱۹۳۶ برای تصدی کرسی جامعه پارسی برای مطالعات ایرانی در مدرسه مطالعات مشرقزمین و آفریقا به لندن رفت و مطالعات خود را در مورد متون تورفان ادامه داد. در سال ۱۹۴۶ به عنوان استاد مدعو به دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفت. سال بعد به دانشیاری مطالعات آسیای مرکزی در دانشگاه لندن منصوب شد و در سال ۱۹۴۷ رتبه استادی یافت. در سال ۱۹۴۹ خطابههای معروف خود را در آکسفورد ایراد کرد که به بررسی انتقادی آرای هرتسفلد و نیبرگ درمورد زرتشت میپرداخت. در سال ۱۹۵۰ به دعوت دولت ایران سفری به جنوب ایران کرد و کتیبههای سرمشهد، نقش رستم و کرتیر بررسی کرد.
در سال ۱۹۵۴ به مدیریت شورای اجرایی مجموعه کتیبههای ایرانی در لندن منصوب شد و تا پایان عمر این مسئولیت را بر عهده داشت. از سال ۱۹۵۷ سرپرستی بخش زبانها و فرهنگهای خاورمیانه و نزدیک را در مدرسه مطالعات مشرقزمین و آفریقا در دانشگاه لندن به عهده گرفت. در سال ۱۹۶۱ پیشنهاد تصدی کرسی مطالعات ایرانی دانشگاه برکلی در کالیفرنیا را پذیرفت و طی سالهای بعد مرکز جدیدی برای مطالعات ایرانی در آن دانشگاه ایجاد کرد.
هنینگ بیش از هفتاد مقاله منتشر کرد که موضوعات گستردهای را در بر میگرفت: بررسی متون مانوی به زبانهای پارسی میانه، پارتی و سغدی، زبان بلخی، تفسیر سنگنبشتههای ساسانی از جمله کتیبه سهزبانه کعبه زرتشت، و مشکلات متون پهلوی و اوستایی. یک اثر منتشرنشده او تحت عنوان فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی بهصورت مجموعهای از برگهها ناتمام باقی مانده است.
از زبان شاگرد
یکی از شاگردان ایرانی او مرحوم دکتر مهرداد بهار است که در باره او ذیل عنوان «استاد من هنینگ» این گونه مینویسد:
وقتى که براى نخستین بار با او روبرو شدم، با قد کوتاه و پشت گوژ خود پشت میز کارش در مدرسه علوم شرقى و آفریقایى (دانشگاه لندن) نشسته بود. اندامى کوچک و لاغر داشت و به هنگام تنفس ناراحتى خاصى را نشان میداد. با علاقه مرا پذیرفت، مدارک تحصیلیام را به دقت خواند و گفت: «نمرههاى تو هیچ درخشان نیست؛ ولى امید است اینجا بهتر کار کنى.» برخورد خوبى بود و دل مرا گرم کرد.
جلسه بعد درس شروع میشد، با او اوستا میخواندم. روز بعد با آسودگى خیال رفتم؛ ولى از همان آغاز، بدخلقى او شروع شد. در هر لحظه خطایى وجود داشت که به واسطه آن نیشى تلخ زده شود، به طورى که در پایان ساعت، دل مرا غم و رنج فراگرفته بود و ناامید بودم. آیا بنا بود چند سالى را به همین ترتیب با او به سر کنم؟
براى او درس خواندن مداوم کافى نبود، او از شاگرد نبوغ میخواست که من نداشتم و هیچ شاگردى براى او برجسته نبود؛ اما این فقط شاگردهاى او نبودند که از دست او خون دل میخوردند، همکاران او نیز در پیش او خود را بیسواد و زبون مییافتند. با این همه، او در نظر گروهى عزیز و در نظر همه عظیم بود. تنها در ضمن درس از یک نفر به احترام یاد میکرد و آن پروفسور بنونیست بود.
یادم میآید سال بعد، از آغاز درس متون سُغدى را با او میخواندم که متن آن را پروفسور بنونیست با ترجمه به طبع رسانده است. گاه میشد که هنینگ میگفت: «ترجمه مزخرف است!» و وقتى یک بار اعتراض کردم، کمى سرخ شد، بعد لبخندى زد و گفت: «حتماً متن را او تهیه کرده و ترجمه را به شاگردانش سپرده است.»
او دریاى عجیبى از اطلاعات گوناگون بود. براى اثبات نکتهاى میتوانست حتى از زبان چینى دلیل بیاورد. او بیشک هزارها واژه کلاسیک و کهن زبان فارسى درى را که آنها را تنها در کتابهاى لغت میتوان دید، به یاد داشت.
یک روز راجع به مسائل غیردرسى از من سوال کرد و گفت که مرتب روزنامههاى سیاسى و مسائل تاریخى و جغرافیایى را میخواند. اطلاعات او در مورد مسائل سیاسى و اقتصادى جهان و تاریخ و جغرافیایى ملل مختلف نیز عجیب بود.
در دو سه سالى که با او درس میخواندم، او اندک اندک از صورت یک انسان خارج شده که پیوسته خود را در قیاس با او هیچ میدیدم. واقعاً یا باید مانند هنینگ عظیم و درخشان بود و یا نام استاد را هرگز بر خود ننهاد!