تاریخ كهن و باستان
تاریخ ایران - افول مادها و طلوع هخامنشیان
- تاريخ كهن و باستان
- نمایش از جمعه, 23 تیر 1391 16:08
- بازدید: 4900
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر عبدالحسین زرین کوب
غرور و استبداد در اواخر کار آسیتاگ، او را برخلاف طبیعت خویش به جنگجویی هم سوق داد. در واقع تا وقتی که بختنصر داماد وی بر بابل فرمان میراند وی به وسوسة تجاوز به قلمرو بابل و تسخیر حران هم که تعلّق به بابل داشت در خاطر او راه پیدا کرد. نبونید پادشاه جدید بابل هم با او به مقاومت برخاست و کار به جنگ کشید. آستیاگ حران ـ شهر مقدس آشور در شمال بینالنهرین ـ را محاصره کرد، اما قبل از آنکه به تسخیر آن نایل گردد به ترک محاصره و بازگشت به تختگاه خویش ناچار شد. چیزی که او را به این بازگشت سریع واداشت خبر شورش طوایف پارسه به رهبری کوروش پادشاه انشان (ایلام) بود. کوروش که نوادة دختری خود وی بود و خاندان او از سالها پیش در انشان و پارس حکومت موروثی محلی داشت برای آنکه قوم خود ـ طوایف پارسه ـ را از یوغ تعدی و استبداد ماد برهاند در نواحی جنوب کشور به دعوی استقلال برخاسته بود.
شورش طوایف پارسه و طغیان کوروش، از دودمان هخامنش، آستیاگ را به دغدغهای سخت دچار کرد. وی با عجله برای فرونشاندن آن به تجهیز سپاه پرداخت. کشمکش بین پادشاه پیر و نوادة جوانش در حدود پارس و انشان سه سالی طول کشید. بالاخره لشکر ماد که هارپاگ «وزیر زخمدیدة» وی در رأس آن قرار داشت در حدود پاسارگاد پارس وفاداری خود را نسبت به آستیاگ نقض کرد، پادشاه خود را که با سپاه همراه بود بازداشت کرد و خود به صف دشمن پیوست. بدینگونه ناخرسندی لشکر و بیعلاقگی طوایف ماد نسبت به پادشاه ظالم و عیاش خویش عامل قابل ملاحظهای در کامیابی کوروش و پیروزی شورشیان پارسه شد.
موثقترین خبر در باب فرجام کار آستیاگ در یک کتیبة نبونید، پادشاه بابل، آمده است که برحسب آن ایشتوویگو (آستیاگ) «لشکریان خویش را گردآورد» و «برای غلبه بر کوروش پادشاه انشان به مقابلة او شتافت» اما «سپاه وی سر به شورش برداشت او را دستگیر نمود و تسلیم کوروش کرد»، کوروش هم، چنانکه از روایت هرودوت برمیآید و در کتیبة نبونید نیز قولی که خلاف آن را ثابت کند وجود ندارد، وی را به انشان برد و از تکریم او خودداری نکرد. در دنبال این ماجرا، هگمتانه (همدان)، تختگاه ماد، به تصرف کوروش درآمد (549ق.م). و بدینگونه سلطنت خاندان دیااکو و تفوق طوایف ماد در تمام فلات ایران خاتمه یافت و نوبت به فرمانروایی خاندان هخامنش و برتری طوایف پارس رسید.
انقراض دولت ماد هم مثل اعتلای آن بیش از حد انتظار ناگهانی بود. طرفه آنکه سالها بعد از انقراض این دولت نام ماد در نزد یونانیان باستانی همچنان در مفهوم «سراسر ایران» به کار میرفت، و جنگهایی که اقوام پارسی و خاندان هخامنشی با یونانیان کردند گهگاه به جای جنگهای پارسی جنگهای مادی خوانده شد. گویی نزد آنها چنانکه تا حدی در نزد یهود امپراطوری پارس که به وسیلةکوروش هخامنشی بر روی خرابههای دولت ماد به وجود آمد، در واقع فقط دنبالة امپراطوری ماد به شمار میآمد.
دولتب ماد به همان سرعت که ناگهان به وجود آمد و بالید و به یک امپراطوری وسیع تبدیل شد هم به ناگاه از هم فروپاشید و از صفحة عالم محو گشت. چیز زیادی از آن یادگار نماند و اگر میماند هم ظاهراً از حدّ تقلیدهایی از آشور و ایلام و اورارتو تجاوز نمیکرد. توسعة ناگهانی آن بلای جانش شد زیرا این توسعه ثروت و غنیمت بسیار عایدش کرد ـ که آن را از یک کشور کوشیار هوشیار سازنده به یک دولت فاسد و تنآسان و تجملپرست مبدل ساخت. سازگاری با طوایف مانای به او فرصت ایجاد دولتی داد که ضرورت همزیستی با این طوایف در نام تختگاه او هگمتانه (= جایگاه همگان) انعکاس یافت اما این همزیستی ادامه نیافت، و دچار مخالفت طوایف شد. در بین سایر طوایف اقوام پارس که با آن خویشاوندی هم پیدا کرده بودند ناچار با آن درگیر شدند. آخرین فرمانروای قوم، که با وجود امپراطوری وسیع خویش منفور رعایا بود، از طرف آنها مطرود شد ـ و دولت به مدعی پارسیش رسید که دخترزادة خود او بود، و رعایایش او را بر وی ترجیح داده بودند. قصة او داستان ضحاک و جم را به خاطر میآورد ـ با این تفاوت که اینجا مردم اژدها را رها میکنند و جانب رقیب او را میگیرند. دولت ماد چنانکه در افسانة دیااکو آمده است از طرف مردم به خاطر جستجوی عدالت به وجود آمد انقراض آن هم، به خاطر جستجوی عدالت و به نیروی رعایا بود.
طلوع هخامنشیان
سقوط تختگاه ماد بر دست پادشاه قوم پارس (549 ق.م)، هیچ چیز را در امپراطوری حاکم در فلات ایران تغییر نداد. فقط یک خاندان پارسی جای یک خاندان مادی را گرفت.کوروش، فاتح اکباتان، از جانب مادر نوادة آستیاگ آخرین پادشاه ماد، و از جانب پدر نوادة هخامنش اولین بنیانگذار فرمانروایی موروثی در بین اقوام پارس بود. در خاندان هخامنشی وی کوروش سوم پدرش که داماد آستیاگ بود کمبوجیه دوم محسوب میشد. انتساب با خاندان دیااکو این کوروش را که بعدها کوروش بزرگ نام گرفت، با آنکه از طریق شورش بر آخرین وارث این خاندان، قلمرو ماد را به زیر فرمان درآورده بود، در نظر اقوام ماد نه یک پادشاه غاصب و بیگانه بلکه یک نجاتدهندة مصلح نشان میداد. رفتاری که با پادشاه مغلوب کرد مبنی بر نجابت و ناشی از رعایت حرمت خویشاوندی بود. با آنکه دربارة صحت جزئیات روایت هرودوت، در آنچه راجع به احوال کودکی کوروش و پرورش یافتن وی در نزد شبانان ماد نقل میکند تردید هست، خویشاوندی او با پادشاه مخلوع ماد چندان مخالف واقع به نظر نمیآید. بر وفق فحوای این روایت، مادر وی، ماندانا، دختر آستیاگ بود که پادشاه ماد او را برای جلب اتحاد با خاندان فرمانروایی اقوام پارسه، به کمبوجیه پادشاه انشان و نوادة هخامنش پارسی به زنی داده بود. خاندان هخامنشی از یک طایفة اقوام پارسه ـ ظاهراً به نام پاسارگادیها ـ بیرون آمده بود و قبل از نیل به سلطنت انشان ـ در خاک ایلام ـ با سایر دودمانهای این طایفه در قسمتی از آنچه امروز به نام این طوایف پارس خوانده میشود، سکونت داشت. اینکه فاتح همدان و اجداد وی خود را پادشاه انشان میخواندهاند، ظاهراً از آن رو بود که جد پدر وی ـ چیش پیش دوم ـ در سالهایی که آشور با طوایف ماد و مانای درگیری داشت و ایلام (عیلام) به خاطر جنگهای طولانی با آشور به ضعف گراییده بود، بر سرزمین انشان ـ در خاک ایلام ـ تسلط یافت و خود را پادشاه آنجا خواند (596 ق.م). اعقاب این چیش پیش هم که شامل کوروش دوم جد کوروش بزرگ، و همچنین پدر وی کمبوجیة دوم میشد، طی سالها خود را شاه انشان میخواندند و شاید اینکه در آن ایام، با آنکه پارس را هم تحت فرمان داشتند، خود را به نام شاه پارس میخواندند، بیشتر از آن رو بود که پارس از زمان فرهورتیش به جبر یا میل خاطر ـ و به احتمال قوی شاید برای آنکه در انقراض اجتنابناپذیر و قریبالوقوع عیلام وادار به قول تبعیت از سامینژادان بابل نشوند، از روی میل ـ تبعیت مادها را که با آنها پیوستگی قومی داشتند پذیرفته بود و به هر صورت، به قلمرو ماد ملحق شده بود (ح 670 ق.م) و پادشاهی این خاندان در پارس به نیابت پادشاه ماد بود ـ اما در انشان فرمانروایی آنها مستقل و مبنی بر حق غلبه بود.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا