یکشنبه, 04ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جستار لالایی ها

جستار

لالایی ها

نویسنده: پیرایه یغمایی

«لالايی» نخستين پيمان آهنگين و شاعرانه ای است که ميان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نا مریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پويد و تأثير جادويی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گيرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و اين آرزوها آنچنان بی تشويش و ساده بيان می شوند که ذهن شنونده در اينکه آنها آرزو هستند يا واقعيت، بی تصميم و سر گردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود و حتا گاه خدا هم در برابر اين شدن در می ماند .
«لالايی» ها در حقيقت ادبيات شفاهی هر سرزمينی هستند، چرا که هيچ مادری آنها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را می دانند. انگار دانستن لالايی و لحن ويژه ی آن – از روز نخست - برای روان زن تدارک ديده شده.
زن اگر مادر باشد يا نباشد، لالايی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نيست در خواندن آنها درنگ می کند، برای اين است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بيند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشيند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون اينکه از زمينه ی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه می کند. گوِيی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی، به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگيری اين ترانه های ساده، سفيد بگذارد. شايد بتوان گفت که لالايی ها طيف های رنگارنگی از آرزوها، گلايه ها و نيايش های معصومانه ی مادرانه هستند که سينه به سينه و دهان به دهان از نسل های پيشين گذشته تا به امروزيان رسيده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، به گونه ای که تا کنون هيچ ترانه ی ديگری نتوانسته جایشان را بگيرد.
در حقيقت لالايی ها – اين دير پا ترين ترانه های فولکلوريک - آغاز گاه ادبيات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان ديگر تاريخی نيست، بلکه باستان شناختی است .
از دو بخشی که هنگام خواندن يک لالايی به دست می آيد؛ يعنی - آهنگ و شعر- آهنگ به کودک می رسد و شعر از آن ِ مادر است . زيرا آنچه از نظر شنيداری برای کودک گاهواره ای دارای بيشترين اعتبار است. ضرب آهنگ لالايی است، وگرنه همه می دانيم که شعر لالايی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهواره ای آن را دريافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گيرای مادر است که کودک را محظوظ می کند و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد؛ کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جويباری در گوش های کوچکش حظ ّ و طراوت می ريزد.
از طرفی ديگر تجربه نشان می دهد که کودکان با اين که با لالايی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را ياد نمی گيرند و کلا ًذهن خود را موظف به فراگيری لالايی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می آيند، هرگز لالايی را به عنوان ابزار خيال خود به کار نمی گيرند. حتا دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برايش لالايی نمی خوانند بلکه بيشتر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنيت بدهند. زيرا در هنگام بازی بيشتر می خواهند عروسک را در يابند، نه اينکه او را بخوابانند . اما اگر همين دخترکان بخواهند خواهر يا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان اسطوره ای مادرانه - حتما ً برايش لالايی می خوانند.
آهنگ لالايی ها نيز تناسب مستقيم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهر های ايران مختلف است، از اين رو لحن زمزمه ی مادران نيز متناسب با آن متفاوت می شود. مثلا ً گاهواره هايی که در جنوب و نقاط مرکزی ايران برای خواباندن کودک به کار می رود، «ننو » نام دارد که بی گمان اين واژه از کلمه ی ننه گرفته شده (1)( چون گاهواره را مادر دوم کودک نيز می گويند.) ننو ها را می بندند. چنانکه يک لالايی ملايری هم می گويد:
«لالالالا کنم ايواره وختی / للوته بونم ، شاخ درختی» که در مجموع يعنی غروب هنگام تو را لالايی می گويم و للویت( = نانو = ننو » را بر شاخه ی درختی می بندم. (ترانه و ترانه سرايی ،ص 186). برای بستن ننو در اتاق معمولا ً دو ميخ طويله ی بزرگ به دو زاويه ی روبروی هم، به ديوار اتاق می کوبند و گهواره را که معمولا ً از جنس چرم يا پارچه ی سختی است، با طناب های محکم عَلَم می کنند. وسعت تاب اين گاهواره بسيار زياد است ، يعنی با يک تکان دست، از اين سوی اتاق تا آن سوی ديگر تاب بر می دارد و گاه صدای تاب گهواره و حتا صدای کليک ميخ طويله با زمزمه ی لالايی می آميزد، که حال و هوای خوشی بوجود می آورد.
اما گاهواره های شمالی که به آنها گاره (= گهواره ) می گويند، از چوب است و زير آن حالت هلالی دارد و تقريبا ً هم سطح زمين است. تکان های «گاره» کوتاه و پشت سر ِ هم و مقطع است.
اما بخش دوم يعنی شعر ِ لالايی از آن ِ مادر است، زيرا مادر با خواندن لالايی در حقيقت با کودک گاهواره ای خود گفت و گو می کند و اگر چه می داند که او سخنش را نمی فهمد، اما همين قدر که کودک به او گوش فرا می دهد برايش کافی است. شعر های لالايی ها اگر چه بسيار ساده است و گاهگاهی هم از وزن و قافيه خارج می شود، اما از نظر درون مايه ی احساسی بسيار غنی و همو اره حامل آرزوهای دور و نزديک مادر است و از نظر مضمون نيز چندان بی زمينه نيست ، بطور کلی لالايی ها را می توان به شيوه ی زير دسته بندی کرد :

*لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات می سپارد :
لالالالا که لالات می کنم من / نگا ( = نگاه ) بر قد و بالات می کنم من / لالالالا که لالات بی بلا باد / نگهدار شب و روزت خدا باد ! (فرهنگ عاميانه ی مردم ايران/ص 217)
لالاييت می کنم خوابت نمياد / بزرگت کردم و يادت نمياد / بزرگت کردم و تا زنده باشی / غلام حضرت معصومه باشی ...( ترانه و ترانه سرايی/191)

*لالايی هايی که مادر آرزو می کند، کودکش بزرگ شود، به ملّا برود، و با سواد شود :
لالالالا عزيز ترمه پوشم / کجا بردی کليد عقل و هوشم / لالالالا که لالات بی بلا باد/ خودت ملا، قلمدونت طلا باد ! (ترانه های ملی ايران/ص147)
لالالالا عزيز الله/ قلم دس (= دست ) گير، برو ملا/بخوون جزو کلام الله ( ترانه و ترانه سرايی/182)

*لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش به ثمر برسد :
لای لای دييم ياتونجه : « = لالايی می گويم تا به خواب روی. »
گؤ زلرم آی باتونچه : «= ادامه می دهم تا ماه فرو رود. »
سانه رم الدوز لری : «= و ستاره ها را می شمارم »
سن حاصله يتوننچه : « = تا تو بزرگ شوی و به ثمر برسی. » (همان جا/ص187)

*لالايی هايی که مادر در آنها به کودک می گويد که با وجود او ديگر بی کس و تنها نيست :
الا لا لا تو را دارم/ چرا از بی کسی نالم؟ /الا لالا زر در گوش/ ببر بازار مرا بفروش/ به يک من آرد و سی سير گوش ( = گوشت ) (تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص29)
لالالالاگل آلاله رنگم/ لالالالا رفيق روز تنگم / لالالالا کنم، خووت کنم مو ( = خوابت کنم من) / علی بووم و بيارت کنم مو ( = علی گويم و بيدارت کنم من ) ترانه و ترانه سرايی/ص186)

*لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش - چه دختر و چه پسر- بزرگ شود و همسر بگيرد و او عروسی اش را ببيند :
لايلاسی درين بالا: « = کودک نازم که لالايت سنگين است»
يو خو سو شيرين بالا : « = خوابت شيرين است»
تانريدان عهد يم بودو : « = با خدا عهد کرده ام که،»
تو يو نو گؤ روم بالا : « = عروسی تو را ببينم ...» (همانجا/ص186)
نمونه ی ديگر :
قيزيم بويوک اولرسن : « = لالايی دخترم روزی بزرگ خواهی شد. »
بيرگون اره گيدرسن: « = به خانه ی شوهر خواهی رفت. »
الله خوشبخت ايله سين : « = خدا تو را خوشبخت کند ! »
بيرگون ننه ايله سين : « : که روزی مادر خواهی شد. » ( همانجا/ص188)
گاه در اين دسته از لالايی ها رگه هايی از حسرت و رشک ورزی به چشم می خورد :
گل سرخ منی زنده بمونی/ ز عشقت می کنم من باغبونی/ تو که تا غنچه ای بويی نداری/ همين که گل شدی از ديگرونی ... (کتاب کوچه ،دفتر اول حرف ب ، ص 773)

*لالايی هايی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدر شناس زحمات او باشد :
لای لای د يم آد يوه : «=لالايی گفتم به نام تو »
تاری يتسون داد يوه : «= خداوند ياور و داد رس تو باشد.»
بو يو ک اولسان بيرگون سن : «= انشاء الله روزی که بزرگ شدی،»
منی سالگين ياد يوه : «= زحمات مرا به ياد آوری.» (ترانه و ترانه سرايی/ص187)
اما خود پيشاپيش می داند که کودک فراموش خواهد کرد :

لالاييت می کنم با دس ( = دست ) پيری/که دسّ مادر پيرت بگيری/ لالاييت می کنم خوابت نمياد/ بزرگت می کنم يادت نمياد ... (فرهنگ عاميانه ی مردم ايران/ص217)



*لالايی هايی که مادر در آنها از نحسی کودک و از اينکه چرا نمی خوابد گلايه می کند. اين لالايی ها گاه لحنی ملامت بار و گاه عصبی و گاه طنز آميز دارد :
لالالالا گلم باشی/ تو درمون دلم باشی/ بمونی مونسم باشی/ بخوابی از سرم وا شی ... (کتاب کوچه/حرف ب/دفتر اول/ص775)
نمونه ی ديگر:
لالالا لا گل پسته / شدم از گريه هات خسته ... (همانجا/ص776)
نمونه ی ديگر:
الالالا گل زيره/ چرا خوابت نمی گيره ؟/ به حق سوره ی ياسين/ بيايه خو تو را گيره .... ( = بيايد خواب و تو را فرا گيره) (تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص29)
گاهی در اين دسته از لالايی ها مادر پای«لولو» را هم به ميان می کشد و از او کمک می گيرد . روانشناسی اين دسته از لالايی ها بسيار جالب است، چون مادر با شگردی که به کار می گيرد، لولو را از بچه می ترساند ، نه بچه را از لولو . و در ضمن يک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک می دهد. مثلا ً می گويد: « لولو برو ! بچه ی ما خوب است. می خوابد . » يا « تو از جان اين بچه چه می خواهی؟ اين بچه پدر دارد و دو شمشير بر کمر دارد. » و خلاصه چنين است و چنان :
لالالالالالالايی / برو لولوی صحرايی/ برو لولو سياهی تو / برو سگ، بی حيايی تو/ که رود من پدر داره/ دوخنجر بر کمر داره / دو خنجر بر کمر هچّی/ دو قرآن در بغل داره ... (ترانه و ترانه سرايی/ص190-191)
نمونه ی ديگر:
برو لولوی صحرايی/ تو از بچه چه می خواهی ؟/ که اين بچه پدر داره / که خنجر بر کمر داره (کتاب کوچه /دفتر اول/ حرف ب/ص 775)
نمونه ی ديگر:
لالالالا گل چايی/ لولو ! از ما چه می خواهی؟ / که اين بچه پدر داره / که خنجر بر کار داره (همانجا)
نمونه ی ديگر:
برو لولوی صحرايی/ تو از روُدم چه می خواهی؟ / که رود من پدر داره / کلام الله به بر داره (گذری و نظری در فرهنگ مردم/ص 33)

*در دسته ی ديگری از لالايی ها مادر افزون بر آن که کودک را با کلام ناز و نوازش می کند، لالايی را به نام او مُهر می زند :
لالالالا گلم باشی/ انيس و مونسم باشی/ بيارين تشت و آفتابه/ بشورين روی شهزاده / که شاهزاده خداداده / همون اسمش خداداده (کتاب کوچه/دفتر اول/حرف ب/ص773)
نمونه ی ديگر، ترجمه ی يک لالايی ترکمنی:
اسم پسر من آمان است/ کوه های بلند را مه فرا می گيرد/ انگشتری يارش / هميشه در انگشتش است / بچه ی من داماد می شود/ در هر دستش يک انار نگه می دارد/ وقتی که در جشن ها می گردد / دختر ها به او چشم می دوزند ... (تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص 32)

*دسته ای از لالايی ها واگويه ی داستان کوتاهی است، از اين رو طولانی تر از يک لالايی کوتاه چهار خطی است :
لالالالا گل نسری ( = نسرين )/ کوچه م (به کوچه ام ) کردی درو بسّی ( = بستی)/ منم رفتم به خاک بازی / دو تا هندو مرا ديدن/ مرا بردن به هند سون/ به صد نازی بزرگم کرد/ به صد عشقی عروسم کرد / پسر دارم ملک جمشيد/ دختر دارم ملک خورشيد/ ملک جمشيد به شکاره / ملک خورشيد به گهواره / به گهواره ش سه مرواری (مرواريد)/ کمر بندی طلا کاری/ بيا دايه، برو دايه/ بيار اين تشت و آفتابه/ بشور اين روی مهپاره/ که مهپاره خداداده (فرهنگ عاميانه ی مردم ايران /ص 218)
اين لالايی توسط شاعر معاصر منصور اوجی به اين صورت هم ضبط شده است :
سر چشمه ز او (= آب ) رفتم / سبو دادم به خو ( = خواب ) رفتم/ دو تا ترکی ز ترکسون(= ترکستان)/ مرا بردن به هندسون(=هندوستان)/ بزرگ کردن به صد نازی/ شوور(= شو هر) دادن به صد جازی(= جهازی) / لالالالا بابا منصور / دعای مادرم راسون(= برسان )/ دو تا گرجی خدا داده / ملک منصور به خو رفته/ ملک محمود کتو (= کتاب ، اشاره به مکتب) رفته/ بيارين تشت و آفتابه/ بشورين روی مهپاره (کتاب هفته/ شماره ی 13)
گاهی اين لالايی ها ی داستان گونه ای زمينه ی مذهبی دارد :
لالالالا – ی - لالايی/ شبی رفتم به دريايی/ درآوردم سه تا ماهی/ يکی اکبر، يکی اصغر/ يکی داماد پيغمبر / که پيغمبر دعا می کرد/ علی ذکر خدا می کرد / علی کنده در خيبر/ به حکم خالق اکبر (ترانه و ترانه سرايی در ايران/ص192)

*بسياری از لالايی ها از نظر جامعه شناسی ارزش ويزه دارند. مثلا ً در بيشتر لالايی ها مادر ضمن نوازش کودک و ماننده کردن او به همه ی گل ها - حتا گل قالی- به اين اشاره دارد که پدر کودک بيرون از خانه است :
لالالالا گل قالی / بابات رفته که جاش خالی
لالالالا گل زيره / بابات رفته زنی گيره (همانجا/ص183)

لالالالا گل نازی / بابات رفته به سربازی
لالالالا گل نعنا / بابات رفته شدم تنها
لالالالا گل پسته /بابات رفته کمر بسته
لالالالا گل خاشخاش(=خشخاش)/ بابات رفته خدا همراش
لالالالا گل پسته/ بابات بار سفر بسته
لالالالا گل کيشميش/ بابات رفته مکن تشويش (کتاب کوچه/حرف ب/دفتر اول/ص773)

يا در اين لالايی که مادر شادمانی خود را از آمدن مرد خانه به کودک ابلاغ می کند :
لالالالا گل سوسن/ بابات اومد چش ا م (= چشمم ) روشن (همان جا/همان صفحه)
اين لالايی ها افزون بر آن که به پيوند های عاطفی ميان زن و شوهر اشاره می کنند، نشانگر بافت خانوادگی و چگونگی وظايف پدر و مادر در آن زمان ها هم هستند؛ اينکه پدر برای فراهم آوردن هزينه ی زندگی بايد بيرون از خانه باشد و مادر مسوول امور داخل خانه و به ثمر رساندن کودکان است.

*بعضی از لالايی ها - بی آنکه عمدی در آن به کار رفته باشد -، اشاره ی واضح به روابط بازرگانی دوره ی خود دارد :
الا لا لا ملوس ململ/ که گهوارت چوب صندل/ لحافت چيت هندستون/ که بالشتت پَر سيستون / الا ای باد تابستون / نظر کن سوی هندستون / بگو بابا عزيز من/ برای رودم کتون ( = کتان ) بستون
دکتر باستانی پاريزی در مورد اين لالايی کرمانی می گويد: « در اين ترانه اشاره ی جالبی دارد به کالايی که از سيستان به کرمان آمده و آن پر قو ست . سيستان به علت وجود هيرمند و درياچه ی هامون، مرکز تجمع قو و مرغابی و پرندگان ديگر دريايی بود و سال ها مردم سيستان علاوه بر حصير بافی از جگن، کالای عمده ای را که صادر می کردند، پر بود و اين پر از طريق راه ميان بُر ميان سيستان و خبيص (شهداد کنونی) حمل می شد. » (ترانه و ترانه سرايی/ پانويس ص191)

*بعضی از لالايی ها به موقعيت جغرافيايی شهر و خانه ی کودک اشاره می کند. مانند لالايی زير از اورازان که نکته ای فلسفی را نيز در خود پنهان دارد و مادر ضمن خواندن آن به کودک هشدار می دهد که عمر به شتاب آب روان می گذرد :
بکن لالا، بکن جون دل مو ( = من) / شمال باغ ملا ، منزل مو / شمال باغ ملا نخلسونن(= نخلستان است/ که عمر آدمی آب روو نن ( = روان است ) ( همان جا/ ص184)

*در بعضی از لالايی ها که از مفهوم عميق و زيبايی سرشارند، مادر آن گونه با کودک گهواره ای خود درد دل می کند و از غم ها و نگرانی های خود به او می گويد که انگار با يک آدم بزرگ روبروست. مانند لالايی زير که نشانگر آن است که پدر مرده و فرزند روی دست مادر مانده . در اين لالايی مادر از اندوه اين عشق از دست رفته و از تنهايی ناگزيرش برای کودک شِکوه می کند. اين لالايی با تمامی لطافتی که دارد بيانگر يک زندگی به بن بست رسيده است :
گلم از دس ( = دست ) برفت و خار مونده/ به من جبر و جفا بسيار مونده/ به دستم مونده طفل شيرخواری/ مرا اين يادگار از يار مونده ... (کتاب کوچه/دفتر اول/ حرف ب/ ص774)
يا اين لالايی ديگر که از بی وفايی ها و تنگناها حکايت دارد :

لالالالا عزيزم ، کبک مستم/ ميون (= ميان) هرچه بود دل بر تو بستم/ لالالالا که بابات رفته اما/ من بيچاره پابند تو هستم ... (همانجا)

*بسياری از لالايی های کردی، بلوچی، آذری و ديگر نقاط ايران به سبب گويش محلی خود نگهدارنده ی زبان سرزمين خود هستند و واژگان و اصطلاحاتی که در آنها به کار رفته، قابل درنگ است. اين لالايی ها اگر با گويش خود خوانده شوند، حال و هوای پر شوری به دست می دهند و برگردان آنها نيز تا حد گيج کننده ای زيباست از قبيل اين لالايی بلوچی که تکرار ترجيع بند « ......... در خواب خوش فرو روی» ، آن را دلنشين تر می کند:
لولی لول ديان لعل ءَ را (من فرزند همانند) لعل خود را لالايی می دهم
لکّ مراد کسان سالءَ را (چون برای او) صدها هزار آرزو دارم، و (او هنوز) کودک است
لولی لول ديان تراوشين واب تو را لالايی می دهم (تا) در خواب خوش فرو روی،
وشّين واب منی دراهين جان خواب خوش( ببينی و) جان سالم من(فدای تو باد!) ای همه ی وجودم
لولی لول ديان تراوشين واب تو را لالايی می دهم (تا) در خواب خوش فرو روی
لکّ مراد کسان سالءَ را (چون برای او) صدها هزار آرزو دارم، و (او هنوز) کودک است
دردپين شکر گال ءَ را (لعل من) دهان دُر گونه دارد و سخنانی شکر وار دارد
لکّ مراد کسان سالءَ را (چون برای او) صدها هزار آرزو دارم ، و (او هنوز) کودک است
وش بواين ز باد مالءَ را (لعل من) مثل زباد بوی خوش می دهد
بچّ گون خدايی دادان فرزندم هديه ی خداوند است .
من اچ خالقءَ لولو کون و من از خداوند تنها خواهان اوهستم... (ترانه و ترانه سرايی/ص185)

يا اين لالايی بسيار زيبای ترکی که معنايش درنگ می طلبد:
از سر و صدای لالايی من/ مردم از خانه ها گريزانند/هر روز يک آجر می افتد / از سرای عمر من (تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص35)

در لالايی خصلتی است که آن را تنها روان زنانه دريافت می کند. مادر لالايی را از خود آغاز می کند و در آن لحظه، به جز کودک و گهواره و حال دل خويش به چيز ديگر نمی انديشد. او روايت دل خود را می خواند، ممکن است اين روايت قصه ی جامعه باشد، ممکن است نباشد . حتا اگر هم باشد، مادر نيست که آن را به جامعه تعميم می دهد، بلکه خود لالايی است که قصه ی ديگران هم می شود. از اين رو بسياری از شاعران مرد که سعی کرده اند لالايی بسرايند، در اين زمينه موفق نبوده اند چرا که لالايی را از اجتماع آغاز کرده اند يا به زبان ساده تر لالايی را دستاويز گفته های اجتماعی خود کرده اند که از خصلت اين ترانه های ساده بيرون است.
در ميان لالايی های سروده شده توسط شاعران مرد که حضور اين خصلت را دريافته اند، می توان تنها به لالايی دکتر قدمعلی سرامی شاعر معاصر اشاره کرد که از احساسی شگفت انگيز برخوردار است . دريغمان می آيد که از کنار اين لالايی ناخوانده بگذريم، پس نوشتار را با ياد آوری بخشی کوتاهی از آن به پايان می بريم :

سوزنم شعاع خورشيد
و نَخَم رشته ی بارون
از حرير صبح روشن
می دوزم پيرهن الوون
واسه تو بچه ی شيطون
لالالالا
لالالالا

پيشونيت آينه ی روشن
دوتا چشمات ،
دو تا شمعدون
بسه مهتاب تو ايوون
ديگه چشمات و بخوابون
لالالالا
لالالالا

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پانويس ها:
1 – به نقل از دکتر قدمعلی سرامی ، مقاله ی «چگونه با بچه ها ارتباط برقرار کنيد» /روزنامه ی همشهری/ شماره ی 3140 /دوشنبه 27 مرداد 1383
در تأييد اين سخن در وبلاگ کوهبنان – همنام کوهبنان( جايی در قسمت شمال غربی استان کرمان ) شعری به نام « شعر قديمی» از آقای نيکخواه ، به گويش آنجا وجود دارد که چند بيتی از آن عيناً نقل می شود :

شعر قدیمی
دلم می خوا بگم شعر قدیمی
اَ چوپونی و اَ کار زعیمی
جوونای قدیمی شاخ شمشاد
سبیلاشون نبید هشوَخ پرِ باد
وَ پاشون بید تُمون، وصله داری
اَ هِشکی هم نداشتن ننگ و عاری
وَ پاشون جفت گیوه طاق سال بید
نداشتن پول اگر داشتن حلال بید
به جای لفظ مامان بید ننو
به آبجی هر کسی می گفت دادو
برادر اون زمونا بید کاکا
به جا بابا بزرگا بید باشا

مراجع :
تاريخ ادبيات کودکان ايران ( ادبيات شفاهی و دوران باستان ) جلد اول/ محمد هادی محمدی و زهره قايينی، نشر چيستا، تهران 1380
ترانه و ترانه سرايی در ايران ، محمد – احمد پناهی«پناهی سمنانی»/ انتشارات سروش/ چاپ اول ، 1376
ترانه های ملی ايران/ پناهی سمنانی/ ناشر مؤلف/ چاپ دوم/ زمستان 1368
فرهنگ عاميانه ی مردم ايران/ صادق هدايت/ به کوشش جهانگير هدايت/ نشر چشمه تهران/ چاپ سوم/ پاييز 1379
کتاب کوچه ( جامع لغات، اصطلاحات،تعبيرات،ضرب المثل های فارسی) /حرف ب/ دفتر اول/ احمد شاملو/ انتشارات مازيار / تهران 1378
گذری و نظری در فرهنگ مردم/ سيد ابوالقاسم انجوی شيرازی/ انتشارات اسپرک/تهران /چاپ اول/ پاييز 1371

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید