یافتههای باستان شناسی
کتیبهها درباره زنان چه میگویند؟ - گفتوگو با دکتر عبدالمجید ارفعی
- يافتههاي باستان شناسي
- نمایش از جمعه, 02 اسفند 1392 16:24
- بازدید: 9729
برگرفته از نشریۀ زنان، شماره 53، رویهی دانش زندگی
گفتگو از: کتایون افجهای
دکتر عبدالمجید ارفعی در بندر عباس زاده شد. تحصیلاتش را در یزد و تهران به انجام رساند. پس از پایان تحصیلات برای ادامهی تحصیل به امریکا رفت و در مدت 10 سال اقامت و تحصیل موفق شد در رشتهی «فرهنگ آسیای نزدیک» درجهی دکترا بگیرد.
دکتر ارفعی یکی از محققان خط میخی در دنیا است. به گفتهی خودش : «به جز استادانم، کامرون و هلک، یکی دو نفر در امریکا، دو سه نفری در فرانسه، یک نفر در آلمان و یکی دو نفر هم در انگلیس، کس دیگری نمی تواند در دنیا خط میخی ایلامی را بخواند» و البته دکتر ارفعی در ایران.
رسالهی دکترای وی دربارهی «شهرهای ایران در زمان داریوش بزرگ در ایلات فارس» است.
او تا کنون توانسته تعداد زیادی کتیبهی میخی هخامنشی را بخواند. از میان700 شهر/ محل که در این کتیبه ها از آن ها نام برده شده استاد نام 200 شهر/محل بر روی نقشهی گستردهی ایران - به اندزهی مصر تا سغد و هرات – در ایالت پارس شناسایی کرده است.
تخصص اصلی او در زبان ایلامی و زبان اکدی است.
از ایشان افزون بر پژوهش دکترا و چند مقالهی علمی و کتاب فرمان کوروش بزرگ که تا کنون منتشر شده، قانون حمورابی و گل نبشه های باروی تخت جمشید به زبان فارسی نیز در دست است.
دکتر عبدالمجید ارفعی اکنون در کنار سمت بزرگ سامان دهی کتیبه های به دست آمده در ایران، «ترمیم، خواندن، ترجمه، و انتشار متن ها» به آموزش زبان اکدی با گرایش به گویش های بابلی و آشوری در سازمان میراث فرهنگی کشور به کار میپردازد.
روزنامۀ صبح را که باز کردم، خبر را دیدم. بند دوم خبر توجهم را بسیار جلب کرد: «ریاست برخی از گروههای کارگری تختجمشید را زنان بر عهده داشتند و زنانی که صاحب فرزند میشدند دستمزدهای خاصی مانند اسب و شتر دریافت میکردند.»
در خبر به نامهای ایرانی، و نام ماههای ایرانی و ایلامی و... در کتیبهها نیز اشاره شده بود اما تذکر سردبیر در گوشم پیچید که:
«این قدر توی خبرهای علمی غرق نشو که یادت برود باید مربوط به زن باشد.»
دکتر عبدالمجید ارفعی خودش گوشی تلفن را برداشت، تعجب کردم. باورم نمی شد به همین راحتی دارم با کسی صحبت میکنم که شاید مثل او فقط پنج شش نفر دیگر در دنیا باشد.
خیلی خوشرو و خندهروست. بیتکلف میپرسد: «چه میخواهید بدانید؟» میگویم: «دربارۀ نقش زنان در کتیبههای تختجمشید، مثلاً پرداخت دستمزدهای کلانی مثل اسب و شتر به آنها.» با تعجب میگوید: «باور کنید اشتباه متوجه شدهاند. من گفتم: همانطور که به اسب و شتر به عنوان دستمزد جیرۀ غذایی میدادند، به زنان شاغل هم در صورت بچهدار شدن دستمزد میدادند، نه این که به زنان به عنوان دستمزد ویژه اسب و شتر میدادند.» و بعد از این گفتوگوی تلفنی اجازه میدهد ساعتی حضوراً با او صحبت کنم ولی یادآوری میکند: «در مورد زنان به طور ویژه و مستقل کار نکردهام و حضور ذهن ندارم ولی حالا نکات پراکندهای را که میدانم میگویم. شاید مناسب باشد.» و با خنده تأکید میکند: «من دید فمینیستی ندارم و حواسم به زنها نیست. زن و مرد فرقی ندارند. همه با هم باید تلاش کنند.»
روز موعود پرسان پرسان اتاق دکتر را پیدا میکنم. ابتدا وارد سالن بزرگ نیمه تاریکی میشوم. در آهنی، محکم پشت سرم بسته میشود. چشمم که به تاریکی عادت میکند پیکرۀ سنگی مردی، شاید پارتی، را میبینم که با موهای فرفری تا روی شانه و ریش بلند، دست به سینه، بین انبوه جعبهها ایستاده و با چشمهای درشت به من زل زده است. انتظارش را ندارم. درون راهرو، نور لامپی سوسو میزند. دنبال «سالن کتیبهها» میگردم. هیچ نوشتهای یا علامتی دیده نمیشود. روی یکی از درها تصویر یک ماشیننویس دیده میشود که در حال ماشین کردن حروف میخی است! باید همین در باشد. از راهروها هدایت میشوم. اتاق کار او شبیه کارگاه بزرگی است که فقط چند میز بزرگ، طبقه، کشو و کمدهای فلزی در آن قرار دارد. خودم را در محاصرۀ اشکال میخی مییابم که بر روی سنگهای کوچک و بزرگ نقش شدهاند. بعضی از آنها حجیم و بعضی به کوچکی یک شست دست است، میخستان!
از همان اول، صدای شٌرشُر آب، مثل اینکه دوش حمام کمی باز مانده باشد، آزاردهنده است. میپرسم:
چرا کسی شیر آب را نمیبندد؟
دکتر خیلی زود نگرانی مرا پاسخ میدهد:
شیر آب (سیفون) خراب است و من از ریزش آن برای شستوشوی کتیبهها استفاده میکنم. چون ما باید هر کتیبه یا گِلنوشتهای را که دستمان میآید ابتدا بپزیم بعد به مدت یک ماه آن را شستوشو کنیم، و پس از وَصّالی، عکاسی و نسخهبرداری، ترجمۀ متون آن را چاپ کنیم.
این کارها برای چیست؟
در طی قرون، نمک و گچ در گلنوشتهها رسوب کرده و آنها را ترکانده است. پختن و شستن باعث اتصال اجزای آنها میشود و از خرد شدن و از بین رفتن آنها جلوگیری میکند. وَصّالی هم که به معنی مرمت است لازمۀ حفظ کتیبههاست.
با این توضیحات گویی صدای شرشر آب در رودخانۀ منطق به جریان میافتد. دیگر شکایتی نیست. و اما دربارۀ زنان:
در گلنوشتههای هخامنشی تختجمشید به دو گروه از زنان برمیخوریم: یک گروه، بدنۀ اصلی جماعت زنان، شامل زنان و دختران شاغل است. در کتیبههایی که گندم و جو به عنوان دستمزد ثبت شده اسامی زنان، مردان، دختران و پسران آمده است اما در کتیبههایی که شراب و آبجو به عنوان دستمزد ذکر شده تنها به نام زنان و مردان برمیخوریم. از کار دقیق زنان و دختران اطلاعی نداریم. تعدادی از آنها دو عنوان دارند. شاید از این عنوانها بشود برداشتی کرد. این دو عنوان پشهپه 1 و هرّیئوپ2 است. استادم، مرحوم کامرون، معتقد بودند ه پشهپه (پَشها) از کلمۀفارسی فسا ـ از شهرهای کنونی ایران ـ میآید ولی من معتقدم از فَشوی 3 میآید که اگر اینطور باشد، به زنانی اطلاع میشده که مسؤولیت تهیۀ مواد دامی مانند لبنیات، شیر، ماست و... را برعهده داشتند. این زنان احتمالاً به کار در آشپزخانه و تهیۀ غذا برای گروههای کارگری اشتغال داشتهاند. براساس اسناد، در برخی جاها این زنان ریاست گروههای کارگری را برعهده داشتهاند و حقوقشان کمی از مردان همردیفشان بیشتر بوده است. این دو کلمۀ پشهپه و هرّینوپ گاهی با هم میآمده، گاهی جاداگانه. برای هرّینوپ (هَرّینوها) هنوز مفهومی پیدا نکردهایم.
زنان گروه دوم جزء خاندان سلطنتی و در واقع زنان و دختران داریوش بودهاند که مواجب متفاوتی دریافت میکردند. یکی از این زنان، ایرتاشتونه4، تملکات فراوانی در شیراز کنونی داشته و در کار تجارت و رسیدگیهای مالیاش مباشر داشته است.
از آنجا که کتیبههای مورد بررسی ما پروندههای مالی و اسناد حسابرسی خزانهداری آن دوران است ـ نه کتیبههای شاهی که برای گذاشتن اثری نوشته میشدند ـ متوجه شدهایم در پرداخت دستمزدها قوانین بخصوصی وجود داشته است. مردها، به علت کار سخت و سنگین بدنی مثل استخراج سنگ از معدن، حمل و تراش سنگها و کار ساخت و ساز، دستمزد بیشتری نسبت به زنان دریافت میکردند؛ دستمزد زنانی که صاحب فرزند میشدند با زنان دیگر تفاوتی نداشته ولی حقوق آنها بسته به دختر یا پسر بودن فرزندانشان متفاوت بوده است.
حکومت ـ دستگاه اداری ـ به کارگران زنی که پسر میزاییدند دو برابر زنان دخترزا دستمزد پرداخت می کرد. دستمزد پرداختی معمولاً گندم، جو، شراب و امثال اینها بوده است. اگر کسی به دستمزدش نیاز نداشته، میتوانسته با چیزهای دیگر عوض کند مثلاً یک پیمانه شراب را بدهد سه پیمانه گندم بگیرد، یا سه پیمانه شراب را بدهد یک گوسفند بگیرد. با توجه به اوضاع اقتصادی کشور نوع دستمزدها تعیین میشد. سال وفور انگور، دستمزدهای دولتی بیشتر شراب و سال فراوانی محصولات کشاورزی، بیشتر گندم و جو بوده است. میزان پیمانهها هم به ارزش مواد غذایی موجود بستگی داشته است. مدارک جدیدی از خزانۀ دولتی پیدا شده که نشان میدهد از سال سی و دوم پادشاهی حکومت داریوش تا سال هفتم حکومت اردشیر اول، دستمزد کارگران، به جای گندم و جو و شراب، نقره بوده است. حالا این مسئله از کمبود مواد غذایی حکایت میکند یا از فراوانی و رواج نقره، دقیقاً نمیدانیم.
وضعیت زنان در جاهای دیگر چگونه بوده است؟
منطقۀ بینالنهرین ـ در عراق کنونی ـ بستر رشد فرهنگهای متفاوتی بوده است. در بابل اوضاع زنان بهتر از آشور بوده، بابلیها با زنان مترقیتر برخورد می کردند. در بابل زنانی بودند که محل کارشان در معابد بود و به تجارت اشتغال داشتند؛ دارایی، املاک و کارپردازهای خاص خودشان را داشتند و کارشان حساسیت ویژهای داشت، به طوری که حق شوهر کردند داشتند اما حق بچهدار شدن نداشتند. ولی از آنجا که وجود بچه ضرورت زندگی خانوادگی است، این زنان خواهرشان یا زنان دیگری را برای شوهرانشان عقد میکردند و فرزند حاصل از آن ازدواج را برای خودشان نگه میداشتند. به هر حال تحقیقات نشان میدهد که در حکومت بابل زنان حضور اجتماعی داشتند. چنان که از متن قانون حمورابی5 و قانون بیلَ لَم6 و قوانین دیگر هم میفهمیم، در بسیاری اوقات، زنان از نظر حقوق اجتماعی همپایۀ مردان بودهاند.
در حکومت آشور قوانین بسیار خشک و خشن بوده است. اجتماعی آشوری برای زنان هیچ حقی قائل نبوده و طبیعی است اگر زنان آن دوران هیچ نقش یا فعالیتی در اجتماعی نداشته و چه بسا در خانواده هم از حقوق ویژهای برخوردار نبوده باشند.
در ایلام برعکس برای زنان احترام زیادی قائل بودند. تعداد زیادی از پادشاهان ایلامی با نام خواهرانشان هویت مییافته و شناخته میشدند. ما اسامی این خواهران را نداریم و نمیدانیم اینها که بودند و چه کردند.
در هیچ یک از تمدنهای هخامنشی، بابلی و آشوری ساختن تندیس زنان رایج نبوده ولی در تمدن ایلامی پیکرۀ عظیم ملکه نپیر ـ آسو7، زن اونتش ـ نپیریش، سازنده و بانی پرستشگاه «چُغا زنبیل» را مییابیم که 2200 کیلوگرم وزن دارد وسر آن مفقود شده است. در این مجسمه مله نپیر ـ آسو با متانت در حالت احترام و بندگی به خدایانِ زمان دست روی دستش گذاشته و ایستاده است. نمونۀ دیگری که زمینۀ قضاوت بهتری را دربارۀ ایلامیها و دید فرهنگی آنها نسبت به زنان فراهم میکند متن یک وصیتنامه است. در سالهای 1800 ـ 1500 قبل از میلاد، مردی عادی و عامی از کتیبهنویسی خواسته متن وصیتش را برایش بنویسد. در کتیبۀ میخی وصیتنامۀ این مرد آمده است:
«بعد از وفات من، باید تمام دارایام به همسرم برسد، چون او پا به پای من در طول زندگی تلاش کرده و در این خانه زحمت بسیار کشیده، پیر شده و بچههایم را بزرگ کرده است. پس همه چیز مال اوست. بعد از من، بچههایم باید حرمت مادرشان را نگه دارند. از میان آنها، هر که از مادر پیرش نگهداری و مراقبت کند، میتواند ارث ببرد. همسرم به هر که بخواهد میتواند ارث بدهد یا ندهد.»
این مرد سپس ناخن شستش را به حالت ضربدر در گل کتیبه فرو کرده و آ“ را امضا کرده است. شما این احترام و توجه به زنان در تمدن ایلام را با آشور و بابل مقایسه کنید. در این تمدنها پدران وقتی میخواهند دخترانشان را شوهر بدهند، از قیمت آنها صحبت میکنند، یعنی دخترها برایشان ارزش انسانی ندارند، تا حدی که بر سر آنها معامله میکنند.
چه مظاهر دیگری از زنان در ذهن دارید؟
نکتۀ جالبی را در کتیبههای سومری دیدهام. مردان و زنان به طور جداگانه کتیبه مینوشتند. بنابراین ما در سومر کتیبههای مردانه و زنانه داریم. به کتیبههای زنانه اِمِ سَل9 میگویند، اِمِ یعنی زبان و سَل یعنی زن.
با این تعریف، کنجکاوی شنونده تحریک میشود تفاوت این کتیبهها را بداند.
تفاوت در لهجه و زبان است. لغات و لحن زنانه و مردانه است و فرهنگ کلامی خاص خودش را دارد. بررسی این کتیبهها نشان میدهد که این زنان به مکتب و مدرسه رفته و تحصیل کردهاند. آنها به مکتبی میرفتهاند که به گمان ما طول تحصیل در آنجا حداقل 12 سال بوده است. بنابراین زنان همیشه کارگر نبودهاند.
الآن شما از کجا میفهمید که فلان خبر روزنامه را خبرنگار زن نوشته یا مرد؟
امروز فرقی ندارد ولی در قدیم تفاوت داشته است. به احتمال زیاد مدارس زنان و مردان در قدیم جدا بوده و واژگان زنان با واژگان مردان تفاوت داشته است.
در مورد کارفرما بودن زنان توضیح بدهید. این حقیقت دارد؟
{دکتر ارفعی دفتر بزرگی را باز میکند. صفحات آن پوشیده از جدول و ارقام ریز و درشت است که به تفکیكِ زن، مرد، پسر و دختر تنظیم شدهاند. ناگهان صفحهای را نشان میدهد و میگوید:}
در این فهرست که از روی کتیبهها استخراج شده تنها سه مرد به اندازۀ پنج سهم دستمزد میگیرند اما 29 زن پنج سهم دستمزد میگیرند. این 29 زن رؤسای گروههای کارگری هستند.
به عنوان سؤال آخر، بفرمایید چگونه کتیبهای را میخوانید؟
دکتر عبدالمجید ارفعی دقایقی را به دنبال چند گلنوشته میگردد و درحالی که یکی از آنها را کف دستش میگذارد، اشاره میکند که این همان است که عکس آن در روزنامهای چاپ شد. سپس پشت میزش مینشیند و توضیح میدهد:
خط میخی از چپ به راست نوشته و خوانده میشده است. برای خواندن آن باید نور کافی و سایه وجود داشته باشد. ما، با گذاشتن چراغ مطالعهای در سمت چپ کتیبه، نور خورشید مصنوعی به وجود میآوریم تا قادر به خواندن آن باشیم.
چراغ مطالعه را روشن میکند و ادامه میدهد:
میدانیم این کتیبه مال کجاست و زبانش چیست. مثل کتیبههای دیگری که خواندهام شروع به خواندن آن میکنم. ببینید، این علامت نشانۀ عدد 10 است و آن یکی نشانۀ دو، پس میشود 12. کلمۀ بعدی به معنی پیمانه است. پس از آن انتظار سه کلمه را دارم، چیزی که به کملۀ پیمانه بخورد. مایعی مثل روغن، شراب، آبجو، روغن که به عنوان دستمزد پرداخت نمیشده است پس یا شراب است یا آبجو. بعد از این کلمات نام کارپرداز، نام رئیس قسمت، گاهی نوع کار، بعد نام گیرنده، تاریخ و نام شهر ذکر شده است.
پی نوشت ها:
1) Pashape
2) Harrinup
3) Fšu
4) Irtashduna (Irtašduna)
5) Hammurabi
6) Bilalama
7) Napir – asu
8) Untaš – Napiriša
9) Eme - Sal
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا