نامآوران ایرانی
پیشتازان دانش و شگردشناسی ابنسینا، مردی برتر از عصر خویش
- بزرگان
- نمایش از چهارشنبه, 16 شهریور 1390 16:36
- بازدید: 4558
برگرفته از فر ایران
دکتر محمود نجمآبادی
بیشک ابنسینا یکی از پرکارترین و کمنظیرترین دانشمندان جهان است، که آثاری ارزنده در سطح جهانی از خود به یادگار گذارده است و این امر از منتهای حدت ذهن و جود تن فکر وی میباشد.
آنطور که ابوعبید جوزجانی در شرح حال شیخ نوشته است، وی مردی زیبا و خوشاندام بود، چنانکه در جوانی که در بخارا میزیسته طرف توجه عمومی بوده و مردم به تماشای او میایستادند.
از آن گذشته، شیخ مردی زورمند و خوشبنیه بوده که به نیروهای طبیعی خود اعتقاد کامل داشته است، تا آنجا که در پایان عمر که گرفتار بیماری سختی گردیده، در درمان خود اهمال مینموده و آنگاه که مرگ را احساس کرده، خود را باخته است.
شیخ مردی خوشطبع و شیرین سخن بوده که پادشاهان و امرا، به مجالست و همنشینی وی راغب و مایل بودند که او را در سفر و حضر با خود همراه میبرند و به شرح ایضا بهواسطه همین شیرینسخنی و منطق قوی، مجالس مباحث و مناظره بسیار شیرین داشته و آنطور که در شرح حال شیخ آمده است، هفتهای یک بار در دربار پادشاهان آلبویه، بهویژه علاءالدوله، مناظره بین شیخ و دانشمندان دیگر بوده است.
ابن سینا به واسطه طبع خوشگذرانی که داشته، در سفرهای سلاطین با وجود بیماری همراه آنان بوده و سختی و رنج را بر خود هموار مینموده است.
آنطور که از صحایف تاریخ طب مستفاد میگردد، شیخ اولین پزشک پس از اسلام است که به دربار پادشاهان راه و منصف صدارت یافته است.
گرچه قبل از شیخ، عدهای از پزشکان به دربار پادشاهان و خلفا راه یافته و طبیب معالج آنان بودهاند،اما به مانند شیخ مقام و منصب صدارت نداشتند.
از صفات و سجایای شیخ آنکه وی در کسوتهای مختلف بوده، بدین معنی از پوشیدن جامههای بدل به رفع خطر خودداری نمیکرده، کما اینکه با جامه فقیهان و طیلسان و تحت الحنک به دربار خوارزمشاه رفته است و آنگاه که از همدان به اصفهان گریخته، در جامعه صوفیان به این شهر وارد شده و سپس در دربار علاءالدوله کاکویه، قبای دارابی و دستار کتان و موزه چرمی داشته است.
برخلاف رازی که پزشک تهیدست بوده، شیخ طبیبی صدراعظم و صاحب مال فراوان بود و آنطور که مشهور است نوکرانش به مال فراوان وی طمع کرده و وی را مسموم نمودهاند تا طرفی ببندند.
از طرفی، آنطور که در رساله سرگذشت آمده، شیخ با فراست کامل و هوش و نبوغ کمنظیر و ظرافت طبع مردی خشن و بدبرخورد و سختگیر بوده که بر اثر همین سختگیری لشگریان بر وی شوریده و میخواستند وی را بکشند که به ناچار پنهان گردیده است. نسبت به دانشمندان معاصر خود به مانند ابوریحان بیرونی و ابوعلی مسکویه و ابوالفرج عبدالله بنطیب، خشونتهایی به خرج داده است.
پارهای از مورخان به مانند ابوالحسن بیهقی در مولفات خود از بدزبانی و خشونت و بیاحترامی و بیاعتنایی شیخ به دانشمندان دوران خود مطالبی گفتهاند که شرح همه آنها از حوصله این مقاله خارج است.
مطالب مهم آنکه شیخ بر ابوبکر محمد زکریای رازی طبیب نامدار ایرانی تاخته و او یاوهسرا گفته و با آنکه رازی قبل از شیخ طبیب بسیار مجرب و دانشمندی بوده با نظر حقارت به وی نگریسته است بر اثر این خردهگیری شیخ گوید:
«رازی را چه کار است که در الهیات که بیش از اندازه اوست گام نهد، اوراست که به پیشه خود که نگاه کردن بر بول و براز است بپرداز ...»
ابنسینا درباره استادان یونایی به مانند فرفرریوس (Perphyre) و افلاتون Plato = Platon) خردهگیری کرده و مخصوصاَ نسبت به افلاتون با لحن زنندهای در مولفات خود بر وی (افلاطون) تاخته است.
ابنسینا، از عجایب و شگفتیهای اولاد آدم است، چنانکه در ده سالگی قرآن و ادب را فرا گرفته و در شانزده سالگی طب و فقه و علوم دیگر متداول دوران را آموخته و توانسته است از استاد بینیاز گردد، بلکه بر استاد هم خردهگیری کرده است. یا آنکه در هجده سالگی در طب به درجهای از حذاقت رسیده که به درمان پادشاه زمان خود پرداخته است.
باز از عجایب کار شیخ آن است که عدهای از دانشمندان از وی در بیست و یک سالگی درخواست کردند که برایشان رساله بنویسد و ایضا عجیبتر آنکه در همین س شهرتی بهسزا یافته که مردم از راههای دور با وی مکاتبه میکرده و مشکلات و دشواریها را از وی درخواست میکردند و شیخ با سرعت تمام به جواب آنها مبادرت میورزیده است.
از همه مطالب بالا که بگذریم، الحق باید اذعان کرد که شیخ تعدادی از مولفات و آثارش را از علوم مختلفه و امثال آنها نگاشته، آثاری ارزنده و کمنظیر و بعضیها بینظیر میباشند و این مطلب از نبوغ فوقالعاده و جودت ذهن و نیروی کمنظیرش بوده که در دوران حیاتش زبانزد خاص و عام گردیده و هنوز هم این شهرت باقی است.
شیخ در طی دوران زندگیش، قریب سیزده تن از علما و دانشمندان معروف زمان خود رابطه علمی داشته و این مطلب میرساند که وی در حقیقت مرجع بزرگ علمی دوران محسوب میگردیده است.
دیگر از صفات بارز شیخ آنکه هرگاه در جوانی برای فرا گرفتن دانش به دشواریهایی برخورد میکرده به عبادت میپرداخته و به مسجد میرفته و صدقه میداده است.
هنگام مرگ هر سه روز یک بار قرآن ختم و رد مظالم میکرد و غلامان خویش را آزاد کرده و آنچه داشته به نیازمندان داده است.
درباره کیش ابنسینا چنانکه در شرح حال وی و پدرش و محمود آمده، آنکه این دو اسمعیلی بوده و طبیعی است شیخ نیز به دعوت اسمعیلیه به این دسته گرویده است و دوری جستن از محمود غزنوی به واسطه کینهای بود که محمود نسبت به رافضیان و معتزلیان که اسمعیلیان را نیز از آنان میدانسته، بوده است.
در بعضی از کتابهای آمده است که شیخ حنفی مذهبی بوده و از فقه حنفی بحث کرده است. این مطلب ناصحیح است. زیرا از شیخ در کتابهای حنفیان و طبقات دیگر حنیفه ذکری نیامده است.
به شرح ایضا در کتب شافعیه نیز نامی از وی دیده نمیشود.
برخلاف، به مناسب آنکه رسایل و آثاری از شیخ به فارسی است. تمایل او را به اسمعیلیه میرساند، زیرا تالیف و تعلیم به زبان فارسی از کارهای صوفیه و اسمعیلیه بود که کوشا بودند عقاید خود را در میان عامه مردم رواج دهند، در حالی که سایر فرق تنها به انتشار عقاید خود در میان خواص قناعت میکردند.
به هر حال آنچه که از جمیع اقوال مختلفه و کتب مورخان مستفاد میگردد آنکه شیخ مذهب اسمعیلی داشته است و چون در دوران سامانیان فرقه اسمعیلیه در ماوراءالنهر مخصوصا بخارا نفوذ بسیاری داشته و نیروی بزرگی بودند و ایرانیانی که از استیلای تازیان و خلفای بغداد دلتنگ بوده به جان و دل طریقه اسمعیلیه را میپذیرفتند، قطعی است خاندان ابن سینا نیز از ایشان بوده و به عقاید آنان گرویده بودند.
عدهای از بزرگان اهل سنت را خشمی بزرگ بر ابنسینا بوده و بر وی اعتراضاتی کردهاند و همین امر میرساند که شیخ در سلک اهل تسنن نبوده بلکه اسمعیلی بوده است.
قاضی نورالله شوشتری در مجالس المومنین عقاید شیخ را میستاید و استدلال میکند بر اینکه شیخ شیعه بوده است.
از رباعی معروف منسوب به ابن سینا عقاید و اندیشههای مذهبی وی بسیار روشن و آشکار میباشد. بدین شرح:
کـــفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکـمتر از ایــمان من ایمان نبود
در دهر چو مـن یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود