تیرههای ایرانی
ریشههای ژرف پارسی در ارسباران
- تيرههای ايرانی
- نمایش از شنبه, 20 آبان 1391 11:29
- بازدید: 6260
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 73، مهر و آبان 1391، رویه 38-39
دکتر داریوش افروز اردبیلی
خواندنی ـ همکار و مشترک ارجمند دکتر داریوش افروز اردبیلی، نوشتار بسیار ارزشمند و مستدلی را درباره «ریشههای ژرف پارسی در ارسباران» ارسال داشتهاند که واژه واژه آن خواندنی و آموزنده است. از آنجایی که این مجله سعی در کوتاهنویسی و گوناگونی مطالب هر شماره دارد. شورای سردبیری بر این شد که این نوشتار را در چند شماره پیاپی به آگاهی خوانندگان گرامی برساند.
***
میدانیم که نامهای رودها و کوهها و روستاها و شهرها و دشتها و سرزمینها، بهترین راهنما برای نشان دادن چگونگی زبان یک سرزمین، در گذشتهها میتواند باشد.
گروهی اندک که سخت بر ترکیبودن زبان مردم آذربایجان از گذشتههای بسیار دور پافشاری میکنند، دست در کار ساخت ریشههای ترکی برای نام روستاها و شهرها و... شدهاند و نیز میکوشند نامهای آشکارا فارسی را ترکیزه (ترکیگون) نمایند و برای نمونه با نوشتن: سییاری به جای سیهرود، مرداناغیم به جای مردان قم، آراز به جای ارس و... چهرهای ترکی به این نامها بدهند.
در مجلک «خداآفرین» در گفتاری دربارهی روستای دوزال (در نزدیکی جلفا – آذربایجانشرقی) نویسنده، دربارهی ریشهی نام دوزال نویشته بود: این نام از دو بخش ترکی «دوز» به معنی نمک و «ال» به معنی بِخر پدید آمده است؛ پس دوزال یعنی نمک بخر!!
آقای علیرضا انباز در دیدارگاه انباز دربارهی نام (دیزمار نوشته است: دیزمار از دو بخش ترکی دیز (به معنی: 1- زانو 2- تپه یا محل مرتفع که دارای نوک تیز باشد) و مار (به معنی بزرگ، باشکوه، زیبا) پدید آمده و رویهم دیزمار به معنی «مکان مرتفع و باشکوه» یا «ارتفاعات کبیر» است.
دکتر... که استاد زبان ترکی در دانشگاههای کشور است، دربارهی ریشهی نام مراغه فرموده، این نام از دو بخش ترکی «مای» و «آقا» پدید آمده و رویهم به معنی «انسان نخستین» است. (به نقل از یکی از دانشجویان آن استاد!!)
هیچیک از ریشهیابیهای بالا نمیتواند درست باشد. اگر دوزال به معنی نمک بخر باشد، نامهای نودوز (روستایی در نزدیکی همان دوزال)، بویدوز (روستایی در خداآفرین)، گرمادوز (نام یک بخش در خداآفرین)،گیلاندوز (روستایی در نزدیکی کیوی خلخال)، روز دوزان (از روستاهای جلفا و شهر مهربان)، اصلاندوز،... را چه میتوان معنی کرد؟
اگر دیز در دیزمار به گفتهی ایشان به معنی بلندی باشد (بگذریم از اینکه در هیچیک از فرهنگهای ترکی آذربایجانی در دسترس نگارنده و نیز در تداول مردم آذربایجان دیز به معنی بلندی نیست و این معنی برساختهی نویسندهی محترم است.) آنگاه نامهای دیزی (نام بخشی در سپاهان)، دیزج دیز (بخشی در نزدیکی خوی)، دیزگاه، تقی دیزج، دیزو، دیزج، دیزناب، خواجه دیزج، سرخه دیزج، دیزجآباد (که به ترتیب نام روستاهایی در تالش، نمین، مشکینشهر، گرمی، بستانآباد، تبریز، ورزقان، زنجان میباشند.) دارای چه معنی خواهد بود؟ و اگر مار در دیزمار به معنی بزرگ یا باشکوه باشد، در نامهای زنگمار (رودی در نزدیکی ماکو) سومار، یومار ایلام، بنمار (روستایی در اردبیل) مار دارای چه معنی خواهد بود؟ همچنانکه درپی خواهد آمد، دوز و دیز، هر دو تلفظ واژهی دژ فارسی در گویش آذری کهن بودهاند به معنی قلعه! و مار تلفظی دیگر از «مان» است و پسوند جای یا مکان میباشد. آن استادی که مراغه را انسان نخستین معنی کرده است (بگذریم از اینکه انسان نخستین چگونه از مراغه سر درآورده است!) نامهای مرند، مرنجاب کاشان، ونیز مر، مرآباد، مرا، مراش، مراغ، مراکند، مران، مراین، مرخال، مرزان، مرغا، مروان، مرکید را که به ترتیب نام روستاهایی در ساوه، قزوین، دماوند، ماه نشان، بندر لنگه، قره ضیاءالدین، شهسوار، خمین، زنجان، نیشابور، ایذه، گرمی، تبریز میباشند، چگونه معنی خواهد کرد؟ روشن است که در همهی این نامها، مر، کوتاه شدهی مار (پسوند جایگاه یا پیشوند جایگاه) است و مراغه از مر و رَغَ (روشنایی یا درخشندگی) پدید آمده و رویهم به معنی جایگاه روشنایی یا درخشندگی است.
برپایهی یافتههای پژوهشی ارزشمند فرزندان دانشمند و کوشای آذربایجان و بیش از همه استاد فیروز منصوری سلماسی، زبان ترکی در روزگار صفویان جای پایی برای خود در آذربایجان گشود و تا زمان قاجار، ایلهای ترکزبان، از شمال سبلان تا کرانهی رود ارس در کار دامپروری بودند و در روزگار قاجار، درپی قرارداد ننگین ترکمانچای، با سیاست دور کردن این ایلها از مرز روسیه، ایلهای ترکزبان روبه جنوب تا نزدیک قزوین پیش رفتند. دور دوم گسترش گویش ترکی در آذربایجان، با سیاست هدفدار روسیهی تزاری و با همدستی میسیونرهای اروپایی و آمریکایی انجام شد و دستهای بیگانه، با پیریزی برنامههای فرهنگی و اقتصادی و بهداشتی ویژه، در گستراندن گویش ترکی در آذربایجان کوشش بسیار نمودند و این کوششها، به چیرگی ترکی در آذربایجان انجامید. بر این پایه، از چیرگی گویش ترکی در آذربایجان بیش از 250 سال نمیگذرد. (بنگرید به «مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان» فیروز منصوری موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران چاپ یکم – تهران 1379)
نامهای جغرافیایی در آذربایجان نیز بر یافتههای استاد منصوری نیرو میبخشد و همچنانکه در این گفتار، دربارهی نامهای جغرافیایی در ارسباران خواهیم دید، نزدیک به همهی روستاهای کهن و باستانی ارسباران نامهای ریشهدار فارسی دارند و اگر هم روستایی باستانی نامی ترکی داشت، باید سخن شادروان کسروی تبریزی را به یاد آوریم که گفت ایلهای ترکزبان، نامهای پارسی را که معنی روشنی داشتند، به ترکی ترجمه کردند و برای نمونه، یکهدار را یالقوز آغاج، گرمخانی را ایستی بولاغ، جوزدان را گردکانلو،... خواندند.
ارسباران سرزمینی خرم و زیبا در شمال آذربایجان شرقی است که بسیاری از نمادهای فرهنگ ایرانی را در گذر زمان در خود نگهداشته است. گویش آذری باستان (زبان گذشته مردم آذربایجان)، با نام «زبان تاتی» در برخی روستاهای آن مانند کرینگان و کلاسور و خوی نراو و آوانسر و... به زندگی نیمهجان خود ادامه میدهد. نامهای کهن و ریشهدار فارسی بر روی مردان و زنان بسیاری دیده میشود. نامهایی چون خداپرست، خدایار، خدامز، کماندار، شهسوار، خوشآمد، تهماسب، بخشایش، درگاه، روشن، پاکروان، خوشروان، سرور، تابان، خرم، جاویدان، فراوان، سرخوش، مهمان، نیکنام، شیرزاد، جوانشیر، جهاندار، جهانبخش، جهانشاه، پناه و... برای مردان و نامهایی چون نگار، نازگل، سرانداز، تاجِسر، گلتاج، زرنگار، زرافشان، ماهزر، نازپری، گلپری، مشگناز، دلافروز، گلآرا، گلدانه، دلارام، زرینتاج، دلدار، گلچهره، افسون، فروزان، گلخندان، خرامان، آفرینتاج، تازهگل، گلنشان، مهپاره، گلدسته، نورسته، گلزار و... برای زنان فراوان است.
یکی از دوستان نگارنده به نام «اروج دهقاننژاد» که باشندهی روستای کوهستانی «اِولی» است، میگفت:
یکی از دوستانم که باشندهی کرینگان و تاتیزبان است، همراه با مادر کهنسالش، شب و روزی مهمان خانهی ما بودند. من از مادرش، معنی نام کوههای پیرامون روستایمان را پرسیدم؛ زیرا نام همهی این کوهها به زبان تاتی است. پرسیدم: نام کوه سطینِکی چه معنی میدهد؟
گفت: به طور حتم آنجا سنگلاخ است و سنگ فراوان دارد. دیدم راست میگوید؛ آن کوه پر از سنگ است.
پرسیدم: معنی بیله؟ گفت: جای نمناک (به راستی هم خاک آن کوه همواره نمناک است)
پرسیدم: معنی گموری؟ گفت: جای پرمار! (آن کوه پر از مار است)
پرسیدم: معنی گشتی کولات؟ گفت: سراشیبی تند! (سراشیبی دیوارههای آن کوه بسیار تند است)
پرسیدم: معنی دول؟ گفت: جای گندمخیز! (و در آن کوه گندم خوب میروید)
پرسیدم: معنی کِتِلی؟ کمی درماند و سپس گفت: کلمه تاتی است؛ اما معنی آن را خوب نمیدانم. آیا آنجا سرد است؟ و من به یاد آوردم که سر آن کوه همواره برفآگین و دامنهی آن سبزهزار است.